جهانی شدن اقتصاد بیش از آنکه زاییده پیشرفت فن آوری ارتباطات و حمل و نقل باشد، مخلوق سیاست گذاری و برنامه ریزی های اقتصادی چند دهه گذشته در کشورهای ثروتمند است.
شاید اگر جریان « جهانی شدن اقتصاد» راه نمی افتاد، حساسیت ها درباره اصل « جهانی شدن» تا بدین پایه برانگیخته نمی شد.
در اثر فشار سازمان های مالی بین الملل که ابزار کار کشورهای پیشرفته هستند، وضعیت اندک اندک به گونه ای در می آید که کشورهای در حال توسعه، بر سر کی دو راهی قرار بگیرند که یا باید با ادامه سیاست های اقتصادی درون نگر به بازارهای محدود خود بسنده کننده که در این صورت از مزایای رشد تولی و فن آوری که گمان می کنند با ورود به صحنه تجارت بین المللی نصیب آنان می شود.
محروم بمانند و یا با پیوستن به جریان جهان گرایی اقتصادی، بر ثروت های طبیعی خود چوب حراج نهند و در جایگاهی که تقسیم کار ناعادلانه بین المللی برای آنها تعیی می کنند، به فعالیت بپردازند.
اکنون در کشور ما بیش تر از هر زمانی، درباره ویژگی های مثبت سیستم تجارت آزاد، تبلیغ می شود، به گونه ای که راه نجات از وابستگی به اقتصاد تک محصولی، تنها به عضو شدن در سازمان تجارت جهانی منوط می گردد، در حالی که سو بردن از منافع تجارت آزاد در گرو زیر ساخت های لازم، مدیریت توانا و قدرت رقابت است.
خردمند کسی است که از تجربه های تاریخی درسی بگیرد.
در قرن نوزدهم، هنگامی که انگلستان قدرت برتر تجاری بود و ناگزیر از سیستم آزاد دفاع می کرد، فردریک لیست پایه گذاری مکتب تاریخی آلمان، مردم کشوری را که دولت واحدی نداشت و به قطعات متعدد از لحاظ سیاسی و اقتصادی تقسیم شده بود، به اتحاد اقتصادی فرا خواند و از پیوستن به تجارت آزاد در آن وضعیت خاص بر حذر داشت و با طرح یک نظریه هوشمندانه، گفت: اکنون ملت ها منافع مختلف دارند و قدرت های آن ها نامساوی است.
به هم پیوستگی قطعی ( اقتصادی) وقتی مفید است که همه در برابر یکدیگر مساوی باشند والا عملاً یکی از آنها منتفع می گردد و دیگران تابع او خواهند شد.
هر گاه علم اقتصاد از این لحاظ در نظر بگیریم، می توانیم آن را چنین تعریف کنیم: « اقتصاد علمی است که با توجه به منافع فعلی و اوضاع و احوال خاص ملت ها، معین می کند که هر ملت به چه ترتیب می تواند درجه رشد اقتصادی خود را بالا ببرد تا اتحاد با سایر ملت های متمدن و در نتیجه، آزادی تجارت، برای او ممکن و سودمند باشد» از سخن لیست نیتجه می شود که رو به رو شدن دو اقتصاد در وضعیت نابرابری توان اقتصادی و تکنولوژیک، زمینه را برای سلطه اقتصاد قوی تر بر اقتصاد ضعیف تر فراهم می کند، اکنون وضع درباره ما چنین حالتی دارد، پس نباید در تبلیغ مزایای سیستم تجارت آزاد راه افراط پیمود.
بسیار شنیده می شود که مدافعان جهانی سازی اقتصاد، برای توجیه درستی راهبرد توسعه صادرات برای کشورهای جهان سوم، از تجربه ببرهای آسیا، به ویژه کره جنوبی یاد می کنند که چگونه کشور فقیری ماند کره جنوبی، از صادرات مواد خام توانست بدین درجه از صادرات کالاهای صنعتی دست یابد.
این ظاهر ماجرا است.
این که همه کشورهای در حال توسعه بتوانند تجربه کرده را تکرار کنند، مورد تردید است.
رویکرد ایران به جهانی شدن اقتصاد از بعد آسیب شناسی چگونه است؟
« جهانی شدن» به مثابه یک اصطلاح واژه (Globalisation) که اخیراً به یکی از پر استفاده ترین و رایج ترین مفاهیم علوم انسانی بدل شده است، اسم مصدر از مصدر جعلی Toglobalize است که خود از صفت Global ساخته شده است.
البته پاره ای از منابع و ماخذ، واژه یا اصطلاح جهانی شدن را معادلی برای اصطلاحات Pionetavixation , Mondialisationمی دانند با این حال آنچه که در اکثریت قریب به اتفاق منابع پذیرفته شده، همان اصطلاح Globalisation است و حتی عده ای معتقدند که واژه Mondialisation ترجمه کلمه Globalisation است.
