در این جا توجه به مفهوم کمی اندمیم شده است. این مفهوم مدتها پیش به وسیله تاکسونهایی که هیچ جای دیگری یافت نمی شوند مشخص می شود.
تاکسونهایی بومی ممکن است زیر گونه گدز یا گروههایی از گونه های باشند. یک مثال از یک ناحیه اندمیم جزایر هاوایی است. تاکسونهایی بومی هاوآیی شامل چهار گونه از گیاه جنس Keysseria می باشد گیاهی بوته ای و Perennial که در هاوآیی در bog هایی باز با ارتفاع بین m1000 تا m1700 یافت می شود 10 گونه از این جنس به طور عمده در غرب هاوآیی یافت می شوند که 8 گونه آن از گینه جدید بافت شده است (شکل 1-8). همچنین یک گونه گیاهی دیگر از جنس Argemone در گیاهی با برگ های خاردار می باشد و معمولاً تا ارتفاع 1 متر در نواحی مرتفع رشد می کند در هاوآیی بومی می باشد. گفته می شود گونه A.glanca به گونه موجود در شیمی با نام A.hunnemannu (شکل 2-8) قرائت بیشتری داشته باشد. همچنین گونه گیاهی دیگری از جنس Sophora که به صورت درختچه یا درختهای کوچکی با ارتفاع 15 متر در جنگل های مرتفع و در امتداد جریانهای آب و بر روی شیب کوهها رشد می کند، بومی هاوآیی می باشد. 12 گونه دیگر از جنس در نواحی پراکنده ای در جنوب هاوآیی یافت می شوند. (شکل 3-8).
برای هر ناحیه اندمیم، نظیر هاوآیی، اطلاعات توزیعی از این نوع غالب می باشد، چنین داده هایی در مورد نواحی اندمیم از اواسط قرن نوزدهم میلادی گردآوری شده است. با این وجود این اطلاعات در مجموع با توجه به مساله همبستگی ناحیه ای که این جا به عنوان مفهومی کلاسیک برای بررسی ارتباطات بیوجغرافیایی درک شده است، فاقد بار اطلاعاتی است (شکل 4-8).
در نگاه اول، ممکن است چنین فرض شود همانطور که در مورد گونه های keysseria نشان داده شده است همبستگی ناحیه ای هاوآیی در ارتباط با نواحی اندمیم واقع در غرب می باشد (شکل 1-4-8). یا همانطور که به وسیله گونه های Sophra , Argemone نشان داده می شود به ترتیب در ارتباط با شرق یا جنوب باشد (شکل 3-4-8) با در نظر گرفتن هر سه گروه از شواهد کمتر است به این نتیجه برسیم که همبستگی ناحیه ای هاوآیی بسیار پیچیده است چرا که هاوایی با نواحی متعددی دارای همبستگی است، در حقیقت هاوایی با تمام نواحی اندمیم موجود در جهان دارای ارتباط است. ممکن است در ورای این پیچیدگی فراموش کنیم که ممکن است تمام این نواحی اندمیم در قالب یک کلادوگرام ساده دارای الگوی خاصی از همبستگی باشند. به عنوان مثال ممکن است به نظر برسد keysseria نیازمند یک کلادوگرام، Argemone یک کلادوگرام و Sophora کلادوگرامی دیگر باشد. با این وجود احتمالات با سه مثالی که در بالا فهرست شوند در تناقص نمی باشند، تمام پانزده کلادوگرام دو شاخه ای ممکن برای چهار منطقه قابل تفسیر بوده و به طور برابری اقتصادی می باشند، دوکلادوگرام از پانزده احتمال مکن در شکل 5-8 ارایه شده اند. به طور خلاصه فاقد محتوای اطلاعاتی درباره همبستگی ناحیه ای در ارتباط با هاوایی و سه ناحیه غربی- شرقی و جنوبی می باشند.
یکی از مشکلات درباره سه مثال فوق آن است که هر کدام از آنها فقط یک بیان 2 ناحیه ای می باشند. (شکل های 4-8، (تا 3) بیان های 2- ناحیه ای فاقد بار اطلاعاتی هستند چرا که با هر نوع تفسیر در مورد همبستگی های ناحیه ای سازگار هستند. اما حتی هر کدام از این بیان های خاص با جزئیات بیش تری ارایه شوند. مثلاً به صورت 3- ناحیه ای باز هم بی ارزش هستند جرا که نمی توان آنها را به صورت یک کلادوگرام واحد بر اساس اصل پارسمیونی بیان نمود.
مشکل با چنین بیان های سه ناحیه ای آن است که تمام آنها شامل فقط یک عنصر مشترک H می باشند.
