رویکردى اسلامى به آزادى و حقوق بشر
در آغاز بحث لازم است نکاتى را یادآور شوم:
1.
تاثیر عنوان حقوق بشر و آزادى در جامعه: در گستره گیتى عنوان و گفتار دلانگیز حقوق بشر و آزادىها مطابق موازینى که دارد بین جوامع ستارهوار مىدرخشد و تلالؤ جان بخش آن زوایاى آفرینش را زینتخاص مىبخشد و جهانیان دربند و مظلوم و ستمدیده را امیدوار کرده و آرامش مىبخشد، زیرا حقوق و احقاق آن براى بشر، هماهنگى، زندگى مسالمتآمیز، رفاه و آسایش کامل را نوید مىدهد .
2.
برخوردارى همگان از مزایاى اجتماعى: تردیدى نیست انسانها در هر کجاى دنیا که زندگى کنند و داراى هر دین و مذهبى و قوم و نژاد و ملتى که باشند باید مطابق موازین از حقوق انسانى و همه مزایاى جهان هستى برخوردار گردند، زیرا همه آفریده خداى واحد و رحیم هستند و او به همه آنان کرامتبخشیده است; همان طور که مىفرماید:
لقد کرمنا بنى آدم و حملنا هم فىالبر والبحر و رزقناهم منالطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا .
(2)
فطرت الهى بشر بر گرایش به حفظ این پدیده و رعایت کامل آن براى همگان استوار است و عقل آدمى نیز به همین گرایش حکم کرده است .
مشربهاى عرفانى، فلسفى، اخلاقى رعایتحقوق بشر و آزادىها را در جهان هستى جزئى تفکیکناپذیر از طریقه خویش قرار دادهاند و رعایت نکردن و یا نادیدهگرفتن آن را سبب از هم پاشیدگى و نابودى جوامع بشرى دانستهاند .
در ادیان الهى نیز رعایتحقوق بشر و عدم تجاوز به حقوق یکدیگر از اهداف اصلى به شمار مىرود و به این مساله بیش از هر موضوعى پرداختهاند .
3.
تاکید انبیا و اوصیاى آنان بر حفظ حقوق بشر: در طول تاریخ بشر، انبیا و اوصیاى عظام که حلقه ارتباط میان خلق و خالقند، تلاش بسیارى در تثبیت این پدیده در جوامع بشرى کرده و در همه تعالیم دینى، اجتماعى، اخلاقى و اقتصادى جهانیان را به آن دعوت کردهاند و بر حفظش تاکید داشتهاند تا رعایتحقوق انسانها را در جامعه بشرى نهادینه سازند، براى نمونه مىتوان به فرمان حضرت على علیه السلام به مالک اشتر که یک منشور اساسى براى حقوق انسانها در دین است و رساله الحقوق امام سجاد علیه السلام اشاره کرد .
4.
تاکید بیشتر پیامبراسلام علیه السلام درباره آزادى: در امتداد تلاش انبیاى عظام، پیامبراسلام برنامه کاملترى در این زمینه براى رهایى انسان در گذر از فراز و نشیبهاى زندگى به جامعه بشرى ارائه داد و با تاکید بر کرامت همه انسانها صرف نظر از جهت، جنس، رنگ، نژاد و .
راه رشد و تکامل را براى افراد جامعه مشخص کرد .
قرآن یکى از فلسفههاى بعثت پیامبران را آزادى انسانها و رهایى آنان از قید اسارتها مىداند: «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم» (3) و امامان علیهم السلام نیز همواره بر جایگاه و ارزش آزادى در زندگى فردى و اجتماعى بشر تاکید کردهاند .
پس اعتقاد بنیادین به اصل آزادىهاى قانونى اسلامى یکى از آرمانهاى اصیل اسلامى است .
5.
تلاش عالمان در پدیدار ساختن آزادى: عالمان و اندیشمندان دینى در راه تحقق بخشیدن و رعایتحقوق بشر در تمام ابعاد زندگى تلاش و سعى بسیارى کردهاند و در طول زندگى، پیام آزادى و هدایت را در دست و سلاح ایمان به حق و رعایتحقوق انسانها و آزادىها و هماهنگى بشر را در قلب و آواى بلند آن را بر لب داشتهاند و جهانیان را بر حفظ حقوق بشر فراخواندهاند .
