دانلود مقاله نیشابور

Word 471 KB 22069 53
مشخص نشده مشخص نشده جغرافیا - زمین شناسی - شهرشناسی - جهانگردی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • نیشابور
    نِیشابور یکی از شهرهای استان خراسان رضوی در ایران می‌‌باشد.این شهر از مهم‌ترین شهرهای فرهنگی ،توریستی ،صنعتی و تاریخی استان خراسان رضوی و ایران می‌‌باشد و از شهرتی جهانی برخوردار است که علی رغم تحمل سختیهای بسیار و چندین بار تخریب کامل به دلیل زلزله‌ها و بلایای طبیعی دو بار حمله مغول و یکسان شدن با خاک که منجر به زیر زمینی شدن این شهر شد همچنان استوار بر خاک زرین ایران می‌‌درخشد البته نه به خوبی گذشته -خرابه‌های اطراف این شهر و گنجها و عتیقه جاتی که از این شهر استخراج شده و می‌‌شود -اثباتی بر این ادعاست.

    هم اکنون نیشابور از لحاظ جمعیت و وسعت جزو بیست شهر اول ایران به حساب می آید و در میان شهرهای استان های خراسان ( رضوی و شمالی و جنوبی ) از لحاظ وسعت پس از مشهد مقدس در رده ی دوم و از لحاظ جمعیت پس از مشهد و سبزوار در رده ی سوم قرار دارد.


    پیشینهٔ نیشابور
    بنا به روایات افسانه‌ای، نخستین کسی که بنای کهندژ نیشابور را نهاد انوش بن شیث بن آدم بود و ایرج بن فریدون آن را گسترش داد و خانه‌های بیشتر در آن ساخت و منوچهر دور آن خندق کند.

    هرچند که از نام‌های پیشین نیشابور آگاهی در دست نیست ولی بر اساس واپسین یافته‌های باستان‌شناسی می‌توان گفت که شهر نیشابور کنونی در هزارهٔ شوم پیش از میلاد از نظر فرهنگی، هنری و بازرگانی پیشرفته و مهم بوده است.

    درنوشته‌های کهن از نیشابور با نام «آپارنی» یاد شده است که به معنی «ابرشهر» است و این نام حتی برروی سکه‌های فرهاد دوم اشکانی دیده می‌شود و در دورهٔ ساسانی نیز به عنوان استانی بزرگ در شمار باژگزاران شاپور ساسانی بوده است و از همان دوران است که نام نیشابور در کنار ابرشهر پیدا شد و از سده‌های چهارم و پنجم هجری کم‌کم جایگزین نام پیشین شد.

    نیشابور در سال 31 هجری به دست مسلمانان فتح شد و پس از آن نیست تا سال‌های فراوانی جای تاخت‌ و تازها و رویدادهای تازیخی فراوان بوده‌است.

    ولی در سده‌های چهارم و پنجم هجری آبادی نیشابور بیشتر بوده است.

    این شهر در سال 548 هجری به دست غزها ویران شد و در سال 618 نیز فتنهٔ مغول آن را به خاک و خون کشید.

    دورهٔ ایلخانان زمان آبادانی نیشابور بود و جای پیشین شهر رهاشده برجای ماند و شهر نیشابود در بخش شمال‌غربی شهر کهن پای گرفت.

    زمین‌لرزه ای سخت نیز آن را در سال 808 هجری ویران کرد و پس از آن بازسازی رسماً جایگزین نیشابور کهن شد

    بنابراین مورخان وجود این شهر رابه قرنها قبل از میلاد مسیح نسبت می‌‌دهند و بارها از آن به عنوان کلان شهر نام برده‌اند که محدوده استخفاظی آن تقریباً شمال شرق ،مرکز و شرق استان خراسان امروزی بود نام نیشابور را نیز برگرفته از نیزاری می‌‌دانند که در زمان استقرار حکومت ساسانی و پادشاهی شاپور وی از این نیزار گذشته و در آن زمان نام این منطقه خوش آب وهوا را نیشاپور نامیده‌اند که همین خود از قدمت طولانی این شهر حکایت دارد اوج قدرت و عظمت این شهر را باید به اوایل ظهور اسلام در ایران دانست که از هر نظر به شکوه رسید که بسیاری از مورخان از نیشابور به عنوان پایتخت علمی جهان نام برده و خدمات ارزنده‌ای به پیشرفت علم و عرفان به جهان نمود تا اینکه خبر ورود امام رضا(ع) امام هشتم شیعیان به این شهر رسید و ایشان آن خطبه معروف سلسله الذهب را در حضور بیش از بیست هزار قلم به دست(روایات دیگری نیز دربارهٔ شمار این افراد وجود دارد و برخی آن‌ها را 12000 و برخی 18000 و برخی 30000 دانسته‌اند.) در نزدیکیهای قدمگاه (که در آن زمان بخشی درون شهر نیشابور بوده است.)کنونی ایراد کرده که مظمون آن چنین بود مثل ما اهل البیت همچون مثل قلعه ایست مستحکم که تا بدان وارد شوی از هرگونه عذابی (عذاب خداوند در آخرت)در امان خواهی بود و بسیاری از مورخین از این قضیه استفاده کرده و گفته‌اند در حالی که در این زمان در اروپا تعداد با سوادها به تعداد انگشتان دست بوده این شهر دویست هزار قلم به دست داشته تا این خطبه را بنویسند شهرت و شکوه این شهرروز به روز بیشتر شد تا اینکه در همین دوران به پایتختی اولین حکومت مستقل ایرانی یعنی حکومت طاهریان که حامی و مروج علوم بودند انتخاب شد و رشد خود را سریعتر دنبال کرد و بزرگانی چون خیام در ریاضی، نجوم و..