در لغن نامه برای صفت Mondialisation که ریشه و منشا اصطلاح Globalisation است سه معنا قایل شده اند: گرد مثل توپ یا کره پ مقولات مربوط یا شامل در کره زمین و اصولاً در سراسر جهان.
کلی یا جهانشمول مصدر to globalise با توجه به معنای سوم ساخته شده است و به نظر، فعل آن هم لازم است و هم متعدی و به همین دلیل می توان آن را، یک سو، « جهانشمول کردن» یا « یکپارچه کردن» و از سوی دیگر (جهانشممول شدن) یا « یکپارچه شدن» ترجمه کرد.
و البته پرواضح است که میان این دو وجه لازم و متعدی، نه تنها از حیث معنی، بلکه از لحاظ پیامد و منظور اصلی طراحان جهانی شدن نیز تفاوتهای اساسی و فاحشی وجود دارد.
به طوری که می توان به دو مساله مستقل، معتقد شد.
سرشت « جهانی شدن» در مورد ماهیت جهانی شدن بحثهای مختلفی وجود دارد اما قدر، متیقن همه این بحثها این است که ما در حال پشت سر گذاشتن فرایندی هستیم که در آن نقش و اهمیت جغرافیا، فضا و زمان کم رنگ می شود.
عمده ترین شاخصهای ابزاری جهانی شدن عبارتند از: اقتصاد اطلاعاتی و تجارت الکترونیکی عده ای جهانی شدن را به معنای پایان جغرافیا می دانند.
تصور برخی آن است که تکنولوژی اطلاعاتی به گونه گسترده ای قابلیت « در دسترس» قرار گرفتن را یافته است.
از این رو انباشت و مدیریت اطلاعات در سطح ملی، مشکل شده و برداشت انسانها را از مقوله ای به نام «فاصله» تحت تاثیر قرار داده، تعریف آنان را از «جامعه» و «وفاداری» متحول ساختند.
نظم فرهنگی را ویران کرده و معادله قدرت را نیز به تدریج تحت تاثیر قرار می دهد.
برخی جهانی شدن را تجلی این برداشت متداول دانسته اند که جهان از طریق نیروهای اقتصادی و تکنولوژی در حال تبدیل شدن به یک فضای اجتماعی واحد است و رویدادهای واقع در یک منطقه، از جهان می تواند پیامدهای مهمی داشته باشد.
برای عده ای، جهانی شدن با یک احساس تسلیم قضا و قدر شدن و ناامنی دایمی همراه است، زیرا به نظر می رسد مقیاس تغییر و تحول اجتماعی و اقتصادی معاصر، قابلیت و توانایی دولتهای ملی یا شهروندان را برای کنترل مقابله یا مقاومت در برابر آن تحول، تحلیل می برد.
برخی دیگر جهانی شدن را افسانه دانسته یا حداکثر آن را ادامه روندهایی می دانند که از دیرباز وجود داشته اند.
برخی جهانی شدن را حلقه ای اجتناب ناپذیر از تاریخ سرمایه داری می دانند.
به اعتقاد آنها سرمایه داری برای گریز از فروپاشی ناگزیر است بحران ناشی از انباشت سرمایه و بحران مشروعیت را در جهان پخش کن تا لایه های نامشکوف جهان را به انحصار خویش درآورد.
از این رو، جهانی شدن صورتی از امپریالیسم است و این گویای اوج بحران در نظام سرمایه داری است.
والر شتاین، گوندرفرانک، سووی، پل باران، سمیر آمین و … معتقد به چنین دریافتی هستند و جهانی شدن را زاده سرمایه داری و در عین حال « آنتی تز» آن می دانند که ضرورتاً باید به رهایی توده زحمتکش بیانجامد.
گروهی دیگر جهانی شدن را مترادف با « غربی شدن» ( westernization) و « آمریکایی شدن» ( Americanization) والیناسیون همه جانبه می دانند و آن را دامی تلقی می کند که کشورهای غربی نهاده اند و می خواهند با یکسان سازی فرهنگها و تسطیح تمایزها، بازار مصرف خویش را گسترش دهند.
زبان جهانی شدن، آمریکایی، فرهنگ آن، غربی و سکان هدایت آن نیز در دست آنان است.
جهانی شدن، تحقق مجدد رسالت انسان سرمایه داری است که زمانی با جنگهای صلیبی و زمانی با فرستادن مسیونرها و فتح فرهنگ جهانیان، درصدد جهانی کردن ارزشهایشان بودند.
سر ژلاتوش، هارولد شومان، پیتر مارتین از جمله نظریه پردازانی هستند که جهانی شدن را پروژه ای اندیشده و با برنامه تلقی می کنند که ملتهای مستقل باید از آن احتراز جویند.