در این قرن پس از آن همه تلاش مصلحان و راهنمایان در طول تاریخ براى تحقق و نهادینه ساختن حقوق بشر در بین جوامع بشرى، متاسفانه بدبینىها، دشمنىها، تهمتها، ستمها، نگرانىها، آشوبها، جنگها، برادرکشىها، اشغال سرزمینها، آوارگىها، محرومیتها و .
در دامنه وسیعتر و گستردهتر وجود دارد، از این رو باید قرن حاضر را قرن جاهلیت جدید و قرن گمنامى واژههایى چون حقوق، هماهنگى، یکرنگى، همسویى، همدلى، محبت، مهربانى، عفو، صداقت، راستى، رحم، انصاف، کمک و ایثار و .
نامید .
6.
تعریف آزادى: واژه آزادى در طول تاریخ داراى تعاریف مختلف و گوناگونى شد و سبب آن، تحولاتى است که در زندگى بشر از نظر توسعه و گسترش توانایىهایش در استیلاى بر نیروهاى طبیعى و نیز رشد و تکامل درک و اندیشه او از حقایق و واقعیات پدید آمده است و به موازات این تحولات، معناى آزادى نیز دچار تحول شده است .
تعریف آزادى: واژه آزادى در طول تاریخ داراى تعاریف مختلف و گوناگونى شد و سبب آن، تحولاتى است که در زندگى بشر از نظر توسعه و گسترش توانایىهایش در استیلاى بر نیروهاى طبیعى و نیز رشد و تکامل درک و اندیشه او از حقایق و واقعیات پدید آمده است و به موازات این تحولات، معناى آزادى نیز دچار تحول شده است .
7.
معناى لغوى و اصطلاحى واژه آزادى: آزادى در لغتبه معناى نبود مانع و قید و بند است .
در اعلامیه حقوق بشر آمده است: آزادى یعنى توانایى انجام دادن هر عملى که زیانى را متوجه دیگرى نکند .
بعضى نیز گفتهاند آزادى آن وضع روانى است که بیان کننده قدرت گزینش یکى از راههایى است که در پیش روى انسان قرار دارد .
با این حساب، آزادى در حقیقتیک پدیده مثبت است که حق انتخاب راهى را دارد که شخص آزاد در پیش مىگیرد .
در اسلام آزادى براى انسان به این معناست که هر کارى را بخواهد مىتواند انجام دهد، ولى تا جایى که ابزارى جهت رسیدن به کمال و مقامات والاى انسانى و زندگى سالم در بعد فردى و اجتماعى باشد انسان بدون آزادى ممکن نیست که به کمال برسد .
پیشینه طرح بحثحقوق و آزادى درباره تاریخ مطرح شدن حقوق بشر و از جمله آزادى، میان اندیشمندان جهان اختلاف نظر است: گروهى معتقدند این موضوع در حدود سه قرن پیش مطرح شد و در این باره به گفتههاى فیلسوفان آن دوران استناد مىکنند، ولى در دینى بودن و نبودنش اختلاف نظر دارند .
ایمانوئل کانت (1724- 1774م) فیلسوف نقاد و اخلاقگراى آلمانى، از جمله اندیشمندانى است که معتقد استحقوق و آزادى جزء نهاد ذاتى وجدان بشرى است و بدین جهت فرمان الهى به طور ابدى بر آن تعلق گرفته است .
وى بر این اعتقاد است که هر امر فطرى، فرمان الهى است و این اعتقاد خلاف نظر ارسطو است، زیرا ارسطو معتقد بود برخى از افراد بشر، تکوینى آزادند و برخى دیگر برده آفریده شدهاند .
ولى حسگراها، تجربهگراها، و قائلان به اصالتسود حقوق و آزادى را جزء نهاد ذاتى انسان و فطرى او نمىدانند، ولى در دینى بودن آن دیدگاههاى مختلفى دارند .
این نظریه بعضى از ناآگاهان عصر ما را تحت تاثیر قرار داد و بر این باور شدند که نباید آزادى را مطرح کرد، زیرا با طرح آن در جامعه بشرى، دین در معرض خطر و نابودى قرار مىگیرد، چون گمان کردهاند آزادى اندیشهاى غیر دینى و در تقابل با دین است .
گروه دیگرى از آنان بر این باورند که حق آزادى اجتماعى علاوه بر این که فطرى است، دینى نیز هست، بلکه دست کم در چهارده قرن پیش در عناصر و مواد و مبانى اصلى اسلام به آن تصریح شده و به طور رسمى مطرح شده است و نه به صورت استحضار اهل نظر از متون و به عنوان تئورى و نظرى استنباط شده از اصول و قوانین کلى اسلام .
