خواجه نظام الملک طوسى پسر خواجه ابوالحسن على بن اسحاق بود که در قریه نوغان از شهر طوس به تاریخ جمعه پانزدهم ذى القعده سال ۴۰۸ ه.ق (۱۰۱۷ م) متولد شد.
طوس از شهرهاى عمده و فرهنگ خیز خراسان بود.
خراسان (خورآیان) (مشرق) یعنى سرزمینى که از آن «خورآسد» یعنى خورشید طلوع کند.به خراسان سرزمین خورشید طالع نیز گفته اند.
خراسان سرزمین بزرگى بود که بین آمودریا (جیحون) تا کوه هاى هندوکش در افغانستان امتداد داشته است.
خراسان کنونى تنها قسمتى از آن خراسان بزرگ است.شهرهاى عمده این منطقه عبارت بودند از مرو، هرات، بلخ، نیشابور و بالاخره شهر طوس که از شهرهاى باستانى خراسان محسوب مى شود.
وسعت شهر طوس به قدرى بوده است که دربردارنده مناطقى چون طابررن، سناباد، نوغان، رادکان و بسیارى از قراء دیگر بوده که بر اثر حمله مغول نابود شده اند.
زمانى که حضرت رضا(ع) به شهادت رسید مدفن مطهر آن حضرت در سناباد، هسته مرکزى شهر مقدس مشهد شد.
به عبارت دیگر طوس در ۲۵ کیلومترى شمال غربى مشهد کنونى قرار دارد و سابقاً جزیى از طوس بود.
شهر طوس از نظر علمى و ادبى سابقه بسیار روشنى دارد.
شعرا، ادبا، دانشمندان، فقها و فلاسفه بزرگ از آن برخاسته اند، که در طول تاریخ پرتحول ایران بعد از اسلام، همواره پاسدار فرهنگ ایران بوده اند.
کسانى مانند دقیقى طوسى، اسدى طوسى، حکیم ابوالقاسم فردوسى، محمد غزالى طوسى، احمد غزالى طوسى، محمدبن حسن طوسى ملقب به شیخ الطائفه و بالاخره خواجه نظام الملک است که ابتدا در دستگاه غزنویان مشاغل مختلف دیوانى داشت و بعد از چیرگى ترکان سلجوقى بر ایران در دربار آلپ ارسلان و ملکشاه شغل وزارت یافت و توانست با تدبیر خویش سلجوقیان را به سمت و سویى که خود مصلحت
مى دانست هدایت نماید.
در ۳۸۷ سال بعد یعنى در ۷۹۵ ه.ق (۱۲۰۰ م) مرد دانشمند و سیاست پیشه اى چون خواجه نصیرالدین طوسى در این دیار پا به عرصه وجود گذاشت که توانست هلاگوخان مغول را مطابق خواسته خویش راهنمایى کند و از خون ریزى و تخریب بیش از حد مغولان از آثار فرهنگى جلوگیرى نماید.
خواجه نظام الملک طوسى و خواجه نصیرالدین طوسى در زمینه وزارت و مشاورت با پادشاهان ترک نژاد و مغول به قدرى مهارت داشتند که این نکته را در تاریخ ایران به عنوان یک اصل و حقیقت تاریخى گنجانیدند که امپراتوران ترک نژاد و خان هاى مغول شمشیرزنان شجاع و پرصلابت بوده و جهانگیرى و گشودن سرزمین هاى دیگر براى آنها بسیار آسان بود.
اما قادر به جهاندارى و اداره ممالک مفتوحه نبودند مگر با راهنمایى وزراى ایرانى.
این وزرا آنقدر در تغییر طرز تفکر پادشاهان مهارت به خرج دادند تا به آن حد که آنان را مشوق فرهنگ و پاسدار زبان و ادب فارسى و حتى دین اسلام کردند.
