پروین اعتصامی(1285- 1320 خورشیدی)شاعر بلند آوازهی دوران معاصر ما، مشهورتر از آن است که نیازی به معرفی داشته باشد.
چه شعر او پس از مرگش به کتابهای درسی قرائت فارسی در ایران را ه یافت و در نتیجه، دست کم تا انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، دانشآموزان دبستانها و دبیرستانها شعرهای او را در کلاس میخوانند و برخی از اشعارش را نیز از بر میکردند.
بدیهیست چنین توفیقی به ندرت نصیب شاعران معاصر ما گردیدهاست.
آیا شگفتآور نیست که در زمان حاضر، پس از دوازده قرن که شعر فارسی در انحصار مردان بودهاست، ناگهان دو تن از زنان، با فاصلهی سه دهه در شعر فارسی درخشیدن بگیرند؛ یکی با پیروی کامل از شعر کهن فارسی ( از نظر قالب و لفظ و محتوا و با تکیه بر سنتها و مضمونهای اخلاقی و اجتماعی مورد قبول قدما) و دیگری، در شعر نو و با شکستن سنتهای شعر فارسی از نظر قالب و لفظ و محتوا و از همه مهمتر در بیان احساسات زنانه در شعر.
نخستین این زنان، «پروین اعتصامی» بود و دیگری «فروغ فرخزاد».
دریغا که هر دو شاعر چیرهدست در جوانی و به ترتیب در سنین 34 و 32 درگذشتند.
موضوع مورد بحث در این مقاله، «پروین اعتصامی» است.
نه شرح احوال او و نه ارزیابی اشعارش که تا کنون بارها مقالههایی دربارهی او نوشتهشدهاست.
پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از شاعران قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین شعرای مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است.
رمز توفیق این شاعرارزشمند فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر اوست .
یوسف اعتصام الملک در 1291 ه.ق در تبریز به دنیا آمد.
ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت.
هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت.
چندی بعد کتاب (ثوره الهند یا المراه الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت .
کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراه ) قاسم امین مصری بود به سال 1318 ه.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان ، در جامعه ایرانی رخ می نمود.
اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است.
چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت.
او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 ه.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.
زندگینامه
رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر دانشمند خود -که با انتشار کتاب (تربیت نسوان) اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود- رشد کرد.
در کودکی با پدر به تهران آمد.
ادبیات فارسی و ادبیات عرب را نزد وی قرار گرفت و از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد می آمدند بهره ها یافت و همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارق العاده خویش دچار حیرت می ساخت.
در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی- ترکی و عربی) ترجمه می کرد طبع آزمائی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت.
در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924 میلادی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد با موفقیت به پایان برد و در جشن فراغت از تحصیل خطابه ای با عنوان" زن و تاریخ" ایراد کرد.
او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن می گفت .
خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان می کند:
"پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می یافت شوق وافر اظهار می نمود."
خانم سرور مهکامه محصص از دوستان نزدیک پروین که گویا بیش از دوازده سال با هم مراوده و مکاتبه داشتند او را پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوشخو، خوشرفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف می کند.
پروین در تمام سفرهایی که با پدرش در داخل و خارج ایران می نمود شرکت می کرد و با سیر و سیاحت به گسترش دید و اطلاعات و کسب تجارب تازه می پرداخت.
این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد.
پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت.
شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود.
اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت.
او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همراهی این دو طبع مخالف نمی توانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت.
با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود.
در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت.
رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر دانشمند خود -که با انتشار کتاب (تربیت نسوان) اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود- رشد کرد.
در کودکی با پدر به تهران آمد.
در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924 میلادی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد با موفقیت به پایان برد و در جشن فراغت از تحصیل خطابه ای با عنوان" زن و تاریخ" ایراد کرد.
او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن می گفت .
خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان می کند: "پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می یافت شوق وافر اظهار می نمود." خانم سرور مهکامه محصص از دوستان نزدیک پروین که گویا بیش از دوازده سال با هم مراوده و مکاتبه داشتند او را پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوشخو، خوشرفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف می کند.
پروین در تمام سفرهایی که با پدرش در داخل و خارج ایران می نمود شرکت می کرد و با سیر و سیاحت به گسترش دید و اطلاعات و کسب تجارب تازه می پرداخت.
