دانلود تحقیق زندگی و روزگار بهروز فروتن

Word 124 KB 20523 42
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • بهروز فروتن در یازدهم فروردین سال 1324 در محله امیریه تهران و در خانواده‌ای که پدرش از افسران نظامی بود و مادرش از خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد.

    خانواده‌ فروتن 7 نفری بود که تشکیل شده بود از پدر و مادر و دو خواهر و دو برابر و بهروز که فرزند آخر خانواده و این جمع به شمار می‌آمد.


    پدر خانواده که خود از کودکی سخت کارکرده بود و طعم تلاش را چشیده بود، فرزندان خود را به کار کردن و داشتن یک زندگی مستقل و راحت تشویق می‌کرد و از آنها می‌خواست که به کار عشق بورزند.


    و این توصیه‌ها به ویژه شامل فرزند آخر و نور چشمی بود.

    از من 8 سالگی به بعد بهروز، پدر به کاسب‌های محل سفارش می‌کرد و به آنها پول می‌داد تا بعنوان دستمزد به بهروز بپردازند و او لذت کارکردن را بخشید.

    « آن دوران مثل حالا نبود که خرج بچه‌ها را پدر و مادر بدهند و بچه تا به سن و سال بالا که برسد، نداند کارکردن چه لذتی دارد و پول درآوردن چگونه است به آن روزها کسانی که مغازه‌دار بودند یک جعبه چوبی برای بچه‌هایشان درست می‌کردند و مقداری جنس به آنها می‌دادند تا در کنار مغازه خودشان بساط کنند و راه و رسم معامله و خرید و فروتن و رفتار با مشتری را از همان دوران کودکی بیاموزند.

    کسانی هم که شغل دولتی داشتن، تابستان، بچه‌ها را نزد کاسب‌های محل و یا آشنایان می‌فرستادند تا کار کنند.

    بیشتر مواقع پولی که این بچه‌ها درمی‌آورند هیچگاه مهم نبود، بلکه کارکردن و لذت آن و تنبل بار نیامدن اساس این تفکر بود.

    شاید پدر و مادرهای امروزی با محبت‌های بی‌جایشان به نوعی به فرزندانشان جفا می‌کنند زیرا در آینده بچه‌ها هستند که سرگردان و بی‌بنیه در جامعه رها می‌شوند و هیچ استقلالی از خود ندارند.»
    بهروز 10 ساله بود که پدر خود را از دست داد و احساس ضعف و کمبود شدیدی می‌کرد و احساس می‌کرد که دیگر پشت و پناهی ندارد.

    اما بعدها متوجه شد که این همان تقدیر الهی است برای حادثه عظیمی که در آینده پیش خواهد آمد حالال مسئولیت بزرگی بر عهده داشت.

    دیگر خودش بود و خودش.
    بهروز می‌گوید:« فرصت کافی برای خوابیدن نداشتم، باید حسابی کار می‌کردم تا سربار خانواده نباشم شب‌ها دیروقت به خانه می‌آمدم و صبحها برای آنکه باید چهارخط اتوبوس سوار شوم تا به محل کارم برسم در تاریکی هوا از خانه خارج می‌شدم.

    تنها فرصتی که برایم می‌ماند تا چرتی بزنم، زمانی که سوار اتوبوس بودم تازه آنجاهم چون شلوغ بود مجبور می‌شدم ایستاده بخوابم.

    اما آنقدر هوشیار بودم که تا راننده می‌گفت: نارمک فوری از خواب می‌پریدم، آخه پولی نداشتم که بخواهم دوباره برگردم و اگر ایستگاه را رد می‌کرد مجبور بودم پیاده برگردم.»
    تمام تابستان‌ها را به کار کردن در جاهای گوناگونی مانند کارخانه تانکرسازی و قالب‌سازی و چندماهی را نیز در فنی ‌حرفه‌ای کرج فعالیت نمود.

    زمانی که تمام هم سن و سالانش به کار کردن به عنوان یک تفریح می‌نگریستند او آنچنان حساب و کتاب می‌کرد و طوری با مشتری صحبت می‌کرد گویی معامله چند هزارتومانی دارد و بالاخره در رشته مدیریت دوره شبانه دانشگاه تهران قبول شد.

    و از آنجایی که علاقه اصلی‌اش تدریس بود کار در آموزش و پرورش را نیز آغاز نمود.

    اما درآمد تدریس آنقدر نبود که بتواند کفاف زندگی‌اش را بدهد بویژه آنکه حالا همسر انتخاب کرده بود و می‌بایست زندگی چند نفره همسر و خانواده خود را اداره کند.

    مدتی بود در کنار کار تدریس، پیمانکاری ساختمان، تأسیسات و کارهای مدیریتی می‌نمود.

    اما هنوز انقلاب نشده بود که دید شرکایش تنهایش گذاشته‌اند.

    چاره‌ای نداشت چون هدفش را می‌شناخت ولی می‌دانست که راه دیگری جزر رسیدن به بزرگی وجود ندارد.


    تصمیمش را گرفت.

    باید از صفر شروع می‌کرد.

    خانه را فروخت و در زیر زمین همان خانه که جالا مستأجر آنجا بود وارد کار مواد غذایی شده همسرش وقتی جدیت او را در کار دید او را تا حدامکان یاری نمود و برای شروع کار مواد غذایی حلقه ازدواجش را که عزیزترین خاطره زندگی‌اش بود در اختیار شوهرش نها.
    «آن روز همسرم با اشک حلقه ازدواجش را از انگشتش درآورد و در اختیار من قرارداد و گفت: این را هم بگیر و دوباره شروع کن، من مطمئن هستم که تو روزی موفق خواهی شد.

    و از همان جا بود که برکت فراوانی وارد زندگی من شد.»
    «آن روز همسرم با اشک حلقه ازدواجش را از انگشتش درآورد و در اختیار من قرارداد و گفت: این را هم بگیر و دوباره شروع کن، من مطمئن هستم که تو روزی موفق خواهی شد.

