صفحه چشمه جوشان تاریخ اسلام و سیره اولیاء دین، منبع فیاضی است که همیشه برای همگان درسهای زندگیساز داشته و دارد.
از آنجا که ما به «اسوه» بودن معمصومین در همه جهات معتقدیم، توفیق الگوگیری از آنان را جز در سایه شناخت سیره و شیوه آنان به دست نمیآوریم.
بعد سیاسی زندگی امامان و سیره اجتماعی و مبارزاتی آنان کمتر مورد بحث و تحقیق و عرضه قرار گرفته است. به همین دلیل، شناخت «تاریخ سیاسی ائمه» از ضرورت و اولویت بیشتری برخوردار است.
طرح و تبیین بعد سیاسی و مبارزاتی معصومین(ع)، آرزویی است که فرزانگان امت و شیفتگان تاریخ امامان، پیوسته داشتهاند و دارند و با وجود کارهای ارزشمندی که در دهههای اخیر انجام گرفته، تاکنون حق این مطلب ادا نشده است و حرفهای گفتنی و زمینه کاوش در ابعاد و زوایای ناشناخته، هنوز بسیار است.
خوشبختانه مراکز و افرادی هم به تتبع و تدوین این گوشه مهم از تاریخ اسلام مشغولند وامید میرود که ثمردهی این تلاشها و به بار نشستن و عرضه شدن محصول این تحقیقات خیلی به درازا نکشد و مشتاقان هرچه زودتر، به تماشای دستاورد این تلاش مقدس بنشینند.
آنچه پیش رو دارید، تا آن مرتبه مطلوب و آرمانی فاصله بسیار دارد، ولی به هر حال گامی است که میتواند به سهم خود، روشنگر این زاویه از سیره معصومین(ع) باشد. در این تحقیق، بیش از آنکه به جزئیات زندگی و سیره معصومین پرداخته شود، کوشش شده تا ترسیمی کلیتر و نمایی روشن از بعد مبارزاتی زندگی امامان البته مستند به وقایع حیاتشان ارائه شود. غور و کاوش دقیق و ریز، بویژه در مقطع حیات امامان تا عصر امام سجاد و امام باقر(ع) جای خود را به دورهبندی این مقاطع و بیان ویژگیهای آن داده است و از عصر امام کاظم(ع) به بعد، مبسوطتر مورد بحق قرار گرفته است.
تاریخ چیست؟
تاریخ را سه گونه میتوان تعریف کرد. در حقیقت سه علم مربوط به تاریخ میتوانیم داشته باشیم، که با یکدیگر رابطه نزدیک دارند.
1 علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد و به تعبیر دیگر هر وضع و حالتی و هر واقعه و حادثهای که به زمان حال یعنی زمانی که دربارهاش قضاوت میشود تعلق دارد، «حادثه روز» و «جریان روز» است. و ثبت چنین وقایعی از قبیل «روزنامه» است. اما همین که زمانش منقضی شد و بگذشته تعلق یافت، جزء تاریخ میگردد و به تاریخ تعلق دارد. پس علم تاریخ در این معنی یعنی: علم به وقایع و حوادث سپری شده و اوضاع و احوال گذشتگان. زندگینامهها، فتحنامهها، سیرهها که در میان همه ملل تألیف شده و میشود، از این مقوله است.
علم تاریخ، در این معنی، اولا جزئی، یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است، نه علم به کلیات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط، ثانیاً یک علم «نقلی» است نه عقلی، ثالثاً علم به «بودن»ها است نه علم به «شدن»ها. رابعاً به گذشته تعلق دارد نه به حاضر. ما این نوع تاریخ را «تاریخ نقلی» اصطلاح میکنیم.
2 علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگیهای گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته بدست میآید. و آنچه که محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل میدهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله «مبادی» و مقدمات این علم بشمار میروند. و در حقیقت آن حوادث و وقایع برای تاریخ به معنی دوم، در حکم موادی است که دانشمند علوم طبیعی در لابراتوار خود گرد میآورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار میدهد، که خاصیت و طبیعت آنها را کشف نماید و به روابط علی و معلولی آنها پی ببرد و قوانین کلی استنباط نماید. مورخ به معنی دوم، در پیش کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علی و معلولی آنها است تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را «تاریخ علمی» اصلاح میکنیم.
