هاوارد زین، مورخ و نظریه پرداز پرآوازه آمریکائی، در مورد سیاست خارجی کشورش مطلب جالبی عنوان میکند.
وی میگوید: «این استنباط در بطن حاکمیت آمریکا جایگیر شده که آزادی انتخابات در یک کشور، نتیجهاش الزاماً تولد دولتی طرفدار غرب خواهد بود.
در حالیکه غرب خود شاهد است که آزادی قلم و کلام، معمولاً به بازگوئی جنایاتاش منجر شده، و در چنین شرایطی دولتهائی که بر مسند قدرت تکیه میزنند، برای توجیه موجودیت خود در بطن سیاستهای جاری کشور، مجبور به "ضدیت" با غرب خواهند بود.» این چند جمله، بار سنگینی از تفکر هاوارد زین را بر دوش دارد، و تعمق در مورد آن، پرده از مسائل بسیار پیچیده و ظریفی برمیدارد.
ولی طرح برداشت هاوارد زین در این وبلاگ، بیشتر به این دلیل است، که به نظر نویسنده، «وصفالحال» شرایط سیاسی کشور ایران شده.
پس از فروپاشی دیوار برلین، نوبت به فروپاشی حاکمیت محافظهکاران در انگلستان رسید، و سپس تغییرات پایهای و بسیار عمیقی در سیاست جهانی صورت گرفت.
این تغییرات فضائی را که کشور ایران، در چارچوب سیاست جنگ سرد، به آن «تعلق» داشت، از پایه دگرگون کرد.
اولین نمونه این دگرگونی را میتوان در دستیابی محمد خاتمی به مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران مشاهده کرد.
این تغییر، برای اولین بار در جامعه ایران، فردی را از بطن یک حاکمیت وابسته به غرب، تحت عنوان «آزادی» و «دمکراسی» و از طریق مراجعه به آراء عمومی، ظاهراً، به مقامی تعیین کننده گماشته بود.
شاید مصدقیها و دوستان حاکمیت مشروطه سلطنتی، در این مورد خاص، عنوان کنند که مصدق نیز سخن از آزادی میگفت، و اینکه مشروطهطلبان نیز از نقش مردم در تعیین سرنوشت کشور بسیار گفتند و نوشتند.
در جواب آنان میباید گفت که، مسائل از پایه متفاوتاند.
از یک سو، مشروطهخواهان برداشت امروزی از آزادی را به هیچ صورت قبول نداشتند، نتیجه «انقلاب مشروطیت» ایران حذف قدرت سیاسی استبداد درباری، و جایگزینی آن با حاکمیت روحانیون بود؛ روحانیونی که بر اساس قانون اساسی مشروطیت، گروهی پنج نفره از آنان، از حق «وتو» بر قوانین و مقررات وضع شده از جانب مجلس شورای ملی برخوردار بودند.
در حقیقت، «انقلاب مشروطه»، از نظر روند مسائل تاریخی کشور، بر بحرانی نقطه پایان میگذاشت که نتیجه گسترش وسیع شهرنشینی بود.
گسترش شهرنشینی، نیروهای «نظامی سنتی» ایران را که عملاً همواره تشکیل دهندگان «حاکمیت» بودند، عقب میراند، و جامعه آن روز برای پاسخگوئی به نیازهای زمانه نقش انقلابها در قفقاز، شرایط ترکیه، و ورود نظریههای لیبرالیسم غربی به داخل مرزها خود را مجبور میدید که در ساختار «حاکمیت» تغییراتی ایجاد کند.
البته نباید از نظر دور داشت که این تغییرات از جانب رضامیرپنج، در چارچوب نیازهای امپراتوری انگلستان و مبارزه با «کمونیسم» از مسیر کلی خود بکلی منحرف شد، و پس از کودتای میرپنج، در راستای دیگری قرار گرفت.
در مورد مصدق نیز شرایط متفاوت است، و هر چند که این سخن نیز شاید بر بسیاری از مصدقیهای امروز سنگین آید، مصدق نماینده حاکمیت ایران بود.
حضور پیوسته وی بر کرسی نمایندگی دورههای متفاوت مجلس شورای ملی، در شرایطی که «صالح» بودن نامزدهای انتخابات، آنروزها زیر نظر مستقیم «شهربانی» صورت میگرفت، نشان میدهد که حاکمیت پهلوی، در هیچ مقطعی مصدق را عنصر «نامطلوب» به شمار نمیآورد.
از طرف دیگر، مصدق برنامهای جهت مسائل اجتماعی، برخورد با «دینخوئی» سلطنت، و مبارزه با حاکمیتِ هر چند پنهان ولی «بالفعل» روحانیون، ارائه نداد.
مصدق در برنامه سیاسی خود، خواستار ملی شدن نفت بود.
حال این «خواسته» در بطن خود چهها داشت، و به چه مسائل و مشکلاتی راه میبرد، مسئلهای است که جای بحث فراوان دارد.
ولی خاتمی، نه تنها نماینده حاکمیت ایران بود، که گفتمان وی مستقیماً «آزادی» را به ارزش میگذاشت.
آزادی در معنائی به مراتب وسیعتر از آزادی مورد نظر «انقلاب مشروطه».