    و از همان جا بود که برکت فراوانی وارد زندگی من شد.» آغاز کار صنایع غذایی بهروز سال 1356 در زیر زمین یک خانه اجاره‌ای، در شهر تهران بود.

    بهروز کار جدیدش را با کمک همسر و خواهر همسرش شروع نمود.

    آنها با کمک یکدیگر، سالاد اولویه، مربا، کشک، بادمجان، سس مایونز، و ادویه‌جات را در خانه درست می‌کردند، و برای فروتن به فروشگا‌ه‌ها می‌بردند.

    « خیلی مواقع می‌شد که مغازه‌دارها بعد از ده روز خبر می‌دادند که آقا جنس‌هایت خراب شده، بیایید، و ببرید.

    آنهایی هم که جنس‌ها را فروخته بودند، پولش را به موقع پرداخت نمی‌کردند.» بهروز از این وضعیت بسیار ناراضی بود.

    می‌خواست کاری کند که مغازه‌دارها به دنبال اجناس او باشند، نه اینکه پول اجناس خریداری شده را هم نگه دارند.

    حالا باید تمام کارهایش را قانونی می‌کرد.

    «کلی توی این وزارتخانه‌ها رفتم و آمدم.

    به آنها می‌گفتم سابقه کار دارم، آنها می‌گفتند اگر سابقه کار داری می‌باید آنها را ارائه‌دهی، البته همش بهانه بود.

    یا می‌گفتند امکانات نداریم و یا اینکه طرحت توجیه علمی ندارد.حتی بعضی وقتها از من تعهد می‌گرفتند که دیگر به آنجا نروم و به نگهبان در ورودی هم دستور داده بودند که مرا به داخل راه ندهد.» اما اونا امید نشد.

    آنقدر رفت و آمد کرد تا بالاخره مسئولان قبول کردند از کارگاه او دیدن کنند.

    «هنگامی که برای بازرسی به زیرزمین خانه‌ام آورند از من پرسیدند خوب اینجا که چیزی نیست، ما که دستگاهی نمی‌بینیم، و من پاتیل‌ها و ظرف‌ها و لگن‌ها را به آنها نشان دادم.

    نمی‌دانم حالتی که آنها در آن موقع داشتند، از عصبانیت بود یا از تعجب !» اما او موفق شد و جواز کارش را گرفت.

    حدود سال 62 تصمیم گرفت در جای بزرگتری تولید صنعت مواد غذایی را پی بگیرد سالن را در شهرک اکباتان اجاره کرد.

    حالا دیگر افرادی که با او کار می‌کردند 25 تا 30 نفر بودند اما رقبای او آنقدر با تجربه بودند که می‌توانستند عرصه فعالیت را بر او تنگ کنند.

    بهروز دید که به طور معمولی نمی‌تواند در این بازار فعالیت کند.

    بنابراین تصمیم گرفت بر خلاف بقیه که جنس‌هایشان را به فروشگاههای می‌فروختند او به طور نسیه به آنها بدهد تا بعد از فروش پولشان را بدهند.

    بدین ترتیب جنس را از او می‌گرفتند.

    حتی بعضی وقتها جنس‌ها را به خانه‌های مردم می‌فرستاد تا آن را استفاده نموده و بعد درباره آن نظر بدهند.

    مردم کم کم با محصولات «بهروز» آشنا شدند و در حدود سال 65-64 بهروز جزء اولین افراد از بخش خصوصی بود که در تلویزیون آگهی داد.

    او با اینکه تنوع محصولاتش روز به روز بیشتر می‌شد اما هیچگاه از کیفیت محصولاتش کم نمی‌کرد.

    بلک همیشه به فکر یک اندیشه تازه، محصولی جدید و یا کیفیت بهتر بود به همین خاطر واحدی به نام مرکز تحقیقات در کارخانه بهروز ایجاد کرد بطوری که هرکس حرف تازه‌ای داشت می‌توانست در آنجا بازگوکند.

    (پست و مقام مهم نبود.) در حدود سال 65 با شخصی شریک شد اما بعد از مدتی متوجه شد که شریکش به همه چیز به نگاه تجاری می‌نگرد و فقط در پی کسب سود است.

    به همین دلیل از او جدا شد و همه چیز بجز پروانه وزارت صنایع را به او واگذار کرد.

    دوباره کار را شروع کرد اما مأیوس نبود.

    شبها 2 تا 3 ساعت می‌خوابید اما همچنان با خود می‌گفت اگر تا الآن توانستم بعد از این هم خواهم توانست.

    حالا دیگر مردم او را به خوبی می‌شناختند، فروشنده‌ها خودشان به دنبال جنس می‌آمدند.

    شرکت به حدی گسترده شده بود که بهروز وفت کافی برای رسیدگی به تمام مراجعان را نداشت تبلیغات، «بهروز» را به آنجا رسانده بود که دیگر همکارانش سه نوبته کار می‌کردند.

    حدود سال 67 موفق شد که جای وسیعتری را در جاده کرج – قزوین خریداری کند.

    دیگر راه و چاه بازار به دستش آمده بود.

    و روز به روز تجربه‌هایش بیشتر می‌شد اما همچنان به تلاش و شب بیداری‌هایش برای موفقیت‌‌های بزرگتر ادامه می‌داد.

    سال 70-69 سال شکوفایی صنایع غذایی بهروز بود.

    دیگر رشد شرکت به حد قابل قبولی رسیده بود.

    در همین موقع کارخانه را به کرج، محل کارخانه جدید منتقل کرد.

    حالا با مدیریتی نظام‌مند و مدبرانه‌تر از گذشته عمل می‌کرد.

    تعداد مدیران را افزایش داد و شرح وظایف برایشان تعریف، کرد، مدیر فرهنگی، امور اداری و مالی، کارپردازی، آموزشی و ...