این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد.
پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت.
شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود.
با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود.
در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت.
، پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعار خود نیز ادامه می داد.
تا اینکه دست اجل او را در 34 سالگی از جامعه ادبی گرفت.
بهرحال در شب 16 فروردین سال 1320 خورشیدی به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند.
در تهران و ولایات، ادبا و شعرا از زن و مرد اشعار و مقالاتی در جراید نشر و مجالس یادبودی برای او برپا کردند.
پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است.
اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است گر چه جز تلخی ز ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است صاحب آنهمه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است خاک در دیده بسی جان فرساست سنگ بر سینه بسی سنگین است بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است هر که باشی و ز هر جا برسی آخرین منزل هستی این است آدمی هر چه توانگر باشد چون بدین نقطه رسید مسکین است اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است خرم آنکس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است ویژگی سخن پروین در قصایدش پیرو سبک متقدمین به ویژه ناصرخسرو است و اشعارش بیشتر شامل مضامین اخلاقی و عرفانی می باشد.
پروین موضوعات حکمتی و اخلاقی را با چنان زبان ساده و شیوایی بیان می دارد که خواننده را از هر طبقه تحت تاثیر قرار می دهد.
او در قدرت کلام و چیره دستی بر صنایع و آداب سخنوری همپایه ی گویندگان نامدار قرار داشته و در این میان به مناظره توجه خاص دارد و این شیوه ی را که شیوه ی شاعران شمال و غرب ایران بود احیاء می نماید.
پروین تحت تاثیر سعدی و حافظ بوده و اشعارش ترکیبی است از دو سبک خراسانی و سبک عراقی .
شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است.
مضمونهای متنوع پروین مانندباغ پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد.
اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد.
چاپ اول دیوان که آراسته به مقدمه شاعر و استاد سخن شناس ملک الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین ارزش ادبی و ویژگیهای سخن پروین بود شامل بیش از یکصد و پنجاه قصیده و مثنوی در زمان شاعر و با قطعه ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود.
پروین با اعتقاد راسخ به تأثیر پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم می کند .
قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست.
پروین اعتصامی بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در تاریخ ادبیات پارسی ظهور نموده است.
اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر شود در مجلد دوم مجله بهار که به قلم پدرش مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ می شد (1302 ـ 1300 خورشیدی).
دیوان اشعار پروین اعتصامی که شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است.
پروین اعتصامی» و حقوق نسوان با آن که نوشتهاند «پروین» دختری کمرو و خجالتی بودهاست، او به «آزادی نسوان» از دل و جان اعتقاد داشته و سالها پیش از آن که به فرمان «رضاشاه» در 17 دیماه 1314، کشف حجاب در ایران عملی گردد، او در خردادماه 1303 خورشیدی در خطابهای با عنوان «زن و تاریخ» در روز جشن فارغالتحصیلی خود در مدرسهی «اُناثیهی آمریکایی تهران»، از ستمی که در طی قرون و اعصار، در شرق و غرب به زنان روا داشتهاند، سخن گفت و در ضمن تصریح نمود که: «سرانجام زن پس از قرنها درماندگی، حق فکری و ادبی خود را به دست آورد و به مرکز حقیقی خود نزدیک شد...
در این عصر، مفهوم عالی «زن» و «مادر» معلوم شد و معنی روحبخش این دو کلمه که موسس بقا و ارتقاء انسان است، پدیدار گشت.
این که بیان کردیم راجع به اروپا بود.
آنجا که مدنیت و صنعت، رایت فیروزی افراشته و اصلاح حقیقی بر اساس فهم و درک تکیه کرده...
آنجا که دختران و پسران، بیتفاوت جنسیت، از تربیتهای بدنی و عقلی و ادبی بهرهمند میشوند...
آری آنچه گفتیم در این مملکتهای خوشبخت وقوع یافت.
عالم نسوان نیز در اثر همت و اقدام، به مدارج ترقی صعود نمود.
اما در مشرق که مطلع شرایع و مصدر مدنیت علام بود...
کار بر این نهج نمیگذشت.
اخیراٌ کاروان نیکبختی از این منزل کوچ کرد و معمار تمدن از عمارت این مرز و بوم، روی برتافت....
