ادیب و نقاش لبنانی صاحب مکتب ادبی جبرانیسم در ادبیات معاصر عرب و از پیشگامان ادبای مهجر.
او در 5 صفر 1301/ 6 دسامبر 1883 در دهکده کوهستانی بشراء * / بشری در شمال لبنان در خانواده مسیحی مارونی تنگدستی زاده شد.
دوستان نزدیک او از جمله میخائیل نعیمه نیز همین تاریخ را ذکر کرده اند اما برخی پژوهشگران بر آن اند که وی بعدها به سبب اعتقاد به تناسخ و اندیشه الوهیت در ژانویه 1921 در نامه ای به می زیاده (نویسنده لبنانی ) روز تولد خود را 6 ژانویه و مقارن با روز تولد مسیح اعلام کرده و حتی در مقاله ای نوشته که در بمبئی هند متولد شده است ( رجوع کنید بهخالد 1983 الف ص 18 همو 1983 ب ص 12 نعیمه ص 24 حنین 1983 الف ص 34 حطیط ص 437 438).
مادرش کامله رحمه از ازدواج سوم خود با خلیل جبران صاحب سه فرزند به نامهای جبران سلطانه و مریانا شد (جبر 1981 ص 11 12 حنین 1983 الف ص 80 نیز رجوع کنید به نعیمه ص 2627).
جبران از پنج سالگی در مدرسه مارونی «مارالیشاع »در جنوب زادگاهش مشغول تحصیل شد.
از همان کودکی قریحه وی در هنر نقاشی توجه مادرش را جلب کرد (خالد 1983 الف ص 2225 اشتر ص 189 جبر 1981 ص 17).
او در ده سالگی با آرزوی پرواز از صخره ای پرید و شانه چپش آسیب دید که تا پایان عمر او را رنج می داد ( رجوع کنید بهجبر 1981 ص 20 جبران 1379 ش پیشگفتار حجازی ص 910).
پدر جبران که مأمور دریافت مالیات از گله داران بود به سبب اختلاس محکوم به زندان و مصادره اموال و خارج نشدن از لبنان شد.
تأثیر منفی شخصیت پدر تا آخر عمر با جبران بود چندانکه در آثار او پدر نماد استبداد و نظام فئودالی است در حالی که مادر همواره نماد آزادی جاودانگی و الوهیت است ( رجوع کنید به خالد 1983 ب ص 1317 همو 1983 الف ص 2021 جبر 1981 ص 1012 همو 1983 ص 2122 31 34 36 عطوی ص 1314).
خانواده جبران در ژوئن 1895 به علت فشارهای مالی به سرپرستی مادر به بوستن امریکا مهاجرت کردند و در محله چینیها زندگی فقیرانه ای آغاز نمودند (قمیر ص 10 نعیمه ص 38 عطوی ص 18 حطیط ص 438 خالد 1983 الف ص 25 همو 1983 ب ص 14).
در سپتامبر همان سال برادر جبران نام او را در مدرسه «کونیسی » نوشت و جبران دو سال و نیم در آنجا به تحصیل پرداخت .
معلمش وی را به عکاس ثروتمندی به نام فرد هولند دی معرفی کرد و او نیز جبران را به عنوان مدل انتخاب کرد و در بهار 1898 در آتلیه ای عکسهایی از جبران را به نمایش گذاشت از این طریق جبران به محافل هنری بوستن راه یافت و در این نمایشگاه با نویسنده و شاعره جوان امریکایی ژوزفین پیبادی آشنا شد و دوستی آن دو تا 1906 ادامه یافت .
افکار پیبادی در آثار جبران منعکس شد چندانکه طرح اولیه کتاب پیامبر جبران که شهرت جهانی یافت ملهم از منظومه ای از پیبادی به همین نام است (جبر 1981 ص 2227 30 31 خالد 1983 الف ص 27 31 همو 1983 ب ص 17نعیمه ص 4043 حنین 1983 ب ص 23 25).
جبران در 1277ش / پاییز 1898 برای تحصیل زبانهای عربی و فرانسه در مدرسه مارونی «الحکمه » به بیروت رفت و در مدت اقامتش در بیروت با پیبادی مکاتبه کرد.
او در مدرسه الحکمه با یوسف الحویک نویسنده لبنانی آشنا شد و با او مجله ای به نام النهضه منتشر کرد که شامل نوشته های آن دو و طرحهای سیاه قلم جبران بود.
برخی از استادان جبران در این دوره که او را تحت تأثیر قرار دادند عبارت اند از: ادیب اسحاق و فرانسیس المراش * که معتقد به نوگرایی و مبارزه با سنتهای اجتماعی و متأثر از فرهنگ غرب پس از انقلاب فرانسه بودند (جبر 1983 ص 1920 همو 1981 ص 3235 خالد 1983 ب ص 18 پانویس 1 همو 1983 الف ص 28 عبود ص 462 حنین 1983 ب ص 25 همو 1983 الف ص 136).