به دیگر سخن، در فرهنگ اجتماعى و سیاسى، آزادى به عنوان حق انسانى ریشه دینى دارد و در عناصر اصلى دین از مهمترین اندیشهها به شمار مىآید، از این رو طرفداران نظریه دوم بر این اعتقاد شدند که باید آن را مطرح کرد، زیرا از راه آن افکار رشد و تکامل مىیابند و استعدادها شکوفا مىشوند; آنان بر این باورند که دین و آزادى هر دو فطرى و از مواهب الهى محسوب مىشوند و هیچگاه با هم تنافى نداشته و نخواهند داشت، پس نباید به نام آزادى، دین نفى شود و یا به نام دین، آزادى نفى گردد .
در مبانى اسلامىاز انسانهاى آزاداندیش بسیار تجلیل شده است: «لیس للاحرار جزاء الا الاکرام; (4) براى آزادگان پاداشى نیست جز اکرام و احترام» ، «الحر حر و ان مسه الضر; (5) انسان آزاد، آزاده است اگر چه گرفتار سختى و دشوارى و بدى حال شود» .
در فضایل انسان آزاده آمده: «حسن البشر شیمه کل حر; (6) خوشرویى خصلت هر آزاده است» .
آزادى حق استیا امر فطرى درباره اینکه آزادى براى انسان حق استیا امرى فطرى و الهى، دیدگاههاى مختلفى است: بعضى از اندیشمندان غربى با ارائه ریشه فلسفى، آن را از مقوله حق همانند هر حق مدنى دیگر براى انسان دانستهاند و بعضى دیگر آن را امر فطرى گفتهاند، اما مبانى دینى بر خلاف نظریه اول، این امر را ناشى از فطرت الهى براى انسان دانستهاند که خداوند او را بر این فطرت آفریده است; پس آزادى براى انسان همانند حق حیات، نفس کشیدن و زندگى است و از او امکان سلب نیست .
این توصیه حضرت على علیه السلام به امام حسن علیه السلام گویاى این مدعاست: «ولا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا; (7) بنده دیگرى نباش، در حالى که خداوند تو را آزاد قرار داد» .
آن حضرت در خطابى به مردم مىفرمود: ایها الناس ان آدم لم یلد عبدا ولاامه و ان الناس کلهم احرار و لکن الله حول بعضهم على بعض; (8) اى مردم، آدمى بنده و کنیز نزائیده است و یقینا همه مردم آزادند، لکن خداوند تدبیر بعضى از شما را به بعضى دیگر سپرده است .
این کلام امام صادق علیه السلام نیز ادعاى ما را اثبات مىکند: الناس کلهم احرار الا من اقر على نفسه بالعبودیه; (9) همه مردمان آزادند مگر آن که خود بنده بودن را بر گزیند .
در آیه 29 سوره کهف خداوند به پیامبر مىفرماید: قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر; تو حق را بگو، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر را برگزیند .
این آیه نیز گویاى نظر ماست .
همچنین در آیه سوم سوره انسان آمده است: انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا; ما راه را براى او ارائه مىدهیم یا شکرگزار مىشود و یا کفران مىکند .
اگر انسان در گزینش چیزى آزاد نبود و درباره آن مجبور آفریده شده بود، پرسش و بازخواست از او معنا نداشت; پس انسان نه تنها در گزینش اعمال و کارها آزاد است، بلکه درباره مسائل عقایدى نیز آزاد است و اکراهى نیست و بر مبناى همین است که خداوند در آیه 99 سوره یونس به پیامبر مىفرماید: افانت تکرهالناس حتى یکونوا مؤمنین; آیا تو مىخواهى مردم را با اکراه و اجبار در حریم ایمان قرار دهى .
این چیزى است که اراده خداوند هرگز به آن تعلق نگرفته است و بر همین پایه است که خداوند در آیه 99 سوره یونس فرمود: ولوشاء ربک لآمن من فىالارض کلهم جمیعا; هر گاه خداوند مىخواست همه مردم روى زمین ایمان مىآورند .
در آیه 21 و 22 سوره غاشیه نیز خداوند به پیامبرش صلى الله علیه و آله مىفرماید: فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر; تو به مردم تذکر بده، زیرا تو تذکر دهندهاى و برآنان سیطره ندارى .