    و عطار در عرفان وفلسفه را به جهانیان معرفی کرد که همچون برگ زرینی بر تاریخ این شهر خودنمایی می‌‌کند تا اینکه در اوایل قرن هفتم مغولان به سرکردگی چنگیز خان که در این زمان به قدرت باور نکردنی در چپاول و جنگاوری رسیده بودند تصمیم به فتح جهان گرفتند و پس از نابودی شهری پس از شهری به نیشابور رسیدند و شهری به این عظمت را با خاک یکسان کرده و به تبع آن دانشمندان مردم شهر کتابها و...

    و متعاقب آن زندگی در این شهر پر جنب و جوش به تاراج رفت و طی این دویست سیصد سال سلطه مغولان بر این سرزمین رفت وآمدها در این شهر بصورت زیر زمینی و به‌وسیله دالانهای عمیق و طولانی صورت می‌‌گرفت که این خود نیز نشان از شعور بالای مردم آن زمان بود که هنوز نیز آثاری از آن دالانهای تاریک در گوشه و کنار این شهر دیده می‌‌شود و هرچند بعدها دوست داران این سرزمین اقدام به بازسازی این شهر گرفتند ولی هیچگاه به آن عظمت گذشته نرسید.
    رشته کوه بینالود
    بلندترین نقطه رشته کوه بینالود، قله شیرباد با بلندی ۳۴۲۰متر است که در شمال روستای بوژان(شمال شرقی شهر نیشابور)قرار گرفته‌است.

    ولی قله بینالود با وجود ارتفاع کمتر از آن معروفیت بیشتری دارد.

    رشته کوه بینالود به طول تقریبی ۱۳۰ کیلومتر از شمال شهر نیشابور تا جنوب غربی شهر قوچان کشیده شده‌است.

    و جلگه و دشت نیشابور را از دشت مشهد و قوچان جدا می‌نماید.

    سه رود خانه دائمی کشف رود ، اترک و کال شور از این رشته کوه سرچشمه می‌گیرند.

    افزون بر این رودخانه‌های نسبتاً کم آبی همچون رودخانه‌های میرآباد، زشک و طرقبه، اخلمد ، بوژان، خرو علیا، بار، و دیزباد علیا در دره‌های خرم این منطقه جریان دارند که بخش اعظم آب آنها صرف آبیاری باغها و زمینهای کشاورزی می‌شود.

    ریواس از معروفترین و مرغوبترین گیاهان خودروی این رشته کوه بشمار می‌رود.

    و در بخش شمال غربی رشته کوه بینالود پوشش درختچه‌های ارس بشکل تنگ دیده می‌شود.برف و یخ حاصل از بارشهای زمستانه و بهاره غالباً تا اواسط فصل تابستان در قله‌ها باقی می‌ماند.

    روستاها و تابستانگاه‌های زیبایی همچون بوژان ، اخلمد، زشک و طرقبه، خرو ، بار و دیزباد در دامنه این رشته کوه از چشم اندازه‌های بی مانند و بدیعی برخوردارند.

    عمرخیام و نیشابور

    آنچه در سطور زیر از نظر شما خواهد گذشت، نوشته‌ها و تابلو های فردریک چارلز ریچارد در فصلی از کتاب A Persian Journey تحت عنوان «عمرخیام و نیشابور» می باشد:
    «پس از عبور از جاده‌ی خاکی مشهد که تا مسافت کوتاهی نسبتا جالب توجه است، به تپه‌ی سلام، یعنی اولین و آخرین نقطه‌ای که زائر می تواند از آنجا گنبدها و مناره‌های طلایی زیارتگاه مقدس ]حرم امام رضا (ع)[ را مشاهده کند، می‌رسیم.

    در این محل نیز زوّار برای علامت‌گذاری، توده‌های کوچکی از سنگ درست کرده اند، چه در این نقطه است که به خواندن دعا و بجا آوردن مراسم شکرگزاری می ‌پردازند.

    «دوتی»[1] می‌نویسد «هنگام بازگشت از مکّه، نظیر این مراسم در محلی که فاصله‌ی زیادی با جدّه ندارد، انجام می‌گیرد».

    به موجب اظهارات رفیق راه دوتی، حجاج با انداختن ریگی در این محل، شاهدی برای خود می‌آورند تا در روز جزا شهادت بدهد که آنها به زیارت خانه‌‌ی خدا رفته اند.

    پس از مدت کوتاهی به یکی از شهرهای ایران می‌رسیم که عده‌ی زیادی از مردم انگلیسی‌زبان از آن با علاقه و دلبستگی یاد می‌کنند.

    این شهر، نیشابور، واقع در خراسان است و محلی است که عمر خیام در نیمه‌ی دوم قرن یازدهم میلادی در آن، دیده به جهان گشود و در اوایل قرن دوازدهم رخت از جهان بست.

    «پس از عبور از جاده‌ی خاکی مشهد که تا مسافت کوتاهی نسبتا جالب توجه است، به تپه‌ی سلام، یعنی اولین و آخرین نقطه‌ای که زائر می تواند از آنجا گنبدها و مناره‌های طلایی زیارتگاه مقدس ]حرم امام رضا (ع)[ را مشاهده کند، می‌رسیم.

    «دوتی»[1] می‌نویسد «هنگام بازگشت از مکّه، نظیر این مراسم در محلی که فاصله‌ی زیادی با جدّه ندارد، انجام می‌گیرد».