جبران در آوریل 1902 با شنیدن خبر بیماری خواهرش سلطانه و اوضاع بد اقتصادی خانواده که سبب شد کمک هزینه تحصیلی او قطع شود تحصیلات خود را رها کرد و روانه بوستن شد اما خواهرش دو هفته پیش از رسیدن او در چهارده سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت .
در 1903 نیز برادرش پطرس به همان بیماری و چند ماه بعد مادرش بر اثر سرطان درگذشتند.
مرگ ناگهانی اعضای خانواده پریشانی جبران را تشدید کرد.
او فروشگاه خانوادگی را فروخت و از آن پس از طریق فروش نقاشیها و مقالاتش و با کمک خواهرش مریانا که به خیاطی می پرداخت مخارج خود را تأمین می کرد.
جبران برخی از مقالاتش را به «امین الغریب » روزنامه نگار لبنانی در نیویورک داد.
الغریب از نوشته های او استقبال کرد و اولین مقاله جبران به نام «رؤیا» در 1904 در روزنامه المهاجر به چاپ رسید.
این همکاری که مدتی ادامه داشت جای جبران را در میان مهاجران لبنانی باز کرد اما درآمد اندک او جوابگوی هزینه هایش نبود تا آنکه با کمک شخصی ثروتمند از اهالی بشراء از مشکلات مالی او کاسته شد (جبر 1981 ص 44 48 56 59 حسن ص 461 خالد 1983 الف ص 34 نیز رجوع کنید به نعیمه ص 6975 جبران 1379 ش همان پیشگفتار ص 1617).
جبران در همان سال موفق شد نمایشگاهی از طرحهای سیاه قلم خود را با کمک ژوزفین پیبادی و فرد هولند دی برپاکند.
در این نمایشگاه جبران با مری هسکل که زنی فرهیخته و مدیر مدرسه ای در بوستن بود آشنا شد.
این آشنایی که بیش از هفده سال به درازا کشید به رابطه ای عمیق انجامید و زندگی ادبی هنری جبران را کاملا عوض کرد (جبر 1981 ص 53 54 68 90 خالد 1983 الف ص 45 حطیط ص 438 نیز رجوع کنید بهنعیمه ص 7481 93 و جاهای دیگر).
در 1905 جبران اولین کتاب خود الموسیقی را با مضامینی رمانتیک و کاملا نمادین منتشر کرد.
سپس در 1906 عرائس المروج (عروسان چمنزاران ) را به چاپ رساند و در آن آداب جامعه را به سخره گرفت به نظام فئودالی حمله کرد و از اعتقاد خود به تناسخ ارواح پرده برداشت .
پس از آن در 1908 کتاب الارواح المتمرده (روانهای سرکش ) را چاپ کرد و در آن با نثری آهنگین تعالیم کلیسا را به سخره گرفت .
کتاب او با مخالفت و انتقاد کلیسا روبه رو شد و جبران را در معرض تکفیر قرار داد (جبر 1983 ص 67 قمیر ص 13 حطیط ص 441 جبران 1379 ش همان پیشگفتار ص 1920).
جبران در آوریل 1902 با شنیدن خبر بیماری خواهرش سلطانه و اوضاع بد اقتصادی خانواده که سبب شد کمک هزینه تحصیلی او قطع شود تحصیلات خود را رها کرد و روانه بوستن شد اما خواهرش دو هفته پیش از رسیدن او در چهارده سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت .
جبران برخی از مقالاتش را به «امین الغریب » روزنامه نگار لبنانی در نیویورک داد.
الغریب از نوشته های او استقبال کرد و اولین مقاله جبران به نام «رؤیا» در 1904 در روزنامه المهاجر به چاپ رسید.
این همکاری که مدتی ادامه داشت جای جبران را در میان مهاجران لبنانی باز کرد اما درآمد اندک او جوابگوی هزینه هایش نبود تا آنکه با کمک شخصی ثروتمند از اهالی بشراء از مشکلات مالی او کاسته شد (جبر 1981 ص 44ـ 48 56 59 حسن ص 461 خالد 1983 الف ص 34 نیز رجوع کنید به نعیمه ص 69ـ75 جبران 1379 ش همان پیشگفتار ص 16ـ17).
این آشنایی که بیش از هفده سال به درازا کشید به رابطه ای عمیق انجامید و زندگی ادبی ـ هنری جبران را کاملا عوض کرد (جبر 1981 ص 53 ـ 54 68 90 خالد 1983 الف ص 45 حطیط ص 438 نیز رجوع کنید بهنعیمه ص 74ـ81 93 و جاهای دیگر).
در 1905 جبران اولین کتاب خود الموسیقی را با مضامینی رمانتیک و کاملا نمادین منتشر کرد.