خواجه نظام الملک از کودکى تا وزارت سلجوقیان ابوعلى فر خواجه ابوالحسن على بن اسحاق که یک دهقان زاده طوسى بود در کودکى در این شهر مقدمات علوم عقلى و نقزندلى را فراگرفت و در سن یازده سالگى حافظ قرآن کریم شد.
او سپس به شهرهاى بزرگ خراسان رفت و علوم زمان خویش را فراگرفت.
پدرش ابوالحسن على در خدمت ابوالفضل سورى که از جانب محمود غزنوى حکمران خراسان شده بود قرار گرفت و ابوعلى در یک خانواده دیوانى (ادارى و حکومتى) رشد کرد و چون پدرش به اداره مالى و حکومتى طوس رسیده بود و در آن زمان بیشتر مشاغل موروثى بود، لذا ابوالحسن على فرزند خود را براى امور دیوانى تربیت کرد.
در زمان استیلاى سلجوقى ها بر خراسان که از ۴۲۸ ه.ق آغاز شد و حکومت بلخ با ابوعلى بن شاذان بود، خواجه که بیش از بیست سال از عمرش نگذشته بود به خدمت حاکم بلخ درآمد و چون ابوعلى بن شاذان بعد از استیلاى چغرى بیک سلجوقى بر بلخ به وزارت او رسید، خواجه هم از این طریق در خدمت سلجوقى ها درآمد و در زمان حاکمیت آلپ ارسلان بر خراسان، خواجه به سال ۴۵۱ ه.ق (۱۰۵۹ م) به وزارت او در آن خطه منصوب گردید.
این در حالى بود که طغرل سلجوقى (۴۵۵ _ ۴۲۹ ه.ق) (۱۰۶۳ _ ۱۰۲۷ م) به سلطنت رسید.
طغرل پایه قدرت حاکمیت سلجوقیان را محکم کرد.
وزیر او ابونصر عمیدالملک کندرى بود.
ولى در عین حال خواجه ابوعلى که بعدها به نظام الملک ملقب شد، آنقدر در دستگاه سلجوقیان نفوذ کرد که بزرگان سلجوقى به پیروى از خواجه نظام الملک به صوفیان و اهل طریقت و عرفا احترام مى گذاشتند طغرل بعد از آن که در رمضان ۴۴۷ (دسامبر ۱۰۵۵) بغداد را فتح کرد و القائم بامرالله خلیفه عباسى به او لقب سلطان الدوله داد، به شهرستان رى پایتخت خود بازگشت، در سن هفتاد سالگى در ۸ رمضان ۴۵۵ (۴ سپتامبر ۱۰۶۳)در رى وفات کرد و در محلى که در آن شهر برجى ساخته بود، مدفون شد.
چون طغرل اولادى نداشت و برادرش چغرى بیک هم قبل از وى درگذشته بود، آلپ ارسلان فرزند چغرى بیک در ۴۵۵ ه.ق به سلطنت رسید.
از آنجایى که آلپ ارسلان به این نکته پى برد که عمیدالملک کندرى درصدد بوده است که سلیمان نامى از خاندان سلجوقى را به سلطنت برساند، در ذى الحجه ۴۵۶ (۱۰۶۴ م) عمیدالملک کندرى را کشت و خواجه ابوعلى را با لقب نظام الملک به وزارت خود برگزید.
خواجه از این پس در همه سفرها همراه آلپ ارسلان بود.
از بزرگترین وقایع دوره آلپ ارسلان، جنگ او با رومانوس دیوجانوس (Romanus Dioganus) امپراتور روم شرقى (بیزانس) بود که در منطقه ملازگرد در شمال دریاچه وان در ذى القعده ۴۶۳ (اوت ۱۰۷۱ م) روى داد و رومانوس اسیر و با دادن خراج آزاد شد.