    این شهر، نیشابور، واقع در خراسان است و محلی است که عمر خیام در نیمه‌ی دوم قرن یازدهم میلادی در آن، دیده به جهان گشود و در اوایل قرن دوازدهم رخت از جهان بست.

    اساسا وجود شهر نیشابور تا به امروز، دلیل زنده ای حاکی از روح شکست‌ناپذیر و نیروی زندگی مردم آن است.

    چه این شهر مکرر در معرض محاصره و تاخت و تاز و زلزله واقع شده است.

    امروز نیشابور انعکاس غم انگیزی از گذشته‌ی درخشان آن می‌باشد.

    اکنون دیگر اولین اشعه‌‌‌ی خورشید بر کنگره‌ی قصر سلطان نمی‌تابد.

    مناره‌ی باریک و ظریف آنجا مدتی است که سرنگون شده و کاروانسراهای آن فرو ریخته و مبدل به توده‌های خاک گردیده.

    دیگر گل سرخ به لب روخانه نمی‌روید، چه بستر رودخانه‌ها خشک شده و باغ‌ها از بین رفته و در قهوه‌خانه‌ها بسته شده است.

    امروز فلسفه‌ی شاعر فقط در باره ی خود مردم صدق نمی‌کند چه اگر عمر خیام امروز می‌زیست می‌توانست ابیات ذیل را بدون اینکه از حقیقت منحرف شود در باره‌ی خود نیشابور بسراید : مگــذار که غصّــه در کنــــارت گیــرد و انـــــدوه مجـــال روزگـــــارت گیــرد مگذار کتـاب و لب جوی و لب کشت زان پیش کـه خـــاک در کنــارت گیرد هیچ‌گونه نشانه یا خط مرزی در آسمان این شهر دیده نمی‌شود که آن را از سایر شهرهای قدیمی ایران که به‌همین اندازه است مشخص سازد.

    دیوار مشهور آن نمونه‌ای از «اسراف و اتلاف کوشش» در ایران است.

    اکنون دیگر ضرورتی نیست که لشکر فراوان مغول از آن بالا برود.

    چه امروز دیوارهای شهر چنان وضع رقت‌باری دارد که حتی در مقابل حمله‌ی گروهی از پسران پیش‌آهنگ تاب مقاومت نمی‌آورد.

    بازارهای نیشابور از جمله‌ی ویران‌ترین بازارهای ایران و مردم آن از فقیرترین مردم این کشور به شمار می‌روند.

    در این بازار مانند بازارهای سایر شهرهای ایران کوزه گر پیر را می‌توان یافت.

    وضع ظاهر او زیاد تغییر نیافته و هنوز بر گل مرطوب مشت می‌کوبد ولی با نیروی کمتر و بدون شوق و علاقه این کار را انجام می دهد.

    دوست‌داران کوزه‌های زیبا و خوش‌ترکیب، کوزه‌هایی که با مهارت و استادی تهیه شده دیر زمانی است که دیده از جهان فرو بسته‌اند، لااقل دو قرن از مرگ آنها می‌گذرد.

    از آن زمان تا کنون، کوزه‌گر شرق استعداد خود را از دست داده و نمی‌تواند با آن حرارت سابق گل کوزه‌گری را در چرخ حساس و تاثیر پذیر بریزد و با دست‌های مستعد خود، مصنوعی خلق کند که به نام و دوره‌ای که در آن می‌ زید، درخشندگی و شکوه بخشد.

    آتش کوره‌ی محقر او هنوز کاملا گرمی خود را از دست نداده ولی نقصی یافته، چه شعله‌های آن مانند زمانی که شاه عباس با حمایت و پشتیبانی خود آن را باد می‌زد روشنی و درخشندگی ندارد.

    رنگ فیروزه‌ای آن، جلای سابق را ندارد.

    هیچ رنگی نمی‌تواند با آن رنگ آبی قرن پانزدهم برابری کند.

    سبزی به زردی گراییده است.

    بر گـوزه‌گـری پیـــــر کـردم گذری از خاک همی‌نمود هر دم هنری من دیـدم اگر نــدید هر بی‌بصری خـاک پـدرم در کف هر کوزه‌گری هرگاه امروز به نمونه‌ی کارهای کوزه‌گران ایران نظر افکنیم درخواهیم یافت که در آینده اشخاصی که به جمع‌آوری آثار عتیق اشتغال خواهند داشت، برای خرید کاسه‌هایی که حتی در قرن دهم در ستایش آنها اشعار زیادی سروده شده به نیشابور نخواهند آمد.

    باید نسل جدیدی از کوزه‌گران با نیرویی مردانه قدم به میدان نهند و کوزه‌هایی بوجود اورند که الهام بخش شعرا باشدو انه ابیاتی نظیر ابیات ی که عمر خیام سرود بسرایند تا نام کوزه‌گر را جاودانی سازند.

    درک آثار خیام در انگلستان و آمریکا، به وسیله‌ی ترجمه‌ای که ادوارد فیتز جرالد از آثار او کرد و می‌توان آن را شاهکاری نامید، میسر گشت.

    این ترجمه در قلوب خوانندگان جایی برای شاعر ایرانی باز کرده که همیشه آن را حفظ خواهد کرد.

    می‌توان خیام را شاعری ایرانی نامید که مردم انگلیس وی را به شاعری خود اختیار کرده‌اند.

    درک آثار خیام در انگلستان و آمریکا، به وسیله‌ی ترجمه‌ای که ادوارد فیتز جرالد از آثار او کرد و می‌توان ان را شاهکاری نامید، میسر گشت.