    هرکدام از مدیران هم مسئول استخدام نیروی انسانی مورد نیاز بخش خود بودند یعنی هر مدیری حق داشت که نیروی کارش را خودش انتخاب کند.

    بهروز فرهنگ کاری بین همکارانش را پایه‌ریزی کرد.

    برای انجام هرکاری نظر جمع را جویا می‌شد و زمانی می‌شد که به کاری اعتقاد داشت اما چون جمع آن را تأیید نمی‌کردند پافشاری نمی‌کرد.

    خستگی‌اش را بروز نمی‌داد تا مبادا روی کارکنان تأثیر منفی داشته باشد و تنها توصیه‌اش ایمان، تلاش و پشتکار بود تا نگذارند این قطار در حال حرکت، روزی متوقف شود.

    حالا یاد حرفهای پدر می‌افتاد، زمانی که هنوز ده سال نداشت به او اصرار می‌کرد که کار کند و مرتب می‌گفت: "پسرم ، کار عار نیست." بهروز هیچ فرقی میان خودش و همکارانش حس نمی‌کرد و در حقیقت رابطه کارگر و کارفرایی برایش بی‌معنا بود؛ اما به قول بهروز فروش، بازی همچنان ادامه داشت.

    او زندگی را یک بازی و همینطور باری را بخشی از زندگی می‌دانست.

    سال 76 مجدداً بایک بحران دیگر روبرو شد.

    او از یکی از نزدیکترین همکارانش که اعتماد زیادی به او داشت با مشکل مالی روبرو شد اما هیچ کس را مقصر ندانست و گفت « تقصیر خودم بود، نباید بیش از حد اعتماد می‌کردم، و حالا باید تاوانش را بپردازم.» از همه، بابت چکهایش مهلت چند ماهه‌ می‌خواست.

    همکارانش صادقانه پابه‌پای او به او کمک می‌کردند اما شکلش اینگونه حل نمی‌شد.

    بنابراین تصمیم گرفت از بانک وام بگیرد.

    از بانک کشاورزی پس از ابراز مشکلش به دلیل خوشنامی‌اش بی‌هیچ شکلی وام گرفت.

    و چون آدمی نبود که زحمات دیگران را نادیده بگیرد پس از حل مشکلش به تبلیغات در رادیو و تلویزیون، اتوبوس‌ها و ...

    طرح‌هایی داد با این هدف که چگونه واحدهای مواد غذایی یا مصرف کنندگان را جذب این بانک نمود؟

    و چگونه می‌توان کارآفرینان و سرمایه‌گذاران را برای پیوستن به بانک کشاورزی تشویق کرد.

    بهروز پس از مدتی با این انگیزه که می‌خواهد بازرگانی مدرن راه بیندازد با مشقت فراوان موفق به راه‌اندازی سازمان بین‌الملی پخش بهروز شد.

    پس از آن در شهرهایی مانند میناب، مشهد، کرج ، سنندج و شیراز بخش تولیدی خود را راه اندازی نمود.

    لحظاتی پیش می‌آید که بهروز به گذشته‌ها می‌نگرد.

    گذشته‌هایی که زیاد هم دور نیست.

    روزهای کار، روزهای تحقیر و توهین، و روزی که همسرش حتی حلقه ازدواجش را برای پیشرفتشان پیشکش فروش کرد.

    حالا او توانمندتر از گذشته به آینده می‌نگرد و می‌داند همه آنچه که در پیش دارد، پیروزی است و موفقیت.

    بهروزفروش، این چهره شاخص خدمتگزار صنایع غذایی ایران با کار و تلاش شبانه‌روزی خود توانست نخستین مرکز تحقیقات صنایع غذایی بخش غیر دولتی را در ایران راه‌اندازی نماید و همچنان هرروز، پرامیدتر و پرتلاش‌تر از روز پیش می‌گوید: «دوست من سلام!

    » کارآفرین کیست؟

    کارآفرینی چیست؟

    روش زندگی کارآفرین، ترکیب خلاقیت با مبارزه، سختکوشی و رضایت است.

    کارآفرینی، فعالیت خلاقه شبیه به خلاقیت در علم و هنر است.

    کارآفرین باید مانند هنرمند و دانشمند، ایده‌ای را در ذهن خود بپروراند.

    وقتی که کامل شد، برای تحقق آن در عمل مبارزه کند.

    برای انجام این امر، دقت زیادی گذاشته و با خطرات متعددی مواجه می‌شود و تمام اینها نیاز به انرژی و نظم زیادی دارد.

    کارآفرین موفق به خاطر کمک‌هایی که به جامعه می‌کند مانند ایجاد مشاغل و تولید کالاها و خدمات، و همجنین از اعتباری که بدست می‌آورد، لذت می‌برد.

    در عین حال، پاداش‌های قابل توجهی در انتظار کارآفرینان موفق است.

    به غیر از پاداش مادی، بدست آوردن پاداش‌های معنوی، برای آنها بسیار بالاتر از ارزش‌های مادی است.

    بطور کلی هشت وظیفه برای کارآفرین وجود دارد: کارآفرین از موقعیتهای محیط آگاه می‌شود.

    تنها کارآفرین می‌تواند قاطعانه نسبت به یکی از موقعیتهای محیط خود عکس العمل نشان دهد.

    این کارآفرین است که از موقعیتها به نحو مطلوب استفاده می‌کند.

    کارآفرینان با زیرکی، محیط اطراف خود را تحت نظر دارند و در پی ایده‌ها و موقعیتها برای موفقیت هستند.

    کارآفرین از خطر نمی‌هراسد.

    کارآفرین ایده‌ها را به عنوان موقعیت کاری دنبال می‌کند و خطرات موجود را هم محاسبه می‌کند.

    کارآفرین خطر را می‌پذیرد.

    اما توجه خود را معطوف به شانس موفقیت می‌کنید و از عدم موفقیت ترس ندارد.

    در عین حال از امکان موفق نشدن هم آگاه بوده و به همین خاطر کار برایشان جذابتر می‌شود.

