مبانی توجیهی - اخلاقی حقوق بشر معاصر - قسمت اول
چکیده
در بخش اول این نگارنده نظریات حقوق طبیعی و اخلاق کانتی را به عنوان دو جریان اصلی مدافع حقوق بشر معاصر مورد بررسی قرار داده است. بهویژه در مباحث مربوط به حقوق طبیعی سیسرو بهعنوان اولین کسی که حقوق طبیعی را به گونهای منسجم و روشمند معرفی نموده مورد اشاره قرار گرفته است. همچنین آکویناس به دلیل قرائت دینیاش از حقوق طبیعی، گروسیوس بخاطر تفسیر سکولار از این نظریه، فینیز بهعنوان احیاگر معاصر حقوق طبیعی سنتی و فولر بهعنوان نمایندهی بارز حقوق طبیعی مدرن مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین ضمن معرفی اجمالی نظریه اخلاقی کانتی، این تئوری بهعنوان نظریه قرارداد محورانه مورد اشاره قرار گرفته است. اصل غایت بودن انسان در این نظریه مبنای اخلاقی مستحکمی برای حقوق بشر معاصر فراهم خواهد کرد. بهویژه تئوری عدالت جان رولز بهعنوان نظریهای جدید در سنت کانتی با ابتنای برد و اصل آزادی و تفاوت میتواند توجیهگر هر دو نسل اول و دوم حقوق بشر معاصر باشد. در بخش دوم این نوشته نظریههای سودانگاران، مارکسیستها و محافظهکاران و رویکردهای پستمدرن بهعنوان رقبای ناهمدل حقوق بشر معاصر مورد بررسی قرار گرفتهاند. با این وجود این نکته مورد توجه قرار گرفته که حتی اینان تحت تأثیر عمق و اقتدار گفتمان حقوق بشر معاصر حداقل به لحاظ علمی، به ضرورت تأمین حقوق و آزادیهای بنیادین در شکوفایی انسان معترف هستند.
در بخش سوم این نوشتار نگارنده توجیهات اخلاقیای را به نفع مداخله حمایتی بشردوستانه در جهت ارتقای حقوق جهانشمول بشر ارائه داده است. در این بخش افزون بر استدلال رولز در کتاب حقوق ملتها خواهیم دید که این مداخله حمایتی برمبنای نظریات فضیلتمدارانه و حتی سودانگاری جدید قابل توجیه است، چه رسد به نظریه اخلاقی کانت.
پیشدرآمد
1- آیا با وجود حجم عظیم اسناد حقوق بشری اعم از بینالمللی، منطقهای و حتی داخلی که دربردارندهی هنجارهای مشخص در این حوزه هستند، بحث از مبانی نظری حقوق بشر بحثی بیحاصل و صرفاً آکادمیک نیست؟ نگارنده بر این باور است که هنوز هم بحث از مبانی نظری حقوق بشر بهویژه مبانی اخلاقی آن بحثی زنده و پرثمر خواهد بود. با این توضیح که حقوق بشر معاصر _ به لحاظ تاریخی _ خاستگاهی غربی دارد. هنجارهای مدرن حقوق بشری در گفتمان انسان مدارانه پس از عصر روشنگری متولد شده و رشد نموده است. سؤال این است که آیا یک ایده و دستاورد انسانی به فرهنگ و خاستگاه تاریخی خود اختصاص دارد؟ به دیگر سخن آیا مبانی اخلاقی که هنجارهای حقوق بشر از آن متولد شده است، صرفاً صبغهای غربی داشته و مختص به همان فرهنگ هستند؟ ادعای وجود هنجارهای جهانشمول حقوق بشری جز با اثبات هنجارهای اخلاقی جهانشمول ممکن نیست.