    این ترجمه در قلوب خوانندگان جایی برای شاعر ایرانی باز کرده که همیشه ان را حفظ خواهد کرد.

    تا نود سال قبل، او در دنیای مغرب زمین کاملا گمنام بود.

    تنها دانشمندان ایرانی و کسانی که در رشته‌ی ادبیات به اخذ درجه‌ی دکترا نایل آمده بودند، وی رای می‌شناختند.

    ولی از آن زمان تا کنون کمتر دانشجویی در انگلستان و امریکا یافت می‌شود که نسخه‌ای از ترجمه‌ی آثار او را در کتابخانه‌ی خود نداشته باشد.

    رباعیات خیام، به زبان دانمارکی، فرانسوی، آلمانی، سوئدی، ایتالیایی، لاتینی و وییدی[2] ترجمه شده، در حالی که لندن به داشتن باشگاه عمر خیام که در ضمن تشکیل جلساتی، از خیام ایران و خیام انگلستان یعنی فیتز جرالد با احترام یاد می‌کند، مباهات می‌نماید.

    مانند سایر آثار نوابغ، ابتدا هیچ‌کس حاضر به چاپ ترجمه‌ی فیتز جرالد نشد، تا سرانجام «کواریچ»[3] - ناشر معروف- بدون ذکر نام مترجه، به چاپ ان مبادرت ورزید و پس از چاپ چون خریداری نیافت بیشتر آن‌ها را در سبد زباله انداخت و مابقی را هرجلد به بهای یک پنی به فروش رسانید.

    کسانی که به ارزش ترجمه‌ی فیتز جرالد پی بردند «روزتی[4]»، «سوین‌برن[5]» و «مردیت[6]» بودند.

    ده سال بعد، نسخه‌ی تجدید نظر شده‌ی آن چاپ و منتشر شد.

    از آن زمان تا کنون به قدری مردم انگلیسی‌زبان آن را خوانده‌اند که بعضی از ابیات آن تقریبا جزو زبان انگلیسی شده است.

    راجع به زندگانی عمر خیام، اطلاعات زیادی در دست نیست.

    می‌دانیم که شاعر در نیشابور می‌زیسته و به آموختن کلیه‌ی رشته‌های علوم بخصوص نجوم که در آن مقام برجسته‌ای پیدا کرد سرگرم بوده است.

    هنگامی که تصمیم به اصلاح تقویم گرفتند، عمر ]خیام[ یکی از کسانی بود که برای این کار برگزیده شد.

    یکی از دلایل عدم محبوبیت او در کشور خود یعنی ایران بی پروائی او در پیش‌بینی محل وفاتش بود[7] چه در قرآن ذکر شده است که هیچ‌کس نمی‌داند که در کجا چشم فروخواهد بست.

    در بین دریانوردان نیز مثلی نظیر آن متداول است، آنها می‌گویند : «کسی که با دریا سر و کار دارد نمی‌تواند بگوید در کجا دفن خواهد شد».

    در تذکره‌های قدیمی مندرج است که سلطان الحکماء یعنی عمر خیام در سال 517 هجری (1123 میلادی) در نیشابور از دنیا رفت.

    وی در عوم بی رقیب و سرآمد عصر خود بود، آرامگاه او در سه میلی نیشابور، در درّه‌ای که مورد علاقه‌اش بود و در آن می‌زیست، قرار دارد.

    ولی آرامگاه او مانند آرامگاه حافظ و سعدی در شیراز، مورد ستایش و احترام نیست.

    «در سنه‌ی ست و خمس مائه به شهر بلخ در کوی برده فروشان در سرای امیر ابوسعید جره خواجه امام عمر خیام و خواجه امام مظفر اسفرازی نزول کرده بودند و من بدان خدمت پیوسته بودم.

    در میان مجلس عشرت از حجهالحق عمر شنیدم که او گفت «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل‌افشان می‌کند» مرا این سخن مستحیل نمود و دانستم که چنویی گزاف نگوید.

    چون در سنه‌ی ثلاثین به نشابور رسیدم چند سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود آدینه‌ای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من بنماید.

    مرا به گورستان حیره بیرون آورد و بر دست چپ گشتم.

    در پایین دیوار باغی خاک او را دیدم نهاده و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده و چنان برگ و شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم.

    گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمی‌دیدم.

    ایزد تبارک و تعالی جای او در جنان کناد بمنه و کرمه»[8].

    بالاخانه‌ی عمرخیام، باغ شیرین نیشابور امروز، منظره‌ی اطاق و آرامگاه وی چنان است که گویی هم‌میهنان او عمدا نسبت به آن ‌توجهی نشان نمی‌دهند.

    دلایل و بهانه‌های گوناگون برای وضع آرامگاه شاعر اورده شده ولی هیچ یک از آنها جوابگوی انتقاد صحیح نیست.

    راست است که او در باغی مدفون می باشد ولی بوته‌ی گل سرخی که گلبرگ‌های خود را بر مزار او نثار کند دیده نمی‌شود ...

    از یک موضوع می‌توان یقین داشت آن این است که هر قدر آثار سایر شعرای ایران (که عده‌ی آنها زیاد است) عالی و بی ‌عیب باشد، ترجمه‌‎‌ی آثار آنها به نوعی که بتواند ترجمه‌ی فیتز جرالد از عمر خیام را تحت‌الشعاع قرار دهد به آسانی و در آینده‌ی نزدیک میسر نیست.