ولی مسئله جالب توجه اینجاست که، هر سه جنبش به یک نقطه واحد منتهی شدند: دیکتاتوری!
مشروطیت، برای پاسخگوئی به نیازهای راهبردی امپراتوری انگلستان در مبارزه با انقلاب بلشویکها در روسیه، به استبداد هولناک رضامیرپنج فرو افتاد؛ «ملیشدن نفت» و بحران «رهائی ملت ایران از پنجه استعمار و استثمار» اگر بخواهیم واژگان آن روز را به طور مستقیم به کار بندیم به کودتای 28 مرداد و حاکمیت نظامیان، تحت عنوان «بازگشت سلطنت» منجر شد، و شعارهای «آزادیخواهانه » دولت خاتمی، در راستای منافع قدرتهای منطقهای، شرکت فعال ارتش آمریکا در افغانستان و خصوصاً در عراق، به پدیدهای منحوس و نفرتانگیز، به نام «پرزیدنت احمدینژاد» انجامید!
ولی هر بار، بازگشت «دیکتاتور»، به صورتی تلطیف شدهتر از گذشته صورت گرفت.
استبداد رضاخانی را، نمیتوان با دیکتاتوری محمدرضا شاه مقایسه کرد، هر چند که این نظام بسیار سرکوبگر بود، و «پرزیدنت احمدینژاد»، با وجود ایدههای سیاسی و اجتماعینفرت انگیزش، با آیتالله خمینی و استبدادی که در نهاد شخص وی جایگیر شده بود، قابل قیاس نیست.
در مورد مصدق نیز شرایط متفاوت است، و هر چند که این سخن نیز شاید بر بسیاری از مصدقیهای امروز سنگین آید، مصدق نماینده حاکمیت ایران بود.
حضور پیوسته وی بر کرسی نمایندگی دورههای متفاوت مجلس شورای ملی، در شرایطی که «صالح» بودن نامزدهای انتخابات، آنروزها زیر نظر مستقیم «شهربانی» صورت میگرفت، نشان میدهد که حاکمیت پهلوی، در هیچ مقطعی مصدق را عنصر «نامطلوب» به شمار نمیآورد.
از طرف دیگر، مصدق برنامهای جهت مسائل اجتماعی، برخورد با «دینخوئی» سلطنت، و مبارزه با حاکمیتِ هر چند پنهان ولی «بالفعل» روحانیون، ارائه نداد.
حال این «خواسته» در بطن خود چهها داشت، و به چه مسائل و مشکلاتی راه میبرد، مسئلهای است که جای بحث فراوان دارد.
ولی خاتمی، نه تنها نماینده حاکمیت ایران بود، که گفتمان وی مستقیماً «آزادی» را به ارزش میگذاشت.
آزادی در معنائی به مراتب وسیعتر از آزادی مورد نظر «انقلاب مشروطه».
مشروطیت، برای پاسخگوئی به نیازهای راهبردی امپراتوری انگلستان در مبارزه با انقلاب بلشویکها در روسیه، به استبداد هولناک رضامیرپنج فرو افتاد؛ «ملیشدن نفت» و بحران «رهائی ملت ایران از پنجه استعمار و استثمار» ـ اگر بخواهیم واژگان آن روز را به طور مستقیم به کار بندیم ـ به کودتای 28 مرداد و حاکمیت نظامیان، تحت عنوان «بازگشت سلطنت» منجر شد، و شعارهای «آزادیخواهانه» دولت خاتمی، در راستای منافع قدرتهای منطقهای، شرکت فعال ارتش آمریکا در افغانستان و خصوصاً در عراق، به پدیدهای منحوس و نفرتانگیز، به نام «پرزیدنت احمدینژاد» انجامید!
ولی هر بار، بازگشت «دیکتاتور»، به صورتی تلطیف شدهتر از گذشته صورت گرفت.
استبداد رضاخانی را، نمیتوان با دیکتاتوری محمدرضا شاه مقایسه کرد، هر چند که این نظام بسیار سرکوبگر بود، و «پرزیدنت احمدینژاد»، با وجود ایدههای سیاسی و اجتماعینفرت انگیزش، با آیتالله خمینی و استبدادی که در نهاد شخص وی جایگیر شده بود، قابل قیاس نیست.
نهایتاً باز به سخنان هاوارد زین باز میگردیم.
چرا که در هر دوره از «آزادسازی» فضای سیاسی کشور، نویسندگان، شعرا، صاحبنظران و به طور کلی «تودههای مردم»، در تمامی ابعاد، از جنایات آمریکا و سرمایهداریهای غرب بیشتر سخن گفتند، تا از مواهب فرضی آنها.
و بازگشت دوباره «گفتمان» دیکتاتوری، چرا که دیکتاتوری در عمل همواره بر کشور حاکم بوده، و نابودی «شعارهای آزادیخواهی»، همیشه انتقامی است که سرمایهداری غرب از مردم ایران گرفته.
این روند انتقامگیری غرب از مردم ایران، تا آنروز که آگاهیهای ملی به درجهای از رشد نائل آید که «آزادی» را نه در آینه تمام نمای منافع سرمایهداری غربی، که در راستای اهدافی ملی و انسانی تحلیل کند، همچنان ادامه خواهد داشت.
