فیثاغورث حوالی سال 570 ق.م در ساموس زندگی خویش را آغازید.محضر اساتیدی چون طالس و آناکسیمندروس را درک نمود.او مردی دنیا دیده بود و چندین سال در سفر،بخصوص در مصر و بابل بود.در نهایت به کروتون رفت و در آنجا به تدریس پرداخت و انجمن عظیم تاریخی خود را به راه انداخت.بسیاری وی را پیشوا و پدر فلسفه الهی خوانده اند.
چرا مکتب فیثاغورث را بررسی می کنیم؟
فیثاغورثیان قائل به حصول معرفت علمی از طریق درون نگری (Introspection) بودند و به این امر بیش از مشاهده باور داشتند به همین جهت نیز به ریاضیات و غور در ذهن خویش علاقه مند بودند.این اندیشه و دیگر اندیشه های فیثاغورثیان که راجع به آنها سخن خواهیم گفت نزدیک به 2000 سال مستقیم و غیر مستقیم بر علم و حتی بیش از این مدت بر فلسفه تاثیر گذاشت . و اگر بگوییم تا این تفکرات را در نیابیم سیر تفکر اروپا را درک نخواهیم کرد ، سخنی به گزاف نگفته ایم.
مکتب فیثاغورث چیست؟
انجمن فیثاغورثی، انجمنی زاهدانه و رازورانه بود و مقرراتی سخت داشت.زنان ومردان تحت شرایطی یکسان به عضویت انجمن پذیرفته می شدند.تجّرد امری اجباری نبود.سخت ترین بند مقررات این بود که هیچ یک از اعضا نسبت به آنچه کشف می کرد حقی نداشت.دانش ملک مشترک همه اعضا بود و افتخار پیشرفت دانش تنها به انجمن تعلق می گرفت و کسی از آنچه در انجمن می گذشت با جمع و اجماع سخن نمی گفت. آنها دست یافتن عوام الناس به رازهای پنهان علم و فلسفه را شایسته نمی دانستند و به همین خاطر هر چقدر اعتبار و نفوذ این انجمن فزونی می یافت محبوبیت خود را نزد مردم وعوام از دست می داد. مکتب فیثاغورث دنیای علم را تحت تاثیر خود قرار داد.و تاثیر فلسفه و اندیشه های فیثاغورسیان در اندیشه های بزرگان فلسفه کاملاً مشهود است.آرمان شهر افلاطون و بحث مُثل وی که تا به امروز تاریخ اندیشه ذهن نظام مند افلاطون را می ستاید،همه از مکتب فیثاغورث بر پا خواسته است.فیثاغورسیان بسیار علاقه مند به در دست گرفتن قدرت سیاسی بودند امّا نه دولت های وقت و نه عوام این امر را بر نمی تافتند.باری به هر جهت این گروه پیش از آنکه توفیق های سیاسی یابند از هم پاشیدند و به عنوان انجمن علمی محض و مطلق دوباره در تارنتوم به فعالیت های علمی خود ادامه دادند و به انجمن علمی گسترده تری که مرکز آن آتن بود تبدیل شدند.
مختصری از اصول مذهبی و اعتقادی فیثاغورسیان:
ما دقیقاً نمی دانیم کدام اعمال مختص شخص خود فیثاغورث بوده است و کدام نبوده فلذا آنچه در اینجا بیان می کنیم تحت عنون کلّی مذهب یا مکتب فیثاغورسی است.
1) بارزترین اندیشه این گروه که در عمل خود نیز بدان پایبند بودند،اندیشه ی جامعه ای است که بر بنیاد مالکیت اشتراکی،برابری جنسی و انظباط سخت،که عامل نگهدارنده جمهوری است استوار است.(این عقیده از طریق افلاطون به آیندگان منتقل شد.)
2) زندگی فکری سعادتمندتر از زندگی عملی است و پیشه های عملی برازنده ی نخبگان نیست.
جز به خردمند مفرما عمل گرچه عمل کار خردمد نیست
«سعدی»
3) مهمترین اندیشه ی آنان واقعی تر انگاشتن عالم معقول از دنیای محسوس است.(این اندیشه با افلاطون به اوج کمال رسید.)در نظر و نگاه فیثاغورسیان دنیای محسوس ناقص است و آفرینش دنیای ناقص در شان خداوند نیست.سپس نتیجه گرفتند که کژی و کاستی متضمن بی حقیقتی است و عالم حس ، تصویری معکوس از حقیقت است . آنها در تحصیل و کسب حقیقت به جهان های مثالی (Ideal Worlds) یا در درون ذهن خود روی آوردند.