    برخی از آثار حافظ خیلی خوب ترجمه شده که از جمله ترجمه‌ی گرترود بل را از سایر ترجمه‌ها نزدیک‌تر به اصل است را می‌توان نام برد.

    با آثار سایر شعرای ایران چه کسی جز دانشمندان ایران، آشنایی دارد؟

    در انگلستان بعضی از رباعیات خیام مانند مرثیه‌ی «گری»[9] که در سال 1750 سروده شده شهرت دارد، ترجمه‌ی فیتز جرالد تا صد سال پس از تحریر شهرت نیافت.

    گفتگو با ایرانیان درباره‌ی عمر خیام مشکل است، آنها حاضرند از او به عنوان یک فیلسوف یا ستاره‌شناس گفتگو کنند ولی هرگاه به عنوان یک شاعر بزرگ مورد ستایش واقع شود بلافاصله حافظ و سعدی را جانشین وی می‌سازند، هرگاه از تزجمه‌ی زیبای فیتز جرالدذکری به میان آید، می گویند:‌ «فیتز جرالد دیگری را به شیراز بفرستید تا اشعار حافظ و سعدی را ترجمه کند».

    نام عمر در نزد ایرانیان نام منفوری است، هیچکس با این اسم نمی تواند در ایران به عنوان یک قهرمان، محبوبیت پیدا کند، همانطوری که در ایرلند، هیچکس قادر نیست با داشتن نام «کرومول»[10] سیاستمدار مشهوری شود، ...

    .

    اولین باری که در تاریخ از عمر خیام ذکری به میان آمد در چهار مقاله‌ی نظامی عروضی سمرقندی است.

    نظامی عروضی از او به عنوان منجم و فیلسوف یاد کرده است.

    عوفی که از قدیمی‌ترین نویسندگان تذکره‌ی شعرای ایران است از او ذکری نکرده است، حتی دولتشاه – که کتاب خود را در سال 1478 به اتمام رسانید- از او جداگانه گفتگو نمی‌کند بلکه در ضمن بحث درباره‌ی یکی از نوادگان عمر خیام و بر حسب اتفاق به او اشاره می‌کند.

    یکی از نویسندگان قرن سیزدهم در کتاب تاریخ فلسفه می‌نویسد «او در رشته‌های نجوم و فلسفه بی‌همتا بود» یکی از نویسندگان دیگر همان دوره می‌گوید «او مردی تند مزاج بود و ...

    ولی حافظه‌ی او به قدری قوی بود که وقتی کتابی را در اصفهان هفت بار خواند و در نیشابور آن را کلمه به کلمه نوشت».

    در یکی دو مورد دیگر نیز به خیام نیز اشاره‌هایی شده است ولی چون پروفسور بناحق بودن و نادرست بودن اظهارات مورخان معاصر جداً اعتقاد دارد نباید به صحت آنها زیاد ایمان داشت.

    یکی از آخرین تذکره‌نویسان قرن سیزدهم می‌گوید: «او در رشته‌های فلسفه بخصوص ریاضیات تبحر داشت» یکی از تذکره‌نویسان همان دوره، از او به عنوان سرکرده‌ی خدانشناسان یادکرده ولی در تاریخ این‌طور مظبوط است که کلماتی که خیام قبل از مرگ ادا کرد از این قرار بود: «پروردگارا به راستی کوشش کردم در حدود قدرت خود، تو را بشناسم.

    پس بر من ببخشای، چه تنها راه نزدیک شدن من به تو معرفتی است که درباره‌ی تو دارم» این است عقاید و اشارات ضد و نقیض که درباره‌ی شاعر و ستاره‌شناسی بزرگ کرده‌اند، تا هنگامی که فیتز جرالد ترجمه‌ی عالی خود را به جهانیان عرضه داشت و در اندک مدتی خیام از محبوب‌ترین شعرای مردم انگلیسی‌زبان گردید و آثارش دربین این عده از مردم، خوانندگان فراوانی پیدا کرد.

    نام وی در بین توده‌ی مردم ایران چنان شهرتی ندارد ولی در انگلستان و آمریکا کمتر دانشجویی است که نسخه‌هایی از ترجمه‌ی فیتز جرالد را در کتابخانه‌ی خود نداشته باشد.

    عده‌ی چاپ‌های ترجمه‌ی رباعیات افزون از حد تصور است.

    تاریخ نیشابور به زمان پادشاهی که از چهارمین نسل نوح بود برمی‌گردد، جنبه‌ی افسانه‌ای دارد.

    می‌گویند این شهر قدیمی توسط اسکندر کبیر ویران شد و شهر دیگری به جای آن توسط شاپور اول یا شاپور ذوالاکتاف بنا گشت.

    شهر نیشابور از این جهت که چندین بار خراب شده و از نو بنا شده است از دیگر شهر‌های جهان متمایز می‌باشد.

    ولی صرف‌نظر از شهرتی که از این لحاظ کسب کرده گرچه موطن عمر خیام است، در ایران معروفیت آن از سایر شهرهای کشور کمتر است.

    عده‌ی معدودی از ایرانیان به نیشابور سفر کرده اند و حتی عده‌ی زیادی از مسافران مشهور و سرشناس، از این مسافرت طولانی و خسته کننده صرف‌نظر کرده اند.

    برای بازدید از این شهر ابتدا باید به مشهد رفت و بعد از جاده‌ی دیگری در حدود نود میل به جانب مغرب پیشروی کرد.