درطی این ایام، روزگار زنان مشرق زمین، همهجا تاریک و اندوهخیز، همهجا آکنده به رنج و مشقت، همهجا پر از اسارت و مذلت بود...
مدتهاست که آسایی از خواب گران یأس و حرمان برخاسته میخواهد، آب رفته را به جوی بازآرد.
اگرچه برای معالجهی این مرض اجتماعی بسیار سخنها گفته و کتابها نوشتهاند، اما داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است.
تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردهی معرفت مستفید نماید.
ایران، وطن عزیز ما که مفاخر و مآثر عظیمهی آن زینتافزای تاریخ جهان است، ایران که تمدن قدیمیش اروپای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد، ایران با عظمت و قوتی که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق، سهم وافر برده، اکنون به دنبال گمشدهی خود میدود و به دیدار شاهد نیکبختی میشتابد...
امیدواریم به همت دانشمندان و متفکرین، روح فضیلت در ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان اصلاحات مهمهی اجتماعی در ایران فراهم گردد.
در این صورت، بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشتهی اقبال در فضای مملکت سیروس و داریوش، بالگشایی خواهد کرد.» «پروین اعتصامی» در همین جلسه، شعر «نهال آرزو» را که برای جشن فارغالتحصیلی کلاس خود سروده بود، خواند.
شعری که همان دختر شرمگین و آرام و کمرو در آن، فریاد برآورده که«از چه نسوان از حقوق خویشتن بیبهرهاند»: نهــــــــــال آرزو ای نهـــــــــال آرزو، خـــــوش زی کـــــه بار آوردهای غنچــــــه بیباد صبا، گــــــل بی بهــــــــار آوردهای باغبــــــانان تــــــو را امسال، سال خــــــرمی ست زین همــــایون میوه، کز هــــــــر شاخسار آوردهای شـــاخ و برگت نیکنـــامی، بیخ و بارت سعی و علم این هنـــــــرها، جملـــــــه از آمــــــــــوزگار آوردهای خــــرم آن کـــــاو وقت حاصل ارمغانی از تـــــو بــرد برگ دولت، زاد هستی تــــــــوش کــــــــار آوردهای *** غنچهای زین شاخه، ما را زیب دست و دامن است همتی ای خواهـــران، تا فــــرصت کوشـیـدن است پستی نسوان ایــــران، جمـــــله از بیدانشیست مــــــرد یا زن، بــرتـــــــری و رتبت از دانستن است زین چـراغ معرفت کامــــروز اندر دست مـــــــاست شاهـــــراه سعی اقلیـــــم سعادت، روشن است بـــــه کـه هـــــــر دختــــــــر بداند قدر علم آموختن تا نگوید کس پســر هوشیار و دختـــــر کودن است *** زن ز تحصیل هنـــــــــر شد شهره در هـر کشوری بــــرنکرد از ما کسی زین خوابِ بیـــــــداری سری از چــــه نسوان از حقوق خویشتن بی بهـــــــرهاند نام این قـــوم از چـــه، دور افتاده از هــــر دفتـــری دامـــن مــــــادر، نخست آموزگـــــار کــــودک است طفـــــل دانشور، کجــــــا پـــرورده نادان مــــــادری با چنین درمــــــاندگی، از مـــــاه و پروین بگـــذریم گــــر که مــــا را باشد از فضل و ادب بال و پــــری ناگفته نماند که سرودن شعر «نهال آرزو» در آن سالها، آنچنان با جوّ حاکم بر جامعهی ایران ناسازگار بودهاست که «اعتصامالملک»، پدر «پروین»، در سال 1314 و پیش از کشف حجاب، از آوردن این شعر در چاپ اول دیوان «پروین» خودداری کردهاست تا غوغای آخوندها و عوام را علیه خود و دخترش بر نیانگیزد.
بدیهی است دختری که در مدرسهی آمریکایی تهران تحصیل کرده و با فرهنگ و اوضاع اجتماعی اروپا و آمریکا آشناست، وقتی در 17 دی 1314 خبر کشف حجاب و آزادی زنان را میشنود، آن را از سر اعتقاد تأیید میکند و بدین مناسبت قصیدهای در 26 بیت با عنوان «گنج عفت» میسراید و اقدام «رضاشاه» را در سه بیت پایان آن - به صورت بسیار معقولی- مورد ستایش قرار میدهد: « خسروا، دست تـــوانای تو آسان کــرد کــــــــار ور نه در این کـــــار سخت، امیــــــد آسانی نبود شه نمیشد گر در این گمگشته کشتی ناخدای ســـــاحلی پیـــدا از این دریای طوفانی نبــــــود...» این قصیده را از آغاز تا پایان به دقت بخوانیم تا سپس دلیل اهمیت این موضوع ، که نویسنده از کار دیوان «پروین» از سال 1368 تا به امروز غافل نبوده، روشن گردد.
زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود پیشهاش جز تیرهروزی و پریشــــــانی نبود زندگی و مــرگش اندر کنج عزلت میگذشت زن چه بود آن روزها، گــــر زان که زندانی نبود کس چو زن، انـــدر سیاهی قرنها منـــزل نکرد کس چو زن، در معبــــد سالوس قــربانی نبود در عدالتخانـــهی انصاف، زن شاهـــد نداشت در دبستان فضیــــلت، زن دبستـــــــانی نبود دادخواهیهــــای زن میمانــد عمری بیجواب آشکارا بـــــــود این بیـــــداد، پنهـــــــانی نبود بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک در نهـــادِ جمله گـــرگی بود، چــوپانی نبود از بــــــرای زن به میــــــدا ن فــــراخِ زنــــدگی سرنوشت و قسمتی، جز تنگ میــدانی نبود نـــــور دانش را زچشم زن نهـــان میداشتند این نـــدانستن ز پستی و گرانجـــــــانی نبود زن کجــا بافنــده میشــد بینخ و دوک هنــر خــــرمن و حاصل نبـــود آنجا که دهقانی نبود میـــوههای دکّـــهی دانش فراوان بــــود ، لیک بهـــــر زن هــــرگز نصیبی زین فـــــراوانی نبود در قفس میآرمید و در قفس میداد جان در گلستان، نام از این مـــــرغ گلستانی نبود بهـــــر زن، تقلیـــد تیه فتنه و چــــ اه بلاست زیرک آن زن کاو رهش این راه ظلمانی نبود آب و رنـــگ از علم میبایست شــــرط برتری بـــــــــا زمـــــرّد یاره و لعل بـــــــدخشانی نبود جلوهیصدپرنیان ، چونیک قبایساده نیست عزت از شایستگی بود، از هوســــــرانی نبود ارزش پوشنده، کفش و جامـــــه را ارزنده کرد قــــدر و پستی، با گـــرانی و بـــــه ارزانی نبود ســــادگی و پاکی و پرهیز، یک یک گــــوهرند گــــــوهر تابنـــــده، تنهـــــا گوهـــــر کانی نبود از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن زیـــــور و زر، پــــردهپـــــوشِ عیب نادانی نبود عیبها را جامهی پرهیز پوشاندهست و بس جامـــــهی عجب و هـــ وا، بهتر ز عریانی نبود زن سبکساری نبیند تا گـرانسنگ است و پاک پـــــــاک را آسیبی از آلــــــوده دامـــــــانی نبود زن چو گنجور استو عفت،گنج و حرصو آز،دزد وای اگـــــــر آگـــــه از آیین نگهبـــــــــــانی نبود اهـــرمن بر سفرهی تقو ی نمیشد میهمــــان زان که میدانست کان جا، جای مهمانی نبود پا بــــــه راه راست بایــــد داشت، کاندر راه کج تـــــوشهای و رهنمـودی، جــــز پشیمانی نبود چشم و دل ر ا پـــرده میبایست، امـا از عفاف چــــــادر پـــــــوسیــــــده، بنیاد مسلمانی نبود خسروا، دست تـــــوانای تــــو، آسان کــــرد کار ورنـــــــه در این کـــار سخت امیــد آسانی نبود شهنمیشد گردر این گمگشته کشتیناخدای ســــاحلی پیـــــدا از این دریــای طوفانی نبود بایـــد این انـــوار را پروین بـــــه چشم عقل دید مهــــــر رخشان را نشایــــد گفت نــورانی نبود *** دستبرد برادر به دیوان خواهر در بخش سوم مقالهی «چند کلمه در بارهی پروین اعتصامی» که قبلا سخنش رفت، تنها همان سه بیت آخر قصیده را نقل کرده بودم با ذکر این عبارت که «پروین» در این بیتها «اقدام رضاشاه را در آزادی زنان ایران مورد ستایش قرار دادهاست».