    آنها با نبوغ خود بر مشکلات فائق می‌آیند.

    کارآفرین تولید سرمایه می‌کند.

    کمبود سرمایه هرگز مانع پیشروی کارآفرین واقعی نمی‌شود.

    بلکه بسیاری از آنان از سرمایه‌درونی خود استفاده می‌کنند.

    که نمایانگر توانایی آنها برای مواجه شدن با خطرات است.

    بهروز می‌گویند: «برای موفق شدن باید پل‌های پشت سر را خراب کرد همانطور که من از تنها سرمایه‌ام یعی منزل شخصی شروع کردم و آن را فروختم.» هرچه فرد کار آفرین‌تر باشد کمتر از به خطر انداختن سرمایه خود می‌ترسد.

    کارآفرین، نوآوری دارد نوآوری یعنی تازگی، تنوع، ابتکار و بداعت .

    کارآفرین هر لحظه به فکر ابداع یک روش تازه است.

    نوآوری کارآفرینان موجب دگرگونی در زندگی روزمره می‌شود.

    آنها به روش‌هایی فکر می‌کنند که بتوانند محصولی با کاربردی ویژه و مشخص را برای استفاده‌های دیگر تطبیق دهند، اصلاح کنند، یا جایگزین سازند، تغییر عمل دهند و یا ترکیب کنند.

    محصولات را با توجه با تقاضای بازار کوچکتر یا بزرگتر می‌کنند.

    مثل نوشابه خانواده، ماشین حساب جیبی ترکیب خودکار و چراغ قوه و ...

    کارآفرین کار را نظم می‌بخشد.

    زمانی که یک مؤسسه توسط کارآفرین تأسیس شود، او نیازهای مؤسسه را شناسایی و افراد و متناسب این نیازها انتخاب می‌کند.

    سپس آنها را سرپرستی کرده وفعالیت‌هایشان را به عنوان گروه کاری هماهنگ می‌کند.

    کارآفرین تصمیم می‌گیرد.

    وقتی مؤسسه نوپا و کوچک است تصمیم‌گیری توسط خوکار آفرین انجام می‌شود اما وقتی بزرگتر شد بعضی از این تصمیم‌گیریها به سرپرستان و مدیران میانی محول می‌شود ولی تقسیم‌گیری اصلی همچنان باید توسط خودکارآفرین گرفته شود.

    کارآفرین تمامی جوانب را برای حل مشکلات در نظر می‌گیرد و بنابر جایگاهشان، آنها را طبقه بندی می‌کند.

    کارآفرین برنامه‌ریزی می‌کند.

    کارآفرین دریک وجه فردی اقتصادی است.

    همچنان که مراقبت می‌کند تولیداتش فروش خوبی داشته و پول ساز باشد و به جامعه رفاه برساند.

    او با مشتریان ارتباط برقرار می‌کند و عامل افزایش فروش محصولات و خدمات خود می‌گردد.

    از منظر اقتصادی، سود یکی از عوامل مهم برای بقاست.

    به خصوص برای کار آفرینانی که کار خود را تازه شروع کرده‌اند.

    در حقیقت کار آفرین فقط برای تأمین زندگی و خوراک سودمالی نمی‌خواهد .

    در کارآفرینی، سود حاصله، ارزشی بیش از این چیزها برای کارآفرین دارد.

    سودکم ، کارآفرین را مجبور می‌کند تا در مورد محصول مناسب باری افراد مناسب، زمان مناسب و مکان مناسب تحقیق کند.

    سود زیاد، نشاندهنده حرکت در مسیر صحیح می‌تواند باشد و مشوق کارآفرین به ادامه راه است.

    سود در بحث کارآفرینی، هم پاداش است و هم ایجاد انگیزه می‌کند.

    جدای از هشت وظیفه‌ای که برای یک کارآفرین شناخته می‌شود، کارآفرینان شش صفت مشخصه نیز دارند: کارآفرینان اعتدال در میزان خطر را ترویج می‌دهند.

    خطی را در نظر بگیرید که از چپ به راست کشیده شده باشد.

    میزان خطری را که ممکن است در فعالیت‌های هر بشری وجود داشته باشد، معیار قرار دهید.

    نخستین نقطه سمت چپ جایی است که هیچگونه خطری وجود ندارد ( موفقیت حتمی) و آخرین نقطه سمت راست جایی است که بیشترین خطر وجود دارد (عدم موفقیت حتمی) .

    نقطه‌ای در میان این خط، نمایانگر جایی است که میزان خطر، معتدل باشد (مقداری امکان موفقیت و مقداری امکان عدم موفقیت).

    یک نمونه ‌از فعالیتهای کم‌خطر، سرمایه‌گذاری در بلیطهای بخت‌آزمایی است که امکان موفقیت و بازگشت سرمایه تقریباً صفر است ولی در صورت موفقیت هم سود زیادی دارد.

    فعالیتهایی با میزان خطر معتدل، آنهایی هستند که مهارت و کوشش شخصی نقش اصلی را ایفاد می‌کند.

    ممکن است بخت و اقبال هم در آن نقشی داشته باشد.

    در آنجائیکه بهروز فروتن تصمیم می‌گیرد تمام زندگی‌اش را بر روی صنعت مواد غذایی سرمایه‌گذاری کند و حتی از خانه شخصی‌اش نیز بگذرد یک پیش‌بینی و بررسی قبلی انجام گردیده است.

    او می‌داند که تولید مواد غذایی در ایران می‌توتاند بسیار سودآور باشد و بقیه کار بسته به تلاش و کوشش خودش است.

    کارآفرینان از خطر استقبال می‌کنند، البته در صورتی که خطر محاسبه شده باشد.

    به عبارت دیگر آنها مسئولیت فعالیتهایی را ه هیچ امکان موفقیت وجود نداشته باشد و یا یک خودکشی مالی باشد به عهده نمی‌گیرند.

    بلکه کارآفرینان برای قبول خطر، جرأت دارند و بدین وسیله با تدبیر به تقدیر نگاه می‌کنند.

