مقدمه
اندیشه فمنیسم در واقع همان جنبش زنان است و ریشههاى آن به دوران روشنگرى اروپا و بیدارى این قاره از خواب قرون وسطایى مىرسد، اما ایدههاى انقلاب کبیر فرانسه (1) زمینهساز جدى و واقعى شکلگیرى نخستین نطفههاى جنبش فمنیستى است; آنجا که ایده حقوق بشر براى نخستین بار به شکل مدون و البته بیشتر در رابطه با حقوق مردان فرمول بندى شده بود.
آنچه که فرانسه در دهه 90 قرن هجدهم به صورت شرکت فعال زنان در جنبش انقلابى و سپس تاسیس انجمنهاى سیاسى ویژه زنان شاهد آن بوده، به مرور ریشههاى خود را به سراسر اروپا گستراند.
(2)
«جنبش آزادى زنان» مهمترین روایت فمنیستى در جامعه معاصر غرب است.
البته خود این عنوان نیز نشان دهنده زمینه سیاسى ظهور آن و کلیدى براى درک بعضى از تفاوتهاى آن با اشکال پیشین فمنیسم است.
فمنیستهاى اولیه از «حقوق» و «برابرى» زن سخن مىگفتند، اما در دهه 60 میلادى «ستم» و «آزادى» در فعالیتهاى سیاسى چپنو، (3) کلماتى کلیدى به شمار مىرفت.
با افزایش جنبشهاى آزادى بخش; از قبیل جنبش آزادى بخش سپاهان، جهان سوم و...، فمنیسم جدید، به ناگزیر عنوان «جنبش آزادى بخش زنان» را براى خود برگزید که این تغییر نام بازتاب تحولى مهم در دورنماى سیاسى فمنیسم معاصر، ایجاد کرد.
(4)
تعریف فمنیسم
فمنیسم لغتى فرانسوى است که به آنچه در قرن 19 در امریکا، تحت عنوان «جنبش زنان» معروف بود، اطلاق مىشد.
جنبش زنان مجموعه متنوعى از گروههایى بود که هر یک به نحوى در «پیش برد» موقعیت زنان تلاش مىکردند.
(5)
فرهنگ علوم سیاسى فمنیسم را این گونه معرفى مىکند:
«دفاع و جانبدارى از حقوق زنان و عقیده به برابرى زن و مرد در زمینههاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و مبارزه در راه وصول به این برابرى.» (6)
از نظر تاریخى، در دهه 1980 میلادى فمنیسم به عنوان یک لغت، معانى متفاوتى را پیدا کرد.
در این دوره حامیان نقش اجتماعى زنان که از حقوق آنان به عنوان یک موجود مستقل نیز دفاع مىکردند «فمنیست» نام گرفتند.
اما طى سالهاى گذشته با تحول در نقشهاى اجتماعى و فردى زنان، تحولاتى نیز در بیان و معرفى فمنیسم ایجاد شده است، تا اندازهاى که نمىتوان قالب واحدى را از این تعاریف استخراج نمود.
از جمله این تعاریف عبارتند از:
«آرین ایچ» نویسنده امریکایى معتقد است: فمنیسم از یک سو یک لقب پوچ و سبکسرانه به نظر مىرسد و از سوى دیگر به منزله نوعى اخلاق - روششناسى و یا یک طریقه پیچیده تفکر و عمل درباره شرایط زندگىهاست.
-«کریس ونیرون» جامعه شناس انگلیسى، در بیان خود از فمنیسم آن را واژهاى سیاسى معرفى مىکند که در جهت تغییر روابط موجود قدرت میان زن و مرد حرکت مىکند.
- از دید «بل هوکس» فمنیسم محصول یک تعهد سیاسى - اقتصادى و اجتماعى است که سعى دارد تسلط جنسى، سیاسى و نژادى را نابود کرده و جامعهاى را بازسازى کند که در آن رشد شخصى فرد به منافع امپریالیسم، توسعهطلبى اقتصادى و تمایلات مادى از جمعیتبستگى دارد
با نگرشى دقیق به این تعاریف، به این نکته واقف خواهیم شد که فمنیسم تنها یک رویکرد عملى یا اجتماعى واحد نیست و به همین دلیل است که امروزه فمنیسم به شاخههاى متعددى از جمله لیبرال، مارکسیست، سوسیال، رادیکال، روانکاو، و فرامدرن تقسیم مىشود.