مدت زیادی از انتشار آن شمارهی «ایرانشناسی» نگذشته بود که یکی از آشنایان تماس گرفت و گفت: «فلانی، تو که شاعری و شعر میگویی و شعر خوب هم میگویی، چرا تا به حال دست خودت را رو نکرده و از اشعارت چیزی را به چاپ نسپردهبودی؟
تازه حالا هم شعرت را به نام دیگری چاپ میکنی!» سخنان وی را شوخی محض تلقی کردم و گفتم با آن که از قواعد و ضوابط شعر کهن بیخبر نیستم، تا کنون حتی یک مصراع هم نسرودهام، چه رسد به به شعر نو که از قواعد آن به کلی بیخبرم.
بعد گفتم ممکن است بفرمایید مقصودتان از شاعری بنده چیست؟
پاسخ داد:« همین سه بیتی که خودت ساختهای و در سرمقالهی «ایرانشناسی»، به «پروین» بیچاره منسوب کردهای.
جواب دادم این ابیات از «پروین» است، نه من.
اما او اصرار داشت که این بیتها در دیوان «پروین» نیست.
آن سه بیتی را که من نقل کردهبودم از دیوان «پروین اعتصامی»، طبع دوم، تهران، مهر »1320 بود.
در این تماس تلفنی همان سه بیت و کمی پیش از آن را برایش خواندم و منتظر عکسالعمل او شدم.
لحظاتی گذشت تا پاسخ داد که من هم دیوان شعر «پروین» را در برابر خود دارم که این قصیده در آن چاپ شدهاست، ولی این سه بیت در آن نیست.
دیوان مورد استفادهی او، طبع سوم و تیرماه 1323 بود.
آنگاه هر دو متوجه شدیم که مسأله بایست مربوط به اختلاف چاپهای دیوان باشد.
روز بعد به کتابخانهی کنگرهی آمریکا،در شهر «واشنگتن» رفتم و به لطف «ابراهیم پورهادی» - که سالها بخش کتابهای فارسی ایران و افغانستان و تاجیکستان زیر نظر او قرار داشت- چند چاپ دیوان «پروین اعتصامی» را که داشتند برایم آوردند.
به مقایسهی آنها پرداختم و معلوم شد که این قصیده با سه بیت مورد بحث فقط در چاپ دوم آمدهاست و نه در چاپهای بعدی دیوان.
طبع دوم دیوان زیر نظر «ابوالفتح اعتصامی» برادر «پروین» با توضیح ذیل منتشر گردیدهاست: « مدتی بود از خانم «پروین اعتصامی» تقاضا مینمودم موافقت کنند به طبع مجدد دیوان که نسخ چاپ اول آن از دیررمانی نایاب شدهبود اقدام کنم.بر اثر این اصرار، در نوروز امسال اجازهی تجدید طبع را دادند.
گمان میبردم چاپ دوم نیز مانن طبع اول تحت نظر خود ایشان انجام خواهد یافت.
افسوس که اجل مهلت نداد و خانم «پروین اعتصامی» که در روز سوم فروردین در بستر بیماری خفتهبودند، در نیمهی فروردین 1320، نیمه شب، در عنفوان جوانی به سرای جاویدان شتافتند.
کاری را که آرزو داشتم در حیات خواهر انجام دهم، ناچار با تأسف و اندوه بسیار پس از درگذشت ایشان صورت دادم و اینک چاپ دوم دیوان از لحاظ ارباب فضل و دانش میگذرد.
طبع جدید، قسمت عمدهی قصاید، مثنویات، تمثیلات، مقطعات و مفردات خانم «پروین اعتصامی»را شامل است.
قصاید و قطعاتی که در طبع اول (سال 1314) نبوده و تعداد آنها متجاوز از پنجاه است، در طبع مجدد با علامت (*) نمایانده شده تا از آنچه سابقاً منتشر گردیده متمایز باشد.
«پروین اعتصامی» و «رضاشاه» هر کسی از ظن خود شد یار من آنچه که حذف سه بیت پایان قصیدهی «گنج عفت» را تأیید میکند که مربوط به حوادث سیاسی ایران در آن سالها بوده، آن است که «ابوالفتح اعتصامی» در تاریخچهی زندگانی «پروین» به دو موضوع در مخالفت خواهرش با دربار پهلوی و حکومت رضاشاه تصریح کردهاست.