آلپ ارسلان در ۳۰ ربیع الاول ۴۶۵ (۱۴ دسامبر ۱۰۷۲) در کنار جیحون به دست قلعه بانى به نام یوسف خوارزمى از پاى درآمد و فرزند جوان او جلال الدین ملکشاه که ۱۷ یا ۱۸ سال بیشتر نداشت به سلطنت رسیده و او همچنان خواجه نظام الملک را در وزارت خویش ابقا کرد.• ملکشاه و خواجه نظام الملک جــلال الدین ملکشاه از (۴۸۵ _ ۴۶۵ ه.ق) (۱۰۹۲ _ ۱۰۲۷ م) به مدت ۲۰ سال سلطنت کرد و در این دوره بود که خواجه ابوعلى ملقب به نظام الملک از آنجایى که وزیر مقتدر و صاحب اختیار دو سلطان نیرومند یعنى آلپ ارسلان و سپس ملکشاه بود به تاج الحضرتین نیز ملقب شد و در فرامین سلطنتى او به این عنوان خطاب مى شد: خواجه قوام الدین ابوعلى نظام الملک طوسى (تاج الحضرتین).
ابن اثیر درباره اهمیت خواجه نظام الملک مى گوید که دولت سلجوقى، الدوله النظامیه است.
زمانى که ملکشاه سلجوقى در سن هفده سالگى به سلطنت ایران رسید، خواجه نظام الملک ۴۷ سال داشت.
اگر زمان وزارت او را بر خراسان در زمان حاکمیت آلپ ارسلان بر آن منطقه نیز در نظر بگیریم، خواجه نظام الملک داراى بیست و هفت سال خدمت ادارى (دیوانى) بود.
اگر دوران وزارت مطلق خواجه نظام الملک را بر دربار آلپ ارسلان و ملکشاه به طور جداگانه محاسبه کنیم، او نزدیک به سى سال (۲۹ سال و ۷ ماه) حکومت کرد و اگر آغاز دوران دیوان سالارى خواجه را در دستگاه سلجوقیان که از سن ۲۰ سالگى آغاز مى شود محاسبه کنیم مى توانیم بگوییم که خواجه نظام الملک به مدت پنجاه و هفت سال دیوان سالارى کرد و امور ادارى دولت سلجوقى را به خوبى اداره کرد و بوروکراسى را با تکنوکراسى درهم آمیخت.
بى جهت نبود که ملکشاه بى تجربه خطاب به نظام الملک همواره مى گفت: «من امور را از کوچک و بزرگ به تو واگذار کردم، تو به منزله پدر هستى.» به رغم آن که سوگند خورده بود که وزیر خود را همواره یار و پشتیبان باشد ولى به تحریک ملکه (ترکان خاتون) مانع انجام امور مى شد.
اولین وزیرى که در دستگاه سلطنت بر این عقیده پافشارى کرد که سلطان باید سلطنت کند نه حکومت، خواجه نظام الملک بود، زیرا او از روابط میان غلامان دربار و دیوان ها (ادارات دولتى) بیشتر نگران بود و بیم آن داشت که مبادا دربار ملکشاه در سازوکار دستگاه ادارى مداخله کند.
مثلاً وى مى گوید به ندیمان سلطان هرگز نباید اجازه داد که صاحب مقامات ادارى گردند.
نامه اى که از دربار به دیوان ها فرستاده مى شود باید حتى المقدور اندک باشد.
فقط در مواردى که مهمى پیش آید باید از غلامان فقط به عنوان پیک استفاده کرد.
در فرمان هاى شفاهى پادشاه باید احتیاطى تمام مبذول داشت.
در ارسال آنها باید نظارت کرد و پیش از آن که مضمون آنها به اجرا گذاشته شود، لازم است یک بار دیگر از طریق دیوان ها، آن را بر پادشاه عرضه کنند.سیدالوزرا قوم الدین نظام الملک ابوعلى حسن بن على بن اسحاق طوسى (تاج الحضرتین) افسوس مى خورد که سلاطین سلجوقى از آداب ملک دارى خردمندانه اى که از سوى امیران و وزراى متقدم مانند خاندان برمکى، آل بویه و سامانیان رعایت مى گردید، اهمال مى ورزند.بدین ترتیب کاربه دستان ایرانى هرگز نتوانستند خداوندان ملک را در قالب هایى که خود مى خواستند بریزند و به آنها شکل دلخواه دهند.