    مسئولیت اعمال خود را می‌پذیرد.

    تمایل به قبول خطرات در حد اعتدال ، همواره همراه با تمایل شدید قبول مسئولیت برای نتیجه‌گیری و پایان کار است.

    بر خلاف بسیاری از افراد، کارآفرین مسئولیت اعمال و تصمیم‌های خود را می‌پذیرد.

    در حقیقت این صفت یکی از انگیزه‌های اصلی برای دنبال کردن آینده کارآفرینی است.

    «زمانی که کارها دات خوب پیش‌ می‌رفت اعتماد بیش از حد من به یکی از همکارانم باعث شد یک بحران مالی بسیار سنگین و غیر قابل تصور در شرکت پدید آید، این تقصیر هیچکس نبود، من نباید بیش از حد اعتماد می‌کردم و مسئولیت این جریان نیز تنها برعهده خودم بود، پس خودم هم باید آنرا جبران می‌کردم» کارآفرین با این روحیه بخوبی می‌تواند با دیگران در یک گروه کار کند البته تا جایی که بتواند موجب موفقیت گروه شود.

    او در پی شهرت و قدردانی نیست و با انجام کاری که موجب موفقیت اعمال و تصمیم‌گیری‌های گروه باشد، ارضاء می‌شود.

    کارآفرینان اعتماد به نفس دارند.

    کارآفرینان به خاطر اعتماد به نفس شهرت دارند.

    آنها بر این باورند که می‌توانند انتظاراتی را که از آنها هست برآورده کنند.

    به عبارت دیگر، آنها امکان موفقیت خود را بیش از آن چیزی که هست در نظر می‌گیرند.

    این صفت به نوعی توضیح می‌دهد که چرا کارآفرین از خطر استقبال می‌کند زیرا آْنها به تواناییهای خود برای تاثیرگذاری در نتیجه کار، اعتماد دارند و این اعتماد بیش از اعتماد دیگران است.

    « می‌دانستم که موفق می‌شوم، چون چاره دیگری جز پیروزی و موفقیت نداشتم.

    من موجودی بودم که باید پیروز می‌شدم و شدم.

    زندگی چیزی جز مبارزه، به اسقبال خطر رفتن، اندیشیدن و پیروز شدن نیست.

    کافیست هر کسی بخواهد و اراده کند، آن موقع است که هیچ چیز در دنیا جلودارش نخواهد بود» کارآْفرینان در دنیای رویایی زندگی نمی‌کنند، آنها به واقعیت‌ها استناد می‌کنند و محاسبات خود را بر مبنای آن انجام می‌دهند.

    در صورت عدم وجود واقعیت‌ها، به نظر آنها نتیجه کار بستکی به بخت و اقبال ندارد.

    فقط در صورت عدم وجود تجربه قبلی و عدم تاثیر بخت و اقبال است که کارآفرینان اعتماد به نفس خود را به نمایش می‌گذارند.

    کارآفرینان به دنبال بازتاب عملکرد خود هستند.

    بسیاری از افراد ای بازتاب عملکرد خود وحشت‌ دارند زیرا ممکن است با عدم موقفیت مواجه شوند.

    به همین خاطر آنها مشاغلی را انتخاب کرده‌اند که بتوانند قوانین و سنن تعریف‌شده‌ای را دنبال کنند.

    به همین خاطر کمتر مورد مواخذه قرار می‌گیرند.

    اینگونه مشاغل کم خطر صددرصد موفقیت را تضمین کرده و هیچ‌گونه تهدیدی برای آبرو و حیثیت افراد ندارد.

    «وقتی که قرار بود محصول جدیدی به بازار عرضه شود اول باید درباره آن نظرخواهی می‌گردید.

    من همیشه قانون حق با مشتری است را رعایت کرده‌ام، حتی در نوع و شیوه بسته‌بندی نیز این مسله مورد ارزیابی قرار می‌گیرد.

    کالایی که تولدی و در بازار پخش می‌گردد باید بازتاب خوبی داشته باشد و مورد استقبال قرار گیرد اگر اینطور نشود اشتباه از خودمان است و روی آن محصول باید کار بیشتری انجام گیرد» وجود اطلاعات قوی برای دانستن نقاط ضعف در تصمیم‌گیری و امکان تصحیح اعمال، بسیار مهم است.

    این بازتاب می‌تواند به شکل سود، فروش، درصد کنترل بازار، بزرگی موسسه و غیره باشد.

    برای مثال اگر کارآفرین معلم باشد، چنانچه بازتاب پیوسته، دقیق و جدیدی از فعالیت شاگردان در دسترس نداشته باشد نمی‌تواند بفهمد که دانش‌آموز چیزی یاد گرفته است یا خیر.

    منظور کارآفرینان از علمی بودن کار نیز همین است.

    کارآفرینان به هدف خود بیش از روابط توجه دارند.

    فرض کنید دو نفر اشتغال برای یک شغل داشته باشند.

    یکی از آنها از دوستان کارآفرین که او را می‌شناسد و دوستش دارد و دیگری به خوبی باری این شغل آموزش دیده شاشد و مهارتهای او برای رسیدن به موفقیت قابل استفاده است.

    کارآفرین واقعی شخص دوم را که در کار خود وارد است انتخاب می‌کند.

    اگر این کارشناس دوست‌داشتنی هم باشد خیلی خوب است اما برای کارآفرین این مورد از عوامل تعیین کننده نیست.

    «شاید عده‌ای گمان کنند که این رفتار ناشایستی است که هرکس را که برای کار مراجعه می‌کند بویژه آنهایی که دوستان و آشنایان سفارش کرده‌اند به کار نمی‌گیرم.

    اما به این به نفع خود آنها هست آنها هنوز یاد نگرفته‌اند که روی پای خودشان بایستند یا حتی لااقل مهارتی را آموخته باشند که مفید باشد اگر من آنها را بپذیرم به آنها ظلم کرده و یا آدم بخور و بخواب و تمام عیار از آنها ساخته‌ام.