کتاب او با مخالفت و انتقاد کلیسا روبه رو شد و جبران را در معرض تکفیر قرار داد (جبر 1983 ص 67 قمیر ص 13 حطیط ص 441 جبران 1379 ش همان پیشگفتار ص 19ـ20).
هسکل که تحت تأثیر قریحه و شخصیت جبران قرار گرفته بود در ژوئیه 1908 با سرمایه خود او را برای تحصیل نقاشی روانه آکادمی ژولین در پاریس کرد.
جبران در مدت تحصیل در پاریس به اتفاق دوستش یوسف الحویک با پیکرتراش معروف فرانسوی اگوست رودن آشنا شد و در نقاشیهایش از او و در ادبیات از ویلیام بلیک شاعر انگلیسی تأثیر گرفت (حسن همانجا خالد 1983 ب ص 26 همو 1983 الف ص 35ـ 36 حطیط ص 438 جبر 1983 ص 71ـ72 نعیمه ص 93ـ 94 105ـ107 جبران 1379 ش همان پیشگفتار ص 21 قمیر ص 13).
پس از شنیدن خبر درگذشت پدرش در ژوئن 1909 اثر منفی پدر در شخصیت و آثار جبران کم رنگ شد (خالد 1983 ب ص 27ـ 28 جبر 1981 ص 86 98).
جبران در اوایل 1910 همراه با امین الریحانی نویسنده لبنانی به لندن رفت و از مراکز هنری آنجا دیدن کرد ( رجوع کنید به خالد الف ص 39 جبر 1981 ص 84ـ90 94ـ96).
در آوریل همان سال جبران برخی از نقاشیهای خود را در نمایشگاه هنری پاریس به نمایش گذاشت و از هیئت داوران تشویق نامه گرفت (جبر 1981 ص 91ـ94).
پس از حدود سه سال اقامت در پاریس در اکتبر 1910 به بوستن بازگشت اما چون آنجا را برای پیشرفت خود مناسب ندید در اواسط 1911 به نیویورک رفت (خالد 1983 ب ص 28 جبر 1981 ص 102 نیز رجوع کنید به نعیمه ص 116).
جبران پس از تعطیل شدن روزنامه المهاجر در 1911 مقالات خود را در روزنامه مرآه الغرب به چاپ می رساند ( رجوع کنید بهخالد 1983 الف ص 41 جبران 1379 ش ص صدوهفتادو چهار).
در 1912 کتاب الاجنحه المتکسره (بالهای شکسته ) را منتشر کرد که شرح حال او و در بر دارنده تجارب شخصی و معنویش بود (جبران 1414 الف مقدمه جبر ص 41ـ42 حسن ص 462).
از همین سال میان او و میزیاده * مکاتبات ادبی صمیمانه ای آغاز شد که تا پایان عمر جبران ادامه داشت ( رجوع کنید به جبران 1979).
در 1914 قطعه هایی از اشعار منثور خود را که در مجلات به چاپ رسیده بود در کتاب دمعه و ابتسامه (اشکی و لبخندی ) گرد آورد.
سپس در 1918 دیوانه اولین کتاب خود به زبان انگلیسی را منتشر کرد.
به این ترتیب با کمک مری هسکل ــ که همواره او را تشویق می کرد به زبان انگلیسی بنویسد وخود نیز تصحیح و ویرایش نوشته های او را برعهده گرفته بود ــ جبران وارد مرحله جدیدی از زندگی ادبی خود شد به طوری که از آن پس در محافل ادبی امریکا از مکتب جبرانیسم سخن می گفتند و جبران از آن با عنوان زبان مخصوص به خود یاد کرده است.
او با بهره گیری از الفاظ عامیانه ترکیبهای بلاغی تازه ای آفرید و با گرایش به تصویر تخیل گرایی نمادگرایی و نثر آهنگین روش جدیدی پدید آورد که البته لغزشهای آن از دید صاحب نظران دور نماند ( رجوع کنید به جبر 1981 ص 104ـ112 119ـ 120 و جاهای دیگر همو 1983 ص 147 فوزی ص 24ـ 26 36 عطوی ص 5 69 نعیمه ص 93 158ـ 159 عبود ص 463 جبران 1379 ش همان پیشگفتار ص 18 29).
مهم ترین ویژگی رمانتیک و درون گرایانه منحصر به فرد جبران اقتباس از الگوی کتاب مقدس و بهره گیری از روش خطابی و منبری تعابیر موعظه گونه و پندآمیز و لحن دعاگونه آن است ( رجوع کنید بهجیوسی ج 1 ص 91ـ 95).
او در کتاب دیوانه تحت تأثیر تفکرات فریدریش نیچه (فیلسوف آلمانی ) در تمجید از قدرت و تحقیر ضعفا و اخلاق بردگی و نیز متأثر از افکار کارل گوستاو یونگ (روان پزشک سوئیسی ) و تاگور هندی بود.