خواجه براى آنکه بتواند ملک شاه و دست.
پروردگان او را در قالب هایى که خود مى خواست بریزد و حکومت را مختص وزیران بنماید، از میان دوازده تن از فرزندانش که براى مشاغل ادارى و دیوانى تربیت کرده بود در اقصى نقاط مملکت به استاندارى و حکومت رساند و به این ترتیب یک الیگارشى «oligarchy» خاندان حکومت گر که اکثر افرادش از بزرگان و فرزندان خواجه بودند را بر کشور مسلط نمود تا از دخالت هاى بى حد دربار در امور بکاهد.
چون ترکان خاتون زوجه ملک شاه مى خواست که فرزند خردسال خود محمود را به عنوان ولیعهد انتخاب نماید.
در صورتى که خواجه نظام الملک با این تصمیم ترکان خاتون موافق نبود.
از این جهت ترکان خاتون به اتفاق تاج الملک که وزیر او بود توطئه قتل خواجه نظام الملک را طراحى کردند.
آنان ضمن تماس محرمانه با یکى از اعضاى فرقه اسماعیلیه که با نظام الملک عداوت داشتند ترتیب قتل خواجه را دادند و او در شنبه دهم رمضان ۴۸۵ (۱۰۹۲ م) در سفرى به نهاوند و به روایتى دیگر در صحنه نزدیک کرمانشاه به وسیله یکى از فداییان اسماعیلیه به نام ابوطاهر ارانى با کارد به قتل رسید.
گویند که جنازه او را به اصفهان منتقل کرده در محله احمدآباد (محله کران) کوچه دارالبطیخ که سابقاً تربت نظام الملک مى گفتند دفن شده است.
یک ماه بعد ملک شاه سلجوقى به طور مرموزى وفات یافت.
عده اى گفته اند که غلامان نظامیه به انتقام خون مخدوم خود نظام الملک، ملک شاه را مسموم ساخته اند بعد از مرگ نظام الملک و ملک شاه زوجه پادشاه یعنى ترکان خاتون پسر خردسال خود محمود را در اصفهان به تخت نشاند.
برکیارق پسر ارشد ملک شاه که از زن دیگر بود، اصفهان را محاصره کرد و تاج الملک را که همدست ترکان خاتون بود دستگیر کرد و کشت.
ترکان خاتون پانصد هزار دینار به او داد که از تسخیر اصفهان منصرف شود.
پس از فوت ترکان خاتون و پسرش محمود، برکیارق در ۴۸۸ ه ق اصفهان را گرفت و بر تخت نشست و پسران خواجه نظام الملک را به وزارت برگزید و بدین ترتیب با کشته شدن نظام الملک به علت آنکه فرزندانش به وزارت سلجوقیان رسیدند، مى توان گفت که شیوه و خط مشى سیاسى نظام الملک ادامه یافت.ادامه وزارت فرزندان و خاندان خواجه نظام الملک معتقد بود چنانچه فرزندان وزرا براى کارهاى دیوانى شایسته باشند بهتر است که وزیر و صدراعظم عهده دار مشاغل دیوانى باشند.
او به این علت با هدف آنکه رو ش هاى شاه سلجوقى را مطابق میل خود و در قالبى خاص بریزد که برابر اهداف خودش و در جهت منافع کشور باشد، فرزندان خود را به حکومت شهرهاى بزرگ ایران گماشت.
او دوازده فرزند داشت که مهمترین آنان عبارت بودند از شمس الملک عثمان بن نظام الملک والى مرو، جمال الدین منصوربن نظام الملک حاکم بلخ.
زمانى که خواجه فرزندان خود را مامور ولایات مى کرد ممکن بود سال ها آنها را نبیند.