امام خمینى که طى 60 سال در محیط جامعه و حوزه علمیه مشغول نشو و نما بود و در هر دو صحنه نظر و عمل به درجات عالى رسیده بود، در سال 41 طى برخورد با لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى،در کنار مرجعیتبعنوان رهبر سیاسى جامعه در بین اقشار وسیع مردم و روحانیون متجلى شد.از این به بعد تا زمان رحلتش بطور موازى در هر دو وادى نظر و عمل، انقلاب اسلامى را سکان دارى کرد.
نفت صنایع نفت در کشورهای عضو اوپک ازجمله ایران بدین سبب ملی شدند که قراردادهای نفتی معمول درآن زمان که همه ازنوع انحصاریبودند و اختیار کل و مطلق اداره عملیات و نحوه و میزان تولید وصادرات و قیمت گذاری در اختیار شرکت های نفتی خارجی قرار داشت ، ازهر لحاظ مغایرحق حاکمیت ملی و مانع استقلال سیاسی واقتصادی کشورهای صاحب نفت بود .
تمدن امروز جهان پیوستگی غیرقابل تردیدی با نفت دارد چه مهمترین ماده ای است که تا به حال شناخته شده و صنایع دنیا را از ابتدای قرن بیستم به طور عمده به گردش در می آورد .
نفت یعنی قوه محرکه صنایع ، و ماده اولیه هزاران کالای مورد استفاده بشر چون مصالح ساختمانی ، دارو ، رنگ ، الیاف ، کود شیمیایی ، وسایل آرایش و از همه مهمتر صنعت پتروشیمی ، سوخت ناوگان های عظیم دریایی ، هواپیماهای غول آسای امروزی ، جت های جنگنده و غیره و غیره .
قطع تولید یک روز نفت در دنیا دگرگونی بسیار را به دنبال دارد چنانچه تحریم نفتی اعراب در سال 1973 م ( 1352 ه.ش ) ، مصیبتی فراموش نا شدنی برای دنیای صنعت بود تا آنجا که اروپا را به جیره بندی وادار ساخت ، استفاده از اتومبیل سواری در بعضی کشورها متوقف گردید و چرخ بسیاری از صنایع از حرکت ایستاد .
در ایران مسئله نفت از آغازکشف آن توسط دارسی درسال 1908 تا کنون مهمترین عامل اساسی در تعیین خط مشی سیاسی و اقتصادی کشور بوده است .
امتیاز نفت در دوران استبداد قاجار به دارسی انگلیسی داده شد .
ملت ایران به اهمیت مساله نفت واقف نبود تا همچون امتیاز تنباکو در همان تاریخ قیام کند .
نفت ایران در جریان جنگ جهانی اول قدرت جنگی بسیار به ابر قدرت استعمارگر انگلیس داد و این کشور را بر آن داشت تا هر چه بیشتر صنایع نفت را در اختیار داشته باشد ، و بنابراین به سال 1312 ه.ش در زمان دیکتاتوری رضاخان با قرارداد دیگری نفت ایران براس مدت طولانی در اختیار انگلیس قرار گرفت .
در بررسی تاریخ نود وپنج ساله صنعت نفت ایران بحث انگیزترین موضوع اصل ملی شدن صنعت نفت در سال1951 و وقایع و حوادث متعاقب آنمی باشد .
اما تأکید بر این نکته واجب است که در تحت شرایط و نحوه ای که شرکت سابق نفت انگلیس و ایران با حمایت دولت انگلیس بر صنعت نفت ایران حکومت می نموده اصل ملی کردن نفت ، یک امر ضروری و غیرقابل اجتناب بود.مشروطیت معنای مشروطیت ، در فرهنگ عمید به دو صورت آمده است: 1- مشروطه(به فتح میم و ضم را) شرط کرده شده،آنچه که مقید به شرط است.
2- حکومت ملی ، حکومتی که مقید به قانون باشد ، مملکتی که دارای پارلمان باشد و نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند .
مشروطه در نیمه دوم سده نوزدهم از رها عثمانی به واژگان فارسی راه یافت و ترکها آن را از روی واژه " شارتر" فرانسه یا " کارتا " و کارتولای لاتین ساختند که در آغاز به معنی لوحی بود که فرمانها را روی آن می نوشتند و بعد به قانون اطلاق گردید .