(7)
با این بیان پس از گذرى کوتاه بر دیدگاههاى فمنیستى به دنبال پاسخ به این سؤال هستیم که آیا بین فمنیسم، اندیشه سیاسى، رویکرد سیاسى و سیاست، ارتباطى وجود دارد یا خیر؟
لیبرال فمنیسم: فلسفه لیبرالى (8) با رشد سرمایه دارى ظهور کرد و با اعتقاد به تساوى ذاتى انسانها، خواستار دموکراسى و آزادىهاى سیاسى شد.
این نوع تفکر، شرایط زندگى را براى زنان و مردان دچار تغییراتى کرد که زن بورژوا (9) علیه سلطنتسنتى مردان در خانه بهپاخاست همانطور که مردان ساختار سیاسى موجود را رد کردند .
از این رو در سال 1700 مرى آستل این سؤالها را مطرح مىکند: «اگر حاکمیت مطلق در یک کشور ضرورى نیست، پس چرا در خانواده لازم است؟
و اگر در خانواده ضرورى است، چرا در کشور نباشد؟
اگر همه انسانها آزاد به دنیا مىآیند، پس چرا همه زنان باید برده به دنیا بیایند و هستى آنها در شرایط بردگى کامل، تابع اراده نامعلوم و دلخواه مردان باشد؟» لیبرال فمنیستها در قرن هجدهم - براى اثبات برابرى حقوق زن و مرد تلاش زیادى کردند.
در قرن نوزدهم خواستار برابرى حقوق زنان تحت لواى قانون شدند و سرانجام در قرن بیستم، خواهان انجام اصلاحات گوناگون اجتماعى جهت تضمین و امکانات برابر براى زنان شدند.
(10) همانطور که در ابتدا ذکر شد، این نحوه نگرش، پایههاى تفکر خود را بر اساس تساوى انسانها(مردان و زنان) استوار کرده است.
این نحوه تفکر سعى کرد تا سایه اصلى خود را بر قوانین و حقوق بیفکند تا در نتیجه آن و در سایه قوانین، موارد تبعیض نسبتبه زنان کاهش یافته و زنان نیز از حقوقى مشابه مردان برخوردار شوند.
این برخوردارى از حقوق و قوانین، اثرات عینى خود را در سطح جامعه کما بیش نشان داد که در نتیجه آن زنان همانند مردان، واجد شرایط شناخته شده و در عرصه اشتغال، حرفه و...
به فرصتهاى برابر همانند مردان دستیافتند.
در این بخش از فمنیسم، مىتوان لیبرالیسم را پایه اصلى معرفى نمود، به لحاظ آن که لیبرالیسم در قرون 16 و 17 که به لیبرالیسم کلاسیک شهرت دارد، دو نوع آزادى را براى هر فرد قائل است: آزادى مثبت و آزادى منفى.
در آزادى مثبت انسان صاحب امتیاز شد و در آزادى منفى به نفى هر گونه سلطه مىپردازد که البته بایستى به شکل منفى تحقق یابد; یعنى فرد ابتدا باید از سلطه حاکم رها شود و یا از یک موجود و تابع به موجود مستقل تبدیل گردد و در مرحله بعدى است که اجازه، حق تعیین سرنوشت مىیابد.
(11) به عبارت دیگر مىتوان گفت: فمنیسم لیبرال زاییده شرایطى است که بر جامعه حاکم است، همانطور که در سخنان مرى آستل آمده است.
سایه افکندن لیبرالیسم بر جامعه و نفى سلطه حاکم در تعامل بین مردم و حاکم در نهایتبه زندگى فردى، شخصى و خانوادگى افراد آن جامعه تسرى یافته و در نهایت این ندا سر برآوردهاست که: اولا: انسانها با یکدیگر برابر بوده و هیچ جنبه برترى بر یکدیگر ندارد; ثانیا: نفى سلطه و امتیازى به نام آزادى بر اساس اصول لیبرالیسم براى انسانها پذیرفته مىشود; ثالثا: در نتیجه، این امتیاز براى زنان نیز پذیرفته مىشود.