خواجه نظام الملک که شب و روز کار مى کرد و آرام و قرار نداشت، به پسران خود نیز سفارش مى کرد که چنین باشند.
شخصى حکایت کرد که من در مجلس خواجه بودم در وقتى که همه اقطار و ممالک در تصرف داشت و سلطان مطیع تدابیر او بود.
از میان فرزندان او که بعد از مرگ ملک شاه منشاء اثر بودند عبارت بودند از ضیاءالملک احمدبن نظام الملک وزیر محمدبن ملک شاه و سه فرزند دیگر او مانند فخرالملک بن نظام الملک، عزالملک حسین بن نظام الملک و مویدالملک عبیدالله بن نظام الملک که به وزارت برکیارق رسیدند.فخرالملک علاوه بر وزارت برکیارق به وزارت سلطان سنجر هم رسید.
اولاد فخرالملک که نوادگان خواجه نظام الملک بودند، وزارت را در خاندان خود حفظ کردند و از بین آنان مى توان از صدرالدین و ناصرالدین طاهر وزراى سنجر سلجوقى نام برده و حتى برادرزاده نظام الملک یعنى شهاب الاسلام نیز به وزارت سنجر رسید.
خواجه نظام الملک براى حفظ مصالح مملکت ایران، حتى صفیه دختر خود را به عقد یکى از وزراى خلیفه عباسى درآورد تا دربار خلیفه را همواره تحت نفوذ خود نگه دارد.
دختر دیگر نظام الملک «زلیخا» نیز در عزل و نصب وزرا و گردانیدن امور دولت از جانب پدرش در دربار ملک شاه نظارت مى کرد تا جلو نفوذ زنان دربارى را در عزل و نصب ها بگیرد.
در سایه تدبیر نظام الملک و فرزندان دیوان سالار او بود که مرزهاى سلجوقیان که از کاشغر تا دریاى مرمره، از دریاچه آرال و قلل جبال قفقاز و دریاى سیاه از شمال گرفته و تا خلیج فارس و بیابان هاى سوریه در جنوب امتداد یافته بود به نحو شایسته اى حفظ مى شد.
نظام الملک عقیده داشت که شغل وزارت هم مانند مقام پادشاهى باید از پدر به پسر به ارث برسد، چون از دوره سامانیان چند دودمان وزارت پیشه وجود داشته اند مانند جیهانى، بلعمى عتبى .
اومیگفت : سلطان باید چنان حوزه حکومتى را به نظم بیاراید که مردم بتوانند با اطمینان و احساس امنیت در پى حرف و مشاغل خود بروند.
هدف حکومت دنیوى پر کردن زمین از عدل و داد است.
این عدل مى بایست با نشاندن هرکس در جاى شایسته خود حاصل آید که این نیز در جاى خود موجب استوارى ارکان دولت است.نظام الملک تاکید مى کند که روزگار نیک آن باشد که در آن روزگار پادشاهى عادل باشد.
و براى اثبات گفته خود خبرى را از پیامبر اکرم (ص) مى آورد که آن وجود متعالى فرمودند، عدل عز دین است و قوت سلطان و صلاح لشکر و رعیت.
سیاست نامه از عدالت اسماعیل بن احمدسامانى و عضدالدوله دیلمى داستان هایى بر سبیل سرمشق گرفتن پادشاه سلجوقى مى آورد.
خواجه در سیاست نامه براى آگاهى پادشاهان از مظالم حکام بلاد، توصیه مى کند که منهیان و جاسوسان را در لباس درویشان و بازرگانان به اقصى نقاط کشور بفرستند تا با آگاهى از وضع مردم و رفع ظلم در گسترش عدالت بکوشند.
خدمات اجتماعى و فرهنگى خواجه نظام الملک در طول خدمات سى ساله وزارت خود، در نظم امور کشور، دو پادشاه یعنى آلپ ارسلان و ملک شاه را یارى داد و رباط و کاروانسراهاى زیاد، مدارس، بیمارستان ها، خانقاه ها و مساجد بسیارى را بنا کرد.