ادوار مجلس آغاز مبارزات مشروطیت و اما در رابطه با چگونگی آغاز مشروطیت مطالب بسیار است و هر چند مشخص نیست چه روزی انقلاب شروع شد و چه شخصی و یا اشخاصی آغازگر آن بودند ولی می توان حوادثی را دید که مجموعا دلیل پیدایش مشروطیت است از جمله شکست ایران در دو جنگ با روسیه و انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمن چای ، برقراری کاپیتولاسیون به ضرر ملت ایران که عملا مشکلاتی را ایجاد کرده بود ، بی اعتباری دولت مردان در خارج از کشور به علت بی لیاقتی ، توسعه ارتباط بین ایران و بعضی ممالک اروپایی و آگاهی جمعی از ایرانیان از وضع ممالک اروپا امتیازاتی که دولتهای روس و انگلیس با رقابت در ایران به دست می آوردند و قرضه هایی که به دلایل خاص و شرایط اسارت بار اخذ می شد، عدم توجه زمامداران ایران به حقوق واقعی مردم و به سرنوشت مملکت و از دست رفتن قسمتی از خاک ایران در شمال و شرق ، آمادگی گروه های زیادی از مردم برای تحول که آزمایش آن را در واقعه تنباکو نشان داده بودند؛ ظلم و جور و تعدی عمال حکومت مثل عین الدوله و شاهزادگان قاجار و مسافرت های زائد و پر خرج سلاطین و صدر اعظم به اروپا و نفرت کلی مردم از ترتیب اداره مملکت .
در این زمان خزانه دولت از خزانه شخص شاه جدا نبود و عواید دولتی را شاه به مانند ثروت شخصی خود در هر جایی که دلش می خواست خرج می کرد ، فشار مالیاتی مردم را خرد کرده بود ، مثلا از دهقانان که هشتاد درصد جمعیت را تشکیل می دادند در سال ، چهل نوع مالیات اخذ می شد تحریک مراجع مذهبی و آگاه ساختن مردم به آنچه در کشور می گذشت قسمتی از عواملی است که در انقلاب تاثیر داشت و مبارزه غیر فعال مردم ایران را به تدریج به مبارزه فعال تبدیل کرد .
فریاد اعتراض نیرومند تر شد و کم کم شکل عصیان گرفت و در سراسر ایران انجمنهایی تشکیل شد .
چگونگی مهاجرت کبیر در ادامه مبارزات مردمی به رهبری روحانیت از جمله ایت الله طباطبایی و شیخ فضل الله نوری ، عین الدوله در صدد تبعید سران نهضت برآمد و روحانیون نیز تندروی را توسعه دادند.
عین الدوله وعاظی را که افشاگری می کردند دستگیر نمود .
به دنبال یکی از راه پیمائیها طلاب و مردم راه را بر سربازان بستند و دستگیر شدگان را نجات دادند و در برخورد یک طلبه هدف تیر قرار گرفت .
مردم جسد او را روی دست بلند کردند و سینه زنی راه انداختند و روحانیون همه به مسجد آمدند .
فرمانده قوای تهران مسجد را محاصره کرد و مردم مقاومت کردند حدود یکصد نفر کشته شدند و دکانها تعطیل گردید تهدید عین الدوله موثر نشد و علما تصمیم گرفتند مهاجرت نمایند .
عین الدوله موافقت کرد که هر کجا می خواهند بروند .
در 25 جمادی الاول 1324 در حدود 1000 نفر در راس آنها سیدین به سوی قم حرکت کردند و مهاجرت کبیر را شروع نمودند .
احزاب دوران مشروطیت در سال اول فتح تهران ( رجب 1327 قمری – 1908 میلادی – 1288 شمسی) در ایران دو حزب پیدا شد یکی انقلابی و دیگری اعتدالی و بعد از افتتاح مجلس دوم دو حزب فوق به نام دمکرات عامیون و اجتماعیون اعتدالیون به مجلس معرفی شدند احزاب سیاسی دیگری هم مثل حزب اتفاق و حزب ترقی پیدا شدند که نماینده ای در مجلس نداشتند برنامه حزبی دمکرات جدائی روحانیت از سیاست بود ، نظام اجباری را خواستار بودند همچنین از قانون منع احتکار ، تعلیم اجباری ، ترجیح مالیات غیر مستقیم بر مستقیم ، تقسیم املاک بین رعایا حمایت داشتند دمکرات ها حزب مقابل یعنی اعتدالیون را ارتجاعی می نامیدند از جمله اعضا دمکرات سید حسن تقی زاده ، سلیمان میرزا ، سید رضا مساوات و حسینقلی خان نواب بودند ، روزنامه های مشهوری مثل ایران نو در تهران – شفق در تبریز – نوبهار در خراسان را دمکرات ها منتشر می ساختند ، تمایل دمکرات ها به غرب بود .
اعتدالیون جمعیت بیشتری داشتند هم در مجلس و هم در خارج از مجلس ، اینان دمکرات ها را تندرو می خواندند و اتهام بی دین و کفر به آنها می زدند.
وقتی آیت الله سید عبد الله بهبهانی به قتل رسید دمکرات ها در معرض اتهام قرار گرفتند تقی زاده با اینکه نماینده مجلس بود در مقابل سیل حملات نتوانست دوام بیاورد وبه خارج از ایران رفت مسئله اولتیماتوم روس در مورد حضور مستر شوستر آمریکایی و اجبار او به خروج از ایران دمکرات ها را به شکست رساند ، ناصرالملک در این کار موثر بود زیرا بعد از مجلس دوم سه سال و چند ماهبه طور مطلق فرماندار بود و اعمال خشونت می کرد و انتخابات مجلس را هم انجام نداد و برای درهم کوبیدن دمکرات ها به روسیه نزدیک شد .
دمکرات ها در مجلس سوم زیادتر نبودند ، اعتدالیون به دو دسته تقسیم گردیدند : دسته ای رهبری روحانیت را پذیرفتند و دسته دیگر عنوان آزادیخواه پیدا کردند در حالیکه در موقع انتخاب انتظار این بود که از دمکرات ها کسی انتخاب نشود اکثریت را بدست آوردند و دسته آزادیخواه حزب اعتدال هم به دمکرات ها نزدیک گردید .
ادوار مجلس و اما سه دوره اول مجلس از آغاز تا کودتا به شرح ذیل می باشد : 1-دوره اول با وجود مقاومت مستبدین توانست متمم قانون اساسی را تدوین کند و اصول مهم مربوط به حقوق و آزادی های ملت و تفکیک قوا و مسئولیتهای دولت را مشخص نماید نمایندگان این مجلس برگزیده اصناف بودند و همین مجلس بودجه مملکت را تعدیل نمود قرضه ای را که دولت ایران می خواست از دولتین روس و انگلیس بگیرد رد کرد به قرارداد 1907 آنها که در ذیل اعتراض نمود و در همین دوره به توپ بسته شد 2-مجلس دوم در 1289 شمسی ذیقعده 1327 ( نوامبر 1920 م ) با سقوط استبداد صغیر و انجام انتخابات تشکیل شد ولی با اشکالات سیاست خارجی مواجه بود ، این مجلس با استخدام شوستر آمریکایی برای اصلاح امور مالی و یالمارسن سوئدی برای اصلاح ژاندارمری و مسیو پرنی فرانسوی برای اصلاح دادگستری موافقت کرد و قوانین بسیاری از تصویب نمود .
مجلس دوم در 1330 قمری ( 1922 م 1291 ش ) نیز با اولتیماتوم روسیه تزاری راجع به اخراج شوستر مواجه شد ، اما اولتیماتوم را رد نمود ولی تحت فشار خارجی منحل گردید .
3- مجلس سوم با جنگ بین الملل اول مواجه بود هنوز یکسال از عمر آن نگذشته بود که به علت فشار انگلیس و روسیه و تنفر ملت از آنان گرایشی به آلمان و متحدین آن پیدا کرد ، مدرس که به عنوان روحانی مبارزی در مجلس دوم فعالیت داشت به دوره سوم هم راه یافت .
مجلس سوم قبل از اتمام مدت متوقف شد و جمعی از اعضای آن به ترکیه مهاجرت کردند و پس از آن چندین سال مشروطیت تعطیل بود و در همین زمان قرارداد معروف 1919 امضا شد .
کودتا ۱۲۹۹ شمسی در پایان تابستان 1920 ( 1299 ) کابینه وثوق الدوله بالاخره مجبور به استعفا شد و جای او را مشیرالدوله گرفت .
ولی بحران همچنان وجود داشت تا بالاخره پاییز همان سال کابینه سپهدار ماموریت یافت تا با فکر این که گیلانی است بتواند جنبش گیلان را مهار نماید اما از او هم مایوس گردیدند .
در آغاز سال 1920 انگلیسی ها تدارک کودتا را می دیدند تا حکومت نیرومندی نظم را برقرار کند .
بنابر پیشنهاد آیرون ساید رضاخان فرمانده لشکر قزاق گردید و درآستانه تصرف تهران سفارت انگلیس با ژاندرمری و گروههای مسلح تماس گرفت که در مقابل تصرف تهران مقاومت نکنند .
سوم اسفند سپاهیان رضاخان به مهرآباد تهران رسیدند و بامداد روز 4 اسفند همه شهر دست قزاق ها بود ، و بعد از آن سید ضیاء الدین فعالیت خود را آغاز کرد و رضاخان از شاه فرمان سردار سپه را گرفت و بعد از سه روز ضیاءالدین فرمان نخست وزیری خود را دریافت نمود .
ما حصل مشروطیت بی گمان حق مطلب درباره مشروطیت ایران ، علل و جهات پیدایش آن ، منشا و سیری که در تحولات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران داشت ، نیاز به تجزیه و تحلیل در حدی دارد که در این مقدار نقد و بررسی ادا نمی شود .
منتهی شواهد تاریخی در همین بررسی از حوادث سلطنت مستبد ترین سلطان سلسله قاجاریه ( ناصر الدین شاه ) و جنبش هایی که در این دوران پدید آمد نشان می دهد که عقیده آن گروه از تحلیل گران که مدعی پایه گذاری مشروطیت در این زمان هستند ، با واقعیت سازگار نیست .
زیرا اگر چنین پنداری از دیدگاه تاریخ صحیح باشد لاجرم باید مرگ ناصرالدین شاه دامنه این حرکتهای آزادی طلبی را گسترش دهد و هیجان مردمی به صورت گسترده تری تجلی داشته باشد ، در حالیکه چنین واقعه ای روی نداد .
اگر چه چند حادثه در زمان ناصرالدین شاه موجی از مخالفت مردم را سبب شد، که سرآمد آن غوغای قرارداد فروش تنباکو معروف به « رژی » است ، ولی مشاهده شد که آن اعتراضات مقطعی و به خاطر مسائل شرعی و مالی بود و به محض رفع غائله تمامی نگرانی ها از میان رفت و همچنین است موارد دیگری از عدم رضایت ها که همگی الهام گرفته از مواردی خاص بوده و سردمداران به محض رسیدن به مقصود ، آن را فراموش کرده اند .
