شاه عباس در تاریخ اول رمضان سال 978 (1570 میلادی) در هرات متولد شد . وی هنگامیکه درقزوین به جای پدر بر تخت سلطنت نشست بیش از هیجده سال نداشت.
پس از انکه شاه عباس در قزوین به سلطنت رسید عبدالله خان دوم (1006-991) پادشاه ازبکان از فرصت استفاده کرد و به هرات حمله برد و بعد از شش ماه حاکم قزلباش آن شهر را کشت و بر آنجا مسلط گردید. شاه عباس که تصمیم به جنگ با عثمانی را داشت بناچار برادرزاده خود را نزد سلطان عثمانی فرستاد و در سال 1590 میلادی طی قرارداد خفت باری با عثمانی صلح کرد. بر طبق این قرارداد تبریز ، شیروان، گرجستان و لرستان به عثمانی تعلق گرفت. شاه عباس آنگاه برای دفع عبدالمؤمن خان پسر عبدالله خان که شهر مشهد رامحاصره کرده بودرهسپار خراسان گردید اما در تهران بیمار و بستری گردید.
عبدالمؤمن خان قبل از آنکه شاه عباس بهبود یابد ،مشهد را فتح نمود. به دستور او جمع بسیاری از مردم مشهد کشته شدند و بسیاری از اشیاء نفیس موزه آستان قدس به غارت رفت. وی سپس بر نیشابور و دامغان تسلط یافت و از سوی خود حاکمی را در هر دو شهر نشاند. وی پس از آنکه شنید شاه عباس قصد حرکت به سوی خراسان را دارد مشهد را ترک گفت.
شاه عباس چون بهبود یافت شورشهای گیلان،گرگان و یزد را خاموش ساخت وآنگاه در اصفهان و قراباغ به استراحت پرداخت. در این مدت هجوم اقوام ازبک ادامه داشت اما شاه عباس به خوشگذرانی مشغول بود و چون سلطنت خود را در خطر نمیدید برایش مهم نبود که ازبکان مردم شهرهای فتح شده را مورد آزار قرار می دهند (!!)
سرانجام مردم خراسان و هرات نمایندگانی نزد شاه عباس فرستادند و به او گفتند که مردم آن مناطق از حملات مداوم ازبکان بستوه آمدهاند. در اواخر سال 1005 هجری سرانجام شاه عباس عازم مشهد شد. وی در محرم سال 1006 هجری هرات را محاصره کرد و شش روز بعد توانست آن را فتح کند و خواهرزاده عبدالله خان را شکست سختی بدهد . از آن پس حملات ازبکان برای مدتی نسبتاً طولانی متوقف شد زیرا که عبدالله خان در گذشت و پسرش عبدالمؤمن خان شش ماه پس از پدر به دست امیران ازبک به قتل رسید.
فتح لارو بحرین
شاه عباس در سال 1003 حکومت فارس را به الله وردی خان زرگرباشی سپرد. در این زمان ولایت لار مطیع یکدسته از خوانین محلی بود که ادعا داشتند از نوادگان گرگین پهلوان مشهور شاهنامه هستند.
از سوی دیگر ولایات میناب و گمبرون یا جرون (محل قدیم بندرعباس کنونی) اسماً تحت فرمان امیران هرمز اما رسماً مطیع حکمران هند پرتغال بودند. بحرین نیز طبق قرارداد ایران و پرتغال به ایران تعلق داشت.
اما برخلاف معاهدهای که پرتغالیها در سال 926 هجری با شاه اسماعیل بسته بودند آنان مدتی بعد بحرین را از تصرف ایران خارج ساختند. در سال 1009 الله وردی خان ،برای مبارزه با پرتغالیها ابتدا خواین لار را که مانع ارتباط مستقیم فارس از جانب جنوب شرقی با سواحل خلیج فارس بودند و با پرتغالیها همکاری میکردند، از میان برداشت سپاهی را برای تسخیر بحرین فرستاد. این سپاه بعد از نیردهای سنگینی سرانجام پیروز شد و بحرین رااز چنگ پرتغالیها بیرون آورد.