هرچند موضوع و مورد بررسی تاریخ علمی حوادث و وقایعی است که به گذشته تعلق دارد، اما مسایل و قواعدی که استنباط میکند اختصاص به گذشته ندارند، بلکه قابل تعمیم به حال و آینده هم است. این جهت تاریخ را بسیار سودمند میگرداند و آنرا بصورت یکی از منابع «معرفت» (شناخت) انسانی در میآورد و او را برآیندهاش مسلط مینماید.
فرقی که میان کار محقق تاریخ علمی با کار عالم طبیعی هست، اینست که مواد بررسی عالم طبیعی، یک سلسله مواد موجود حاضر عینی است و قهراً بررسیها و تجزیه و تحلیلهایش همه عینی و تجربی است. اما مواد مورد بررسی مورخ در گذشته وجود داشته و اکنون وجود ندارد، تنها اطلاعاتی از آنها و پروندهای از آنها در اختیار مورخ است. مورخ در قضاوت خود مانند قاضی دادگستری است که براساس قرائن و شواهد موجود در پرونده قضاوت میکند نه براساس شهود عینی. از اینرو تحلیل مورخ تحلیل منطقی و عقلانی و ذهنی است نه تحلیل خارجی و عینی. مورخ تحلیلهای خود را در لابراتوار عقل با ابزار استدلال و قیاس انجام میدهد نه در لابراتوار خارجی و با ابزاری از قبیل قرع و انبیق. لذا کار مورخ از این جهت به کار فیلسوف شبیهتر است تا کار عالم طبیعی.
تاریخ علمی مانند تاریخ نقلی موضوع و مورد بررسی خود را از وقایع و حوادث گذشته گرفته و به گذشته تعلق دارد نه به حال و علم به بودنها است نه علم به «شدنها» اما برخلاف تاریخ نقلی، کلی است نه جزئی، و عقلی است نه نقلی محض.
تاریخ علمی در حقیقت بخشی از جامعه شناسی است، یعنی جامعه شناسی جامعههای گذشته است. چون موضوع مطالعه جامعه شناسی اعم است از جامعههای معاصر و جامعههای گذشته. البته اگر جامعه شناسی را اختصاص بدهیم به شناخت جامعههای معاصر، تاریخ علمی و جامعه شناسی دو علم خواهند بود اما دو علم خویشاوند و نزدیک و نیازمند به یکدیگر.
3 فلسفه تاریخ، یعنی علم به تحولات و تطورات جامعهها از مرحلهای به مرحله دیگر و قوانین حاکم برا این تطورات و تحولات. به عبارت دیگر: علم به «شدن» جامعهها نه «بودن» آنها.
کاستیها و دشواریها
پیش از ورود به مبحث اصلی به چند نکته باید اشاره کرد:
1 امامان شیعه، از آنجا که الگو و اسوه حیات و زندگی و امام همه، در همه جا و همه زمانها هستند، ضرورت دارد تا شناختی جامع از زندگی آنان داشته باشیم؛ زیرا نقش زندگی ائمه را در شکل دادن به شخصیت فکری و اجتماعی مسلمین نمیتوان منکر شد.
2 اکثر آنچه درباره امامان گفته و نوشته شده، پیرامون شخصیت فردی و فضایل اخلاقی، علم، زهد، سخاوت، معاشرت، القاب، فرزندان و نحوه شهادت آنان بوده است، ولی بعد اجتماعی سیاسی و نقش مبارزاتی ائمه و مواضع سیاسی آنان و شیوه عملشان در برخورد با جریانهای فکری و سیاسی و در مقابله با خلفای زمان خودشان، کمتر مورد بحث و بررسی وتحلیل قرار گرفته است. سعی ما بر این خواهد بود که به این جنبهها بیشتر بپردازیم.
3 – نوع بینش و شناختی که از ائمه داشته باشیم، میزانئ «توقع» ما را نسبت به آنها متفاوت خواهد کرد. بنابراین ضرورت دارد بحثی هم در این زمینه داشته باشیم که اساسا نقش ائمه و رسالتشان در میان امت چیست؟ آنگاه خواهیم دید که آیا جایی برای پیگیری تاریخی سیاسی ائمه هست یا خیر. طبعا بینش ما نسبت به ائمه، ما را به این بعد سیاسی احتماعی، خواهد کشاند.
4 – در تحلیل و تجزیه تاریخ سیاسی ائمه، به مشکلاتی بر میخوریم که قابل توجه است. برخی از این مشکلات، مربوط به عموم تواریخ و شخصیتهاست و بعضی دیگر، اختصاصا به تاریخ زندگی امامان شیعه مربوط میگردد و همین مشکلات، باعث شده تا حد زیادی بعد سیاسی اجتماعی تاریخ شیعه و ائمه، مکتوم بماند.
نقش ائمه در تداوم رسالت
تلاشهای شبانهروزی و زحمات 23 ساله پیامبر در طول بعثت، نمیبایست پس از فوت آن حضرت نیمه کاره بماند و رها شود. برای تداوم خط و حرکت پیامبر، لازم است که با همان ویژگیهای پیامبر، آن خط را در زمینه فکری و خارجی ادامه دهد. رسول اسلام، در طول حیات، بعضی از مسائل و ارزشهای جاهلی را نفی کرد و برخی ارزشهای جدید را جایگزین نمود و روی آنها تاکید داشت. به عنوان مثال:
1 – جنبه اثباتی: شرک، ظلم، اسارت، مفاسد اخلاقی، احکام اسلام و ...
2 – جنبه نفی: شرک، ظلم، اسارت، مفاسد اخلاقی، تبعیض، استثمار، خرافات، اشرافیت جاهلی، تعصبات قومی و قبیلهای و ...
وقتی پیامبر، در این دو میدان فعالیت میکند، جانشین او هم که ادامه دهنده خط و راه اوست، باید در این مسیر (در هر دو جنبه ) تلاش کند. تداوم خط رسالت و نبوت در شکل «جانشینی»، چیزی است که در فرهنگ ما با تعبیراتی همچون، «وصایت» ، «امامت»، «خلافت» و «ولایت» بیان شده است و بر عهده وصی پیامبر است که مسؤولیتهای رسول را تداوم بخشد.
آنچه که زیر بنای نقش اجتماعی ائمه را به عهده دارد این است که هدف، «تشکیل نظام اسلامی» است و این، نیازمند دو چیز است:
1 – ایدئولوژی و طرح (اسلام)
2 – قدرت اجرایی و حکومت
بدون طرح و برنامه، در دست گرفتن قدرت اجتماعی و سیاسی جامعه، به «نظام اسلامی» منجر نمیشود و داشتن طرح و ایدئولوژی بدون قدرت به «نظام اسلامی» منجر نمیشود و داشتن طرح و ایدئولوژی بدون قدرت اجرایی، کاری از پیش نمیبرد. بهترین قانون و طرح، بدون ضامن اجرایی، هیچ اثری ندارد. قانون اساسی کشور ما را اگر با آب طلا بنویسند و در قاب طلایی در تمام خانهها بگذارند، بدون یک «دولت»، که اجرا کننده آن در جامعه باشد فایدهای ندارد.
پیامبر اسلام، طرح و ایدئولوژی را داشت و آن اسلامی بود که از سوی خدا به طریق وحی نازل شده بود. قدرت اجرایی نداشت، که آن را هم با «هجرت» به مدینه تامین کرد و پس از هجرت، حکومت تشکیل داد. ائمه شیعه هم، دارای طرح و ایدئولوژی الهی بودند. منتهی دست و دسیسه غصب، آنان را به انزوای سیاسی کشیده بود. از این رو سعی میکردند که به هر طریقی، با کسب قدرت حکومتی و سیاسی، زمینه پیاده کردن حکم قرآن را فراهم کند. این بود که مبارزه با رژیم اموی و عباسی (با تاکتیکهای گوناگونش) یکی از اساسیترین کارهای ائمه بوده است، چرا که خط ائمه، با خط خلافت حاکم، متفاوت بوده است، وگرنه چرا ائمه، هر یک به گونهای شهید شدند یا دچار خفقان سیاسی و سانسور و محدودیت و زندان و تبعید گشتند؟ اگر خط ائمه با حکومتهای زمان خودشان یکی بود، باید در راس حکومت و رهبری باشند، یا لااقل نقش عمدهای در ارکان دولتها داشته باشند.
ائمه، نقشهای فکریو فرهنگی و پاسداری از مکتب هم داشتند. با توجه به آنچه گذشت می توان نقش ائمه را در سه بعد زیر خلاصه کرد:
1 – تبلیغ و تبیین ایدئولوژی و مکتب
2 – نفی بدعتها و جلوگیری از انحرافات و تحریفها
3 – مبارزه در جهت کسب قدرت اجتماعی به نفع حکومت اسلام.
میبینیم که در خط ائمه، حتمیت مبارزه جهت ایجاد قدرت حکومتی اسلام، نهفته و خط ائمه، تبلوری در مبارزه علویون با رژیم اموی و عباسی داشته است و امام به عنوان رهبر مکتبی و رهبر سیاسی – مبارزاتی، پیشوا و رهبر توده های مومن شیعی بوده که با خلافت غصب، سازش نداشتند با توجه به این شناخت از مسؤولیت و رسالت ائمه، میبینیم که بجاست تاریخ سیاسی آنان را پیگیری و تحلیل کنیم.
اما چرا این بعد از حیات ائمه، مکتوم مانده و چندان کار روی آن نشده است، به دلایلی است که اشاره میشود.
مشکلات راه
اشاره شد که مشکلات ما در تحلیل تاریخ، بعضی جنبه عمومی دارد و برخی اختصاصی. بعضی مربوط به کتب تاریخی و مورخین میشود، و برخی مربوط به نفس حادثه و رویدادهای تاریخی.
اما مشکلات عمومی
1 – تاریخهای خلافتی و سلطنتی
2 – دروغهای تاریخی.
3 – وجود خلاهای تاریخی و نقاط مبهم، حذف بعضی صحنهها یا تفصیل بیش از حد بعضی صحنه های دیگر.
4 – عدم بیان جغرافیای تاریخ و شرایط حادثه و بیان موقعیتئ رویداد.
5 – اختلاف در نقلهای مورخین .
6- تاثیر گرایشهای مورخ در نقل و بیان تاریخ.
7 – عدم نقل بسیاری از حوادث، بخاطر نبودن یک بینش منسجم در پیگیری مسائل تاریخی.
مشکلات خاص تاریخ ائمه
نارساییها و مشکلاتی که در بررسی خصوص تاریخ سیاسی ائمه شیعه و حرکتهای انقلابی شیعیان و علویون وجود دارد، یک قسمت مربوط به ذات عمل و نفس حوادث تاریخی و اطلاع انسان و مورخ از وقایع است، بخشی هم مربوط میشود به کتب تاریخ و دیدگاههای مورخین و مقدار آزادی یا وابستگی آنان به دربار خلافت، یا قدرتهای استعماری.
اما توضیح این مشکلات:
نفس عمل و ذات حوادث
1 – محدودیت تحمیلی در عمل: ائمه شیعه در خط معارضهئ با خلفای بنیامیه و بنیعباس قرار داشتند و خلافت آنان را غاصبانه و فاقد مشروعیت میدانستند و در جهت افشاگری چهره آنان و طرح مسائل امامت و غصب خلافت و اولویت خودشان به امامت و رهبری، و تلاش در جهت به دست گرفتن قدرت و امکانات اجتماعی، نقش مهمی داشتند و به عنوان رهبر یک جریان مخالف سیاسی – عقیدتی محسوب میشدند که در بطن قدرت حاکم، تلاش میکردند. طبیعی است که یک رژیم مسلط، به جمعی که مخالف سیاسی آن هستند آزادی کامل در عمل و تبلیغ نمیدهد و برای آن جمع، محدودیت ایجاد میکند. پس بخشی از نامعلوم بودن عملکرد خط ائمه، مربوط به محدودیت تحمیلی نسبت به آنان میباشد.
شیوه مخفی عمل : از آنجا که تلاش اجتماعی – سیاسی ائمه در مخالفت با رژیمهای اموی و عباسی تا حدود زیادی جنبه مخفیانه داشت و از طریق ارتباطات پنهانی با شهرهای مختلف و هواداران، به فعالیت میپرداختن، طبیعی است که بسیاری از کارهایشان به صفحات تاریخ و اطلاع مورخین نرسد. همچنانکه یک گروه مبارز مخفی، دارای عملیات و برنامهها و اسرار درون تشکیلاتی و روابط سازمانی و نیروهای سمپات و عضو، عملیات نظامی، طرحها و نقشه ها و جزوات و تحلیلها و کادرهای گوناگون مخفی میباشند و بسیاری از آنها پنهانی است و هرگز مطرح نمیشود، ائمه و علویون هم به عنوان سمبل یک خط و جریان مبارز و درگیر اسلامی بر ضد دستگاه حاکمه، که به خاطر پیگیری و تعقیب و محدودیت تحمیلی ، مخفی عمل می کردند، بسیاری از حرفها و ارتباطات و عملهایشان سری و پنهانی بود و طبیعت کار و نفس عمل مخفی، ایجاب می کند که بسیاری چیزها هرگز بر صفحات تاریخ منعکس نشود.
در احادیث شیعه و در فرهنگ مبارزاتی اهل بیت (ع) واژهها و اصطلاحاتی وجود دارد که بیانگر این خط مخفیکاری در عمل است. از جمله :
1 – کتمان (پوشاندن اسرار)
2 – تقیه (حفظ نیروها و اسرار، شیوه مبارزه مخفی)
3 – نهی از اذاعه (اذاعه به معنای فاش کردن راز و لو دادن مطالب است)
تا جایی که فرمان به «کتمان» دادهاند و «تقیه» را جزئی از دین به حساب آوردهاند و از پخش کردن و «اذاعه» مطالب و حرفها شدیدا نهی کردهاند. تعبیری به عنوان «امر» در احادیث است که کنایه از ولایت و حکومت و رهبری است و احادیث متعددی میگوید: «امر» ما را با هر کس در میان نگذارید. «امر» ما بسیار دشوار و تحملش سنگین است، اگر فاش کردن بعضی از دوستان نبود، چندین بار نزدیک بود که آن «امر» محقق شود و ... از این گونه تعبیرات و تاکیدات که روی مساله «رازداری» شده است.
شرایع و مواضع :
موضعگیریهای انسانهای هدفدار و اصولی، بر اساس «مبانی» است. تفاوت مواضع ائمه ایجاب میکند که با ریشه های مکتبی موضعگیریها و شرایط خاص هر دوره و هر امام آشنا شویم و از این شناخت، در تحلیل حوادث و سیره سیاسی ائمه، بهره بگیریم.
ریشههای مکتبی در موضعگیریها
امامان شیعه، به عنوان وارثان پیام و مکتب پیامبر و ادامه دهندگان خط رسالت، در جهت تبیین مکتب و تشکیل حکومت تلاش میکردند و خط ائمه، در مبارزه با رژیم خلافت غاصبانه در زمینههای گوناگون بود و امام، به عنوان رهبر مکتبی و رهبر سیاسی – مبارزاتی، پیشوای تودههای مومنی بود که با حکومت غصب، سرسازش نداشتند. موضعگیریهای ائمه (ع) در مقابل قدرت حاکم، روی انگیزه خصومت شخصی نبود، بلکه بر سر حق و باطل بود و ائمه و خلفا، نمایندگان دو جریان فکری – اخلاقی – سیاسی بودند که به هم اختلاف داشتند. بنابراین موضعگیریهای ائمه شیعه هم، ریشه در مکتب و متن ایدئولوژی اسلام داشت. دو خاندان بود و دو جریان. امام صادق (ع) در ریشه این تعارض میفرماید: کا و آل ابوسفیان اهل دو خاندانیم که برای خدا و در راخ خدا با هم دشمنی کردهایم. ما گفتهایم خدا راست میگوید، آنان گفتهاند که خدا دروغ گفته است. امامان، پیوسته نحوه عمل خود را به آیات قرآن و سنت پیامبر مستند می کردند. حتی امام حسین (ع) قیام خویش را نیز عمل به سیره پیامبر و علی (ع) و احادیث پیامبر اکرم (ص) میکرد تا در مشروعیت آن شکی باقی نماند.
موضعگیری ائمه، در دو زمینه بود:
1 – فکری و عقیدتی و تئوریک
2 – عملی و سیاسی
موضعگیری فکری و عقیدتی
از آنجا که خلافت و ولایت ، حق مشروع و مسلم امامان بود و دیگران آن را غصب کرده و حتی رنگ مذهبی و قانونی هم به عمل خود داده بودند، امامان شیعه، در طول حیاتشان به مناسبتهای مختلف، مساله امامت و ولایت و اهل بیت را طرح میکردند و گاهی در این زمینه با مخالفان، «احتجاج» هم میکردند و خلافت و حکومت را از نظر شرعی حق خویش میدانستند و آن را مطالبه میکردند.
این خواستار حق و حکومت شدن، حتی در مرحله تئوری و طرح قضیه هم، خلافتهای اموی و عباسی را تهدید می کرد و مشروعیت آنان را زیر سوال میبرد. از این جهت، شدیدا ائمه را در نوعی کنترل و سانسور قرار میدادند و مانع مطرح شدن مساله میگشتند.
موضع عملی و مبارزاتی
چون ائمه، تبلور راستین مکتب و تجسم خارجی اسلام بودند، بیش از همه، نسبت به اسلام، دل میسوزاندند. از این جهت ، در مقابل فساد دستگاه حاکمه، موضع میگرفتند، از نصیحت و ارشاد گرفته، تا مبارزه منفی و تا ... حتی درگیری مسلحانه جهت اسقاط رژیم.
انحرافهایی در سیستم حکومتی خلفا ، در ارتباط با بیت المال، در مورد جهاد اسلامی و تعطیل احکام و حدود الهی پیش میآمد که ائمه میبایست به عنوان پاسدار مکتب و سمبل اسلام و نماینده حقیقی پیامبر، دست به عمل بزنند. از طرفی هم ملاحظه دشمنان داخلی و خارجی جهان اسلام، موجب میشد ائمه نوعی برخورد کنند که زمینه ضعف دولت اسلامی در مقابل دشمنان مهاجم برون مرزی، فراهم نشود و از طرفی هم توجیه مفاسد رژیم حاکم تلقی نگردد. این مسؤولیت سنگینی بود که بخصوص امیرالمومنین (ع) چنین شیوهای داشت. از این جهت، در چنین مواردی، امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد و اصلاح ، عنوان میگشت و در موارد مختلف بنا به اقتضای شرایط عمل میکردند.
تغییر «شیوه» تابع تغییر «شرایط»
آنچه در زندگی ائمه به چشم میخورد، تفاوت شیوه و تاکتیک و نوع موضعگیریهای آنان در برابر رژیمها، جریانهای فکری و سیاسی و حوادث واقعه است. نحوه عمل و موضعگیری ائمه، تابعی است از متغیر، و بنا به تحول و دگرگونی شرایط سیاسی اجتماعی جامعه، شیوه های عمل آنان هم متناسب با آن فرق میکرده است. این شیوه، در عمل خود پیامبر هم در طول حیات اجتماعیاش، مشاهده میشود و در تبلیغ اسلام میبینینم سه گونه عمل و سه مرحله داشته است:
1 – سه سال دعوت مخفی
2 – ده سال دعوت علنی و کادرسازی در مکه
3 – ده سال هم حکومت و رهبری امت
هر یک از این سه مرحله ، با توجه به تناسب شرایط و زمینه کار بوده است.
ائمه شیعه نیز بنا به شرایط کوناگون، به تناسب محدودیتها یا آزادیها، کم و زیاد شدن فشارها، میزان فسق آشکار یا ظاهرسازی خلفا، اندازه آگاهی مردم و ... شیوههای گوناگونی داشت، ولی همه، در ادامه یک خط بود و پیمودن راهی بر اساس ملاک قراردادن حق و مصلحت اسلام و مسلمین و همه مواضع متفاوت هم برخاسته و نشات گرفته از وظیفه الهی بود.
به تعبیر مقام معظم رهبری آیه الله خامنه ای ، ما نباید در تفاوت شیوه عمل ائمه، به تعداد امامان نظر کنیم، بلکه باید ائمه را بعنوان فردی که 250 سال عمر کرده و بنا به شرایط مختلف و نیازهای هر زمان و امکانات موجود، مختلف عمل کرده است به حساب آوریم. بدون شک ، اگر خود پیامبر هم 250 سال عمر می کرد و در زمان خود، با شرایط متفاوت رو به رو میشد، همانگونه عمل میکرد که لئمه عمل نمودهاند.
شرایط گوناگون
گفتیم که تغییر شیوه، تابع تغییر شرایط بوده است. حال ببینیم شرایط سیاسی عصر ائمه و برخورد قدرتهای حاکم با آنان چگونه بوده است؟
1 – آزادی کامل؟ (هرگز...)
2 – آزادی نسبی؟ ( گاهی ... ) مثل زمان امام باقر و امام صادق و قسمتی از زمان حضرت رضا (ع) .
3 – خفقان و سانسور؟ (اغلب اوقات)
در دوره ضعف حکومتها و یا فشار کمتر آنان، زمینه برای عمل ائمه، بیشتر بود و دست به کارهای فکری و سازندگی بیشتری میزدند و از زمینه موجود، حداکثر استفاده را میبردند (مثل زمان امام باقر و امام صادق). از زمان امام رضا (ع) به بعد، خفقان بارترین دوره امامت به حساب میآید. رفتار خلفا مخصوصا از زمان امام جواد(ع) به بعد، این بود که ائمه به دربارها و پایتختهای خویش بکشند (البته بصورت جلب و اقامت اجباری و تبعید) تا هم بهتر بتوانند زیر نظر داشته، کنترل کنند، و هم پایگاه مردمی آنان را گرفته و رابطه «امام» و «امت» را قطع کنند.
همین محدودیتها نسبت به پیروان ائمه و اصحاب انقلابی و شیعیان مبارز و علویون پرشور هم وجود داشت و گاهی بیش از خود ائمه، زیرا با تمام قساوتها و دشمنیهایشان هر طور بود تا حدودی برای جلوگیری از انفجار خشم مردم هوادار، گاهی برخوردی در ظاهر محترمانه و مودبانه میکردند و میخواستند کمتر مورد تعرض قرار دهند و اذیت و آزار کنند، در حالی که شیعیان زیر شدیدترین شکنجهها و صدمات جسمی و روحی بودند و کمترین این فشارها، بر کنار ساختن و محروم این هواداران، از کارها و مشاغل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و قطع حقوق و فشارهای مالی بود.
برخورد خلفا با ائمه بطور خلاصه چنین بود:
1 – رفتار خشن و قهر آمیز
2 – محاصره و فشار اقتصادی
3 – به انزوا کشاندن وامامان
4 – فشار بر هواداران و پیروان
موضع و نوع مبارزه ائمه
در چنان شرایط خفقان بار، ائمه چه موضعی داشتند و چگونه عمل میکردند؟ مواضعی که در ذهن می تواند تصور مرد و احتمال داد. سه موضع است:
1 – موضع تهاجمی
2 – موضع تدافعی
3 – موضع تسلیمی
از این سه موضع، آن چه مسلم است، این است که ائمه، «موضع تسلیمی» هرگز نداشتهاند و با توجه به این که آنان ، قرآن ناطق و اسلام مجسم بودند و سخن و عملشان برای مردم، «حجت» بود، عملشان هم برخاسته از مکتب و بیانگر معیارهای الهی بود، سکوت و تسلیم و سازشکاری و مداهنه، هرگز در قاموس ائمه (ع) نمیگنجید.
میماند دو موضع دیگر.
در بعضی از دورهها، ائمه موضع هجومی هم داشتند، مانند زمان امام علی (ع) و امام حسین (ع) و قسمتی از دوره امام مجتبی (ع) ولی اکثر موضع ائمه، تدافعی بود. هم دفاع از مکتب و حفظ شرافت و تعهد و موضع راستین امامت، هم حفظ نیروهایئ ساخته شده شیعه برای فرصت مناسب آن چه که در فرهنگ ما به نام «تقیه» نه به معنای فعالیت نکردن (معنای انحرافی) بلکه «تقیه» به معنای فعالیت مخفی کردن (معنای صحیح) و با ساختن نیروهای مفید و حفظ و نگهداری آنها برای روزی که لازم باشد، میکوشیدند که حداقل تلفات را در برخورد با رژیمها بدهند، و امام صادق فرموده است: «التقیه من دینی و دین آبائی...».
از شیوههای مختلفقی که در زمینه مبارزه وجود دارد، از قبیل سیاسی، مسلحانه، ایدئولوژیک، مثبت، منفی، ائمه چه شیوه ای داشتهاند؟ شیوه ائمه را از خلال تلاشهای گوناگون انان که بر محور حفظ مکتب، احقاق حق، ایجاد تغییرات بنیادی در نظام جامعه به نفع اسلام، ارائه چهره بیآلایش دین و مقابله با شبهات و تحریفها و مکتب سازیها و ... بوده است، به دست میآوریم. بطور عمده می توان نوع مبارزه ائمه (ع) را در دو شیوه زیر خلاصه کرد:
1 – مثبت (از طریق عمل و اقدام خارجی )
2 – منفی (از طریق عدم همکاری)
مبارزه مثبت
شاهد زندهتر مبارزه مثبت ائمه، در نوع عمل امام علی (ع) و قیام امام حسین (ع) و عمل امام مجتبی (ع) قبل از صلح، و برخی تلاشهای تبلیغی و تشکیلاتی و کادرسازی ائمه دیگر بود که غالبا به محدود شدنشان از سوی خلفا میانجامید. آموزشهای ائمه و تغذیه فکری و فرهنگی امت، نوعی مبارزه مثبت بود که از جهتی تقویت مبانی اسلام و رسالت بود و از جهت دیگر ، مقابله با امواج فکری و گرایشهای رنگارنگ....
نقش ارتباطی ائمه با پیروان، یک نقش ایجابی و اثباتی بود و ائمه آن را در سایه عطاها و ایثارها و تلاشهای فراوان کسی کرده بودند و به خاطر این مردمی بودن و در کنار مردم بودن و در فرک مردم زیستن بود که محبوبیت پیدا کرده و بر قلبها حکومت میکردند.
امامان همیشه میکوشیدند تا با آگاهی و جهت دادن و انسان سازی و تربیت کادرهای لازم، قلب «تودههای مردم» را فتح کنند، نه «خاک» را ، بر «دل» ها حکومت کنند، نه بر «جمجمه» ها و بر «مردم» تکیه کنند، نه بر «تخت»!... نقش آنان ، نقش رهبر و پیشوایی بود هدایت کننده و برانگیزنده و جهت دهنده. سلاح حلفا زور و زندان بود، و سلاح ائمه، محبت و محبوبیت.
مبارزه منفی
مبارزه منفی، بیشتر به صورت «عدم همکاری» با رژیم خلافت و مهره قدرت غاصب نشدن و باج ندادن و موجب تقویت سیاسی و نظامی آنان نشدن، آشکار میشد. این عدم همکاری در این زمینه ها بود:
1 – اقتصادی 2 – اداری، 3 – قضایی .
ائمه ، از نظر کار اقتصادی و تلاشهای مالی میکوشیدند از ناحیه آنان، رژیم تقویت نشود. از نظر اداری هم، جزء کارگزاران حکومت نشدن، در تشکیلات اداری و دیوانی وارد نگشتن، منصبی را از سوی طاغوت زمان نپذیرفتن و ... مبارزه منفی به حساب میآمد. از نظر قضایی هم، برای دادخواهی پیش محاکم وابسته نرفتن، نهی و جلوگیری از «تحاکم» نزد قضات وابسته به خلیفه، نکوهش از قاضی القضاه های درباری، رهنمود دادن به هواداران جهت نپذیرفتن منصب قضا از سوی خلفا و ... وجود داشت.