    قسمت‌هایی از این جاده مانند سایر جاده‌های ایران یکنواخت است ولی هنگامی‌‌که به دشت نیشابور می‌رسیم مناظر یکباره تغییر می‌کند و کشت و زرع زمین در بعضی از قسمت‌ها مناظر زیبا و مطبوع دره‌ی شیراز را به خاطر می‌آورد.

    نیشابور با اینکه بارها در معرض تاخت و تاز جنگ و زمین لرزه واقع شده باز هم تا به امروز به عنوان یک شهر باقی‌‌مانده است ولی با وضع کنونی آن درک این نکته بسیار مشکل است که بگویند ناصر خسرو در قرن یازدهم میلادی از آن به عنوان تنها رقیب شهر قاهره یاد کرده است.

    نویسنده‌ی دیگری می‌نویسد که جمعیت آن از جمعیت بغداد افزون تر بوده و همچنین گفته شده که نیشابور دارای چهل و چهار محله و پنجاه خیابان وسیع و یک مسجد عالی و پرشکوه و کتابخانه‌ای بوده که شهرت جهانی داشته است .

    نیشابور در نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی در زمان سلطنت اولین پادشاه سلجوقی که از یک خانواده ترک بود به اوج عظمت رسید.

    بازماندگان این پادشاه شهری را که رو به ویرانی می‌رفت از نو آباد و احیا کردند.

    این خانواده‌ی بدوی ترک که زندگانی شهری آنها را فاسد نکرده بود.

    گر چه از علم و هنر بهره‌ای نداشتند ولی آنقدر عاقل بودند که وزیران و مامورانی کاردان به آنجا گسیل دارند.

    آنها از مشوقان فرهنگ و ادب و هنر بودند ولی بدبختانه از نتایج کوشش و جد و جهد آنان چیزی نمانده است.

    چه پس از آن مغول‌ها بار دیگر نیشابور را میدان تاخت و تاز خود قرا دادند و از ظلم و بیداد از وحشی‌ترین قبایل پیشی گرفتند.

    هر کشوری را که به تصرف در می‌آوردند دست به قتل عام می‌زدند و شهرها و قصبات را می‌سوزانیدند و زمین‌های حاصلخیز را به صورت صحاری بی‌آب و علف در می آوردند.

    ویران کردن آثار دوره‌ی سلجوقی به تاریخ و تمدن مشرق زمین لطمه‌ی فراوان وارد آورد.

    سلجوقیان بودند که حرارت و تعصب مذهبی مسلمانان را که رو به سردی گرائیده بود احیا کردند و نژادی از جنگجویان و مبارزان مسلمان به‌وجود آوردند که بیش از عوامل دیگر موجب شکست سربازان جنگهای صلیبی بود.

    خوشبختانه بزرگترین آثار ادبی آن دوره از دستبرد حوادث مصون مانده است و دنیای متمدن با دو نام از دوره‌ی سلجوقیان آشنایی دارند، یکی عمر خیام و دیگری خواجه نظام الملک وزیر نامدار ملکشاه.

    فیتز جرالد، نام هر دو شخصیت مزبور را در دیباچه‌ی کتاب خود یعنی ترجمه‌ی مشهور رباعیات خیام ذکر کرده است.

    این هر دوتن به شهرت سلسله‌ی سلجوقی کمک فراوان کردند و ...

    منظره‌ای از بیرون شهر نیشابور در ایران مرسوم است وقتی مسافران به یکدیگر بر می‌خورند نشانی کاروانسرا یا محل استراحتی را که می‌توان در نقاط دور افتاده بدان دسترسی پیدا کرد به یکدیگر می‌دهند.

    در خارج از شهر نیشابور کاروانسرای محقری است که اطاق‌هایی که در بالا‌خانه‌ی آن واقع شده بدون اثاثه ولی بسیار تمیز است به طوری که از این لحاظ با سایر کاروانسراهای ایران قابل مقایسه نیست.

    ممکن است در مقابل وجهی اندک یکی از این اطاق‌های کوچک بالاخانه را که مشرف بر یک کوزه‌گری است، اجاره کنید و ...

    در این مکان با اطاق یا تختخوابی که متعلق به شماست و با یک لگن جهت شستشو به اضافه‌ی کارد و چنگال و قالی مسافری که از داشتن آن گریزی نیست و غذایی سالم می‌توانید پایان مسافرت 1200 میلی خود را در سراسر ایران که از بغداد آغاز کرده اید جشن بگیرید.

    برای رسیدن به این شهر نخست باید از راه هوا یا زمین به مشهد سفر کنید و سپس از آنجا تا نیشابور 90 میل دیگر به پیمائید و این تجارب، البته بسیار شیرین و جالب توجه است ولی از شراب نیشابور به خاطر عمر خیام بر حذر باشید».

    نگاره‌ها مساجد ایرانیان برای مقابله با بغداد، نشابور را از جنبه های اسلامی بدان پایه رساندند که بیشترین مساجد را در آن ساختند.

    نخستین مسجد را عبدالله عامر هنگام ورود و گشودن نشابور، با ویران کردن آتشکده ی مرکزی شهر در کهندژ بر جای آن ساخت.

    (که آن مسجد مناره ای نداشت و در زمان فرمانروایی یزیدبن مهلب مناره ی آن را ساختند) (36) مردمان نشابور گرد آمدند و بدو گفتند که ما خود در شهر گشوده ایم و جزیه پذیرفته ایم که آتشکده مان ویران نشود و هر کس که خواهد، بر دین خویش بماند!

    ...

    و وی موافقت کرد که زرتشتیان در بیرون شهر آتشکده ای بسازند!