و این نتیجه یکى از پایههاى اساسى شکلگیرى فمنیسم لیبرال است.
در واقع مىتوان گفت: لیبرالیسم نحوه نگرش انسانها به پدیدهها و معرفت او را نسبتبه جهان هستى تغییر مىدهد که این تغییر لاجرم نیمى از قشر موجود در جامعه - زنان - را در بر خواهد گرفت.
پىنوشتها: 1) سال 1789 میلادى.
2) شباهنگ، ملاحظاتى پیرامون جنبش فمنیسم، بولتن فمنیسم.
3) چپ نو (New Left) جنبشى با گرایشهاى نئومارکسیستى، سندیکالیستى، آنارشیستى، اگزیستانسیالیستى که عمدتا در مراکز دانشگاهى متمرکز است و در انگلستان از سال 1956 توسط گروه روشنفکرانى که گرد مجله بررسى چپ نو جمع شده بودند، آغاز شد و در امریکا در اواخر دهه 1950 ضمن مباحث آزاد سیاسى «درباره تبعیض نژادى، جنگ ویتنام، مجتمع نظامى - صنعتى که در دانشگاه کالیفرنیاى برکلن برگزار مىشد، ظهور کرد و در فرانسه با الهام از فلسفه سارتر جریان یافت.
دامنه جنبش چپ نو در دهه 1960 بالا گرفت و با حوادث ماه مه 1968 به اوج خود رسید.
چپنو به خلاف چپ کهن (سوسیالیسم، کمونیسم، مارکسیسم» فاقد نظم، رهبرى و هدفهاى مشخص است و تاکیدش بیشتر به اعتراض، اقدام مستقیم، اصلاحطلبى، فرد گرایى و آزادى است و ضمن به مبارزه طلبیدن نظم اقتصادى، اجتماعى و سیاسى مستقر، خواستار جامعهاى با این مشخصات است: (دموکراسى مبتنى بر مشارکت، سازماندهى جامعه از طریق ایجاد بازارهاى کوچک، مالکیت عمومى بر کلیه صنایع بزرگ، کاهش تولید کالاهاى غیر ضرورى، برقرارى ازدواج بر مبناى انتخاب آزاد و تعلیم و تربیت کودکان درون کانونهاى زندگى اشتراکى .
4) آلیسون، جک ; چهار تلقى از فمنیسم.
مجله زنان، شماره 28.
5) همان.
6) آقا بخشى، على ; فرهنگ علوم سیاسى، ص 123.
7) مطیع، ناهید ; فمنیسم در ایران، در جستجوى یک رهیافتبومى، مجله زنان، شماره 40.
8) لیبرال در اصل; یعنى کسى که در دوره مبارزه بورژوازى صنعتى علیه اشرافیت فئودالى، در جناح معتدل بورژوازى قرار داشت و طرفدار آزادى از قید و بندهاى اقتصادى و اجتماعى عصر فئودالیسم، آزادى اقتصادى و آزادىهاى فردى بود.
اکنون معمولا به کسى لیبرال مىگویند که از نظر اقتصادى، موافق عدم دخالتیا کاهش نظارت دولت در فعالیتهاى اقتصادى و به بیان دیگر، طرفدار اقتصاد اجتماعى مبتنى بر بازار و محدود کردن قدرت انحصارات اقتصادى است و از نظر سیاسى موافق حکومت پارلمانى و آزادىهاى فردى است.
9) بورژوا یا بورژوازى: این واژه در اصل و در فرانسه به طبقهى متوسط سوداگر و کاسبکار و یا شهر نشینانى که بر ملاک دارایى از حقوق سیاسى برخوردار بودند، اطلاق مىشد و در اصطلاح مارکسیستى به معناى سرمایهداران، سوداگران، کاسبکاران و دارندگان مشاغل آزاد است.
10) آلیسون، جک ; چهار تلقى از فمنیسم، ترجمه: س، امیرى، مجله زنان، ش 28.
11) آیزایا برلین; چهار مقاله درباب آزادى; ترجمه: محمد على موحد;(انتشارات خوارزمى، تهران، 1368)، ص 237.