    قدرتمند باش، توانمند باش، مهارت کافی داشته باش، با مردم خوب رفتار کن.

    آن موقع جایت در همه جا خواهد بود و در چنین شرایطی تازه این دیگران هستند که به دنبالت می‌آیند نه تو به آنها برای کار التماس کنی» کارآفرینان دستاوردگرا هستند.

    کارآفرینان افرادی هستند که پدیده‌ای را بوجود می‌آورند.

    آنها دارای خصوصیتی هستند که روانشناسان آن را "انگیزه اکتساب" یا nach می‌نامند و کار را به خاطر حسن انجام کار و نه به خاطر پاداش مالی و قدرت و قدردانی به پایان می‌رسانند.

    کارآفرینان به تشویق اهمیتی نمی‌دهد و کار را برای نفس و ذاب آن انجام می‌دهد و سعی می‌کند کار را به خوبی انجام دهد نوع کار برای او مهم نیست چون هر کاری ارزش به انجام رسیدن را دارد.

    کارآفرینان به عنوان افرادی با nach بالا، در هر کاری که انجام می‌دهند هدف‌گرا هستند.

    برای رسیدن به هدف فقط و فقط باید به آن اندیشید و جز آن به چیز دیگری توجه نکرد.

    کارآفرینان را اهاف تکراری، یعنی کارهایی که همواره تکرار می‌شوند پرهیز می‌کنند.

    آنها از توانایی‌های خود در خلاقیت لذت می‌برند.

    از تصورات و ابتکارات شخصی خود برای یافتن راه‌های جدید و کنار هم گذاشتن چیزها استفاد می‌نمایند.

    کارآفرینان دوست دارند خلاق باشند زیرا از اکتساب لذت می‌برند.

    کارآفرینان به دنبال پول نیستند.

    بلکه به خاطر موقعیت اجتماعی، صنعتی و شخصی که پول یکی از نشانه‌های دست چندم آن است تلاش می‌کنند.

    مشکلات کارآفرین را خسته نمی‌کند.

    او به دنبال راه حل گشته و به سرعت برای حل آنها اقدام می‌کند.

    به عنوان یک دستاوردگرا نسبت به پیشرفت در آینده خویش خوش بین است.

    او می‌داند که با کار موثر، به اهداف خود خواهد رسید.

    «کارآفرین، برخلاف بسیاری که فکر پاک کردن صورت مسله هستند، بیشتر به فکر حل مسله است.

    او روحیه‌ای ایجاد کننده دارد تا روحیه تخریب .

    انرژی دادن یکی از خصلت‌ها و امتیازات و نشانه‌های یک کارآفرین به حساب می‌آید.» ده رمز موفقیت بنیانگذار گروه غذایی بهروز رمز اول:« تنها دارایی من مهرورزی است» «خطاست اگر بیندیشیم مهر حاصل مصاحبت بلندمدت و باهم بودنی مجدانه است.

    مهر ثمره خوشاوندی روحی است و اگر این خوشاوندی در لحظه‌ای تحقق نباید، در طول سالیان و حتی نسلها نیز تحقق نخواهد یافت» اگر از همه قوانین توانگری باخبر باشید اما نتوانید با کمال هماهنگی زندگی یا کار کنید هیچ‌کدام از این قانونها به دردتان نمی‌خورد.

    آمار نشان می‌دهد که تنها 15 درصد از کامیابی انسان به توانایی فنی او مربوط است و 85 درصد باقی مانده به توانایی کنار آمدن انسان با مردم ارتباط دارد.

    یکی از رموزی که بهروز فروتن همواره در صحبت‌هایش از آن به عنوان بزرگترین رمز موفقیتش نام می‌برد و تاکید می‌کند محبت، دوست داشتن و مهرورزی است.

    «من موفقیتم را از اعتبار اجتماعی که به آن مهرورزی می‌گویم بدست آورده‌ام که این هم از نتایج اندیشه من نسبت به مردم است و اگر همه دارایی مرا بگیرند این اعتبار اجتماعی را به هیچ عنوان نمی‌توانند از من جدا کنند و با همین سرمایه دوباره به موفقیت دست خواهم یافت.

    «من قدرت و اعتبار اجتماعی‌ام را مانند یک قیف می‌دانم که هرچه در آن بیشتر تلاش کنم، بیشتر بیه مردم محبت نمایم، مهرورزی بیشتری داشته باشم، اعتبار بیشتری بدست خواهم آورد و قدرتمندتر خواهم شد.

    شاید تنها دلیلی که باعث شده است هیچگاه از مسایل اقتصادی خسته نشوم همین اعتبار اجتماعی و مهرورزی بوده است که سبب شده همواره سرپا بمانم و به مبارزه‌ام ادامه دهم، مهروزی راهی است که اگر در آن یک چیز از دست بدهی ده چیز به دست خواهی آورد» «برای رهایی از مشکلاتتان به قدرت عشق اعتماد کنید.

    به عشق توکل کنید که از حل هیچ مسئله‌ای عاجز نیست» یکی از اصول مهرورزی بخشندگی است.

    بخشیدن چیزی که برای شما ارزش خاصی دارد، نشاندهنده عمق درک شما از مهرورزی و محبت است.

    در اینجا به بیان قوانینی پرداخته می‌شود که شما با بخشندگی در آنها می‌توانید به اوج قله‌های مهرورزی و یک روح بلند دست یابید.

    بخشنده تشکر باشید به افرادی که در حال حاضر در زندگیتان وجود دارند و کسانی که در گذشته در زندگی شما نقشی داشته‌اند فکر کنید و اسامی آنها را بر روی یک کاغذ بنویسید آنگاه روبروی هر اسم بنویسید آنها در نوع خود چه سهمی در زندگی شما داشته‌اند و اگر باعث درد و رنج شما شده‌اند و از آنها نفرت دارید باز هم سهمی که در زندگی شما داشته‌اند را یادداشت کنید.