    اما مسجد جامع نشابور را چنان که گویند، ابومسلم خراسانی ساخت.

    این مسجد بنا به گفته الحاکم نیشابوری در زمینی، به گستردگی سی جریب ساخته شد و هزار ستون داشت و یکصد خدمتگزار کارهای آن را انجام می دادند.

    حوض و یخچال بزرگی در میانه ی سر آن داشت و شصت هزار نفر در آن در هر نوبت نماز می گذاردند!

    اکنون بر خواننده است که بزرگی این مسجد را در نظر آورد و به معماری آن بیندیشد.

    این مسجد دارای دو گلدسته بود که نسبت به دیگر ساختمان ها، کوچک می نمود و منصور پسر طلحه پسر طاهر آن ها را ویران کرد و بر جای ان گلدسته ای بلند ساخت؛ ولی پس از چندی آن گلدسته به سویی متمایل گشت و یعقوب لیث، آن را ویران کرد و گلدسته ی بزرگتری بر جای آن ساخت؛ آن گاه معمارات نیشابوری در زمان خمارتکین آن را نیز خراب کردند و گلدسته ای بلند تر و باشکوه تر به جای آن ساختند که هنگامی که باد می آمد، مانند شاخ درخت، تکان می خود بی آن که آجری از آن بیفتد!

    (37) این مسجد دارای منبری بسیار باشکوه نیز بود که بدین روی بدان، مسجد المنبر نیز می گفتند.

    که به فرمان عمرولیث در میدان معروف به لشگرکاه ساخته شده بود و سقف آن، بر ستون هایی از آجر متکی بود و پیرامون مسجد، سه رواق و دیوار مسجد با کاشی های زراندود آراسته بود و یازده در داشت!

    مسجد مطرز که بسیاری از بزرگان و فقها در آن تدریس می کردند، با چوب های منقش و تذهیب شده تزیین شده بود که در هنگام حمله ی غزان آن را آتش زدند.

    الحاکم می گوید وسعت این مسجد، چنان بود که در یک نوبت دوهزار نفر در آن نماز می گذاردند!

    و نیز مساجد دیگری چون: مسجد سلطانیه، مسجد کریمی، مسجد امام یحیی، مسجد صرافین (اصفهانی)، مسجد مربع الکبیره، مسجد معروف، مسجد زیادی، مسجد باب معمر، مسجد حمش و ....

    مدارس در کنار این انبوه مسجد، مدرسه های فراوان نیز در نشابور ساخته بودند، که بزرگترین مردان تاریخ و فرهنگ ایران در آنها، به دانش اندوزی مشغول بودند و هیاهوی آن هنوز جهان را فرا گرفته است؛ از آن جمله مدرسه ی نظامیه ی نیشابور است که در عظمت آن سخن فراوان گفته شده است.

    مدرسه ی ابوعلی دقاق (عارف بزرگ)، مدرسه ی ابوالنصر ابی الخیر، مدرسه ی صیفی، بیهقیه، سوره، صاعدیه، قشیریه، صابونی(38)، پشت، احود ثعالبی، مشطی، صندلیه، میان دهیه، کوی سیار، جاجرمی، سیوری، بارکه و مدرسه ابوالحسن حنانی(39) خانقاه و دویره ها در این میان صوفیان و عارفان و رهروان نیز گاهی، آهی می کشیدند و دویره ها و خانه گه(خانقاه) هایی می ساختند که نام آنها در کتاب ها آمده است و چون شهر کروهی از مردمان سینه چاک پاک باز را بی خانمان می کند، از پیران گلخنی نشابور نیز، نام رفته است...

    و گلخن جایی در زیر زمین بوده است که در آنجا با سوختن خار و هیزم، خزانه ی گرمابه ها را گرم می کردند ...

    و بی خانمان ها، از سوز سرمای شب سرد، تن را به گلخن می کشاندند تا زمانی به جان امان دهند.

    آرامگاه خیام آرامگاه کمال الملک در نیشابور.

    دهکدهٔ چوبین نیشابور، دهکده‌ای بی‌نظیر در ایران.

    آرامگاه شیخ فریدالدین عطار در نیشابور.

    نمای آیندهٔ افلاک نمای خیام که در خاورمیانه بی‌همتا خواهد شد مسجد چوبی نیشابور بانو پسنده و سعادت میزبانی امام علی بن موسی الرضا سنگ آرامگاه بانو پسنده ی نیشابوری از حضور امام رضا در نشابور در سال 200 (هـ.ق) امام علی بن موسی الرضا علیه السلام - پیشوای هشتم شیعیان- در پی اصرار و فشارهای مکرر مامون –خلیفه ی عباسی- مبنی بر پذیرش ولیعهدی وی از سوی امام، سفری را از مدینه به مرو آغاز کرد در حالى که از آن اکراه و بر نتیجه ی سفر آگاهی داشت.

    نیشابور یکی از شهرهایی است که امام علیه السلام در طی این مسیر در آن توقف، حضور و عنایتی ویژه داشت.

    نیشابور آن روزگار یکی از مراکز بزرگ فرهنگى و علمى به شمار مى رفت و بزرگانى از نقاط مختلف دور و نزدیک در آن اقامت گزیده، به امور علمى و تحقیقاتى اشتغال داشتند.

    مقطع زمانی حضور حضرت امام رضا علیه السلام در نیشابور را می توان نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار آورد؛ در مسیر عبور حضرت امام رضا علیه السلام و توقف ایشان در نیشابور، جمال ولایی آن حضرت باعث جذب مردم و دانشمندان نیشابور آن زمان شد و بیان حدیث گهربار سلسله الذهب از زبان آن حضرت توطئه ی سلطه ی حکومت و خلافت ناحق مأمون عباسی را خنثی کرد.