او این کتاب را با شیوه استهزا گونه و در قالبی نمادین ــ که نشان دهنده طغیان روحی وی علیه تمدن بشری بود نگاشت ( رجوع کنید به جبران 1414 الف مقدمه جبر ص 47 جبر 1983 ص 92 فوزی ص 36ـ 37 جبران 1379 ش همان پیشگفتار ص 29).
وی در 1919 قصیده بلند المواکب را به چاپ رساند.
این اثر آمیزه ای از شعر و نقاشیهای سرشار از ایهام بود و در آن زبان قلم و تصویر قلمو درآمیخته بود و هماهنگی تحسین برانگیزی میان شعر و نقاشی پدید آورده بود که از ویژگیهای برجسته مکتب ادبی جبران به شمار می رود.
این قصیده پیش از آن در مجله الفنون ــ که نسیب عریضه و نسیم دیاب آن را چاپ می کردند و جبران از 1913 با آن همکاری داشت ــ به چاپ رسیده بود.
او در این اثر نیز تحت تأثیر تفکرات نیچه به تمجید از قدرت و ضرورت توسل به عامل زور برای ایجاد تحول پرداخته است (حسن همانجا فوزی ص 25 37 خالد 1983 الف همانجا).
جبران در 1920 کتاب العواصف (طوفانها) را چاپ کرد که نشان دهنده حوادث و بحرانهای ناشی از جنگ جهانی اول است (خالد 1983 ب ص 30 حطیط ص 441 حسن همانجا).
جبران با تأسیس انجمن ادبی الرابطه القلمیه * در آوریل 1920 جایگاه خود را بین ادبای عرب بیش از پیش تثبیت کرد و پیشگام رمانتیسم در ادبیات مهجر در امریکا شناخته شد (عبود ص 463 خالد 1983 ب ص 80ـ93 جبر 1981 ص 197ـ 198 قمیر ص 14).
در 1920 کتاب > پیشاهنگ کتاب پیامبر شاهکار ادبی جبران که در واقع تبلور مدینه فاضله او با نثری آهنگین بود در 1923 به زبان انگلیسی و همراه با یازده نقاشی مرتبط با مضامین کتاب پس از تصحیح و ویرایش آن به دست مری هسکل به چاپ رسید.
او در این اثر مبلغ تفکراتی جدید شد و به مقابله با آنچه در العواصف المواکب دیوانه و > پیشاهنگ وی گرچه قالب کتاب را از چنین گفت زرتشت اثر نیچه بر گرفت زیرلایه های جهان بینی اش نقطه مقابل نیچه بود.
او بعدها فلسفه نیچه را آمیخته با گمراهی خواند.
وی درپیامبر از روحانیت شرق و نمادهای تورات و قرآن کریم الهام گرفته و از تصوف اسلامی و حکمت امام علی علیه السلام متأثر است (خالد 1983 ب ص 66ـ 68 جبر 1981 ص 133 همو 1983 ص 104 107 نعیمه ص 221 فوزی ص 38ـ39 حطیط ص 440 نیز رجوع کنید به حسن ص 462ـ464 عطوی ص 13).
کتاب پیامبر فقط در امریکا بیش از شصت بار تجدید چاپ شد و در 1998 دومین کتاب پرفروش جهان شناخته شد.
این اثر به بیشتر زبانهای زنده ترجمه شده است.
(ناعوری قسم 2 ص 373 حنین 1983 الف ص 90 حسن ص 462) و دوازده بار به زبان فارسی ترجمه شده است .از 1925 باربارا یانگ نویسنده امریکایی به عنوان دستیار به مدت هفت سال شریک کار و زندگی جبران شد و بعدها کتابی در مورد جبران نوشت ( رجوع کنید به حسن ص 463 جبران 1379 ش ص صدوشصت وپنج ).
مری هسکل نیز نامه ها و خاطرات خود را در مورد جبران به چاپ رساند ( رجوع کنید به جبران 1379 ش ص چهل وسه ـ صدوهفتاد).
دیگر کتابهای جبران به انگلیسی عبارت اند از: > ماسه و کف یسوع (عیسی ) پسر انسان خدایان زمین .جبران در 21 فروردین 1310/ 10 آوریل 1931 در بیمارستان وینسنت نیویورک بر اثر بیماری کبد و زیاده روی در نوشیدن مشروبات الکلی برای تسکین درد کبد درگذشت (جبر 1981 ص 260ـ261 263ـ264 خالد 1983 ب ص 38 جبران 1379 ش همان پیشگفتار ص 37ـ 38).
ابتدا جسدش را موقتا در مقبره بوستن به خاک سپردند.
سپس بر اساس وصیتش در تابستان همان سال پیکر او را به لبنان منتقل و پس از تشییع در صومعه مارسرکیس بشراء دفن کردند (جبر 1981 ص 265ـ266 خالد 1983 ب ص 38ـ39).