دستگاه دیوانى خواجه نظام الملک در اصفهان به جاى دربار ملک شاه سلجوقى ملجاء افراد بى شمارى بود که به دادخواهى، طلب شغل و یا مساعدت هایى جهت تاسیس مدرسه و خانقاه به دستگاه وزارت او مراجعه مى کردند.
در جریان یکى از سفرهایى که در رکاب ملک شاه سلجوقى عازم بغداد بود، شمار زیادى از سائلان و محتاجان بر درگاه نظام الملک ازدحام کردند.
نظام الملک هیچ کس را محروم نگذاشت.
در هر سفر که به بغداد مى رفت، یکصد و چهل هزار دینار براى رفع احتیاج فقرا صرف مى کرد.
تاج الملک ابوالغنائم وزیر ترکان خاتون که همواره براى عزل خواجه توطئه مى کرد، براى سعایت از نظام الملک، طى گزارشى که به ملک شاه مى دهد، مى گوید: «خواجه نظام الملک سالیانه سیصدهزار دینار خرج فقها، صوفیان، دانشمندان، ساختن رباط ها و کاروانسراها و حقوق تقاعد (بازنشستگى) پارسایان و تهیدستان مى کند.» خواجه در ۴۷۱ ه.
ق (۱۰۷۹م) به حکیم عمرخیام نیشابورى سفارش کرد تا تقویم هجرى شمسى را براى مملکت ایران ترتیب دهد.
لذا خیام به کمک ریاضیدانان و منجمین ۱۵ مارس ۱۰۷۹ میلادى که مطابق با ۹ رمضان ۴۷۱ و مصادف با اعتدال ربیعى بود، تقویم ایران را اصلاح کرد و اول فروردین ۴۵۸ هجرى شمسى طبق این تقویم رسمیت یافت.
طبق این سالشمار روز اول بهار هر سال، اول فروردین سال هجرى شمسى است.چنانچه سیستم حسن صباح براى او در مملکت مزاحمت ایجاد نمى کرد، شاید خواجه نظام الملک به غیر از تاسیس مدارس نظامیه، مى توانست خدمات بیشترى انجام دهد.
خواجه براى صرفه جویى در بودجه کشور تا آنجا که مى توانست از دادن پول به شاعران در دستگاه دیوانى خود ممانعت مى کرد ولى ملک شاه به شعرا پول مى داد.
اما به گفته نظامى عروضى، خواجه نظام الملک در حق شعر اعتقاد نداشت و به هیچ شاعرى پول نمى پرداخت.
اما در عوض بودجه اى که از این طریق صرفه جویى مى کرد، خرج تعمیر مساجد مى کرد.
در سال ۴۸۱ (۱۰۸۸م) یعنى چهارسال قبل از آنکه خواجه به وسیله طرفداران حسن صباح ترور گردد، مسجد جامع اصفهان را تعمیر کلى کرد و بزرگ ترین گنبد آجرى را روى آن ساخت.
این مسجد از شاهکارهاى خواجه نظام الملک است.
سردر مسجد و مدخل هاى محل نماز که یکى از آنها در حدود ۲۵ متر ارتفاع دارد را با کاشى و معرق هایى مزین کرد که نمونه بزرگ و جالب معمارى سلجوقى است.
این مسجد قبل از خواجه بنا شد و او آن را به صورت زیبایى درآورد و بعد از قتل خواجه تا قرن هشتم هجرى قمرى به وسیله حکام و فرمانروایان مختلف تعمیر شد.بزرگ ترین خدمت فرهنگى خواجه نظام الملک بناى مدارس نظامیه در نقاط مختلف ایران است.
خواجه از سال ۴۶۵ ه .
ق.
(۱۰۷۲ م) تا ۴۸۵ ه.
(۱۰۹۲ م) توانست مدارسى تحت عنوان نظامیه، در شهرهاى بلخ، نیشابور، هرات، اصفهان، بصره، مرو، آمل، موصل و بغداد بنا کند که باشکوه ترین آنها مدرسه نظامیه بغداد بود که بناى آن در ۴۵۷ ه .