جنگهای شاه عباس با عثمانی
در سال 1011 هجری (1602 میلادی) شاه عباس نیروی عظیمی در اصفهان فراهم آورد و چنین شایع کرد که قصد رفتن به شیراز دارد. وی پیشاپیش سپاه قرار گرفت ولی چون سپاه از دروازه شهر بیرون آمد روی به قزوین نهاد. در آنجا فرماندهان سپاه فهمیدند که او قصد دارد به آذربایجان برود و با سپاهیان عثمانی بجنگد.
شاه عباس با سپاه آماده در سال 1011 هجری به تبریز حمله برد و پس از بازگرفتن آن به ایروان تاخت. ضمناً به الله وردی خان دستور داد که او نیز از جانب خوزستان به بغداد حمله ببرد. الله وردی خان هم به سمت بغداد عزیمت کرد و آنجا را در محاصره گرفت اما قبل از فلتح آن شهر به امر شاه به ایروان احضار شد. شاه عباس سرانجام بعد از دو سال شهر ایروان را نیز فتح کرد.
سردارد لشگریان عثمانی در بغداد که اوزون احمد نام داشت،پس از حرکت الله وردی خان به ایران حمله آورد و حتی تا همدان پیش رفت اما در همدان به علت مقاومت سرسختانه مردم بسختی شکست خورد و همراه با بسیاری از لشگریانش اسیر شد.
شاه عباس پس از آن الله وردی خان را روانه فتح شهر وان نمود و سرداری دیگری را برای فتح شهر قارص فرستاد و آنها آن دو شهر را به محاصره درآوردند. سلطان عثمانی، سردار مشهور خود چغال اوغلی را با لشگری فراوان به سوی دو شهر وان و قارص روانه کرد. در این هنگام شاه خود در تبریز بود وی با شنیدن هجوم سپاهیان چغال اوغلی با سپاه خود به آنها حمله کرد. در این پیکار سخت بیست هزار تن از سپاهیان عثمانی کشته شدند. چغال اوغلی از میدان نبرد گریخت ومدتی بعد از غصه مرد. یکسال بعد (1015 هجری)شاه عباس پس از فتح گنجه،تفلیس، باکو، شروان، شماخی، دیار بکر و موصل به پایتخت بازگشت.
در سال 1017 هجری سلطان احمدخان صدراعظم خود مرادپاشا را با لشگری دیگر به جنگ با ایران فرستاد. مراد پاشا برای مدتی کوتاه موفق به تصرف شهر تبریز شد اما در اثر مقاومت مردم تبریز مجبور به رها کردن آن شهر شد و به خاک عثمانی بازگشت. عاقبت در سال 1020 هجری (1611 میلادی)بین ایران و عثمانی صلح برقرار گردید. دولت عثمانی رسماً اعاده ولایات سابق ایران را به شاه عباس تصدیق کرد و پادشاه ایران هم قبول کرد که سالانه دویست بار ابریشم خام به استانبول بفرستد.
قتل عام هولناک گرجستان
یکی از هولناک ترین حوادث زمان شاه عباس حادثه قتل عام خونین گرجستان است. شاه عباس این جنابت فراموش نشدنی را تنها به خاطر عشق یک زن نادیده انجام داد و آگاهی یافتن شما نیز از این ماجرا جهت شناختن میزان قساوت و سفاکی شاه عباس لازم است.
شاه عباس در سال 1013 هجری خواهران لوارساب خان و تهمورس خان،شاهزادگان ولایات کارتلی و کاختی. گرجستان را بزنی گرفته بود. پس از آن چون جمعی از سران گرجستان کنستانتین خان امیر کاختی را به تحریک وی کشتند، حکومت یا امیری آن ولایت را به برادر زن خود تهمورس خان دد. در سال 1015 نیز پس از مرگ گرگین خان امیر ولایت کارتلی ،برادر زن دیگر خود لوارساب خان را به امیری ولایت کارتلی منصوب و یکی از سرداران قزلباش را با عنوان کوتوالی (قلعه بانی)قلعه تفلیس همراه وی کرد،ولی در سال 1019 هجری این سردار را هم به ایران خواست ،لوارساب خان از این تاریخ در سلطنت کارتلی مستقل گردید.