پس از درگذشت او کتاب > سرگردان لازاروس و محبوبش منابع : عبدالکریم اشتر النثر المهجری : المضمون و صوره التعبیر ] بیروت [ 1403/1983 جمیل جبر جبران خلیل جبران فی حیاته العاصفه بیروت 1981 همو جبران فی عصره و آثار الادبیه و الفنیه بیروت 1983 جبران خلیل جبران پیامبر و باغ پیامبر برگردان جعفر موید شیرازی ] شیراز [ 1372 ش همو الشعله الزرقاء (رسائل جبران الی میزیاده ) ] به اهتمام [ سلمی حفار کزبری و سهیل بشروئی دمشق 1979 همو لازاروس و باغ پیامبر ترجمه محسن نیکبخت تهران 1376 ش همو المجموعه الکامله لمؤلفات جبران خلیل جبران : العربیه تقدیم جمیل جبر بیروت 1414 الف همو المجموعه الکامله لمؤلفات جبران خلیل جبران : المعربه عن الانکلیزیه تقدیم جمیل جبر بیروت 1414 ب همو نامه های عاشقانه یک پیامبر: مجموعه نامه های جبران خلیل جبران به ماری هسکل بین سالهای 1924ـ 1908 گردآوری و اقتباس آزاد پائولوکوئلیو برگردان آرش حجازی تهران 1379 ش حسن جادحسن الادب العربی فی المهجر قطر 1405/1985 کاظم حطیط اعلام و رواد فی الادب العربی بیروت 1987 ریاض حنین احادیث عن جبران بیروت 1983 الف همو رسائل جبران التائهه بیروت 1983 ب غسان خالد جبران الفیلسوف بیروت 1983 الف همو جبران فی شخصیته و ادبه بیروت 1983 ب مارون عبود ادب العرب بیروت 1960 فوزی عطوی جبران خلیل جبران عبقری من لبنان بیروت 1989 ناهده فوزی جبران در آینه : همراه بانگاهی به کتاب پیامبر کرج 1383 ش یوحنا قمیر جبران فی المیزان بیروت 1992 عیسی ناعوری ادب المهجر قاهره 1959 میخائیل نعیمه جبران خلیل جبران : حیاته موته ادبه فنه بیروت 1985 عشق از نگاه جبران خلیل جبران از جمله دیدگاههای جبران این است که وی عشق را تنها استحکام پیوند زناشویی میداند و براین اساس معتقد است که در امر ازدواج بایستی تنها عامل عشق و محبت بین زن و مرد مود توجه قرار گیرد نه چیز دیگر.
جبران میگوید: «دانستم که سعادت زن به مجد و شرف، کرم و بردباری مرد نیست، بلکه به عشق و محبتی است که روح زن را به روح مرد پیوند میزند و عواطف زن را در قلب مرد میریزد و زن و مرد را همچون عضو واحدی در کالبد زندگی قرار میدهد.» عشق جبرانی همانند شهدی است که به همراه خون در رگهای عاشق جاری میشود، عشق متنوع است و در حالتهای گوناگون متجلی میشود، عشق جبرانی متعدد الاشکال ولی وحدت التاؤیر است.
افکار عشقی و عاطفی جبران در ارتباط با تجلی عشق، اینچنین در قلم وی جاری میشود: «محبوب من!
اگرچه پرتو عشق به اشکال مختلف از آسمان فرود میآید اما تاؤیر آن در عالم خاکی یکسان است، عشق نوری است که دل انسان را روشن میکند، عشق همان شعله و اخگری است که از آسمان هبوط میکند تا تیرگی و پلیدی را از جان انسانها بزداید، زیرا تمام عناصر عشق در نهاد انسان و بشریت مشترک است.» پس تجلی عشق در افکار جبران، گاه در قالب خرد، زمانی به صورت عدل و گاهی نیز به شکل امید متجلی میشود.
اما اینکه عشق چگونه به وجود میآید، آیا به اختیار انسان است یا خیر، جبران معتقد است: عشق تنها با اراده خداوند و با الهام خاصه حضرت حق است که در وجود انسان متبلور میشود در حالیکه خود انسان هیچگونه دخالتی در این رابطه ندارد.
عشق و پیدایش آن در اندیشه جبران، طوری تبیین میشود که زمان در آن دخیل نیست، بلکه عشق در همان لحظه نخست دیدار به وجود میآید.
اگر این اتفاق نیفتد، با گذشت زمان هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد، چراکه عشق زاده تفاهم روحی است: «چه ناداناند، آنان که میپندارند عشق، پس از همزیستی طولانی و همراهی مستمر پدید میآید.
