این مقاله، منعکس کننده دیدگاهى خاص درباره نهضت مشروطیت ایران است. از نظر نویسنده، مشروطه از اساس، نهضتى با مبانى غربى و غیر بومى بوده که مانند زلزله اى ویران گر، بنیان هاى سیاسى، فرهنگى و اجتماعى ایرانِ آن عصر را هدف قرار داد. در نتیجه به هیچ وجه نمى توان نگاه مثبتى بدان نهضت و نظام داشت. از آن جا که این دیدگاه در جامعه علمى کشور نیز طرفدارانى دارد، مناسب دیده شد که در این مجموعه مقالات، به محققان و علاقه مندان مباحث مشروطه و تاریخ معاصر ایران عرضه شود; هر چند این حق را براى خود محفوظ مى دانیم که در پاورقى، به برخى نقاط محل تأمل این دیدگاه اشاره کنیم. آموزه
در این مقاله پرسش اساسى آن است که آیا مى توان مشروطیت را تهى از رکن اساسى اش، یعنى قانون بررسى نمود و تأیید و یا تکذیبش کرد؟ آیا خردورزانه است با برداشت هاى خودمحورانه و بى پایه، تمثال مقدسى از مشروطه رسم کرد؟ پاسخ منفى این پرسش ها، علت ناهماهنگى، تعارض و تضاد «قانون محورى» مشروطه را با «شریعت» متجلى مى کند. «آزادى» و «برابرى» نیز، ارکان دیگر مشروطیت هستند که بدون تأمل هاى علمى و غورهاى سیاسى با عملکرد خود گویاى بسیارى ناگفته ها مى باشند.
این محورها، همراه با اندیشه بنیادین مشروطه و اندیشه گران، مروّجان و مجریان حاکمیّت مشروطه سبب شد تا آن چه درباره مشروطه از این قلم به نگارش درمى آید، به نحوى «شریعت بر دار» را بنماید; از این رو نگارنده بر آن شد تا نوشته حاضر را نیز «شریعت بر دار» نام گذارد; هر چند مباحثى درباره تحلیل مفهومى مشروطه است.
مشروطیت چیست؟
مشروطیت شاید نخستین واژه بیگانه با بار سیاسى خاص باشد که با ورود خود به ایران، مسیرى هدفمند را ترسیم و هموار کرد. «مشروطه» واژه اى جذاب و محبوب! در تاریخ ایران است که خون هاى بسیارى را طلبید و پیامدهاى هولناکى از خود به جاى گذارد! مشروطه واقعیتى است که فداکارى مسلمانان ایران زمین را در پى داشت و شهیدانى نیز به یغما برد؟! «مشروطیت» طریقى گشود تا مکرر واژگان وارداتى با محتواى غرضمند بر این ملت یورش برند; اما هر بار چون گذشته، محبوب واقع شوند، جذاب گردند، پرطرفدار باشند و عصر و نسلى را زیر سلطه دوست داشتنى خود قرار دهند!!
آیا تفکر پوپولیستى دلیل رویکرد مشتاقانه جامعه به واژگانى مى شود که با قالب و محتوایى ویژه، مقصود نهفته اى را دنبال مى کنند؟ اگر چنین است، عرض اندام تمام عیار راهبران و خواص در این میدان چگونه ارزیابى مى شود؟ آیا دل سوزان جامعه با آگاهى از هدفمندى این واژه ها، پیش قراول توده ها مى گردند؟ آیا مى توان تمام پیش گامان را به عدم امانتدارى از حسن نیت و خلوص فداکارانه مردم متهم کرد، که در خیزش هاى سیاسى مورد سوء استفاده قرار مى گیرند؟
هر یک از گمانه هاى مطرح شده در پرسش ها، مى تواند دست مایه یک تحلیل در نگارش مقاله و یا کتاب باشد; اما انتخاب گزینه نزدیک به واقعیت که همه جانبه نگرى را در عین تعمق مد نظر قرار داده باشد، خردمندانه تر خواهد بود.
نگاه واقع بین، «مشروطیت» را نقطه آغاز زمان و مسیرى مى نگرد که ساختار فرهنگى و اجتماعى ایران اسلامى را دگرگون کرد تا «سیاست» خاصى را حاکمیّت بخشد. بنابراین «مشروطه» تنها ایجاد یک رژیم پارلمانتیسم قانونمند نبود؟ به تحدید استبداد صرف محدود نمى شد؟ حکومت مردم را پى نمى گرفت؟ و... آرى; اما وراى این ظواهر که گذار تاریخ باطن آن را بیش از شعارهایش نمایاند، «مشروطه» بنیادى فرهنگى سیاسى بود که استیلاى اجانب را در سراى اسلامى حاکمیّت بخشید. مشروطه خواهى در عثمانى، فروپاشى خلافت را در برداشت که با «اصلاح طلبى» آغاز شده بود، و از آن امپراطورى عظیم و به هر حال اسلامى، ترکیه لائیک آتاتورکى را بر جاى گذارد.
