خویشتن پنداری( خودپنداره، خودپنداری)Self Concept
اولین بار رنه کارت1 در سال1644 اصول اولیه خویشتن پنداری را در کتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله«شک» ارائه داد. پس از او زیگموند فروید در سال1900 میلادی تئوری خویشتن پنداری را به عنوان یک مقوله روانشناختی مهم مطرح نمود. با اینکه دنبالهروان فروید علاقه زیادی به این مقوله نشان ندادند ولی دختر فروید آنا در سال1946 بر اهمیت این مقوله تأکید ورزید درسکات کلی2 در سال1945 از مقوله خویشتن پنداری به عنوان یک نیروی اولیه انگیزیش در رفتار انسانی یاد نمود. رایمی3در سال1948 از معیارهای خویشتن پنداری در مشاهدههای خود استفاده کرد و اعلام نمود که رواندرمانی اساساً بر روی تغییر دادن معیارهای بینش فرد نسبت به خودش استوار است.
تاکنون مؤثرترین معیار روانشناختی در خصوص خویشتن پنداری مربوط به کارل راجرز در سال1947 بوده است. از دیدگاه راجرز«خود» هر فرد به عنوان بخش اصلی، شخصیت فرد را تشکیل میدهد. راجرز«خود» را به عنوان یک محصول اجتماعی معرفی میکند که از طریق روابط بین فردی گسترش مییابد. او اعلام میکند که در وجود انسان همیشه یک تمایل قوی برای داراربودن یک نگرش مثبت از سوی دیگران و خود فرد نسبت به خودش وجود دارد. با آنکه بیشتر تئوریسینهای«خویشتن پنداری» در دهه1970 و1980 تحقیقات خود را اجرا نمودند، در حال حاضر توجه عمومی به خویشتن پنداری رو به کاهش نهاده است. ولی این مقوله هنوز به عنوان یک عامل بالنده در تحقیقات سردمداران علم روانشناسی مطرح میباشد. در حال حاضر موج نوینی در خصوص کسب آگاهی نسبت به خویشتن پنداری در عامه مردم و افراد متخصص در حال زایش است و این موضوع در ارتباط با مشکلات خانوادگی، اعتیاد به الکل و مواد مخدر و وضعیت اجتماعی افراد مطرح میشود.
بسیاری از موفقیتها و شکستهایی که مردم تجربه میکنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگی دیدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با دیگران مربوط میشود. برای متخصصان علوم مشاوره، پدیده خویشتن پنداری از سه بعد مورد توجه است. یکی اینکه خویشتن پنداری امری قابل یادگیری است. دیگر اینکه امری سازمان یافته و پویا میباشد. هیچ فردی با خویشتن پنداری به دنیا نمیآید بلکه خویشتن پنداری به تدریج در اولین ماههای زندگی فرد بنیان گرفته و از طریق تجارب مکرر شکل میگیرد و به عنوان یک محصول اجتماعی از طریق تجربه بنیان میگیرد. نکته جالب اینکه افراد در زمانهای مختلف دارای نگرشهای مختلفی نسبت به خودشان هستند. هرگونه تجربهای در زندگی فردی که مطابق با خویشتن پنداری او نباشد، به صورت یک تهدید تلقی میشود و هر چه این تجارب ناخواسته بیشتر باشد کیفیت خویشتن پنداری فرد حالت منجمدتری به خود میگیرد تا بتواند از او محافظت نماید