چرا که فرهنگ، فن آوری و اطلاعات عصر جهانی شدن متعلق به ایلات متحده آمریکاست و دیگران نشخوار کننده فرهنگ مسلط غربی هستند.
در این میان کسانی مانند فرانسیس فوکویاما (F.Fukuyama) و ساموئل هانتینگتن ( S.Huntigton) یکسان شدگی و تکثیر فرهنگ و منش غربی را فرآیندی مبارک تلقی کرده و از پیروی انسان دموکراتیک و ایدئولوژی لیبرال سخن می گویند.
از نظر این دسته، دهکده جهانی که در پرتو گسترش اطلاعات و ارتباطات رخ می نماید موجب رهایی انسان از اندوه سنتها و محنتها خواهد شد.
رولند رابرستون (Roland Robertson) اعتقاد دارد: « جهانی شدن که در قرن بیستم به صورت کل گرا تجلی پیدا کرد، مستلزم وابسته کردن نقاط مرجع فردی ملی به نقاط مرجع دیگری است.
از این رو، جهانی شدن ایجاد ارتباطات فرهنگی، اجتماعی و پدیده شناختی بین چهار عامل را شامل می شود: خویشتن فرد، جامعه ملی، نظام بین المللی جوامع و بشریت به طور کل.» وی در جایی دیگر، جهانی شدن را مفهومی می داند که هم به فشرده شدن فرهنگی اشاره دارد.
دیوید هلد ( David Held) جهانی شدن را متضمن تغییر شکل در فضای سازمان انسانی و فعالیت و اقدام فرا قاره ای یا الگوهای بین منطقه ای اقدام، تعامل و عامل قدرت می داند.
قدرت سیاسی از رهگذر اهمیت و نفوذ سایر نظامهای قدرت، بازسازی و مجدداً مفهوم سازی شده و تا حدی تغییر یافته است.
در این جهان در حال ظهور، شهروند، پارلمان ملی، مجامع منطقه ای و مقامات جهانی هم می توانند از هم متمایز باشند، اما نقشها در چارچوب پاسخگویی دموکراتیک و تصمیم گیریهای عمومی، بهم پیوسته و مرتبط هستند.
ملکوم واترز (Malcolm Waters) جهانی شدن فرایندی اجتماعی می داند که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین می رود و مردم به طور فزاینه از کاهش این قید و بندها آگاه می شوند.
آنتونی مک گرو ( Antony McGrew) جهانی شدن را در برگیرنده دقایق زیر می داند: فعالیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بر ماورای مرزهای ملی تاثیر گذاشته و از آنها تاثیر می پذیرند.
افزایش شدت و وسعت ارتباطات به محو شدن فاصله موضوعات داخلی و خارجی می انجامد.
ارتباطات در حال رشد، مسایلی را در سطح بین المللی ایجاد میکند.
شبکه های به هم فشرده ای بین نهاد های بین المللی، جوامع سازمانهای غیر دولتی و شرکتهای فراملیتی به وجود می آورد.
این شبکه ها به ایجاد یک سیستم جهانی منجر می شود که محدودیتهایی سیستمی برای فعالیتهای بازیگران مزبور ایجاد می کند و استقلال آنها را کاهش می دهد.
از مجموع مباحث فوق چنین برداشت می شود که مجموعه مفاهیمی که برای تبیین پدیده جهانی شدن به کار رفته، ناظر بر وقوع یک تغییر مفهومی هستند که طی آن به جای ساختارها و سیستمهای موجود، پیکره نوینی شکل می گیرد.
پیامدهای این پیکره با حفظ جوهر و فلسفه وجودی و خاستگاه خود، افقی جهانی پیدا می کند و در ورای مرزهای فرو ریخته هم صدای زیادی پیدا کرده و ضمن فرو ریزی مرزها، ساختارهای ملی را پیرو خود ساخته است.
ابر شبکه های جهانی باعث دسترسی آسان و ارزان به فرآورده های آن و تاثیر گذاری بر گفتمانها و خرده گفتمانهای دیگر می شود.
و هماهنگی بیشتری در حوزه های اقتصاد، سیاست و فرهنگ را از جانب دولت- ملتها (Nation –Stutes) ضروری می سازد.
در پایان این بحث این نکته لازم به ذکر است که « جهانی شدن» با« بین المللی شدن» (intemationalization) متفاوت است.
بین المللی شدن به تشدید ارتباطات میان حوزه های ملی و در نتیجه تاثیرات وسیع و عمیق کشورها بر یکدیگر اطلاق می گردد.
به عبارتی بین المللی شدن ارتباط و تشکل کشورهای دارای مرزی جغرافیایی است، در حالی که جهانی شدن متشکل از شبکه های فرامرزی و فرا سرزمینی است.
یعنی پدیده های جهانی می توانند همزمان کل عالم را در نوردند و بدون توجه به زمان و مکان از یک نقطه به نقطه دیگر حرکت کنند.
در حالی که تقسیمات دولت های ملی وابستگی متقابل بین المللی را شدیداً تحت تاثیر قرار می دهند، اما خطوط پیوستگی متقابل جهانی غالباً ارتباطی با مرزهای سرزمینی ندارند.
برداشتهای متفاوت هر یک از اندیشمندان و صاحب نظرانی که در مورد جهانی شدن بحث کرده اند.
تلقی و برداشت متفاوتی از این مقوله داشته اند.
به طور کلی می توان سه برداشت متفاوت را از یکدیگر متمایز ساخت: عده ای صحبت از « روند جهانی شدن» (The Process of Globalization) می کنند و آن را به مثابه فرآیندی می دانند که سرشتی اجتناب ناپذیر دارد.
این عده از فرا رسیدن عصری سخن می گویند که گسست جدی و عمیق پدیدار شده و در این فرایند علاوه بر درهم تنبیدگی اجتماعی انسانها، از لحاظ اقتصادی نیز هندسه جدیدی شکل می گیرد که بیش از آن که مبتنی بر جغرافیا باشد به صورت موضوعی، بر تقسیم کار بنیاد یافته است و پیش از آن که حول محور محض انسان باشد، به توان کارآفرینی و عملی انسانها توجه دارد و عامل تکنولوژی و الزامات اقتصادی، آن را اجتناب ناپذیر میکند.
برخی دیگر، جهانی شدن را به مثابه یک «طرح» ( project) تلقی نموده اند به گونه ای که نقطه آغاز و فرجام آن مشخص است.
این عده صراحتاً جهانی شدن را نقشه ای برای تحقق رسالت قدیمی انسان سفیر سرمایه داری می دانند.
تامیلسون (Tamilson) عقیده دارد که فرهنگ جهانی شده ای که ما هم اکنون با آن روبرو هستیم یک فرهنگ جهانی مبتنی بر هرج و مرج نیست و در عین حال فرهنگی نیست که از جمع بین تجارب و نیازهای بشریت حاصل آمده باشد، حتی به صورت یکسانی از گونه های فرهنگی موجود نیز تغذیه نمی کند، بلکه حاکم شدن یکی از گونه های فرهنگی است که از توان بیشتری برخوردار می باشد.
در یک کلام، مقصود همان فرهنگ غربی است.
ورسلی ( Wersly) همچون تامیلسون بر آن است که شکل گیری مقوله جهانی شدن هر چند که دموکراسی تقلیدی را به ارمغان می آورد، اما امکان سلطه را تقویت می کند.
در این دیدگاه، جهانی شدن به مفهوم واقعی کلمه عبارت است از تداوم روند استعمار و امپریالیسم نو جهانی شدن نوعی جهانی سازی اندیشیده و دور اندیشانه صاحبان ثروت و قدرت است که در آن «اطلاعات» جای « سیستم پایه طلا» ( Glod Standard System) را گرفته است سرمایه سالاری امروزه در قالب جهان گرایی ظاهر شده و اگر امپریالیسم را آخرین مرحله سرمایه داری بدانیم، جهانی شدن واپسین مرحله امپریالیسم است.
اصول گرایان اسلامی نیز ادعاهای جهان صنعتی در زمینه حقوق بشر، دموکراسی و غیره را فریبنده دانسته و جهان شدن را طرحی می دانند که غریبان جهت تسهیل و تعمیق تاراج منابع جهان سوم باب کرده اند.
نتیجه آن که براساس این تلقی، طرح جهانی شدن شیوه ای نوپا است برای تحصیل مقصودی دیرپا و کشورهای جهان سومی نباید در دام جهانی شدن که استعمار گران تدارک دیده اند بیافتند.
سومین برداشت از جهانی شدن درک این مقوله به عنوان نه یک فرایند بی طرفانه و یا طرح تعمدی، بلکه «پدیده ای» (Phenomena) ساخت دست بشر است.
که تحویل یک سویه این پدیده به «فرآیند» یا « طرح» مانع از فهم آن می شود یعنی این پدیده نو ظهور نه پیش اندیشده است که بتوان طرح نامید و نه بدون اطلاع جهانیان، مخصوصاً کارگزاران اطلاعات به واسطه اشراف بر پیامدهای این پدیده از فرصت بیشتری برخوردارند.
جهانی شدن، یک پدیده تناقض آمیز است.
این پدیده رواج استانداردهای عام رفتاری را در روابط سیاسی اقتصادی و اجتماعی تشویق می کند، اما به همگون سازی نمی پردازد.
و در عین یکپارچه سازی، شکافهای را نیز پدید می آورد.
جهانی شدن هم زمان با ایجاد فرصتها، خطرها و تهدیداتی نیز فراهم می آورد.
به بیان دیگر، جهانی شدن همچون هر پدیده دیگری باردار تهدیدها و فرصتهای متعدد و متنوع است.
از یک سو شبکه های الکترونیکی و رایانه ای به عنوان مهمترین زیر ساخت و نیروی پویای جهانی شدن، باعث شده تا بازیگران قادر شوند از راه دور به اعمال قدرت و ایجاد تاثیرات مهم دست بزنند.
این امر اقتدار و اشکال حاکمیت را در عرصه سیاست متحول می کند و با از میان بردن فاصله های فیزیکی میان قدرتها، پتانسیل تهدید را بالا می برد.
از سوی دیگر با تسریع روند مبادله، افزایش اطلاعات قابل دسترسی حاکمیتهای ملی، توزیع قدرت میان بازیگران مختلف و بالا بردن قدرت چانه زنی بازیگران غیر حکومتی، فرصتهایی را نیز پدید می آورد.
درک درست این تهدیدات و فرصتها می تواند کشورها را قادر سازد تا با اتخاذ تدابیر و تمهیداتی میزان آسیب پذیری خود را کاهش داده و میزان اثر پذیریهای مثبت از روند جهانی شدن را بالا ببرند.
آیا جهانی شدن تحولی خود به خودی است؟
این یک پرسش کلیدی است، زیرا نوع پاسخ، وظیفه کشورهای گوناگون را در مورد چگونگی موضوع گیری در برابر جریان جهان گرایی، روشن می سازد.
بسیاری از متفکران غربی، چنین وانمود می کنند که جهانی شدن مرحله ای از تاریخ است که جهان به ناگزیر و در پی تغییراتی که در فن آوری رایانه ها و تکنولوژی ارتباطات و حمل ونقل صورت گرفته است، گام بدان نهاده است و همه کشورها ناچارند، در جهت جریان جهانی شدن شنا کنند و تبعات آن را بپذیرند.
آنچه رخ می دهد ظهور « دهکده جهانی» است که مارشال مک لوها، در 1970 آن را معرفی کرده بود و اینک در پی انقلاب عظیم تکنولوژیک در شرف تحقق است ما می پذیریم که عوملی وجود دارد که زمانها و مکانها را بدان گونه به یکدیگر پیوند می دهد که جامعه جهانی را به صورت یک حقیقت واحد در می آورد و تمایزات بین دولت ها و ملت ها را محم می سازد، لیکن سخن این است که همه این عوامل، ناخواسته نیستند، بلکه بعضی از آنها، مانند آزاد سازی تجارت، به هم پیوستن بازارهای مالی و رشد فعالیت شرکت های چند ملیتی، دقیقاً به عنوان ابزاری کارآمد، برای متحول ساختن جهان و شکل دهی به اقتصاد جهانی به کار گرفته می شود.
سالها سیاست گذاری و برنامه ریزی های متمرکز از سوی نظام های سرمایه داری دولتی، در امریکا و اروپا انجام گرفته است، تا کار بدین جا رسیده است، بنابراین اگر بگوییم، جهانی شدن تداوم حرکت سرمایه داری است که پس از پایان جنگ سرد، رویای تسلط بر عالم را در سر می پرورد، خطا نگفته ایم.
از آن جا که ایالات متحده امریکا، کشوری قدرتمند از جهت قدرت نظامی و اقتصادی و توان فن آوری در دنیا است و با اهرم های که در اختیار دارد، می تواند تصمیم گیری ها و فعالیت های سازمان های بین المللی را تحت نفوذ خود داشته باشد و از طریق امپراتوری خبری و تبلیغاتی خویش، الگوی مورد نظر خود را تبلیغ و یا تحمیل نماید، این گمان قوت می گیرد که جهانی شدن روندی هدفدار است و بناست که به « امریکایی شدن جهان» بیانجامید.
آیا جهانی شدن خارج از اختیار است؟
جهانی شدن، آنسان که برخی گمان می کنند، یک امر غیر اختیاری صرف نیست، زیرا در قضیه جهانی شدن، دو دسته عوامل در کارند: دسته اول: عواملی، مانند پیشرفت تکنولوژی ارتباطات و گسترش شبکه اینترنت و صنعت حمل و نقل که خود به خود تحقق می یابند و تمام دنیا و از جمله کشور ما را به یکدیگر پیوند می دهند و به صورت دهکده واحدی در می آورند.
در این گونه موارد، چون مبارزه با علت، معقول و یا مقدور نیست، باید با معلول، اگر دارای مفسده است، مبارزه کرد و چنانچه مبارزه امکان ندارد، دولت اسلامی باید منع قانونی این امور را باقی نگه دارد و حق ندارد به بهانه این که عمل خلافی قابل جلوگیری نیست، انجام آن را قانونی کند، زیار جایز دانستن کار خلاف، اهل صلاح را هم به فساد کاری می کشاند و انکار منکر اگر با دست ممکن نباشد، با زبان واجب است.