أ) مشروطیت در ایران اسلامى
تبریز نام مشروطه را نشنیده و تا آن روز نام مشروطه در میان نبود. سخن از آزادى خواهى و عدالت طلبى مى رفت; لیکن شبانه کنسول انگلیس که از پیش آمدهاى تهران نیک آگاه مى بود، چگونگى را بازگفت و نام مشروطه از آن جا به میان آمد.2
«کسروى» زمان انجام این مهم را پس از صدور فرمان مشروطه مى داند، که به علت آن که آگاهى هاى درستى از تهران نرسیده بود، مردم تبریز از وقوع آن مطلع نبودند. این اعتراف دستاورد بزرگ مشروطه را حداقل در شهر تبریز، برون آمده از کنسول گرى انگلیس مى خواند; تبریز، دومین شهر پرجوش و خروش ایران در مشروطه خواهى!!
در چنین سندى میزان آگاهى مردم از مشروطه، حتى پس از صدور فرمان آن در تهران روشن مى شود; اما چگونه این بنیاد و واژه ناآشنا و نوظهور شورى زایدالوصف پدید مى آورد و تا آخرین هدف ها را در مى نوردد؟ پرسشى است که پاسخ آن در کندوکاوهایى در خصوص «اندیشه»، «اندیش گران»، «ابزار» و «کارکردهاى» مشروطه قابل حصول است.
گذار از یک سده پس از حاکمیّت مشروطه، پیش قراولان تئورى پرداز مشروطه را طلایه داران اندیشه غربزدگى معرفى کرده است. از همین زاویه مى توان نگاه جامع تر و گسترده ترى داشت تا باطن «مشروطه» اگر نه آن چنان که واقعیت آن بود، بلکه بدان گونه که در ایران اسلامى ظهور کرد و رشد یافت، بررسى شود.
یکى از پژوهش گران چنین نتیجه گیرى مى کند که واژه مشروطه در ترکیه و ایران، معادل «کنستیتوشنالیزم» انگلیسى; یعنى حکومتى بر شالوده قانون اساسى و نظام پارلمانى به کار برده شد. در کشورهاى عربى واژه «دستور» و در هند و پاکستان لغت «آیین»، معادل همان کلمه انگیسى بود.
«سعدالدوله»، از رهبران مشروطه خواه، مى نویسد: لغت مشروطه به معناى چیزى است که مشروط به شرطى باشد، و این برگردانى نادرست از لفظ فرانسوى «کنستیتوسیون» است.
در این حال «حسن تقى زاده»، «رضازاده شفق» شاهدان عینى مشروطه ایران، مشروطه را واژه اى جدا شده از نقطه فرانسوى «لاشارت» مى دانند; نه از واژه عربى شرط.
اندیشه گر مؤثر در مشروطیت «طالبوف» هویت مشروطه را این گونه به معرض قضاوت مى گذارد: فضیلت این بناى مقدس; یعنى مشروطه نمودن حقوق پادشاهان، تاج افتخار ملت انگیس است که اول مجلس مبعوثان را تشکیل داده اند. اندیشه گرى دیگر در مقام یک آزادى خواه سکولاریست به معناى غربى آن روز اروپا، «آخوندزاده» است که پشتیبان گسترش تمدن و اصول پارلمانى غربى در ایران آن روز بوده است.
«احمد کسروى» از جایگاه یک مدافع مشروطه و کسى که به واقع مبانى مشروطه را درک نموده، در ارزیابى از مشروطه خواهى ایران، چنین تصویرى را ارایه داده است:
مشروطه یک چیز تازه اى بود از اروپا رسیده، و هر کسى باید در پى یاد گرفتن و دانستن فنى آن باشد.8
این واقعیت متأسفانه از سوى دین مداران به درستى انجام نگرفت; بلکه هر فرد یا گروه با خوش بینى و ساده انگارى به دفاع پرداخته و براى این دفاع، دفاعیه اى با محتواى خارج از واقعیت نوشتند.
نویسنده کتاب «تشیع و مشروطیت» مى نویسد:
علماى ایرانى ساکن عراق مشروطه را از ریشه شرط گرفتند و به عنوان یک رژیم ضد استبدادى معنا کردند.
در رویه دیگر این سکّه، حضرت «شیخ فضل الله نورى» مى درخشد که ترسیمى چنین از مشروطه براى همه تاریخ و اندیشمندان حقیقت یاب به یادگار مى گذارد:
منشأ این فتنه، فرق جدید و طبیعى مشرب ها بودند که از همسایه ها اکتساب نمودند و آن را به صورت بسیار خوشى اظهار داشتند که قهراً هر کس فریفته این عنوان و طالب این مقصد باشد.
بهتر است حسن ختام این برداشت ها را منظرى قرار داد که انقلاب مشروطه را نمایان گر نخستین رویارویى مستقیم در ایران نو، بین فرهنگ اسلامى سنتى و فرهنگ غرب ارزیابى کرده است.
بنابر آن چه گذشت «مشروطیت» در ایران اسلامى با چنین ویژگى هایى در نخستین نگاه ها مشاهده مى شود:
الف) برداشت هاى متفاوت و دل خواه علاوه بر مفهوم، حتى معناى لغوى آن را چند گانه کرده;
ب) تفسیرهاى خودمحورانه و دل خواه، ماهیت واقعى مشروطه را در ابهام نگه داشته;
ج) بیگانگى مردم در مبارزات مشروطه خواهى که در آن خون هم مى دادند، با آن چه طلب مى کردند، به میزان بیگانگى و اجنبى بودن اساس مشروطه بوده است;
د) با وجود این تا روزگار کنونى این ابهام در بنیاد مشروطه، ذهن بسیارى از بزرگان اندیشه و عمل را از تحرک بازداشته.