این بدین جهت است که سلطه و سیطره بر انسانها با آزادى که خداوند در سرنوشت آنان قرار داده استسازگار نیست; البته این در آزادى تکوینى است که خداوند بر آن تاکید کرده است و اما از نظر تشریعى، آنچه مورد رضایت اوست ایمان است نه کفر، زیرا در آیه هفتم سوره زمر مىفرماید: «و لایرضى لعباده الکفر; پس نمىتوان آزادى در شؤون زندگى سیاسى و اجتماعى و اقتصادى را از انسان سلب کرد» ; از این رو پدیده آزادى براى انسانها از نظر عقل مورد تایید کامل و تحسین و ستایش است، زیرا به وسیله آن اندیشهها رشد و استعدادها شکوفا مىگردد .
اسلام آزادى را اولین شعار خود قرار داد و با شعار نفى طاغوتها و آزادشدن بشر از قید بندها و آزادى از هرگونه بندگى غیر خدا، تبلیغ خود را آغاز کرد .
آزادى آدمیان یکى از آرمانهاى اصیل آن و از مواهب الهى به شمار مىآید; از این رو سلب آزادى از بشر با جوهر و ماهیت انسان منافات دارد، بدین جهت در قانون اساسى جمهورى اسلامى بر آن تاکید فراوان شده است تا مردم بتوانند آزادانه افکار و اندیشههایشان را تبیین کنند و در اثر تضارب آنها با یکدیگر و مقایسه اندیشهاى با اندیشه دیگر از رشد و آگاهى بیشتر برخوردار شوند .
درک بهتر حقایق و اصلاح اندیشهها از راه بیان آراى گوناگون و تضارب آنها با یکدیگر و تبادل نظرها میسر است; از این روست که حضرت امیر علیه السلام فرمود برخى آرا و نظرها را بر برخى دیگر عرضه کنید، زیرا راى درست از این راه به دست مىآید .
باید اذعان کرد پیشرفت و تکامل انسانها در ابعاد مختلف زندگى بشر مرهون آزادى افکار و اندیشههاى آنان است .
تحقق این هدف با نبودن و یا محدود بودن آن امکانپذیر نیست .
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرد که فرمود: «انالحر حر على جمیع احواله; (10) انسان آزاد در همه حالات آزاد است» و فرمود «الناس کلهم احرار الا من اقر على نفسه بالعبودیه; (11) مردم همه آزادند مگر آن که خود بنده بودن را برگزیند» .
این بدین جهت است که رشد و تکامل انسان در پرتو آزادى تحقق پیدا مىکند، اما باید این پدیده در مسیر تحقق ارزشهاى معنوى و متعالى به کار گرفته شود نه در مسیر انحراف و فساد و بىبندوبارى .
پس باید براى صاحبان نظر و اندیشه فضا باز باشد تا با تحولاتى که در اندیشههاى آنان در اثر تغییر شرایط زمان و عرف و احوال مردم و رویدادهاى آنان پدید مىآید بتوانند اندیشههاى خود را آزادانه بیان کنند .
امروز فکرهاى باز و اندیشمند نقش به سزایى در پیشبرد اهداف جامعه دارند و هر چه آنان بیشتر در مطرح کردن نظرهاى خود آزاد باشند بهتر جامعه سازماندهى پیدا مىکند .
باید عقب افتادگى تحمیلى دوران خفقان را با آزادى ابراز نظرها و آراى سازنده مطابق شرایط جامعه جبران کرد .
جلوههاى آزادى جلوههاى آزادى عبارتند از: 1 .
آزادى بیان: یکى از آرمانهاى اصیل اسلامىاست .
در دنیاى امروز حصار کشیدن و مرز قراردادن و جلوگیرى از اظهارنظر صاحبنظران کار نادرستى است; البته این آزادى مخصوص کسانى است که آگاهى از واقعیات و حقایق داشته باشند نه آنهایى که داراى این آگاهى نیستندو با مطالب خود در جامعه و عقاید انسانها تشویش ایجاد مىکنند .
2 .
آزادى اجتماعات و تشکیل احزاب در چارچوب قانون: این آزادى نیز در اسلام براى همگان وجود دارد، بلکه در صورتى که تشکیل آن به نفع جامعه باشد مورد تشویق قرار گرفته است; پس تشکیل اجتماعات و احزاب سیاسى باید در چارچوب خاصى باشد و این همان رعایت اصول اسلام و مصالح مردم و جامعه است .