البته بیارائهی هرگونه سندی و لابد به عنوان اطلاع شخصی و خانوادگی(در حالی که بعد خواهیم دید که حداقل مورد اول آن اطلاع شخصی وی نبودهاست: الف: « پس از اتمام دورهی مدرسهی آمریکایی[در سال 1303] چندی در همانجا تدریس کرد.
در همان اوان ، پیشنهاد ورود به دربار به او داده شد و نپذیرفت».
یعنی «پروین» هیجده- نوزده سالهی دیپلمهی دبیرستان که تا آن زمان فقط دوازذه قطعه از اشعارش در مجلهی «بهار»، متعلق به پدرش «یوسف اعتصامالملک» چاپ شده بود و دو قطعه از اشعارش نیز در «منتخبات آثار» از «محمد ضیاء هشترودی، چاپ 1342 قمری»، به چنین اقدام حادی علیه «رضاشاه» مبادرت ورزیدهاست.
ب: «در 1315 وزارت معارف ایران، نشان درجهی 3 علمی برای «پروین» فرستاد.
«پروین» هرگز آن نشان را استعمال نکرد».
سی سال بعد «ابوالفتح اعتصامی» قسمت آخیر این عبارت را به این صورت تغییر دادهاست، تا نشان بدهد که «پروین» حتی رو در روی رضاشاه نیز ایستاده بودهاست: «درسال 1315...
فرستاد.
پروین با این پیام که شایستهتر از من بسیارند، نشان را پس فرستاد»!
اظهار نظر صریح «ابوالفتح اعتصامی» در بارهی این دو موضوع، سخت مورد پسند برخی از مخالفان رضاشاه قرار گرفتهاست و هر یک از آنان با نقل آن در نوشتههای خود و افزودن پیرایههایی بدان، برای اثبات نظریات خود کوشیدهاند از «پروین اعتصامی» کم و بیش بانویی مخالف جدی رضاشاه معرفی کنند که ذیلاً از آنان نام برده میشود.
الف _ «جامعهی سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» در سال 1350 نوشتهاند: آقای ابوالفتح اعتصامی (برادرش) در بارهی او میگوید: «در 1304، پیشنهاد ورود به دربار را رد کرد.
در 1315 وزارت فرهنگ پس از انتشار اولین طبع دیوان «پروین» و غوغایی که این دیوان برپاکرد، یک نشان درجهی سه علمی برای او فرستاد.
این نشان هرگز مورد توجه شاعر قرار نگرفت و یکبار هم آن را بر سینهی پر معرفت خود نیاویخت«زمان پروین، زمان دلهره و بهت است.
عصریست که خودکامگی، دروغزنی، هوچیگری و جهل جای همه چیز را در ایران گرفتهاست.با مسخرهبازی مجلس موسسان همه چیز تغییر شکل و ماهیت میدهد...دیکتاتوری با تمام مظاهرش برسرمردم بینوا و بهتزده، سایهای هولناک افکندهاست.
دستگاه پلیسی، جایگاه رفیع مشروطه را غصب کرده...صاحبان عقیدهی برابری و برادری را در سردابها جای میدهند، محاکمات دستوری و شرمآور یکی جانشین دیگری میشود...در همه جا سنگها را بسته و سگها را گشودهاند...
پروین در این زمان و مکان دست به سلاح صوفیان میزند...
و اما سلاح صوفی که با پر عشق به خدا رسیدن است،برّایی خود رادر عصر پروین از دست داده.
بشر زمان او روی دروازهی جنگ دوم جهانی و مصیبت اتم هیروشیماست...
و از پروین متصوف شاعرٍ«ای رنجبر» روز را در ایران بیرون میآورد...
دیو استبداد با همان سیاهذلی و تباهخواهی بر سرزمین ایرانشهر فرمانرواست.
اهورامزدا به طلسم خوابآور اهریمن گرفتار است«پروین ما مبتلای درد اسلاف خود است.
در قفس تنگ روز و روزگار...با دندان و ناخن میلههای قفس را سوهان میزند...» «پروین انسانی رحیم و طاغیست.
در مقابل مقرراتی که به اسم دین و قانون بر آدم تحمیل شدهاست، طغیان میکند...» (ص 10).