از این گذشته شعارها و خواسته های مطروحه در هر مورد نیز کاملا مشخص است و در هیچ یک شعاری به عنوان مبارزه ملت برای دست یابی به آزادی و دموکراسی عنوان نشده است .
بنابراین کوشش در این زمینه که حوادث دوره ناصری ریشه آزادی ملت ایران را از بند استبداد و استعمار آبیاری کرده تا در عهد سلطنت مظفرالدین شاه به ثمر بنشیند با مستندات تاریخ و واقعیت های عینی انطباق ندارد و آثاری از چنین امری دست کم در نامه های مبادله شده بین سران این حوادث با شخص ناصرالدین شاه و یا صدر اعظم های وی و دیگر مسئولان مملکتی دیدهنمی شود .
مروری به مکاتبات تمامی سرشناسان این زمان و در راس آنانسید جمال الدین اسد آبادی و میرزا ملکم خان با سران رژیم گواه صادق بر این مدعاست.
تنها در دو سال آخر سلطنت مظفرالدین شاه است که حرکتها آغاز می شود منتهی در این زمان نیز به همان ترتیب که مشروح آن گذشت اهداف به گونه ای عنوان نشد که « مشروطیت » سرلوحه باشد و تا زمان « بست نشینی » در سفارت انگلیس و طرح مطلب به صورتی که در تاریخ ثبت است ، هدف ها مسائل دیگری بود .
نفت و قرارداد ۱۹۳۳ از آنجا که همیشه بر سر نفت ایران بحث و جدل بوده و تمام دول اروپایی و همچنین آمریکا به دنبال کسب امتیاز آن بوده اند ابتدا به بررسی قراردادهای منعقد شده توسط استعمارگران غربی و دولتوابسته ایران می پردازیم : قرارداد 1933 میلادی : دولت انگلیس از نفت ایران سود بسیار می برد .
از سال 1920 م که خود تصفیه حسابی را انجام دادند تا 1930 م به مدت یازده سال ، نه میلیون لیره به ایران پرداخت کردند که به هیچ وجه با حق واقعی ایران تناسب نداشت .
تلاش انگلیس این بود که به نحوی مدت قرارداد را طولانی گرداند و به غارتگری خود با خیال راحت ادامه دهد .
در پی سیاست انگلیس سرانجام ایرانبه امضای قرارداد 1933 میلادی تن در داد و برای 32 سال دیگر قرارداد نفت تمدید شد .
مذاکرات در تهران بین دولت و رئیس کمپانی نفت شروع و در خرداد 1312 ه.ش ( 1933 م ) ، امتیاز نامه جدید امضا شد که بر طبق آن انگلیسیها تا 1993 م حق بهره برداری از منابع نفتی ایران را پیدا کرده و در واقع دولتی در داخل دولت ایران تشکیل دادند.
هفتاد و هفت سال پیش از این، در 14 مرداد 1285 شمسی موافق با 5 اوت 1906 میلادی پادشاه وقت، مظفرالدین شاه قاجار، فرمان مشروطیت را صادر کرد و ما امروز در این مجلس گرد آمده ایم که یاد این روز را عزیز بداریم.
گرامی داشتن این روز به جاست: دستیابی به مشروطیت نتیجهٌ تلاش پنجاه سالهٌ آزادگان و آزادیخواهان ایران بوده است و ثمرات مشروطیت نه چنان است که بتوان عزیزشان نداشت.
اگر بخواهیم در باب دوران مشروطیت و دستاوردهای آن به داوری درست و منصفانه بنشینیم، باید نخست دید که کشور در چه حال و روزگاری به دست مشروطه سپرده شد و روزی که مشروطیت بر اثر بلوای آخوندی به نام خمینی در محاق تعطیل افتاد چه کارهایی در آن صورت گرفته بود.
تاریخچهٌ این مدت نسبتاً طولانی را، که شامل حیات سه نسل از ایرانیان می شود، طبعاً نمی توان در گفتاری چند دقیقه ای خلاصه کرد ولی لااقل می توان به بعضی مطالب فهرست وار اشاره نمود: از دولت سر مشروطه بود که ما توانستیم مکتب خانه ها را که جزو تیول آخوندها بود به مدارس ملی و دولتی تبدیل کنیم و کودکان ایرانی توانستند به جای عمه جزو خواندن، به ریاضیات و ادبیات بپردازند.
به برکت به ثمر رسیدن نهضت مشروطه بود که ما توانستیم محاضر شرعی و قوانین ناسخ و منسوخ ملایی را بدل به دادگستری کنیم و صاحب یک رشته قوانین قضایی اعم از مدنی و جزایی و آئین دادرسی شویم که به جای آنکه آخوندی حد جاری کند - دست ببرد و شلاق بزند و قانون قصاص را اجرا کند، قاضی داشته باشیم و هیئت منصفه ای و وکیل مدافعی.
بر اثر نهضت مشروطه بود که مردم آزادی شغل، آزادی سفر در داخل مملکت و امکان سفر به خارج از کشور را یافتند.
وجود مشروطیت و وجود قانون اساسی بود که انجمن های سیاسی را در ایران به وجود آورد و موجب شد روزنامه ها و نشریات و کتاب های فراوان چاپ شود و در دسترس همگان قرار گیرد.
به همت مجلس شورای ملی و تصویب این قوانین بود که حکومت و دولت از مذهب و ملا تفکیک شد و اصول ادارهٌ مملکت طبق موازین متمدن دنیایی پایه ریزی گردید.
در این دوران ایران قدم به عصر تجدد گذاشت، دانشگاه ها و مدارس عالی تأسیس شد، کارخانجات به کار افتاد و صنعت نوین ایران پا گرفت.
در این دوران به زن ایرانی حق رأی و طلاق داده شد.
امروز که از پی فراز و نشیب ها به گذشته می نگریم، اگر بخواهیم بگوییم که در عصر مشروطه هیچ کژی و کاستی وجود نداشته است، بی شک به راه خطا رفته ایم.
اگر نگوییم که در این دوران بسیار فرصت های گرانبها از دست ملت رفته است، بسیاری کارها سر هم بندی شده است، در بسیاری دوره ها اصول مشروطیت رو به فراموشی نهاده است ــ تمام حقایق را نگفته ایم.
اگر مدعی شویم که در طول این زمان کارهای مثبت و اقدامات سازنده ای نبوده است، جانب انصاف را رعایت نکرده ایم.
و بالأخره اگر معتقد باشیم که تمام بدی ها یا خوبی های این هفتاد و چند سال زادهٌ بی همتی یا همت یک فرد بوده است، از حقیقت دور افتاده ایم.
حقیقت این است که سه نسل ما ایرانیان از پیر و جوان و خرد و کلان در آنچه گذشته است مسئول و شریکیم و از آنجا که نتایج کسب شده پربهاتر از آن است که ارزان و به سادگی از دست بگذاریم، در حفظ آنها هم برای آینده مسئول و شریک خواهیم بود.
فقط آخوندی گستاخ و بی وطن، که سنگ را بسته و سگ را گشاده است، می تواند با بی شرمی مدعی شود که مشروطه برای ملت ما هیچ به ارمغان نیاورده است، چون او ــ مثل ملایان سلفش ــ هرگز مشروطه نمی خواست و به دنبال مشروعه بود که می بایست صیغه و روضه خوانی و مرثیه و مداحی و تعزیه و نوحه سرایی و سینه زنی و زنجیرکوبی و تکدی و مرده پرستی و تقیه و محلل و فقر و پریشانی هدیهٌ مردم کند ـــ چنانکه کرد.
مشروطیت از نخستین لحظهٌ آغاز و حتی پیش از تولد تا روزی که فتنهٌ خانمان سوز آخوند خمینی بنای آن را در هم ریخت، همیشه مورد دشمنی های گوناگون داخلی و خارجی ایران بوده است.
بسیار دولت ها و حکمرانان در طی این روزگار برای سلطهٌ استبدادی خویش کوشیده اند تا قالب مشروطیت را از محتوایش خالی کنند و آن را به صورت جسدی بی جان و مجسمه ای بی روح در آورند، ولی طی این دوران همیشه دولتمردان و وطن پرستان و آزادیخواهانی بوده اند که در حفظ و استقرار مشروطه قد برافراشته اند و اجرای صحیح اصول مشروطه را خواستار شده اند.
در آغاز مشروطیت راد مردانی چون سردار ملی و سالار ملی و یپرم خان و سردار اسعد چنین کردند؛ در دوره های نخستین مجلس دولتمردانی چون احتشام السلطنه و صنیع الملک و مستوفی الممالک موجبات بقای مشروطه را فراهم ساختند؛ در دورهٌ استبداد صغیر بزرگانی چون صوراسرافیل و دهخدا با قلمی برنده به جنگ استبداد رفتند و مسیحا وار در کالبد مشروطه جان تازه دمیدند؛ در دوره های متأخرتر آزادگانی چون محمد مصدق و شاپور بختیار و یاران همفکر آنها در حفظ روح قانون اساسی کوشیدند.
و آنچه در سال های قبل از فاجعهٌ خمینی، جمهور مردم می خواستند نه جمهوری بود و نه انقلاب ــ خواه اسلامیش و خواه جز آن ــ آنچه مورد تقاضای ملت ایران بود اجرای صحیح قانون اساسی، یعنی این بزرگترین دستاورد مشروطیت بود و حک و اصلاح بعضی مفاد آن که هم لازم بود و هم ممکن.
ولی آشوب مذهبی این خواست ها را عقیم گذاشت.
نباید فراموش کنیم که در مملکت ما هرگاه به هر شکل و در هر حال نهضتی آزادیخواهانه بر پا شده است، ملایان چوب لای چرخش گذاشته اند و سنگ سر راهش انداخته اند.
در نهضت مشروطه علم دار استبداد و دشمن سرسخت مشروطه طلبان این گروه بود.
در مبارزات برای ملی شدن صنعت نفت، بهبهانی ها و کاشانی ها بزرگترین موانع پیشرفت آزادگان بودند و آتش بیاران معرکه علیه استقلال اقتصادی ما شدند.