(۱۰۶۵ م) آغاز شد و در سال ۴۵۹ ه .
(۱۰۶۷م) به پایان رسید.
با توجه به تاریخ ساخت این مدرسه و نظامیه هاى دیگر که در واقع در حکم مدرسه و دانشگاه بود مى توان به این موضوع پى برد که کشور پهناور ایران در قرن یازدهم میلادى در زمینه ساختن دانشگاه و مدارس عالى یک تا دو قرن از اروپا جلوتر بوده است زیرا دانشگاه هاى آکسفورد و کمبریج در انگلستان به ترتیب در سال هاى ۱۲۱۴ میلادى و ۱۲۳۱ میلادى بنا شده است.
دانشگاه هاى مون پلیه و پاریس در سال هاى ۱۲۲۰ میلادى و ۱۲۰۰ میلادى ساخته شده اند و دانشگاه هاى ناپل در ۱۲۲۴ میلادى و بولونى در ۱۲۲۹ بنا شده اند.مدارس و دانشگاه هاى نظامیه، اولین مدارسى بودند که با قوانین خاص و واحد در سرتاسر کشور ایران اداره مى شدند و اساتید و مدرسان آن با ابلاغ رسمى خواجه نظام الملک انتخاب مى شدند.
این مدارس شبانه روزى بوده و تمام شاگردان (طلاب) مقررى و شهریه دریافت مى کرده اند.
براى اداره این مدارس، خواجه نظام الملک موقوفات زیادى را تعیین کرد که از درآمد آنها مواجب دانشجویان پرداخت مى شد.
از میان مدارس نظامیه، مهم ترین آن نظامیه بغداد بود که در شرق دجله در محله سوق الثلاثا (سه شنبه بازار) بنا گردید.
از اساتید بزرگ این مدرسه امام محمد غزالى بود.
شاگردان مدارس نظامیه در ردیف بزرگ ترین شعرا و دانشمندان و فلاسفه زمان بودند.
اوحدالدین انورى، رشید وطواط، جامى و سعدى از فارغ التحصیلان مدارس نظامیه بودند.
براى ساختن مدارس نظامیه، خواجه نظام الملک از ثروت شخصى خود فقط دویست هزار دینار خرج کرد.جرجى زیدان مى نویسد: «مقررى که به دانشجویان مدارس نظامیه پرداخت مى شد سالى هشتصدهزار دینار مى شد.» حق التدریس اساتید در مدرسه نظامیه بغداد در حدود پانزده هزار دینار در سال بود.این مدارس صاحب دارالکتب (کتابخانه) بود و کتابدار را که «خازن» مى گفتند با حکم رسمى رئیس مدرسه انتخاب مى شد.
استاد مهرین شوشترى در کتاب تاریخ ادبیات خود مى نویسد که خواجه نظام الملک در حدود سیصدهزار سکه طلا به نرخ آن زمان صرف ساختن مدارس نظامیه کرد.
در مورد کیفیت تعلیم و تربیت در این گونه مدارس باید گفت که استاد در مجلس درس در روى سکویى به نام «کرسى» تکیه مى زد.
شاگردان که به صورت دایره اى شکل روبه روى استاد نشسته بودند (حلقه درس) طورى قرار مى گرفتند که استاد چهره همه را مى دید.
براى اولین بار هر استاد در این دانشگاه (نظامیه بغداد) هنگام تدریس باید از ردا (جامه گشاد) (طیلسان) استفاده مى کرد و این کار جزء تشریفات تدریس بود.
در حال حاضر که از رداى گشاد در جشن هاى فارغ التحصیلى استفاده مى شود و در تمام دانشگاه هاى دنیا چنین سنتى پابرجاست در واقع تقلیدى است از لباس طیلسان شرقى که در مدارس نظامیه ایران مرسوم بوده است