«زور و ظلمی که هوای تنفس را سنگین و مسموم ساختهاست، از لابه لای گفتارش بیرون میریزد...» (ص سوسیالیستها در بارهی مجالس یادبودی که برای «پروین» برگزار شدهاست نیز نوشتهاند: ...
مرحومه «صدیق دولتآبادی» مینویسد: «...وقتی از مقام وزارت فرهنگ خواهش کردم اجازه بدهند مجلس یادبودی در کانون [بانوان] گرفته شود فرمودند:...مناسب نیست که مجالس حزنانگیز در آن برقرار گردد» (ص ولی «صدیقه دولتآبادی نوشتهاست: «من در خصوص پروین اعتصامی حرفی نزدم ولی راجع به «سراجالنساء» از مقام وزارت خواهش کردم اجازه بدهند مجلس یادبودی گرفته شود...
فرمودند...مناسب نیست که مجالس حزنانگیز در آن برقرار گردد...» و از همه شگفتانگیزتز آن است که سوسیالیستهای ایرانی مقیم اروپا در سیسال پیش کشف کردهبودند که ناصرخسرو «...
یکی از صوفیان سربلند و دانشمند ایرانیست و در بین صوفیان به مقام امامت رسید و از شیعیان هفت امامیاست...».
ظاهراً این نخستین باری نیست که ناصرخسرو، شاعر نامدار و متعصب اسماعیلی مذهب و حجت جزیرهی خراسان، و مأمور از سوی المستنصربالله، خلیفهی فاطمی مصر برای تبلیغ در خراسان، «صوفی» خوانده شده و در بین صوفیان به مقام «امامت» نیز رسیدهاست!
ب _ منوچهر مظفریان که دیوان پروین اعتصامی را در سال 1362 چاپ کردهاست، در بارهی موضوع مورد بحث نوشتهاست: «این شاعر آزاده پیشنهاد ورود به دربار را با بلندنظری نپذیرفت و مدال وزارت مغارف ایران را رد کرد.» ج _ کریم عسکری ترزنی متخلص به «شهید»، در کتاب «پروین اعتصامی بزرگترین شاعرهی پارسی زبان»، چاپ 1364 در این موضوع سنگ تمام گذاشتهاست: «هنگامی که در سال 1304 پیشنهاد ورود به دربار کثیف پهلوی به او [پروین] داده میشود تا پست سرپرستی وزارت معارف آن زمان را بر عهده گیرد، با بلندنظری و دوراندیشی آن پیشنهاد را رد گرده و تن به این عمل ننگین نمیدهد و این حاکی از بزرگواری و اصالت اوست».
د _ محمدجواد شریعت در کتاب «پروین، ستارهی آسمان ادب ایران» چاپ 1366 نوشتهاست: «در سال 1315 وزارت معارف ایران نشان درجهی سه علمی، برای پروین فرستاد و پروین با این پیام که شایستهتر از من بسیارند، نشان را پس فرستاد».
ه _ استاد حشمت موید در مقالهی «جایگاه پروین اعتصامی در شعر فارسی» نیز نوشتهاست: «چنانکه میدانیم، وی دعوت دربار را برای معلمی ملکهی پهلوی نپذیرفت و این صداقت بسیار کمیاب اخلاقی را داشت که هرگز فریفتهی جاذبهی مقامهای پُرسود ومجللی که به آسانی بدان دسترسی داشت، نگشت».
«وی نه تنهادعوت دربار را برای معلمی ملکهی دربار پهلوی نپذیرفت و همچنین از قبول نشان درجهی سوم افتخار وزارت معارف امتناع ورزید که این هردو را ممکن است ناشی از مخالفت وی با رژیم حکومت زور شمرد».
«وی از نابسامانیهای سیاسی و مصائب اجتماعی ایران دقیقاً آگاه بوده و با شهامتی بیش از هر شاعر دیگر زمان خود از فساد دستگاه زورمندان و جور و آز پادشاه انتقاد کردهاست...» و _ «حمید دباشی»، پروین را «یکی از معماران طراز اول تاریخ اندیشههای اجتماعی و سیاسی ایران میداند: میدانیم که پیشنهاد رضاشاه را برای ورود به دربار و تدریس ملکه و ولیعهد وقت نپذیرفت.
میگویند که پروین گفتهاست که: «من هرگز نمیتوانم به آن دربار قدم بگذارم» همچنان که پروین از قبول این افتخار[مدال درجهی 3 لیاقت] سرباز زد».