3 .
آزادى قلم و مطبوعات: قلم و مطبوعات زبان گویاى مردم هستند و به وسیله آنها پیام خود را به مسؤولان امر مىرسانند .
آزادى به گونه مطلق نیست باید توجه داشت آن آزادى که اسلام در مقام بیان افراد واندیشهها قرار داده به گونه مطلق نیست، بلکه مقید به قانون است، قانونمندى از لوازم غیرمفارق آن محسوب مىشود .
آزادى غیرقانونمند با آنارشیسم برابر است .
فلاسفه نیز آن را به قانون مقید کردهاند و در چارچوب آن آزادى را پذیرفتند .
برخى آن را تا جایى قبول کردهاند که به آزادى دیگران لطمه نزند .
در هیچ یک از مکتبها و فرهنگها و نظریات فلسفى و فرهنگى آزادى به گونه مطلق یک ارزش تلقى نشده است .
به علاوه در مکتب اسلام آزادى به عوامل درونى هم محدود و مقید شده است; در روایات آمده است: «من ترک الشهوات کان حر; (12) آن که شهوات و هوسها و تمایلات نفسانى خود را رها کند آزاد است» ، «و الحریه منزهه من الغل و المکر; (13) آزادى از حیله و تزویر پیراسته است» و «جمال الحر تجنب العار; زیبایى مرد آزاده پرهیز از ننگ و عار است» .
(14) پس از نگاه روایات، آزاد بر فردى اطلاق مىشود که تسلیم شهوات و هواهاى نفسانى نباشد; بنابراین اسلام علاوه بر این که به موانع بیرونى آزادى توجه دارد، به موانع درونى آن نیز عنایت دارد .
پس آزادى به معناى رهابودن از هر قید و بند و نبودن مانع بر سر راه انسان و انجام دادن هر کارى را که بخواهد نیست .
پیامدهاى آزادى نامحدود آزادى اجتماعى، با همه ارزشى که دارد، در صورتى که محدود و مقید نباشد پیامدهاى منفىاى خواهد داشت که از آن جمله است: 1 .
پیدایش و شیوع بىبندوبارى و خودکامگى و خودسرى که باعث از بین رفتن ارزشهاى اخلاقى و فضایل انسانى و پایمال شدن مقدسات و درهم کوبیدهشدن معنویات و ضایع گردیدن فراوردههاى معنوى و مادى یک ملت مىگردد .
پیدایى استبداد راى، مطلقگرایى، تنگنظرى، سودجویى که موجب به حساب نیاوردن صاحبنظران و نواندیشان و آگاهان در حل مسائل و مشکلات جامعه و مقهور کردن مردم مىشود .
پدیدارى زمینه رکود و ایستایى در همه ابعاد اقتصادى، علمى، فرهنگى و سیاسى جامعه که باعث مىشود کسى نتواند جامعه را که رویدادهاى آن در بستر زمان با تحول زمان و شرایط آن متحول مىشود هماهنگ کند .
4 .
شیوع تشویش و نگرانى و ناآرامى در جامعه که پیامد آن، سلب اعتماد و آسایش از مردم است .
5 .
امکانپذیر نبودن اجراى هرگونه برنامه و طرحى که مورد تایید همگان است .
نگرش اسلام به آزادى با پیامد منفى در اسلام آزادى اجتماعى با همه ارزشى که دارد، اگر داراى پیامدهاى منفى - که به پارهاى از آنها اشاره شد - باشد آزادى به شمار نمىآید .
آزادى توام با پیامدهاى منفى جامعه را از پیشرفت و انسان را از تکامل باز مىدارد و چه بسا باعث فروپاشى جامعه و نابودى انسان مىگردد، زیرا بقاى هر نظامى از هر نوعى که باشد، منوط و مرهون قانونمند شدن آن و اجراى قانون در تمام عرصههاى زندگى است; پس تنها راه حل استوارى نظام و پایدارى و پیشرفت و تکامل جامعه آزادى مردم بر مبناى قانون است; از این رو در تحقق بخشیدن به آن باید کوشید تا با ساختار جدیدى که در جامعه از این راه پدیدار مىشود همه افراد جامعه از آرامش کامل در زندگى برخوردار و حق همگان از تعدى و تجاوز محفوظ و از مزایاى مادى و معنوى عادلانه برخوردار شوند .
مقید شدن آزادى به قانون اشکالى پیش نمىآورد بى شک تقید آزادى به قانون، باعث نفى آزادى نمىشود، بلکه آنچه نفى مىشود آزادى به معناى منفى است .
در این جا براى تکمیل بحث لازم است نکات و توضیحاتى را ارائه کنیم: 1 .
در طول تاریخ بشر، آزادى مطلق و بدون قید و شرط جز خودکامگى و خواستههاى ذلتبار و لجام گسیختگى چیزى را به رسمیت نشناخته بلکه همه نهادهاى انسانى را ویران کرده است .
این چنین آزادى را که در واقع خودکامگى است، ادیان الهى و همه عقلا و حکما مردود شناختهاند .
فرار از قانون و خودکامگى و پوچگرایى و بىبندوبارى را نمىتوان آزادى به معناى صحیح نامید، بلکه دشمن آزادى شخصیت انسان و بزرگترین مانع از پیشرفت جامعه است، از این رو باید آن را مهار کرد تا مانع تکامل جامعه نشود .
معناى مشروط بودن آزادى به قانون این نیست که مردم نتوانند از لذت آزادى برخوردار شوند و یا آنها را از ابداع، ابتکار و خلاقیتهاى علمى، فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و هنرى و نتایج آنها محروم و باز دارند، بلکه بر عکس، غرض این است که مردم از راه آن از لذایذ حقیقى و مفید و سازندهاى که هماهنگى با شخصیت انسان داشته و با جامعه سازگار باشد بهرهمند شده و از لذایذ حیوانى و صورى و بىبندوبارى که با شخصیت او هماهنگى ندارد و باعث فساد جامعه مىشود رهیده شوند .
اگر نهادهایى براى بررسى نتایج عالى اندیشهها و کارهاى مفید در جامعه تاسیس و مردم خود را هماهنگ با آنها کنند منافات با آزادى ندارد، زیرا پیامد این، سالمسازى مغزهاى متفکر و نجات دادن جوانان از انحراف و آماده ساختن مردم براى یک زندگى سالم و آرام است .
پس هر انسانى در کار و بیان راى خود آزاد و حق بهرهبردارى از نتایج فعالیتهاى علمى، فرهنگى، فکرى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى را دارد مشروط به این که با موازین عقلى و ارزشهاى معنوى و دستورهاى شرعى و فضایل انسانى منافات نداشته باشد و این بدین جهت است که آزادى از همان آغاز براى انسان به گونه مطلق نیست، زیرا آزادى برایش هدف نیستبلکه وسیله است و مقصد نیستبلکه معبر است و موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد، از این رو مشروط است، زیرا اگر مطلق باشد حاصلى جز بىبندوبارى و هرج و مرج نخواهد داشت و به تجویز ظلم مىانجامد .
در حقیقت آزادى برخوردارى از نیروى خلاقه حیات است که انسان به وسیله آن بتواند به زندگىاى که در آن آرامش براى خود و افراد جامعه باشد دستیابد .
از این نظر، ارزش و کمال کار آزادانه بستگى به نیکو بودن اثر و فایده آن از حیث کمیت و کیفیت دارد .
بر همین مبناست که اسلام بیان عقیده و راى را مشروط به مراعات اصول شرعى مىکند; از این رو نباید به وسیله کار یا بیان و قلم اخلالگرى انجام گیرد .
بنابراین با وجود این دو پدیده، یعنى آزادى و قانون، ساختارى در جامعه پدیدار خواهد شد که هر یک از افراد جامعه با توجه به قابلیت و استعداد و کار خود، در کمال آرامش و آسایش از مزایاى جامعه عادلانه برخوردار شود .
باید اذعان داشت که تکامل اجتماعى و پیشرفت جامعه جز از این طریق میسر نیست .
کوتاه سخن این که آزادى در اسلام به این معنا نیست که انسان هر کارى که مىخواهد، اگر چه از کارهاى ناشایست و فحشا و منکرات یا مخالف با مصالح ملتباشد انجام دهد، زیرا اینگونه آزادى در غرب مطرح است و آنان چنین آزادىها را مشروع مىدانند .
خاتمه در قرن حاضر شاهد جنگهاى ویرانگرى بودیم که حقوق انسانها را پایمال و بسیارى از مردم را نابود کرده است; از این رو سازمان ملل متحد براى رهایى بشر از تجاوز و ظلم و ستم و حفظ حقوق انسانها به فکر تدوین سند جهانى در زمینه حقوق بشر شد .