    وقتی فهرست آماده شد از یکایک آنها به ترتیب تشکر کنید بعضی از آنها را به یقین مدتی است که ندیده‌اید با یک تلفن و یا نامه از سهمی که در زندگی شما داشته‌اند را یادداشت کنید.

    وقتی فهرست آماد شد از یکایک آنها به ترتیب تشکر کنید بعضی از آنها را به یقین مدتی است که ندیده‌اید با یک تلفن و یا نامه از سهمی که در زندگی شما داشته‌اند تشکر و قدردانی کنید و آنها را خوشحال و یا متعجب سازید، باور نمی‌کنید این کار تا چه حد باعث لذت خودتان و دیگران می‌شود.

    این کار با افرادی مانند همسر سابق، دوستان یا روسای سابق، فرزندان و پدران و مادرانی که ترک رابطه کرده‌اید بسیار دشوار است.

    برای رهایی از خشمی که نسبت به افراد گروه دوم دارید به اطاق خلوتی بروید که کسی مزاحمتان نشود حتی زنگ تلفن را هم قطع کنید موزیک آرامی بگذارید.

    بر روی صندلی راحتی بنشینید و چشمهایتان را ببندید.

    آنگاه شخصی را که در شما ایجاد خشم کرده است را در مقابل خود تجسم کنید آنگاه با او صحبت کنید و به او بگویید که برایش آروزی همه چیزهای خوب را دارید و امیدوارید به هرچه که در زندگی می‌خواهد برد.

    قبل از آنکه دست داشته باشیم باید از خشم و درد رها شویم.

    بیاد داشته باشید که شما به حساب می‌آیید و ابزار قدردانی شما نیز به حساب می‌آید.

    اگر کسی چیزی به شما می‌دهد حال هرچه می‌خواهد باشد، فراموش نکنید که تشکر کنید.

    تشکر کردن مانند عضله‌ای است که هرچه بیشتر بکار گرفته شود، محکم‌تر میشود.

    تنها باید تمرین کرد.

    بخشنده معلومات باشید.

    بسیاری از معلومات ما با مشقت فراوان به دست آمده‌اند و به دلایل خاصی تمایم داریم که دیگران نیز برای رسیدن به این مرحله متحلم رنج و زحمت شوند.

    حال بیایید و این قضیه را برعکس کنید و تا آنجا ک می‌توانید به دیگران کمک می‌کنید از نظر شخصی نیز قوی‌تر می‌شوید و علاوه بر آن وقتی که دیگران آنچه را که از شما آموخته‌اند انجام می‌دهند.

    نفوذ شما بر این دنیا بیشتر می‌شود.

    بخشنده تحسین باشید بسیاری از انسانها در یک رابطه فقط فقط منفی را می‌بینند و خیلی آسان و راحت، عیب‌ها و اشتباهات دیگران را به آنها تذکر می‌دهند.

    جای تعجب نیست که بدین ترتیب روابط خوب و موفق به ندرت یافت می‌شود انسان به حمایت و پشتیبانی افرادی نزدیک و مورد علاقه‌اش محتاج است و این نکته بسیار اهمیت دارد که با انسانهایی مراوده داشته باشیم که دلسوز و بخشنده‌اند ولی این تنها یک روی سکه است و آن روی دیگر را باید در نظر داشت.

    «شما باید دارای همان صفاتی باشید که در دیگران می‌جویید.

    خودتان همان نوع انسانی باشید که آرزوی هم‌نشینی با او دارید» بخشنده وقت باشید چنین به نظر می‌رسد که وقت هرگز به اندازه کافی وجود ندارد.

    از این جهت یکی از با ارزش‌ترین کالاها و در نتیجه را با ارزش‌ترین هدایا وقت است.

    اگر شما هنوز قبول نکرده‌اید که وجودتان در دنیا به حساب می‌آید، چنان عمل کنید که انگار اهمیت دارد.

    بنابراین با دانستن اینکه وجود شما به حساب می‌آید.

    یا با چنان عمل کردن که انگار به حساب می‌آیید، وقت خود را هدیه کنید چه هدیه زیبایی!

    بخشنده پول باشید پول برای بیشتر انسانها درگیری بزرگی است.

    من با همه موفقیتهایی که نصیبم شده است باز، هر از چندگاهی ترس برم می‌دارد که مبادا در سن 82 سالگی مجبور باشم کنار خیابان باشم کنار خیابان بنشینم!

    درمان تمایل افراطی به پول، در بریدن از آن و رها کردن آن است.

    در حدی منطقی و عقلانی شروع به بخشیدن پول کنید و اطمینان داشته باشید که همیشه چاره‌ای برای رفع احتیاجات خود خواهید یافت.

    چنانچه جری گیلیس نویسنده کتاب «عشق پول» می‌گوید: «ثروتمند آن است که پول را خرج می‌کند و فقیر آنکه پول را جمع می‌کند» ممکن است که شما میلیونها تومان پول داشته باشید ولی اگر هدف شما تنها جمع کردن پول باشدع واضح است که فقر فکری دارید این به آن معنا نیست که پول خود را بیهود خرج کنید.

    توازن و تعادل، کلیدهای موفقیت‌اند.

    بخشنده عشق باشید تمام بخشش‌هایی که تا به حال برشمردیم بر اساس عشق و محبت استوارند.

    آنچه اغلب همانند عشق و محبت به نظر می‌رسد، در حقیقت چیزی جز احتیاج نیست.

    عشق را بطور معمول با اتکا اشتباه می‌گیرند.

    اما در حقیقت به همان اندازه که انسان، ظرفیت استقلال دارد، به همان اندازه نیز قادر به محبت و دوست داشتن است.

    رمز دوم: «جادوی تفکر مثبت، اولین رمز موفقیت» «آنگاه که خرد با تو سخن می‌گوید، گوش بسیار، تا نجات‌یابی.