« پروین نمیتوانسته ترانههای زیبا و شورانگیز عارف را نشنیده باشد، همچنانکه او نمیتوانسته خشونت رضاشاه را در کشف حجاب زنان با تصوری توأمان – نفی و اثباتی همزمان _ تأمل نکرده باشد».
پروین «باترسیم مبسوط فقر، و با محکوم کردن وتقبیح ظلم و بیداد حکام مرحلهی بعدی که در شعر پروین به وضوح حضور دارد به سؤال کشیدن مشروعیت سیاسی حکومت وقت است...».
ز _ کار پروین اعتصامی در این سالها در جمهوری اسلامی سخت بالا گرفتهاست و ادعای «ابوالفتح اعتصامی در باب این که پروین ورود به دربار را نپذیرفت و نیز نوشتهی Vincent Sheean آمریکایی، که بعد به آن خواهیم پرداخت، موجب گردیدهاست که یکی از «محققان» برای به کرسی نشاندن حرف خود به هر تقلبی دست بزند.
«هادی حائری» درسال 1371 مقالهای با عنوان «اندیشههای اجتماعی پروین» نوشته که در یازده صفحهی سهستونی با حروف ریز چاپ شدهاست، تنها در اثبات این موضوع که پروین دشمن رضاشاه بودهاست.
وی برای اثبات مدعای خود نسبت به نوشتهی ایرج علیآبادی «دریا»، استناد میکند: «ارزش این اشعار وقتی بیشتر میشود که میبینیم در زمان حکومت دیکتاتوری رضاخان سروده شده و حمله در درجهی اول متوجه دستگاه سلطنت و شخص رضاخان است.
امروزه چه کسی نمیداند که سلطنت یک دستگاه ظلم و زور و یک تکیهگاه برای «استعمارگران» است؟
امروز چه کسی نمیداند که اموال رضاخان بدون ذرهای کم و کاست، به زور از مردم اخذ شدهاست؟
چه کسی از ستم رضاخانی آگاه نیست؟
این صدای ملت، این صدای ناراضی و محکومکنندهی ملت است که از میان اشعار «پروین» سرمیکشد.» نمونه اثر آرزوی پرواز کبوتر بچهای با شوق پرواز بجرئت کرد روزی بال و پر باز پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامکی بر جو کناری نمودش بسکه دور آن راه نزدیک شدش گیتی به پیش چشم تاریک ز وحشت سست شد بر جای ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد گه از تشویش سر در زیر پر کرد نه فکرش با قضا دمساز گشتن نهاش نیروی زان ره بازگشتن نه گفتی کان حوادث را چه نامست نه راه لانه دانستی کدامست نه چون هر شب حدیث آب و دانی نه از خواب خوشی نام و نشانی فتاد از پای و کرد از عجز فریاد ز شاخی مادرش آواز در داد کزینسان است رسم خودپسندی چنین افتند مستان از بلندی بدن خردی نیاید از تو کاری به پشت عقل باید بردباری ترا پرواز بس زودست و دشوار ز نو کاران که خواهد کار بسیار بیاموزندت این جرئت مه و سال همت نیرو فزایند، هم پر و بال هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است هنوز از چرخ، بیم دستبرد است هنوزت نیست پای برزن و بام هنوزت نوبت خواب است و آرام هنوزت انده بند و قفس نیست بجز بازیچه، طفلان را هوس نیست نگردد پخته کس با فکر خامی نپوید راه هستی را به گامی ترا توش هنر میباید اندوخت حدیث زندگی میباید آموخت بباید هر دو پا محکم نهادن از آن پس، فکر بر پای ایستادن پریدن بی پر تدبیر، مستی است جهان را گه بلندی، گاه پستی است سخن آخر عمر پروین بسیار کوتاه بود، کمتر زنی از میان سخنگویان ، اقبالی همچون پروین داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد.
پنجاه سال و اندی است که از درگذشت این شاعره بنام می گذرد و همگان اشعار پروین را می خوانند و وی را ستایش می کنند و بسیاری از ابیات آن بصورت ضرب المثل به زبان خاص و عام جاری گشته است.
استاد بهار در مورد اشعار وی می گویند :" پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد.
" سرانجام آنکه او دیوان خوبی و پاکی است .