امیران گرجستان تا سال 1022 هجری فرمانبردار و خراجگزار شاه عباس بودند، و هر چند یکبار یا خود با هدایای فراوان و عده ای کنیز و غلام گرجی به خدمت او می آمدند، و یا یکی ازبستگان نزدیک خویش را با هدیه و پیشکش به دربار پادشاه صفوی میفرستادند.
در سال 1019 هجری (1610 میلادی) یکی از سرداران لوارساب خان که با وی اختلاف پیدا کرده بود به ایران نزد شاه عباس گریخت . شاه عباس که تصمیم داشت ولایات گرجستان را ضمیمه قلمرو متصرفات خویش کند او را از جمله ندیمان خویش ساخت تا در زمان حمله به گرجستان از اطلاعات او استفاده کند.
این سردادر چون قصد داشت که از لوارساب خان انتقام بکشد با رها در نزد شاه عباس از زیبایی خواهر دیگر امیر کارتلی ، که خوارشان نام داشت،سخن گفت و کم کم آتش عشق او را در دل شاه هوسباز شعله ور ساخت. سرانجام شاه عباس سفیری به تفلیس فرستاد و خواستار خوراشان شد. لوارساب خان از خواسته شاه عباس تعجب کرد و گفت که خواهرش نامزد تهمورس خان امیر کاختی شده است.
شاه عباس از شنیدن این پاسخ در خشم شد و چون در آن زمان در حال جنگ با عثمانی بود بظاهر عکس العمل تندی از خود نشان ندادو فقط از سلاطین گرجستان خواست که در جنگ ایران و عثمانی به سود ترکان عثمانی و زیان ایرانیان وارد عمل نشوند. آنها نیز فرمان او را گردن نهادند.
شاه عباس پس از فراغت از جنگ با دولت عثمانی موضوع عشق خود را به خوراشان تجدید کرد و چون اساساً در اندیشه گرفت گرجستان بود آن را بهانه لشگرکشی ساخت.
شاه عباس مدعی بود که خوراشان او را دوست دارد و پنهانی به او نامههای عاشقانه نوشته و بیش از آنکه بر خلاف میل خود با تهمورس خان عروسی کند،مایل به همسری وی بوده است. شاه عباس با ساختن این داستان ساختگی از حیله گری و ناجوانمردی لوارساب خان و تهمورس خان سخن می گفت و دستور داده بود که نقالان و درویشان پیوسته از ناجوانمردی آن دو داستانها بسازند و برای مردم بازگویند . طولی نکشید که داستان عشق شاه عباس و خوراشان که در ایران به پری معروف شده بود بر سر زبانها افتاد. شاعران و نوازندگان و نقالان درباره این عشق خیالی داستانها و شعرها ساخته و در مجالس بزم و سرور می خواندند.
در زمستان سال 1021 هجری، شاه عباس که برای تفریح به فرح آباد مازندان رفته بود شخصی را به گرجستان فرستاد و به لوارساب خان و تهمورس پیغام داد که به نزد او به مازندران بروند. امیران گرجستان از رفتن به مازندران خودداری کردند. شاه عباس خشمگین شد و به اصفهان بازگشت و خود را برای حمله به گرجستان آماده ساخت.
تهمورس و لوارساب چون از قصد شاه عباس آگاهی یافتند با هم متحد شدند. تهمورس مدتی بعد برای آانکه از خشم شاه عباس بکاهد مادرش کتایون و دو پسرش را به نزد شاه فرستاد. اما شاه عباس هوسران به کتایون نیز پیشنهاد ازدواج داد و چون کتایون پیشنهاد او را رد کرد دستور داد دو پسر او را خواجه کردند.