دسته دوم: عواملی هستند که خود به خود عمل نمی کنند و کارکرد آنها به اراده ما بستگی دارد که بخواهیم و زمینه جهانی شدن کشور خود را فراهم آوریم.
در بعد فرهنگی جهان گرایی، عواملی هستند که در اختیار ما نیستند، برای مثال جلوگیری از برنامه های ناسالم و مفسده انگیز رادیو و تلویزیون های خارجی، ماهواره ها و شبکه اینترنت در اکثر موارد برای ما مقدور نیست.
در بعد سیاسی و مخصوصاً در بعد اقتصادی جهان گرایی، هنوز سر رشته بیش تر کارها در دست دولت ها است و اگر دولتی بخواهد، می تواند خود را از مسیر جهان گرایی بر کنار نگه دارد، مثلاً در بعد سیاسی، تا حد ممکن از عواملی که موجب تضعیف دولت ملی است پرهیز نماید و در بعد اقتصادی، اجرای عدالت را بر خود فرض بداند.
مبانی نظری « جهانی سازی» جهانی سازی به چه معناست و تاریخ طراحی و نیز مبانی فکری آن کدامست؟
و چه نسبتی با فرهنگ غرب و فرهنگ اسلامی دارد؟
برای دستیابی به پاسخ این پرسشها، این نوشتار با طرح فرضیه های ذیل آغاز می گردد: 1- بین مبانی فکر جهانی سازی و فرهنگ غرب ارتباط وجود دارد 2- بنابراین جهانی سازی یک پروژه است نه یک پروسه 3- آمریکا رهبری این پروژه را بر عهده دارد 4- آمریکا در رهبری پروژه جهانی سازی ناتوان است و تنها اسلام به عنوان دین برتر و آخر الهی، توانایی اداره پروسه جهانی سازی آن هم با هدفگیری دیگری را دارد.
مفهوم جهانی سازی ( Globalization) علی رغم متداول بودن اصطلاح جهانی شدن یا جهانی سازی، هنوز تعریف جامع و مانعی از آن ارائه نشده است زیرا: دقیقاً زوایا و ابعاد جهانی شدن ملموس و روشن نیست، حتی برای آنانی که در فرآیند جهانی شدن قرار دارند.
اصطلاح جهانی شدن مفهوم جدیدی است و عمری کمتر از دو دهه دارد.
بنابراین، هنوز تحقق نیافته و هم چنان دستخوش تحول است.
با این وصف، کوشش هایی برای ارائه تعاریفی از جهانی شدن، هر چند ناقص، مبهم و مشکوک صورت گرفته است از جمله: جهانی شدن یعنی یکسان شدن و یا مشابه کردن دنیا.
این حادثه به طرق گوناگونی چون توسعه ماهواره ها، گسترش رایانه ها، افزایش توان رسانه ها، به ویژه ازدیاد کانال های تلویزیونی صورت می گیرد.
جهانی شدن، پدیداری چند بعدی است، و از این رو، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و … را در بر می گیرد، و با تحقق آن، مرزهای ملی از بین رفته و یا کم رنگ می شود.
کشورها نقش گذشته خود را از دست می دهند، و به جای قوانین داخلی، قوانین بین المللی بر کشورها حاکم می گردد.
جهانی شدن فرایندی اجتماعی است که در آن، قید و بندهای جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی و … که بر روابط انسانی سایه افکنده، از بین می رود.
البته، اگر چه جهانی شدن یک روند سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و … است، اما بیش از همه، روندی اقتصادی است.
اما اگر به ماهیت نه به صورت جهانی شدن توجه کنیم، می توانیم جهانی شدن را به صور زیر تعریف نماییم: گسترش فرهنگ اروپایی از طریق مهاجرت، استعمار و تقلید فرهنگی به سراسر کره زمین تداوم حرکت سرمایه داری که پس از پایان جنگج سرد رویای تسلط بر عالم را در سر می پروراند.
تلاش برای گسترش جهانی الگوهای آمریکا، همین نکته نگرانی و ترس برخی از کشورهای اروپایی را برانگیخته است.
تصویری ترسناک از یک بازار عنان گسیخته و پایان نوسازی به سبک ملی و دینی است که می رود تمام شالوده های سیاسی و اجتماعی ملت ها و دولت ها را از هم بگسلد.
دخالت در امور داخلی دولت های جهان سوم و کنار گذاشتن هر گونه قانونی است که مانع از تجارت آزاد از سوی شرکت های چند ملیتی است بدون آنکه ثبات اجتماعی و حاکمیت این دولت ها را در نظر بگیرد.
نگارنده بر آن است که جهانی سازی، گویای طرح پیچیده برای استعمار است.