    تاریخ نگاران گفته اند که مردم نیشابور از حضرت رضا علیه السلام خواستند که حدیثی برایشان نقل کند.

    آن حضرت حدیثی را که به سلسله الذهب مشهور است را ایراد فرمود.

    به عبارتی بیست و چهار هزار و به گفته ای دیگر چند هزار قلمدان فرا گردآمد تا دانشوران و خردمندان آن حدیث را نوشتند: لا اله الا الله حصنى، فمن دخل حصنى امن من عذابى قال فلما مرت الراحله نادانا بشروطها و انامن شروطها «کلمه توحید «لااله الاالله» دژ من است.

    هر کس در آن داخل شود از عذاب من ایمن خواهد بود.

    پس آن گاه که مرکب حرکت کرد، حضرت ندا در دادند و ما را فرمودند با شرایط آن و من از شرط هاى آن هستم».

کلمات کلیدی: نیشابور

من يکي کارگر بيل به دستم ، بر من نام شاعر مگذاريد و حرامم مکنيد بيش از 10 سال است که يغما در نيشابور زندگي نمي کند و در هيچ جاي ديگر اين دنيا هم زندگي نمي کند . امروز اگر بخواهي او را ببيني با تمام کوشش نبوغ بشري ، باز هم کار به جايي نمي رسد . ي

عمربن خيام نيشابوري آغاز زندگي حکيم، فيلسوف رياضي دان و رباعي سراي بزرگ ايران زمين،« عمربن خيام نيشابوري» نامي آشنا براي تمام ايرانيان اهل ذوق و معرفت است.« وي در اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم مي زيسته است. ». هر چند از تاريخ ولادت دقيق وي هيچ

اديب نيشابوري - محمد تقي (1315-1396 ه.ق) شيخ محمد تقي اديب نيشابوري، مشهور به اديب دوم، در سال 1315 ه.ق (1274ه.ش) در خيرآباد، از بلوک عشق آباد نيشابور پا به جهان نها. پدرش اسدالله نام داشت و واز دانش بي بهره نبود. محمد تقي نزد پدر خوندن و نو

اديب نيشابوري عبدالجواد اديب نيشابوري ، اديب ، مدرس و شاعر نامدار دوره مشروطيت در سال 1281 ه. ق در روستاي بيژن گرد از توابع نيشابور زاده شد ، پدرعبدالجواد کشاورزي تنگدست بود . عبدالجواد در 4سالگي به بيماري آبله مبتلا شد ، بينايي يک چشم خود را از د

نگاهي به زندگي عطار نيشابوري و آثار او: محمد ملقب به مزير الدين و مشهور به عطار نيشابوري و شاعر و نويسنده مشهور ايراني قرن ششم و هفتم قمري است. تاريخ تولد وي به درستي معلوم نيست ولي بر اساس شواهد حدود آن را مي توان به سال 540 قمري دانست. در ( کدکن

نام شاعر مگذاريد و حرامم مکنيد يغما نيشابوري بيش از 10 سال است که يغما در نيشابور زندگي نمي کند و در هيچ جاي ديگر اين دنيا هم زندگي نمي کند . امروز اگر بخواهي او را ببيني با تمام کوشش نبوغ بشري ، باز هم کار به جايي نمي رسد . يغما 16 سال است که ر

فرهنگ عامه‌ي هر منطقه، هر قوم، هر شهر بيان کننده‌ي آرمان‌ها، انديشه‌ها و تجربه‌هاي ارزنده‌اي است که نسل ديروز را به امروز پيوند مي‌دهد و ارزش‌ها، هنجارها، سنت‌ها و حکمت‌هاي زندگي را به نسل‌هاي بعد منتقل مي‌کند. اين سنت‌ها و انگاره‌هاي اجتماعي به زند

گويند که عمروليث صفار چون نيشابور را به زير نگين درآورد، گفت: «شهري را گرفته ام که گل آن خوردني، بوته ي آن ريواس و سنگ هاي آن فيروزه است» امروز اگر آن دلاور سيستاني بر نيشابور دست مي يافت جاي آن بود که نخست از گرفتن شهري بر خويشتن ببالد که گنجور و گ

سيزده بدر در اين روز هر کس به اتفاق خانواده ي خود با فاميل به دامنه ي کوه ها و دشتهاي سرسبز و نقاط زيبا و ييلاقي ميرود. جوانان در اين روز با هم کشتي مي گيرند و زنان دور هم جمع مي شوند و شادي مي کنند. مراسم ازداواج بين مراسم شهر و روستا تفاوت بسيار

شهر نيشابور مانند ساير شهرهاي استان خراسان جزء اولين مراکز مسکوني است که اقوام آريايي پس از ورود به ايران در آن سکني گزيدند. خراسان قديم به چهار منطقه تقسيم مي شد که عبارتند از: 1- بلخ 2- مرو 3- هرات 4- نيشابور در حال حاضر سه بخش اوّل خراسان ق

در طول تاريخ اسلامي ، در بسياري از ممالک اسلامي مکانهاي متعددي به نام (( قدمگاه )) يا محل و جايگاه قدم پيغمبر (ص ) و ائمه اطهار ( ع ) شهرت يافته اند که مشهورترين آنها قدم الشريف در قبه الصخره ي بيت المقدس است که قدمگاه حضرت محمد است که از آنجا به مع

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول