LESSON LEARNED FROM BAM EARTHQUAKE
درسهای آموخته از زلزله بم
آموخته ایم که زلزله بم ضعف مدیریت بحران داشتیم و انسجام لازم درون بخشی را نداشتیم.
آموختیم که در زلزله بم گرفتار خودمحوری از سوی سازمانها و بخش های مختلف بودهایم.
آموختیم که وقت را در امر تصمیم گیری برای آماده شدن در مدیریت بحران همواره صرف ننموده ایم.
آموختیم که سازمانهای مختلف ما از بحرانهای گذشته درس و تجربه لازم را نگرفته ایم.
آموختیم که مردم با زلزله زده یا بحران زده ملاطفت نمائیم، راستگو باشیم، صداقت پیشه کنیم، صبوری و حسن خلق را بمعنای واقعی به مرحله عمل درآوریم، از خشونت بپرهیزیم، زودرنج نباشیم.
آموختیم که میزان نظام مراقبت بیماریها (Surveillance and control of piseases) را بر اساس اصول اپیدمیولوژیک (Epidemiologic) شرایط بحران بمرحله اجراء درآوریم و با اجراء این نظام به دست نایافته های ارزشمندی دست یافته و به آن ببالیم.
آموختیم که مسائل و شرایط روحی بحران زده گان را بایستی با علم روان شناختی بطور دقیق مورد ارزیابی قرار دهیم و با اجرای طرح مداخلات اجتماعی و روانی (Psycho-Social) این واقعیت را به اثبات رساندیم.
آموختیم که نظام اجرائی بر اصول صحیح مدیریت بهداشت خانواده (Family Health Management) در شرایط بحران بم از اهمیت ویژه یا برخوردار است.
آموختیم که نقش رابطین بهداشت در امر انتقال پیام بهداشتی به زلزلهزدگان مهمترین عامل افزایش قدرت در پذیرندگی آنان است.
آموختیم که در مدیریت بهداشت و درمان (Medical & Health Management) بحران نقش ایجاد یک نظام فعال در سیستم بهداشت محیط (Environmental Health) از مهمترین فعالیت ها است.
آموختیم که زمانی بخش بهداشت موفق است که بازوی راست مسئولین خارج از بخش، تنها بهداشت محیط باشد.
آموختیم که اگر مسئولین خارج از بخش بهداشت و درمان، بهنگام توجه لازم به پیامدها و اخطارهای بهداشتی ننمایند، مشکلات بروز بیماریها در شهر چندین برابر خواهد شد.
آموختیم که بزرگترین مشکل ما در آواربرداری و اسکان، عدم توجه به خواستهای مردم است و مکنونات قلبی اهالی در این بحران آنطور که باید حس نگردیده است.
آموختیم که در بحران شهر بم، زمانیکه پایه های اقتصاد شهرستان نابود میگردد، روستاهای وابسته به این اقتصاد اگر از فقر مادی و رفاه محدود برخوردار باشند در نتیجه جمعیت به سمت شهر تخریب شده هجوم میاورد و یکباره جمعیت شهر از حد قبل از زلزله هم فراتر خواهد شد.
آموختیم که در توزیع امکانات به خواسته های مردم توجه ویژه داشتن، اصلی است اجتناب ناپذیر و اگر چنانچه یک شورای تشخیص مصلحت از معتمدین محلی بصورت فراگیر فعالیت نماید، اکثریت خواستهای اهالی بحران زده مرتفع خواهد شد.
آموختیم که اگر اردوگاههای چادری با نظر بهداشت محیط استقرار میافت، تا این حد مشکلات و خسارت ببار نمی آمد.
آموختیم که در این زلزله ادامه تغذیه بشکل فعلی و مصرف طولانی مدت کنسروجات می تواند در بروز اختلالات تغذیه ای (Nitrition) تأثیر به سزائی داشته باشد.
آموختیم که در این زلزله، سیستم لوله کشی آب آشامیدنی نیز بعلت عمر طولانی و فرسودگی و حرکت های خاص زمین در زلزله کاملاً فرسوده گردیده و حرکت ماشین آلات سنگین خارج کننده آوار و نخاله های ساختمانی از شهر نیر به شدت بر ترکیدگی لوله های آب افزوده است.
آموختیم که در این شرایط بحران، حرکت اولیه توزیع آب توسط بطری (آبمعدنی) توانست بمیزان فراوان از بروز بیماریهالی ناشی از آب جلوگیری نماید.