و این بار در دورانی که مردم طالب اصلاحات و تحولات اجتماعی بودند خمینی ها و خلخالی ها و گیلانی ها چون علف هرز از در و دیوار جوشیدند.
متأسفانه این بار بر خلاف نهضت مشروطیت، تمایلات اصلاح طلبانهٌ مردم ملعبهٌ دست فرزندان خلف شیخ فضل الله شد که هنوز داغ مشروعه را بر دل داشتند و خیال انتقام را درسر.
بدبختانه این بار بر خلاف نهضت مشروطیت به جای آنکه ابتکار عمل از صاحب نظران مترقی باشد از ملایان واپسگرا بود...
چرا چنین شد؟
به این دلیل که روشنفکران و اصلاح طلبان این تصور نادرست را داشتند که آخوندها در نهضت مشروطیت پیش کسوت بوده اند و حالا هم در محکم کردن پایه هایش می کوشند؟
من متأسفم که بگویم چنین خیال بی پایه ای فقط از جهل و نادانی ما از تاریخمان می توانست بر ذهن بگذرد.
در اینجا اجازه می خواهم که چند کلمه در بارهٌ نقشی که ملاها در ماجراهایی که منجر به صدور فرمان مشروطیت شد صحبت کنم.
در بارهٌ مشروطه خواهان سخن بسیار رفته است: گاه ضد و نقیض و گاه توأم با مبالغه.
و برای آنکه مباد از فرط خشم و کینه ای که خود از ملایان و آخوندها بر دل دارم من نیز به دام ضد و نقیض گویی و مبالغه و گزافه بیفتم، فقط و فقط از اسناد تاریخی موجود که در صحت آنها تردیدی نیست نقل می کنم و کمک می گیرم.
نخست ببینیم آقایان علما در آغاز کار، که مردم طالب مشروطه بودند، چه می گفتند و چه می خواستند.
طبق اسناد موجود که عیناً در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» به قلم ناظم الاسلام کرمانی درج است (و این اثر به دلیل دقت و صداقتی که در نقل حوادث روز به روز آن دوران دارد از کتاب های مرجع به شمار می رود) تأکید علما، در عریضه ای که برای مظفرالدین شاه فرستادند بر عزل عین الدوله صدر اعظم وقت بود و نه بر مشروطیت.
نه فقط اشاره ای در این عریضه به مشروطیت نشده بود بلکه وزیر رسایل شاه به نقل از ملایان می نویسد:» به تحقیق رسید که ما [آخوندها] نه داعیه ای داریم و نه طالب جمهوری و مشروطه ایم.
حرف ما این است که شاهزاده عین الدوله مغرض و مانع است از این که عرایض ما به عرض برسد...
از دست او عارض و شاکی هستیم ...
این است که ماها تغییر شاهزاده را می خواهیم جداً.» علاوه بر موضوع عزل صدر اعظم، در این عریضه مسائل دیگری از قبیل برگرداندن تولیت مدرسهٌ مروی به خاندان میرزا حسن آشتیانی، تنبیه عسگر گاریچی که در راه قم شرارت می کرد، تجلیل از میرزا محمد رضا مجتهد کرمانی که مورد بی لطفی قرار گرفته بود و برداشتن تمبر دولتی از قبض مستمری آقایان علما مورد تقاضای ملاها بود!
این عریضه از طرف آخوندهایی برای شاه فرستاده شده بود که بعد نام مشروطه خواه گرفتند نه از طرف شیخ فضل الله و اعوان و انصار او.
همانطور که ملاحظه فرمودید تقاضاهای آقایان علما به قدری حقیر و شخصی بود که حتی میرزا یحیی دولت آبادی که خود در سلک ملایان و رابط با رجال دولت بود، در کتابش به نام «حیات یحیی» می گوید:«از میزان بی فکری در تنظیم آن پیشنهاد متحیر شدم».
بالأخره به منظور آنکه لااقل یک مطلب کلی و نوعی هم به مواد هفتگانهٌ آن عریضهٌ کذا افزوده شود، موضوع تأسیس «عدالتخانهٌ دولتی» در فهرست تقاضای علما گنجانده شد و آنان گردن نهادند.
تازه فکر و پیشنهاد «عدالتخانه» عاری از هرگونه ارزش حقوقی و سیاسی بود.
اما در همان هنگام که آقایان روحانیان در فکر تنبیه عسگر گاریچی و نپرداختن مالیات به دولت ــ آن هم از پول مفتی که می گرفتند ــ بودند، احتشام السلطنه در مجلسی که در دربار بر پا شده بود، در تشریح خرابی حکومت ایران و نادرستی وزیران و ورشکستگی دستگاه مالی و اداری دولت و دیگر مفاسد هیچ فرو گذار نکرد.
این اتفاق تا آن روز بی سابقه بود.
با آنکه عقاید احتشام السلطنه نظرات روشنفکران آن زمان بود ولی هیچ کس تا آن لحظه با چنین شهامت و صراحتی از تمام عیوب کشوری، آن هم در مجلسی درباری، سخن به میان نیاورده بود.