2- حقوق در تعاملی تنگاتنگ با ضرورتها و مقتضیات اجتماعی است. ضرورتها و مقتضیات اجتماعی ضرورتاً پدیدههایی فراگیر و جهانشمول نیستند. حتی میتوان ادعا کرد که این ضرورتها در اکثر موارد زمانی و مکانی هستند. به همین دلیل است که سیستمهای حقوقی باید خود را با شرایط و اوضاع و احوال در زمانها و مکانهای گوناگون هماهنگ سازند. آیا هنجارهای بنیادین حقوق بشری نیز چنین ویژگیای دارند؟ یعنی محصول ضرورتها و مقتضیات ویژهای هستند؟ در سیر تحول این بحث، مشخص خواهد شد که هنجارهای حقوق بشری ماهیتی متفاوت از سایر هنجارهای حقوقی دارند. این تفاوتها همانا در اخلاقمداری هنجارهای حقوق بشری است. در حالی که هنجارهای دیگر محصول مقتضیات و نیازهای خاص اجتماعی هستند، هنجارهای حقوق بشری ریشه در وجدان اخلاقی انسان دارند. حقوق انسان پیش از آنکه حقهای قانونی باشند حقهایی اخلاقی هستند.
3- همین ویژگی اخلاقمداری هنجارهای حقوق بشری است که به نظریهپردازان جرأت ادعای جهانشمولی آنها را داده است. در حقیقت نزاع در مورد جهانشمولی هنجارهای حقوق بشری، نزاع بر سر وجود یا فقدان هنجارهای جهانشمولی اخلاقی است. اگر حقهای جهانشمولی اخلاقی وجود داشته باشند _ که وجود دارند _ پس ناگزیر حقهای جهانشمولی حقوقی نیز بایستی به رسمیت شناخته شوند و مورد حمایت نظامهای حقوقی قرار گیرند.
4- بنابراین بحث ما در مورد مبانی اخلاقی حقوق بشر، در حقیقت مبناسازی نظری در اثبات جهانشمولی هنجارهای بنیادین حقوق بشر است. از این گذشته، رشد و تعمیق گفتمان حقوق بشر عرصه را بر نظریات فلسفی نسبتگرای اخلاقی تنگ کرده است، چرا که انعکاس مستقیم نظریات اخلاقی در ساحت حقوق بشر، بهدرستی و قابل دفاع بودن نظریات نسبیگرایانه در عرصهی اخلاق بهشدت لطمه زده است. بهعبارت دیگر، قلمرو حقوق بشر آزمایشگاه نظریات اخلاقی است. نظریهای که از نسبیت اخلاقی دفاع میکند منطقاً بایستی ملتزم به این باشد که ملاک و معیاری اخلاقی برای محکوم کردن نقض بنیادینترین حقوق انسان وجود ندارد، چرا که ممکن است چنین نقضی براساس عرف، عادت و یا معیارهای فرهنگی موجه جلوه کنند.
5- حقوق بشر حقهایی جهانشمولی، ذاتی و غیرقابل سلب هستند که انسانها بهخاطر انسان بودنشان بهصورت برابر بایستی از آنها بهرهمند گردند. حقوق بشر نظامی است هنجاری، که وظایف متقابل افراد در انجام و یا خودداری از عملی و همچنین روابط آنها با اشیاء و یا موقعیتها را در چارچوبی هنجاری و «بایدمدار» تنظیم میکند. جهانشمولی، ذاتی و غیرقابل سلب بودن، ویژگی حقهایی هستند که انسان بهدلیل حیثیت و کرامت (Dignity) خود باید بهطور یکسان از آنها برخوردار گردد. جهانشمولی (Universality) بهمعنای فرافرهنگی، ذاتی (Intrinsic) بهمعنای پیوند یا حیثیت و کرامت انسانی و غیرقابل سلب بودن (Inalienable) بدین معنی است که این حقها ریشه در قانونگذاری و یا ارادهی حکومت ندارد. روشن است که غیرقابل سلب بودن به این معنی نیست که تحت هیچ شرایطی نتوان از برخی افراد بهدلایل موجه، پارهای از این حقوق را سلب و یا اعمال آن را محدود کرد.