حقیقت آن است که عشق حقیقی، حاصل تفاهم روح است و این تفاهم، اگر در یک لحظه ایجاد نگردد، با گذر سالها و نسلها نیز به وجود نخواهد آمد.» در جای دیگر نیز میگوید: «عشق تنها شکوفهیی است که بدون یاری فصلها میروید و رشد میکند.» به اعتقاد جبران پس از به وجود آمدن عشق بایستی برای جاودانگی آن تلاش کرد.
او معتقد است عشقی پاک و جاودان میماند که با اشک چشم شستوشو داده شود.
او میگوید عشق، میوه جاودانگی و جاودانگی میوه عشق است، جاودانگی را چیزی غیر از عشق در نمییابد، تنها عشق همانند جاودانگی است.
از دیدگاه جبران تنها چیزی که برای عشق مضر است و میتواند باعث از بین رفتن آن شود، شک و تردید است: «در راه عشق، تردید گناهی بس بزرگ است.» جبران به تفاوت میان عشق محدود با عشق لایتناهی میپردازد و میگوید: «عشق محدود، در پی دست یافتن بر محبوب استأ اما عشق نامحدود، جز نفس عشق چیزی نمیخواهد.
چه بسا عشقی که در دوران جوانی پدید میآید تنها به دیدار بسنده میکند، به وصال قانع میشود و در این سطح رشد میکند، اما عشقی که در دامان بینهایت پدید میآید و با اسرار شبانگاه همراه میشود، جز به جاودانگی راضی نمیشود و جز در برابر الوهیت، در برابر پیشگاه هیچ چیز سر خم نمیکند.» در آؤار جبران به فواید عشق و تاؤیر آن برزندگی انسان اشاره میشود.
جبران این تاؤیر را در دوران مختلف زندگی خود به قرار زیر تبیین میکند: «در جوانی، عشق تهذیبگر من، در میانسالی قوت بازویم و به هنگام پیری همدم و مونس من خواهد بود.» از دیدگاه جبران عشق مایه زندگی و نبود آن مایه مرگ است: «بیرون آمدم در حالی که احساس میکردم در همان شب که گویی باردیگر متولد شدم، به هنگام دیدار با سلمی )قهرمان داستان «بالهای شکسته»(، همان شبی بود که چهره مرگ را برای نخستین بار در برابر دیدگانم دیدم )به هنگام جدا شدن از سلمی(».
در تفکرات جبران، عشق عین آزادی است که میتواند انسان را به بالاترین مقام و کمالات برساند، به گونهیی که دیگر قوانین طبیعت قادر به انجام آن نیستند: «در این جهان، عشق تنها آزادی است زیرا جان آدمی را به جایگاه بلندی فرا میبرد که نه آیینها و نه آداب و رسوم بشر میتواند بدان دست یابد و نه قوانین و نوامیس طبیعت برآن چیره تواند بود.» در اعتقادات جبران ،عشق، پدیداری بینهایت و بینظیر است که تمامی زیباییهای جهان در برابر آن بیارزش است، به گونهیی که اگر کسی از این نعمت الهی برخوردار باشد از دیگر زیباییهای طبیعت و جهان بینیاز میشود.
«در آن لحظه به سوی طبیعت آرمیده نظر کردم و شیء بیحد و نهایتی را یافتم.
شیئی که با مال و ؤروت خریدنی نیست، چیزی که نه اشکهای پاییز و نه اندوه زمستان آن را نمیتواند از بین ببرد.
چیزی که نه دریاچههای سویس و نه گردشگاههای ایتالیا آن را به خود ندیده است.
چیزی یافتم که در بهار زنده میشود و در تابستان به بار مینشیند.
من در آنجا عشق را یافتم.» از نظر جبران عشق یک نعمت الهی است که هیچ نیرویی نمیتواند بر آن فایق آید.
تجلی آن بدین صورت است که میگوید: «در سینهام معبدی برای عشق قرار دادم که خداوند آن را مقدس شمرد و هیچ نیرویی هرگز نمیتواند بر آن غلبه کند.» جبران معتقد است که با گذشت زمان، کاهنان سلسله قوانینی الهام گرفته از جهل و نادانی و ظلم برای عشق تدوین کردهاند.
ناپسندیدهتر اینکه به هنگام وضع این قوانین از دیدگاههای زن مهمترین عامل عشق استفاده و بهرهیی نبردهاند و بدون حضور او مقرراتی را برای عشق تعیین کردهاند که در حقیقت در راستای تخریب زن و عشق است.
پارهیی از آن به قرار زیر است که با قلم جبران جاری میگردد: «انسان همچنان در غارها و جنگلها زندگی میکرد...
زندگی و اندیشهاش با گذشت زمان تغییر یافت که در این میان عامل دین تاؤیر زیادی داشت...
کاهنان قوانینی را برای عشق وضع کردند که نفس من از آن بیزار است، چراکه از جهل، کبر، ظلم و عبودیت الهام گرفته است.