حسین بشیریه در این باره، از عبارت فرآیندهای جهانی شدن استفاده می کند که قرین دهکده الکترونیک جهانی، پیدایش قبیله جهانی، انقلاب اطلاعاتی، فشردگی زمان و مکان و گسترش جهانی، آگاهی می باشد.
پیروز مجتهد زاده، واژه جهانی شدن ها را به کار می برد که حاوی بار عظیمی از آمریکایی شدن است، و در واقع همان جهان سازی به دست صاحبان صنعت و سرمایه است و آمریکا سکوی اصلی پرتاب موشک جهانی شدن فرض می شود و در پرتو جهانی شدن ها، جهانیان به فرهنگ، مفاهیم، زبان و اخلاق یا بی اخلاقی آمریکایی تن می دهند فرایند جهانی شدن را معمولاً در چهار حوزه فنی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مطالعه می کنند.
در حوزه فنی و تکنولوژی از وقوع انقلاب صنعتی سوم سخن می رود.
انقلاب صنعتی اول در قرن هیجدهم میلادی تحولی در تکنولوژی تولید بود.
انقلاب صنعتی دوم در نیمه دوم قرن نوزدهم رخ داد و تحولی در تکنولوژی توزیع و ارتباط ایجاد کرد.
انقلاب صنعتی سوم در پایان قرن بیستم تحولاتی اساسی در حوزه ارتباط، مصرف و اطلاعات به همراه آورده است.
در اقتصاد کنترل دولت ملی بر اقتصاد ملی به نحو فزاینده ای از دست می رود و عناصر اصلی سیاست های اقتصادی و مالی ملی، جهانی می شوند.
از لحاظ سیاسی با ظهور و گسترش اختیارات نهاد های سیاسی جهانی چون بانک جهانی، تحولات چشمگیری در حوزه محدود شدن قدرت و حاکمیت دولت های ملی رخ می نماید.
به طور کلی در فرایند جهانی شدن، ویژگی های اصلی دولت ملی همانند اهمیت و نقش مرزها در معرض زوال قرار می گیرد.
در سطح فرهنگ باید از ظهور جامعه مدنی جهانی سخن گفت.
جنبش های فرهنگی و اجتماعی بین المللی جزئی از این جامعه هستند و به مسایل و موضوعاتی چون رعایت حقوق بشر و آزادی های مدنی از جانب دولت های ملی نظر دارند که از حدود توانایی و دید دولت های ملی بسی فراتر می روند.
تاریخچه جهانی سازی: در بحث مربوط به تاریخچه جهانی سازی، با دو سوال عمده روبرو هستیم: 1 تاریخچه اصطلاح جهانی شدن و 2 تاریخچه گرایش و رویکرد به جهانی شدن، به چه زمانی بر می گردد؟
تاریخچه اصطلاح جهانی سای: زمان چندانی از کاربرد واژه جهانی شدن نمی گذرد.
چون، قدمت این واژه به سال های آخر دهه 50 و سال های اولیه دهه 60 میلادی می رسد.
در سال 1328 ش (1959 م) مجله آکونومیست از کلمه سهمیه جهانی (Queta Globalization) استفاده کرد.
در 1340 ش.
( 1961 م) فرهنگ و بستر فرهنگ معتبری بود که تعاریفی درباره دو اصطلاح Globalism ، Globalization ارائه داد، یک سال بعد نشریه Spectator مفهوم جهانی را گیج کننده توصیف نمود.
در 1344 ش (1965 م) مارشال مک لوهان، نام دهکده جهانی را بر کتاب جنگ و صلح در دهکده جهانی خود گذارد برخی اصطلاح دهکده جهانی را سرآغازی بر شکل گیری اصطلاح جهانی شدن می داند با این وصف، استعمال واژه جهانی شدن و یا مشتقات آن، تا دهه آخر قرن 20 محدود باقی ماند.
از این رو، جای تعجب نیست که تا سال 1373 ش( 1996م) فهرست کتاب های موجود در کنگره آمریکا از واژه جهانی یا جهانی شدن استفاده کرده باشد، به 34 عنوان محدود شود، در حالی که این عناوین در 1377 ش (1998م) به بیش از 200 عنوان و در 1378 عنوان و در سال 1378 به بیش از 400 عنوان رسید.
این رشد، گویای پذیرش و یا مورد توجه قرار گرفتن پدیده و اصطلاح جهانی شدن توسط نویسندگان و محققان در سال های پایانی قرن 20 است.
بنابراین می توان گفت: از ویژگی های سال های پایانی قرن 20، کاربرد فراگیر واژه جهانی شدن است.
نتیجه اینکه، به عقیده نگارنده، جهانی شدن تداوم حرکت نظام سرمایه داری و کاپیتالیستی غرب است که پس از پایان جنگ سرد، از لاک دفاعی بیرون آمده، و رویای تسلط بر عالم را در سر می پروراند.