بم در حال حاضر با توجه به شرایط آب غیرقابل شرب (سیستم لوله کشی) پیامی دراد که بهر شکل بایستی جایگزین مناسب برای رفع تشنگی مردم این شهر دردمند اقدام نمود.
آموختیم که نسبت به جمع آوری آوار و نحوه انتقال آن نظارت بهداشتی لازم است.
آموختیم که نخاله های ناشی از اوار با توجه به مستعد بودن منطقه از نظر بیماریهای واگیر (Communicable Discases) بایستی تحت نظر سیستم بهداشتی از منطقه خارج و دفن می گردید.
آموختیم که اخطارهای بهداشتی ما در رابطه با نحوه جمع آوری نخالهها اثربخش نبوده است.
آموختیم که در نحوه جمع آوری زباله، یک سیستم جمع آوری فوقالعاده پرتلاش و سازمان یافته قادر است که مسئله زباله را حل کند.
آموختیم که مجروحین و بیماران اعزامی به استانهای کشور در مراجعت به بم، موارد متعددی از مشکلات ارتوپدی ناشی از نقص اعمال جراحی، زخمهای بستر (Bed Bore/Wounds) و عفونت های بیمارستانی (Hospital infection) را به بم اورده اند و این مسکلات در شرایط محدود امکانات درمان موجود بار گرانی بود که به سختی توانستیم با آن مقابله کنیم.
آموختیم که نقش نقاهتگاه بروات (Barrovat) که با هماهنگی بین بخشی تشکیل گردید با تمام کم و کاستیها و تفاوت سلیقه ها، کاملاً تأثیرگذار و مفید بود و این تجربه را بایستی در دیگر بحرانها و حوادث مد نظر قرار داد و بسرعت چادرها و اردوگاهها را از چنین بیمارانی خالی ساخت.
آموختیم که نقش کلیدی داشتن یک بخش درمانی و بهداشتی (medical & Health Service Facilities) قابل انتقال سریع به منطقه بحران زده می باشد.
آموختیم که بایستی آینده نگر باشیم و در پنچ نقطه: شمال، شرق، غرب، جنوب و مرکز کشور پنج مجموعه درمانی و بهداشتی قابل انتقال (Mobile Medical & Health Servicees) را آماده به خدمت داشته باشیم بطوریکه این مجموعه ها در هر نقطه شامل یک بیمارستان صحرائی سیار (Field Hosp[ital/Mobile Hospital) با حداقل 60 تختخواب (60 Beds) و 5 مرکز بهداشتی و درمانی سیار (5 Mobile Health Center) و 5 پایگاه بهداشتی (5 Health Post) و 5 خانه بهداشت
(5 Health Home) باشد.
آموختیم که واحدهای ارائه دهنده خدمات بهداشتی و درمانی سیار/موبایل بایستی از امکانات پیش ساخت شبکه Pre-Fobricated یا بصورت کانتینر (Container) تهیه ؤ آماده شود و به این نکته مهم در بحران بم دریافتیم که بمحض وقوع فاجعه و حادثه این امکانات را در مدت 24 ساعت بعد کلیه واحدها آمادگی عمل ارائه خدمات بهداشتی و درمانی را در منطقه داشته باشند.
آموختیم که نظام اجرائی چند مدیریتی در ارائه خدمات بهداشت و درمانی و بیمارستان صحرائی مشکلات و معضلات عدیده ای را می آفرینند و به این باور رسیدیم که یک مدیریت واحد برای اداره بیمارستانها در شرایط بحران اصل اجتناب ناپذیر است.
آموختیم که تامین حداقل نیازهای زندگی و رفاهی پرسنل بهداشتی و درمانی آسیب دیده در منطقه ضروری است.
آموختیم که علی رغم اعزام تعدادی آمبولانس از چندین استان و سازمان های مختلف، به علت عدم انسجام لازم، انتقال و اعزام بیماران مواجه با تأخیر و مشکل بوده است.
آموختیم که سازمانهای دولتی و غیردولتی کمک رسان اعم از داخلی و خارجی به علت عدم هماهنگی توانمند با مدیریت بهداشت و درمان از ساختار قابل قبول و انسجام لازم برخوردار نیبستند و لذا ساماندهی مناسبی را ندارند.