زن بیچاره نیز ناچار است اطاعت کند، آنها زمانی که این قوانین و مقررات را در مورد امری که برای زن بسیار حایز اهمیت است، وضع میکردند، با زن مشورت نکردند، سپس این قوانین را به آفریدگار نسبت دادند، در حالیکه خداوند از آن بری است زیرا این قوانین هرجا که به اجرا در آید دور از روح عدالت الهی است.» منابع و ماخذ 1 جبران، خلیل جبران: المجموعه' الکامله' لمولفات جبران، قدم لها و اشرف علی تنسیقها میخاییل نعیمه، دارصادر للطباعه و النشر، بیروت لبنان، الطبعه الاولی 1949، الطبعه ؤانیه 1996، جلد اول، دوم، سوم و چهارم.
2 الحویک، یوسف: ذکریاتی مع جبران، موسسه نوفل، بیروت لبنان، پاریس 1909 1910 م.
3 خالد، غسان: جبران الفیلسوف، موسسه نوفل، بیروت لبنان، طبعه ؤانیه، تموز )یولیو( 1983 م.
4 نعیمه، میخاییل: جبران خلیل جبران )حیاته، موته، ادبه و فنه( موسسه نوفل، بیروت لبنان، الطبعه العاشره 1985 م.
جبران خلیل جبران و دیانت بهائی ژولیت تامپسن از مؤمنین اولیه ی بهائی در غرب بود.او از نقاشان برجسته ی آمریکایی است که از آثارش می توان به پرتره ی وودرو ویلسن اشاره کرد.سال ها بود که ژولیت به همراه یکی از دوستان هنرمندش(دیزی پامپلی)در خیابان دهم غربی نیویورک شماره ی 48زندگی می کرد.ژولیت و دیزی خانه ی خود را به محلی معروف برای گردهم آیی افرادی از نژادها و ادیان مختلف بدل کرده بودندو در این ملاقات ها دیانت بهایی را نیز معرفی می کردند.در آن سوی خیابان کمی آن طرف تر (شماره ی 51)جبران خلیل جبران *به همراه دوستانش زندگی می کرد.
به زودی دوستی نزدیکی بین ژولیت و جبران شکل گرفت.ژولیت می گوید:"خلیل همیشه می گفت که من اولین دوستش در نیویورک بودم.ما دوستان خیلی خیلی خوبی بودیم...او کتاب هایش را در استودیویی آن طرف خیابان می نوشت.آن گاه مرا صدا می کرد و می گفت بیا یک فصل از کتاب را گوش کن".ژولیت در باره ی جبران چنین می گوید:"او نه فقیر بود نه غنی.متوسط بود.
بر روی یک روزنامه ی عربی کار می کرد.آزاد بود که بنویسد و نقاشی کند.در سال های اول از سلامت جسمانی خوبی برخوردار بوداما بعدها به خاطر بیماری سرطان بسیار افسرده شده بود.در 49سالگی در گذشت.او می دانست که زندگی اش خیلی زود پایان می یابد." ژولیت،جبران را با دیانت بهائی آشنامی کند.بعد ها قسمت هایی از نوشته جات عربی بهاء ا لله** را برای او می خواندجبران می گوید:"شگفت انگیز ترین ادبیاتی است که تاکنون نوشته شده است...هیچ عربی ای به پای عربی بهاءالله نمی رسد." کمی بعد جبران خود بصورت یک استاد یا مرشد در می آیدو مریدانی پیدا میکند.او میگوید که احساس نمی کندنیازی به ظهور پیامبری باشد.او فکر می کرد در هر صورت مستقیماًبا خدا در ارتباط است.
روزی ژولیت به او خبر می دهد که عبدالبهاء***به زودی از این شهر بازید میکند.جبران درخواست می کند که پرتره ای از او بکشدو عبدالبهاء یک روز صبح زود به او وقت می دهد که این کار را انجام دهد.او میگوید:"برای نخستین بار با چهره ای آنچنان نجیب روبه رو گردیدم که روح قدسی از آن نمایان بود"همچنین می گوید دروجود عبدالبهاء"نادیده را دیده ولبریز و سرشار شده است"و نیز می گوید:"انسان بسیار بزرگواری است.ایشان از هر حیث کاملندو عوالمی در روح خود نهفته دارند ".او عبدالبهاءرا عاشقانه می ستود با این حال دریکی از ملاقات ها گفت که به هر آنچه که عبدالبهاء تعلیم داده معتقد است اما هرگز به دیانت بهائی اقبال نخواهد نمود زیرا او پیام خودش را دارد که به نوع بشر بدهد و دوست دارد که این پیام به وضوح از آن اوباشد.اما مایل است کاری برای عبدالبهاء انجام دهد...
عبدالبهاء خشنود شد و گفت بسیارخوب برو کتابی برای من بنویس و مسیح معروف.کتاب"پسر انسان "اثر خلیل جبران همان کتاب بود ****.
