درکار تجارت چندنفربا زرگانی به سوی شام ویمن نمود واولین سفرش به همراهی ابوطالب به شهر بصری بود. رموزکارتجارت را درضمن آن فرا گرفت. درسفرآخرین اجیرخدیجه شدومال التجاره اورادرشام بفروش رسانیدوبا سودفراوان بازگشت اوهمیشه جانب عدل وانصاف رارعایت می نمود ودروغ وتدلیس که روش بیشتربازرگانان است هیچگاه درکارش نبوده وهیچگاه در معامله با احدی سخت گیری نمی کرد. سائب ابی السائب می گوید "دردوران جاهلیت درکارتجارت با اوشریک بودم واورا ازهرجهت بهترین شریکان یافتم،نه باکسی مجادله می کرد ونه لجاجت می نمودونه کارخودرابه گردن شریک خودمی انداخت." درراستگویی ودرست کاری آنچنان شهرت یافت که همگی به امانت او اذعان داشتندواورامحمدامین می خواندند. پس از بعثت که قریش به عناد دشمنی اوبر خواستندبازهم اموال خودرا نزاوبه امانت می سپردند،چنانکه هنگام هجرت به مدینه،علی را مامورکرد درمکه بماندوامانت مردم با به صاحبانش مستردبنماید. اوصدق گفتارواداء امانت را قوام زندگی می دانست،می فرموداین دو درهمه ی تعالیم پیغمبران تائید وتاکید شده است امانت در نظراومفهوم بسیار داردوشامل همه کس درهرکاری است که به عهده اوواگذارشده است. می فرمود همه ی شما یکنوع سرپرستی به عهده داریدودرآن موردمسئول هستید.
ستمدیدگان
در دوران جاهلیت مرجع ویا سازمانی که بتواند حقوق و حدود افراد را بتواند تعیین کند وجود نداشت و جز افرادی که به قبیله ای متکی بودند بقیه افراد حقشان مورد تعدی و تجاوز قرار میگرفت مخصوصا غریبه ها که حتی در روز روشن مال آنها را به غارت رفته ویا آنها را به بردگی میگرفتند . البته در میان این افراد افراد دیگری نیز وجود داشتند که خصوصیات انسانی را به یکجا ترک نگفته بودند و رحم ومروت در دلشان بود واز این وضع نابسامان و ناهنجار به رنج وستوه آمده بودند.
روزی واقعه ای پیش آمد که ….
فردی از افراد قبیله زبید کالائی را به عرضه گذاشته بود که عاص بن وائل که یکی از سرکشان قریش بود آن مال را گرفته بود و از دادن آن امتناع میکرد . به هر دری که زد هیچ کس به دادش نرسید سرانجام به بالای کوه ابوقبیس رفت و گفت ای خاندان فهر (جوانمردی که از سران قبیله قریش بود) من در دیار شما غریبم و هنوز مراسم عمره را انجام نداده ام . حرمت مرا رعایت نکردند ومالم را به ستم ربودند کجایند
جوانمردانی که به دادم برسند و حقم را باز ستانند؟
حضرت محمد(ص) به اتفاق عمویش زبیربن عبدالمطلب به همراه چند تن از افراد سرشناس قریش در خانه عبدالله بن جدعان گرد آمدند هم قسم شدند که به این هرج و مرج پایان دهند . آنگاه به خانه عاص بن وائل رفتند واو که یارای مقاومت را در برابر این گروه نمیدید مال آن مرد را پس داد . رسول اکرم (ص) بعدها از این ماجرا یاد کرده و میفرمود ((در پیمانی که در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد از شکستن آن تن نمیدهیم و هم اکنون نیز حاضریم چنین پیمانی را ببندیم))
از نظر رسول اکرم(ص) همه افراد موظف اند که در برابر ظالم به پا خیزند ونقش تماشاگر را ایفا نکنند و میفرمود به برادرت کمک کنید گر چه او ظالم و یا مظلوم باشد. تعدادی از اصحاب گفتند ما معنی یاری به مظلوم را فهمیدبم اما معنی یاری به ظالم را نفهمیدیم؟ ایشان فرمودند ((دستش را بگیرید تا نتواند به کسی ظلم کند))