در سال 1948 میلادى آن را آماده و مورد تصویب کشورهاى عضو آن سازمان قرار داد و سپس آن را منتشر کرد .
حال این سؤال پیش مىآید که پس از گذشت نیمقرن از تصویب و پخش آن، آیا در زمینه رعایتحقوق بشر در جهان کارى صورت گرفته استیا خیر؟
آیا جهانیان از مزایا و فواید آن برخوردار شدهاند یا خیر؟
و یا این که این اعلامیه وسیلهاى شده استبراى اغراض سیاسى و به کارگیرى آن در مواردى که به نفع مستکبران باشد؟
با کمال تاسف باید بگویم برخى از سران کشورهاى استثمارگر و مستبد که دم از حقوق بشر زده و مىزنند و در مجالس قانونگذارى و اعلامیههاى خودشان مدعى طرفدارى آن بوده و هستند، شب و روز تلاش مىکنند مردم کشورهایى که در برابر آنان خضوع نکرده و زیر بار زور آنان نرفته و تسلیم آنها نشدهاند را از آزادى محروم کنند، گویى که ملتهاى مزبور انسان به حساب نمىآیند و یا این که برده آنها هستند و حقى در بهرهورى بدون اذن آنها ندارند .
متاسفانه قدرتهاى بزرگ بیشتر ملتها را از کمترین حقوق زندگى محروم کرده و در معرض نابودى قرار دادهاند و چه بسا هزاران انسان را از دیار خویش آواره و همنشین گرسنگى و بیمارى کرده و مىکنند و نیز مىبینیم آنان در اعلامیههاى حقوق بشر مدعى طرفدارى عدم برترى دینى و مذهبى بوده و هستند، ولى هنگام عمل گوشهاى آنها در برابر مسلمانان کر مىشود و با هر جنایتى که خودشان و یا مزدوران آنها در کشورهاى اسلامى مرتکب مىشوند هیچ برخوردى نمىشود، به این دلیل که خود را ذیحق و براى کسى جز خود حقى را به رسمیت نمىشناسند .
همچنین مىبینیم در اعلامیه حقوق بشر مدعى این بوده و هستند که سیاستها باید بر اساس مصالح واقعى انسانها در جامعه باشد، ولى در مقام عمل مىبینیم که سیاست آنها شالودهاش بر مصالح شخصى خود و بالا بردن قدرت سیاسى، نظامى اقتصادى خویش استبه هر قیمتى که تمام شود، بدون این که توجهى به مصالح جوامع دیگر و سطح زندگى آنها کنند .
اى کاش، به همین بسنده مىکردند و در صدد از میان بردن منابع زیرزمینى و سرمایههاى آنها نمىبودند، و نیز مىبینیم در اعلامیه مدعى این هستند که هر کس بدون هیچگونه تمایزى از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان و .
از تمام حقوق و آزادىهایى که در اعلامیه ذکر شده است مىتواند بهرهمند گردد، حال آن که مىبینیم که سرخپوستان و سیاهپوستان را از بیشتر مزایاى اجتماعى محروم کرده و مىکنند، بلکه سرخ پوستان را به عنوان یک ملت از میان مىبرند .
بى عدالتى و تبعیض نژادى در همه مراکز آنان اعم از علمى، فرهنگى، اجتماعى مشهود است و بدین جهتبارها سیاهپوستان تظاهرات به راه انداختهاند، ولى با این حال هیچگونه توجهى به خواستههاى آنها که همان رعایت عدالت و نفى تبعیض که اعلامیه حقوق بشر گویاى آن است نمىشود .
پىنوشتها: 1) آنچه پیش روى شماست گزارشى از سخنرانى آیهالله ابراهیم جناتى است .
2) اسراء (17) آیه 70 .
3) اعراف (7) آیه 157 .
4) آمدى، فهرست غررالحکم، ص 59- 60 .
5) همان .
6) همان .
7) نهج البلاغه، نامه 31 .
8) ملامحسن فیض کاشانى، وافى، ج14، ص 20 .
9) محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، ج16، ص 29 .
10) همان، ج3، باب 76، ص258 11) همان، ج16، ص39 .
12) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج77، ص 233، ح 1 .
13) آمدى، پیشین، ص59- 60 .
14) همان .