آیا بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که ارتباطی بین عبدالبهاءو شاهکار جبران "پیامبر"هم وجود داشته است؟ژولیت می گوید :"من فکر نمی کنم ارتباطی بین عبدالبهاء و"پیامبر"وجود داشته باشد ولی او [جبران]به من گفت وقتی کتاب پسر انسان را می نوشته دائماًبه فکر عبدالبهاء بوده است.او با قطعیت به من گفت که "پسر انسان"تحت تأثیر عبدالبهاءبوده است*****.
ژولیت به یاد می آورد که سال ها بعد یک شب،وقتی که فیلم عبدالبهاءدر مرکز بهایی پخش می شد جبران در کنار او در ردیف جلو نشسته بود.با دیدن این فیلم خاطره ی عبدالبهاء بار دیگر برای او زنده می شود و شروع به گریستن می کند."ما از او درخواست کردیم که آن شب برای ما چند کلمه حرف بزند .وقتی زمانش فرارسید خودش را کنترل کرد و به روی سن رفت.
در حالی که هنوز گریه می کرد گفت:من اعلام می کنم که عبدالبهاءمظهر خداوند است در این عصر.البته او اشتباه برداشت کرده بودولی...او گریه میکرد و دیگر نمی توانست چیزی بگوید.پایین آمد،کنار من نشست.گریست و گریست و گریست.آن فیلم او را به گذشته باز گردانده بود.او دستان مرا گرفت و گفت تو دری راامشب بروی من گشوده ای.سپس سالن را ترک کرد.
جبران در سال های آخر حیاتش به علت ابتلا به بیماری سرطان بسیار رنجور شده بود.زمانی که ژولیت به سفر رفته بود او به شدت مریض بود.هنگامی که بازگشت جبران از او درخواست کرد که هر روز به دیدن او برود.او ملازم بستر بود و این آخرین روزهای زندگی اش بود.در این روزها او داستان زندگی اش را برای ژولیت تعریف می کرد.ژولیت می گوید:"این روزهای آخر او سرش را روی شانه ی من می گذاشت و فقط می گریست.او هیچ وقت نمی گفت که دارد می میرد.او هیچ نمی گفت به جز یک چیز:می خواهم هر چه را که می توانم در اختیارت قرار دهم.تا جایی که می توانم.پس هر روز بیا"یک روز به ژولیت گفته بود که می خواهد کتاب دیگری بنویسد که موضوع اش حول محور عبدالبهاء و سخنرانی های معاصر او باشد.متأسفانه او قبل از اینکه این کتاب را بنویسد در گذشت و در بوستون به خاک سپرده شد.
* جبران خلیل جبران شاعر،نویسنده و نقاش لبنانی(1931-1883)بعضی او را پیامبر لبنان خوانده اند.
** بهاءالله پیامبر دیانت بهائی *** عبدالبهاء جانشین بهاءالله و مبین آثار او ****این کتاب در ایران تحت عنوان مسیح فرزند انسان توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده و اکنون در بازار موجود است.
*****با توجه به این که ملاقات جبران با عبدالبهاءدر سال 1912 صورت گرفته و کتاب پیامبر مربوط به سال1923می باشد و با توجه به شباهت مضامین و نثر این کتاب به آثار بهائی احتمال تأثیر پذیری جبران از دیانت بهائی در نگارش این کتاب را نمی توان منتفی دانست.
در نگازش این مقاله از منابع زیر (به صورت ترجمه و تلخیص)استفاده شده است: http://en.wikipedia.org/wiki/Khalil_Gibran http://www.sarwal.org/BahArt/Kahlil%20Gibran.htm http://bahai-library.com/histories/juliet.gibran.html http://www.bahaindex.com/documents/Mothers_Stories/index-abdulbaha.html http://arash1919.persianblog.ir/ و آنکس که رفتارش را با موازین اخلاق میسنجد، پرنده خوشآواز روحش را در قفس اسیر میکند.
آنکس که عبادت برایش یک پنجره است که هم میتواند آنرا باز کند و هم ببندد، هنوز خانه روحش را زیارت نکرده است، خانهای که پنجرههایش به پهنایی از یک بامداد تا بامداد دیگر گسترده است.
اگر میخواهید خدا را بشناسید، به حل هزار معما نپردازید، بلکه در اطراف خود نظر کنید و او راببینید که با کودکان شما سرگرم بازی است.
او را خواهید دید که در گلها لبخند میزند و دستهای خود را در شاخههای درختان برای شما تکان میدهد." نقا شی های جبران خلیل جبران مهر از نگاه جبران هنگامی که مهر شما را فرا می خواند، از پی اش بروید ، اگر چه راهش دشوار و ناهموا باشد.
و چون بالهایش شما را در بر می گیرند ، وا بدهید اگر چه شمشیری در میان پرهایش نهفته باشد و شما را زخم برساند چون با شما سخن می گوید او را باور کنید