به همین دلیل، با پایان جنگ سرد که با فروپاشی بلوک شرق همراه بود، سیاست و استراتژی جدیدی به نام نظم نوین جهانی از سوی آمریکا مطرح گردید.
این پدیده که با تحولات عظیم در تکنولوژی جدید اینترنت همراه شد، به مقدمه ای برای جهانی سازی تبدیل گردید.
تاریخ رویکرد به جهانی سازی : بر خلاف تازگی اصطلاح جهانی شدن، میل به آن، چه در تئوری، چه در عمل، سابقه ای به قدمت حیات بشر دارد.
گرایش به جهانی شدن، نخست در ادیان الهی بروز کرد، به گونه ای که، ادیان بزرگ الهی، چون یهودیت، مسیحیت و اسلام، سودای جهانی سازی داشته اند، و اینک نیز، هر یک از آنها، درصددند امتی یگانه و حکومت جهانی واحده پدید آورند، و البته در این راه، جهانی سازی اسلامی، برترین و کامل ترین شکل جهانی سازی دینی را مطرح کرده است.
( ان الارض یرثها عبادی الصالحون) مخاطبان در جهانی سازی اسلامی، نه عرب، نه مکی، نه مدنی و نه حتی مسلمانان، بلکه کافه ناس و تمام مردم اند، و معنویت (خدا) و عقلانیت ( انسان) دو عنصر اساسی آن اند.
در کنار یهودیان الهی، تمدن ها، کشورها، و انسان هایی نیز بوده اند که براساس اندیشه های جاه طلبانه، سودجویانه و جامْه عمل بپوشانند.
بابلیان، ایرانیان، رومیان و … از همین تمدنها، کشورها و آدم ها هستند که در پی نیل به حکومت بر جهان و واداشتن همگان به پیروی از ارزش های خود بوده اند.
پس از اسلام و … اغلب از دو مکتب مارکسیسم و کاپیتالیسم به عنوان مدعیان حکومت جهانی نام می برند: مارکسیست ها با تقسیم تاریخ به کمون اولیه، برده داری، فئودالیسم و کاپیتالیسم، مدعی اند که بشر با گذر از این مراحل چهار گانه، به مرحله نهایی یعنی کمونیسم وارد می شود که آن یک حکومت جهانی با ویژگی هایی چون مرام اشتراکی، فقدان دولت و نبود مالکیت است.
البته آنها قبل از ورود به مرحله آخر تاریخ یک مرحله انتقالی به نام سوسیالیسم را نیز پشت سر می گذارند.
سوسیالیسم کمی با کاپیتالیسم و نیز اندکی با کمونیست شبیه است.
مثلاً، در سوسیالیسم همانند کاپیتالیسم، دولت و حکومت وجود دارد، ولی بر خلاف کاپیتالیسم حکومت در اختیار همه نیست، بلکه حکومت در حاکمیت کارگران است.
اگر چه شکست کمونیسم در دنیای امروز، به معنای غیر قابل وصول و یا خیالی بودن حکومت جهانی کمونیستی است.
ولی سوسیالیست ها معتقدند، به علت ریشه دار بودن شعارهای عدالت و مساوات سوسیالیستی در نهاد و فطرت انسان، بشر دوباره به سراغ سوسیالیسم و سپس کمونیسم خواهد آمد؟!
کاپیتالیسم یا سرمایه داری غرب، یکی دیگر از مدعیان جهانی شدن نیز، در پی جهان گرایی و ایجاد یک حکومت جهانی است.
از زمانی که سرمایه داری غرب شکل گرفت، یعنی از چهار یا پنج سده پیشین یا به عقیده والرشتاین، از قرن 16میلادی، شکل گیری و تسلط نظام سرمایه داری بر جهان آغاز شده است.
از اواخر قرن 19، و به خصوص از اویل قرن 20، سرمایه در کشورهای شمال به مرحله اشباع رسید و انباشت سرمایه، به رکود اقتصادی دامن زد.
بنابراین غرب، به صدرو سرمایه دست زد، تا از این طریق به بازارهای جدید و جویای سرمایه دست یابد، و هم بحران های نهفته در درون خود را به کشورهای توسعه نیافته منتقل کند.
این فرآیند، موجب رشد دوباره نظام سرمایه داری گردید.
نتیجه این که، جهانی شدن: اولاً، در ادامه تحولات کلان تاریخ بشر غربی، یعنی انقلاب کشاورزی، انقلاب صنعتی و انقلاب اطلاعاتی است ثانیاً، تداوم حرکت سرمایه داری غرب است، ولی پس از پایان جنگ سرد، تهاجمی تر شده و رویای تسلط بر عالم و جهان گیتی را در سر می پروراند.