از طریق مقایسه این بیان سه منطقه ای با کلادوگرام گونه ای نظیر گونه ای جنس Xylosma که شامل 100 گونه از گیاهان درختی و درختچه ای با زیستگاهها و اکولوژی متفاوت می باشند می توان به آنها بار اطلاعاتی بخشید (شکل 8-8). Xylosma به وسیله گونه هایی شناخته می شوند که نه تنها بومی هاوایی هستند بلکه در نواحی غربی، شرقی و جنوبی هاوایی نیز بومی می باشند. یک کلادوگرام با جزئیات دقیق تر از گونه های جنس Xylosma می تواند از دیدگاه همبستگی ناحیه ای می تواند با دو یک از بیان های سه ناحیه ای شکل های 6-8 1 تا 3 موافق باشد. در هر مورد (تناقص یا سازگاری) بیان 3- ناحیه ای دارای بار اطلاعاتی خواهد بود. Brundin (1966) برای درک همبستگی ناحیه ای بخش های معتدله قاره های جنوبی سعی کرد تا از یک رویکرد کلاویستی استفاده نماید (استرالیا، زنلاندنو، آمریکای جنوبی و آفریقا) وی این همبستگی را از طریق مطالعه خویشاوندی گونه ای در سه زیر خانواده از پشه های خانواده chironomidne مورد بررسی قرار داد. در یک زیر خانواده (Diamesinae) وی همبستگی های پیچیده بین قاره ای برای 20 گونه مشاهده نمود (شکل 9-8). کلادوگرام گونه ای ممکن است برای نشان داد دو دسته از اطلاعات برای همبستگی ناحیه ای بین چهار ناحیه، ساده گردد:
1 – نیوزلاند، استرالیا و امریکای جنوبی دارای همبستگی بیشتری با هم می باشند تا آفریقا (شکل 1-10-8).
2 – استرالیا، نیوزلاند هر کدام با آمریکای جنوبی قرائت بیشتری نشان می دهند تا با یکدیگر (شکل 2-10-8)
در دومین زیر خانواده (Podonominae) وی همبستگی های بین قاره ای برای 126 گونه جنوبی مشاهده نمود کلادوگرام گونه ای همچون مورد قبلی می تواند دو مورد اطلاعاتی فوق را نشان دهد (شکل 10-8). در سومین زیر خانواده (Aphrotenlinae) وی همبستگی بین قاره ای در مورد 8 گونه مشاهده نمود. در این مورد کلادوگرام گونه ای فقط یک مورد اطلاعاتی را نشان می داد. استرالیا و امریکای جنوبی دارای همبستگی بیشتری با یکدیگر می باشند تا هر کدام به آفریقا.
نتایج Brundin به دلایل متعددی به طور گسترده مورد توجه و جالب هستند که به طور خلاصه در این مرود بازنگری قرار می گیرد. کلادوگرام ناحیه ای شکل 12-8 را در نظر بگیرید، این کلادوگرام در کلادوگرام های گونه ای برای هر سه زیر خانواده منعکس می باشند (شکل های 11و 8 و 9-8).
کلادوگرام شکل 12-8 و کلادوگرام سه ناحیه ای مشابه می بایست دوباره در کلادوگرام های گونه سه زیر خانواده تکرار شود و ممکن است به عنوان سازگاری در نظر گرفته نشوند. اما احتمال این سازگاری، می تواند قابل محاسبه باشد با در نظر گرفتن 3 ناحیه یا 3 تاکسون ترسیم سه کلادوگرام دو شاخه ای امکانپذیر است. بنابراین، احتمال اینکه یک کلادوگرام مشابه یک بار به طور افتاقی تکرار شود 33% می باشد. احتمال آن که کلادوگرام دو بار تکرار شود همانند مثال فوق 11% می باشد. با نزدیک شدن احتمال به سطح 5% تردیدهای جدی در مورد اتفاقی بودن (شانسی بودن) تقویت می شود.
با این وجود Brundin به این نکته اشاره می کند که کلادوگرام ناحیه ای که در مطالعات وی به آن اشاره می شود با آن چه که به وسیله زمین شناسان در مورد رانش قاره ها در نیمکره جنوبی تاکید می شود، مطابقت دارد. در آن زمان این اعتقاد وجود داشت که تمام قاره های جنوبی از یک فوق قاره (گندوانالند) و پس از قطعه قطعه شدن آن منشاء گرفته اند. اولین شکافتگی بین آفریقا و یک قطعه قاره ای که شامل امریکای جنوبی، قطعات جنوب، زلاندنو و استرالیا بوده صورت گرفته است. وقایع متعاقب، منجر به قطعه قطعه شدن این قطعه قاره ای شده است. بنابراین کلادوگرام Brundin (شکل 1-8) با پدیده رانش قاره ای مطابقت دارد. احتمال آنکه یک کلادوگرام برای سومین بار تکرار گردد حدود 4% می باشد که این احتمال به Brunin این اجازه را داد که چنین نتیجه گیری نماید:
نظریه رانش قاره ای پیش زمینه ای را فراهم می کند که تمام خواسته های ناشی از طبیعت همبستگی های transantractic را بر آورده می کند، همانطور که به وسیله پشه های خانواده Chironomidne نشان داده شد. در حقیقت، برازش بین تاریخ در توسط الگوهایی توزیع و فیلوژنی های بازسازی شده از یک سو آخرین عقاید درباره طبیعت زمین شناختنی و ارتباطات gon dowanaland و همچنین جدول زمانی قطعه قطعه شدن این ابر قاره از سوی دیگر آن قدر نزدیک است که حتی در جزئیات نیز با هم توافق دارند. (1966: 454)