    از گفته‌های او بیشترین بهره را برگیر، تا به فرزانگی مسلح شوی، زیرا خداوند نه راهنمایی بهتر از خرد به تو داده است، و نه سلاحی کاری تر از آن.

    مغز نیروی عظیمی دارد.

    بزرگترین فاتحان چه در میدان جنگ، چه در عالم کار و مبارزات معنوی، پیروزی را بر اثر نیروی فکری خویش بدست آورده‌اند.

    «تا وقتی که کلمه نمی‌توانم را از قاموس ضمیر خویش پاک نکرده‌اید، نمی‌توانید موفق شوید.

    تا وقتی که به ضعف خویش اعتقاد دارید، نیرومند نخواهید بود.

    تا در برابر فلاکت و تیره بختی‌ها سرفرود می‌آورید، نمی‌توانید خوشبخت شوید» بیشتر کسانی که با عدم موفقیت روبرو شده‌اند، آنهایی هستند که هنگام شروع به کار، استعداد و توانایی خود را باور ندارند.

ابوالحسن صبا دريغا که با صدهوي هوس گذشتيم بر خاک بسيار کس کسانيکه از ما به راه اندرند بيايند و بر خاک ما بگذرند بسي تير و ديماه و ارديبهشت بيايد که ما خاک باشيم و خشت در سال 1281 در خانداني اهل دانش و هنر کودکي زاده شد که نامش را ابوالحسن نهادند پد

مقدمه در طول تاریخ پر حادثه‌ی ایران ، هنر پیوسته بزرگترین افتخار ایرانیان بوده و دستاورد های هنری، هدیه‌ی دایمی ایرانیان به تاریخ جهان. ویژگی هنر ایران در اولین نگاه پیوند شکوهمندش با زندگی است و تکیه‌یی مطمئن که بر تجربیات بشری در رشته های مختلف دارد. به عبارتی صریح تر،‌از قدیم ترین زمان اگر چه هنر امری عادی و معمول بود، ایرانیان برای زیبایی مقیاسی بلند قایل بودند و در طی قرن ...

جبران خليل جبران (? ژانويه ???? - ?? آوريل ????) زاده بشرّي لبنان از نويسندگان سرشناس لبنان و آمريکا و خالق اثر بسيار مهم و مشهور پيامبر است. دوران کودکي او در ششم ژانويه سال ????، در خانواده‌اي مسيحي ماروني (منسوب به مارون قديس) که به خليل جب

پدر بوعلی سینا از اهالی بلخ و از بزرگان آن دیار بود . شهر بلخ که موطن پدر ابن سیناست . امروز در کشور جمهوری افغانستان قرار دارد . بلخ شهری بسیار قدیمی است که یونانیان قدیم آنرا بکتارا می نامیدند . از زمانهای کهن بین زرتشتیان و بودائیان که از ساکنان بلخ بودند کشمکشهائی جریان داشت . پیروان مذهب مانی و مسیحیان و نسطورین نیز قرنها قبل از ولادت پیامبر اسلام ( ص ) در این شهر می زیست . ...

تعریف دولت سیاستمداران ، جامعه شناسان و اقتصاددانان در مورد تعریف واژه دولت اتفاق نظر ندارند و نتوانسته اند تعریف واحدی را برای واژه دولت عرضه کنند و علت آن این است که هر یک از ایشان واژه دولت را بر طبق طرز تفکر خاص خود تعریف کرده اند و به جهات و جنبه های دیگر آن توجهی نداشته اند. تا آنجا که بعضی از پژوهشگران 145 تعریف برای واژه دولت شمرده اند که همه آنها با هم اختلاف دارند و ما ...

سياستمداران ، جامعه شناسان و اقتصاددانان در مورد تعريف واژه دولت اتفاق نظر ندارند و نتوانسته اند تعريف واحدي را براي واژه دولت عرضه کنند و علت آن اين است که هر يک از ايشان واژه دولت را بر طبق طرز تفکر خاص خود تعريف کرده اند و به جهات و جنبه هاي ديگر

پيش گفتار: در يک تحليل کلي، تحقيقات علمي اصولا بايد منجر به کشف يا پي بردن به حقايق علمي جديدي شوند. در تحقيقات دانشگاهي منظم و پايان نامه هاي تحصيلات تکميلي master s Degree به ويژه رساله هاي دکتري، بيش از تحقيقات ديگر انتظار مي رود که نتايج حاصله

نجات از بلاي فقر عيسي مسيح ما را از بلاي قوانين طبيعي نجات داده است. بلاي قوانين طبيعت چيست؟ تنها راه درک آن برگشتن به قانون است. عبارت "قانون" که در شواهد جديد يافت شده است معمولاً به تورات موسي، يعني پنج کتاب اول کتاب مقدس مربوط مي شود. وقتي به

پل سزان (۱۹ ژوئیه ۱۸۳۹ -۲۲ اکتبر ۱۹۰۶) نگاره گرهنرمند فرانسوی را بسیاری از پژوهشگران پدر نگاره گری نو اش میخوانند. او پرده هایش را در کنار کارهای نگاره گران شیوه ی درانگاشت Imperssionism به تماشا می گذاشت [۱] نوآوری ها ی او چه در شیوه و چه در ارته نگاره گری style and techniques of painting ، کاربرد چشم اندازها perspective، هم چیدگی composition و رنگ آمیزی بر هنر سده ی بیستم ...

فصل 1 نجات از بلای فقر عیسی مسیح ما را از بلای قوانین طبیعی نجات داده است. بلای قوانین طبیعت چیست؟ تنها راه درک آن برگشتن به قانون است. عبارت "قانون" که در شواهد جدید یافت شده است معمولاً به تورات موسی، یعنی پنج کتاب اول کتاب مقدس مربوط می شود. وقتی به این کتابها یعنی قانون رجوع می کنیم درمی یابیم که بلا یا مجازات بخاطر شکستن قانون خداوند به سه قسمت است: فقر، بیماری و مرگ ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول