خویشتن پنداری( خودپنداره، خودپنداری)Self Concept
اولین بار رنه کارت1 در سال1644 اصول اولیه خویشتن پنداری را در کتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله«شک» ارائه داد.
پس از او زیگموند فروید در سال1900 میلادی تئوری خویشتن پنداری را به عنوان یک مقوله روانشناختی مهم مطرح نمود.
با اینکه دنبالهروان فروید علاقه زیادی به این مقوله نشان ندادند ولی دختر فروید آنا در سال1946 بر اهمیت این مقوله تأکید ورزید درسکات کلی2 در سال1945 از مقوله خویشتن پنداری به عنوان یک نیروی اولیه انگیزیش در رفتار انسانی یاد نمود.
رایمی3در سال1948 از معیارهای خویشتن پنداری در مشاهدههای خود استفاده کرد و اعلام نمود که رواندرمانی اساساً بر روی تغییر دادن معیارهای بینش فرد نسبت به خودش استوار است.
تاکنون مؤثرترین معیار روانشناختی در خصوص خویشتن پنداری مربوط به کارل راجرز در سال1947 بوده است.
از دیدگاه راجرز«خود» هر فرد به عنوان بخش اصلی، شخصیت فرد را تشکیل میدهد.
راجرز«خود» را به عنوان یک محصول اجتماعی معرفی میکند که از طریق روابط بین فردی گسترش مییابد.
او اعلام میکند که در وجود انسان همیشه یک تمایل قوی برای داراربودن یک نگرش مثبت از سوی دیگران و خود فرد نسبت به خودش وجود دارد.
با آنکه بیشتر تئوریسینهای«خویشتن پنداری» در دهه1970 و1980 تحقیقات خود را اجرا نمودند، در حال حاضر توجه عمومی به خویشتن پنداری رو به کاهش نهاده است.
ولی این مقوله هنوز به عنوان یک عامل بالنده در تحقیقات سردمداران علم روانشناسی مطرح میباشد.
در حال حاضر موج نوینی در خصوص کسب آگاهی نسبت به خویشتن پنداری در عامه مردم و افراد متخصص در حال زایش است و این موضوع در ارتباط با مشکلات خانوادگی، اعتیاد به الکل و مواد مخدر و وضعیت اجتماعی افراد مطرح میشود.
بسیاری از موفقیتها و شکستهایی که مردم تجربه میکنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگی دیدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با دیگران مربوط میشود.
برای متخصصان علوم مشاوره، پدیده خویشتن پنداری از سه بعد مورد توجه است.
یکی اینکه خویشتن پنداری امری قابل یادگیری است.
دیگر اینکه امری سازمان یافته و پویا میباشد.
هیچ فردی با خویشتن پنداری به دنیا نمیآید بلکه خویشتن پنداری به تدریج در اولین ماههای زندگی فرد بنیان گرفته و از طریق تجارب مکرر شکل میگیرد و به عنوان یک محصول اجتماعی از طریق تجربه بنیان میگیرد.
نکته جالب اینکه افراد در زمانهای مختلف دارای نگرشهای مختلفی نسبت به خودشان هستند.
هرگونه تجربهای در زندگی فردی که مطابق با خویشتن پنداری او نباشد، به صورت یک تهدید تلقی میشود و هر چه این تجارب ناخواسته بیشتر باشد کیفیت خویشتن پنداری فرد حالت منجمدتری به خود میگیرد تا بتواند از او محافظت نماید
بسیاری از موفقیتها و شکستهایی که مردم تجربه میکنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگی دیدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با دیگران مربوط میشود.
هرگونه تجربهای در زندگی فردی که مطابق با خویشتن پنداری او نباشد، به صورت یک تهدید تلقی میشود و هر چه این تجارب ناخواسته بیشتر باشد کیفیت خویشتن پنداری فرد حالت منجمدتری به خود میگیرد تا بتواند از او محافظت نماید.
خویشتن پنداری هر فرد به ثبات و همگونی در زندگیاش نیاز دارد و در مقابل تغییر مقاومت نشان میدهد.
اگر خویشتن پنداری فرد به سرعت تغییر کند فرد فاقد یک شخصیت مقاوم و قابل اتکا خواهد شد.
موفقیتها و شکستهای هر فرد بر روی کیفیت خویشتن پنداری او تأثیر میگذارد.
دنیای اطراف هر فرد و موجودات درون آن در رابطه با خویشتن پنداری هر فرد ادراک میشود.
در تمام زندگی فرد سالم، همیشه یک تمایل دائم برای پذیرش ایدههای جدید و رفع ایدههای قدیمی وجود دارد.
خویشتن پنداری همیشه خودش را در مقابل از دست دادن عزت نفس محافظت میکند.
برای همین است که هر فقدانی سبب بروز اضطراب افراد خواهد شد.
تحول جامعه از حالت سنتی به حالت صنعتی، مسائل و مشکلات فراوانی را خصوصاً در زمینه اشتغال موجب میگردد.
جامعه ما در جریان صنعتی شدن و رسیدن به خودکفایی به نیروی متخصص و ماهر نیاز مبرمی دارد.
برای نیل به خودکفایی تهیه و اجرای برنامهای دقیق که بر مطالعات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جامعه ایرانی متکی باشد، ضرورت تام دارد.
اشتغال برای ادامه زندگی و بقای جامعه ضرورتی اجتنابناپذیر است.
زندگی هر فرد از طریق کار کردن تأمین میشود و خودکفایی هر کشور به میزان و نوع عملکرد شاغلین آن بستگی دارد.
تحقیقات متعدد مؤید این واقعیت هستند که اولاً، با افزایش بیکاری، فساد شدت مییابد و ثانیاً اشتغال مناسب و رضایت شغلی موجب نشاط و شادابی میگردد.
شناسایی و ایجاد انگیزه در افراد جامعه و راهنمایی آنها برای آنکه مشاغلی را انتخاب نمایند که توانایی و استعداد انجام آن را دارا هستند و همچنین شناسایی علایق و نیز کشف استعدادهای افراد باید به کمک وسایل و ابزاری انجام پذیرد.
در این زمینه باید از مشاوره و آزمونهای مختلف استفاده شود.
پس از شناخت علایق و کشف استعدادها و پرورش و نیز راهنمایی افراد در مسیر صحیح و مناسب ضرورت مییابد.
بنابراین، سؤالی که به طور کلی جهت پژوهش به ذهن خطور میکند عبارت است از اینکه آیا بین خویشتن پنداری و انتخاب شغل رابطه معناداری وجود دارد؟
و با توجه به جنبههای انتخاب شغل مبتنی بر وجهه اجتماعی شغل، پیشرفت تحصیلی در شغل و تسهیلات ویژه شغل سؤالات ذیل به طور اخص مطرح میشوند: (1) آیا بین خویشتن پنداری و وجهه اجتماعی شغل رابطهای وجود دارد؟،(2) آیا بین خویشتن پنداری و پیشرفت تحصیلی در شغل رابطهای وجود دارد؟
و(3) آیا بین خویشتن پنداری و تسهیلات ویژه شغل رابطهای وجود دارد؟
خویشتن پنداری به مفهوم برداشتی است که فرد نسبت به ماهیت فیزیکی و روانشناختی و ساختارهای اجتماعی خویش از قبیل نگرشها، اعتقادات و ایدههای خویش دارد.
خویشتن پنداری به معنای درک افراد نسبت به خود در بعد زمان است.
خویشتن پنداری به صورت مداوم در تعامل با دیگر افراد تعدیل یافته وتحت تأثیر عوامل دیگر از قبیل درونگرایی و برونگرای و عزت نفس قرار میگیرد.
مقوله شغل نقش اصلی را برای زندگی بیشتر افراد جامعه ایفا میکند.
برای بیشتر افراد بشر، شغل به عنوان فعالیتی است که بیشتر فعالیتها و زمان فعال زندگیشان را صرف مینماید.
نسلهای امروز به دنبال مشاغلی هستند که برای آنها قابل توجه بوده و یک احساس رضایت داخلی را برای آنها به ارمغان آورد و همراه با آن با پاداشهای خارجی همراه باشد(کادرون1 ،1997).
بر اساس عقاید کانجر2 به نقل ازاشنایدرتمایل برای ارضای نیازهای شخصی و ایجاد یک محیط مناسب از لحاظ روانشناختی از عوامل بارز انتخاب شغل افراد بشمار میآیند.
نسلهای جدید امروز، در مقایسه با نسلهای قبل بیشتر به سوی مشاغل با هویت تمایل دارند.
کادرون اعلام میدارد که بسیاری از متقاضیان کار در انتخاب شغل توجه زیادی به موضوع فوق نشان میدهند.
امروزه یک تئوری انگیزش شغلی مطرح شده است که بر روی تطابق مابین فرد و شغل او تأکید مینماید.
شامیراعلام نمود که تئوری مبتنی بر خویشتن پنداری در خصوص انگیزش کار بر روی ارتباط متقابل مابین انجام کار و وسعت اجرای آن و خویشتن پنداری فرد استوار است.
زمانی که شغل فرد با خویشتن پنداریش مطابقت داشته باشد، فرد شغل خود را به عنوان یک مقوله معنادار و ارزشمند مشاهده مینماید.
بعبارت دیگر یک شغل ارزشمند برای هر فرد در ارتباط با خویشتن پنداری فرد مربوط، معنی پیدا میکند.
وانوس1 در سال1980 مفاهیم فوق را در یک مدل تطابقی قرار داد که در این مدل بر روی نقش اشتغال و انتخاب شغل تأکید شده است.
اشنایدر2 در سال1987 مدل خاصی را تحت عنوان«جاذبه، انتخاب» ارائه میدهد.
بر اساس این مدل، افراد بر اساس ادراکات و باورهای خویش در خصوص مشخصات فردی خودشان(خویشتن پنداری) به مشاغل مورد علاقه خود مینگرند.
بر اساس این مدل افراد نهایتاً از ادامه اشتغال در سازمانهایی که با آنها تطابق ندارند سرباز خواهند زد.
ولی این مدل قادر نیست دقیقاً افراد خاص را برای سازمانهایی دقیقاً منطبق با عوالم آنها انتخاب نماید(اشنایدر،1987؛ گلدشتاین و اسمیت،1995).
به گفته اشنایدر باید مفاهیم فوق را در ارتباط با خویشتن پنداری افراد گسترش داد.
یعنی باید رابطهای مابین تطابق بین خویشتن پنداری و شغل فرد مشاهده کرد.
متخصصان منابع انسانی با تمرکز به میزان تطابق خویشتن پنداری افراد با وظایف شغلی، میتوانند با احتمال بیشتری افراد را انتخاب نموده و آنها را برای شغل مناسب راهنمایی نمایند.
این روش از دو جنبه مفید واقع میشود، یکی اینکه فرد به شغل مورد نیاز خود بر اساس علایق و خلاقیتهای خود و بر اساس باورهای خویش برای انجام وظایف محوله دست مییابد.
دیگر اینکه سازمان استخدام کننده نیز در بهترین فرصت میتواند دست به انتخاب افراد کاملاً مطابق با چهارچوب مقرراتی خویش بزند.
کاربردهای ابزار های سنجش گوناگون در باره خویشتن باوری: مقوله خویشتن پنداری به عنوان یکی از معروفترین موضوعات در ادبیات روانشناسی بشمار میآید.
با وجودی که در سایت تحقیقاتی ERIC حدود6000 مطلب در این خصوص نوشته شده است ولی متأسفانه هنوز هم این اصطلاح برای عموم ناشناخته بوده و تعریف شفافی از آن ارائه نشده است و در خصوص پدیده«خود» حدود15 مفهوم مختلف مطرح شده است(استرین،1993).
در بسیاری از مقالات اصطلاحات خویشتن پنداری، عزت نفس و پذیرش خویش اغلب به جای یکدیگر بکار گرفته میشوند و این امر از وجود دیدگاه مختلف افراد جامعه نسبت به روانشناختی خودشان برمیخیزند.
احتمالاً مهمترین تعریف خویشتن پنداری به ارزیابی فرد از خود مربوط میباشد که در اصطلاح روانشناختی از آن به عنوان خویشتن پنداری عمومی یاد میشود.
این تعریف از دیدگاه مشاوران علم روانشناسی دارای مفهوم باثباتی است(استرین،1993).
امروزه آیتمهای موجود در معیار عزت نفس روزنبرگ(1965) در تحقیقات گوناگون مفاهیم عمومی خویشتن پنداری را دربر میگیرد و از آن استفاده میشود.
معیار مرسوم دیگر که برای ارزیابی خویشتن پنداری کاربرد دارد، بنام معیار تنسی در خصوص خویشتن پنداری1 معروف است که توسط فیتز2در سال1991 تدوین و طراحی شده است.
علاوه بر این جنبههای مختلف خویشتن پنداری از قبیل خویشتن پنداری تحصیلی خویشتن پنداری در خصوص ماهیت بدن خود وغیره نیز به عنوان اجزای دقیق در خویشتن پنداری مطرح شدهاند و در15 سال اخیر تحقیقات گستردهای در خصوص این زیرساختارها انجام شده است درپی این تحقیقات نسخه جدیدتر ارزیابی خویشتن پنداری از جنبههای مختلف توسط مارش1 در سال1992 تحت عنوان پرسشنامه شماره1، 2،3 خود- توصیفی در خصوص سنین7 سال تا سنین بلوغ جوانی تدوین و طراحی شدهاند.
بطور کلی باید گفت که خویشتن پنداری به«دیدگاه فرد درباره خودش» اطلاق میشود.
ویلی2 در سال1974 اعلام نمود که با مقایسه وقایع خارجی نمیتوان ارتباطی با ارزیابی خویشتن پنداری فرد برقرار نمود.
بعبارت دیگر با مشاهده و ثبت وقایع اطراف محیط زندگی فرد نمیتوان چگونگی خویشتن پنداریش را پیشگویی نمود و هر فرد باید از زبان خودش، عقاید خود را در مورد شخصیت خویش ابراز نمایند.
در ارزیابی خویشتن پنداری افراد با خواندن یک سری از جملات، موافقت و یا عدم موافقت خود را در پاسخهای لیکرتی5 تا7 گزینهای اعلام مینمایند.
در این پرسشنامهها اطلاعات مهم کیفی نهفته است و فرد با انتخاب گزینه مورد نظر عقیده نسبی خویش را نسبت به جمله مورد نظر اعلام مینماید.
مشاوران و یا افرادی که خواهان ارزیابی خویشتن پنداری در افراد مورد بررسی خویش میباشند، باید به نکات مهمی از قبیل نوع معیار و شاخص بکار گرفته شده، میزان قابلیت روش ارزیابی مورد نظر و مناسب و بکار بردن روش مورد نظر در موقعیتهای بالینی یا تحقیقاتی توجه نمایند.
زیرا در هر کدام از شرایط فوق موقعیت پاسخدهندگان تغییر میکند و با یکدیگر متفاوت است(برنز،1979).
نکته اول در کابرد ارزیابی مورد نظر این است که فرد مورد پژوهش باید تا حد کافی«خودآگاهی» داشته باشد.
بطور مثال کودکان کم سن و سال دارای آگاهی هوشمندانه از ادراکات خویش نیستند و بنابراین باید در خصوص این گروههای سنی دقت بیشتری اعمال شود.
دوم اینکه حتی معیارهای ارزیابی که توسط خود افراد باید خوانده و پاسخ داده شود، ممکن است در برخی موارد به توضیحات کلامی نیاز داشته باشند.
خویشتن پنداری افراد بیانگر میزان تجارب آنها در ارزیابی از«خود» است.
هیچ راهی برای تغییر سریع اعتقادات افراد نسبت به خودشان وجود ندارد و این کار مستلزم زمان میباشد.
اگر فردی احساس بیکفایتی، حماقت و عدم توانایی برای ایجاد تغییر در زندگیش میکند، چگونه میتواند انگیزه لازم برای ایجاد تغییر را بدست آورد؟
بعضی از افراد این کار را غیرممکن میدانند و نهایتاً دچار افسردگی میشوند و نهایتاً ممکن است به یک درمانگر نیاز پیدا کنند.
در فرهنگ جامعه ما بسیاری از افراد هستند که به آرزوهای بزرگ میاندیشند، هزاران نفر در فکر این هستند که روزی فردی سرشناس در جامعه خود شوند.
روشهای مختلفی برای تغییر میزان خویشتن پنداری افراد وجود دارد.
در یک روش با تمرکز بر روی تفکرات و سخنان درونی خودمان میتوانیم در خویشتن پنداری خویش تغییراتی ایجاد کنیم.
مک کای1 و فانینگ2 در سال1987 در کتاب خود هیچ حمایتی از این روش نشان ندادند.
ولی روشهای شناختی مشابه با این روش مؤثر بودند.
به عنوان مثال تکرار جملات مثبت، درست در قبل از کشیدن سیگار سبب افزایش عزت نفس افراد میشود(هوم و توستی،1970).
یکی از مزایای این روش این است که بر روی جزئیات آسیبرسان تفکرات افراد تأکید نموده و آنها را تشویق به تأکید بر افراد مثبت مینمایند.
احتمالاً ما به آن حدی که فکر میکنیم بد نیستیم.
ممکن است ما نکات خوب رفتارهای خویش را کتمان نماییم.
تعداد زیادی از افراد به مرور انکار خود در زندگی روزمره عادت ندارند.
تعریف خویشتن پنداری و نظریههای وابسته به آن آدلر در تئوری خود در ارتباط با مفهوم شیوه زندگی به بیان خویشتن پنداری پرداخته است.
ولی مفهوم خود یا خویشتن پنداری را، اعتقاد به اینکه«من که هستم» تعریف میکند(کریسنی،1991).
به نظر آدلر(1963) اگر هدف از انجام هر رفتار مشخص گردد، عواقب و نیز مسیر تکاملی آن رفتار به سادگی معین خواهد گردید.
یعنی با شناسایی رفتار به سادگی میتوان مسیر رفتار فرد را مشخص نمود(به نقل از شفیعآبادی،1379، ص198).
راجرز در تئوری خود در بیان خویشتن پنداری مینویسد هر انسانی در دنیای متغیر و متحولی از تجربیات گوناگون زندگی میکند که فقط خودش در مرکز آن جهان هستی قرار دارد.
فرد یا ارگانیزم بر اساس تجربه و درک خودش از زمینه تجربی، نسبت به آن واکنش نشان میدهد.
او تجارب خود را واقعیت تلقی میکند و برای او واقعیت همان چیزی است که او تجربه میکند.
رفتار نتیجه ادراک فرد است و فرد به طریقی که واقعیت را ادراک و توصیف میکند نسبت به آن واکنش نشان میدهد.
ارگانیزم به زمینه پدیدهای و ادراکی خود، به صورت یک کل سازمان یافته پاسخ میدهد.
پاسخهای جسمانی و روانی ارگانیزم به وقایع خارجی به صورت یک کل سازمان یافته و هدف جویانه است.
مثلاً اگر آب بدن کاهش یابد، تمام اجزای ارگانیزم به تلاش میپردازند تا این کمبود را تأمین نمایند.
ارگانیزم یک تمایل انسانی ذاتی و یک تلاش اصلی دارد و آن تمایل به تحقق بخشیدن و حفظ و تعالی خویش است و این پایه و اساس فعالیتهای او را تشکیل میدهد.
تمام نیازهای روانی و جسمانی فرد را میتوان جنبههایی از همین نیاز بنیادی دانست.
تحت تأثیر این تمایل اساسی، ارگانیزم در جهت رشد، خودشکفتگی، بقاء و تعالی، خود رهبری، خود نظمی، خود مختاری، مسئولیت و تسلط بر نفس حرکت میکند.
مهمترین موضوع برای درک و فهم رفتار فرد آن است که آن را در چهارچوب مرجع قیاس درونی او مورد توجه و بررسی قرار دهیم.
بنابراین راه برای شناخت رفتار فرد آن است که قالب مرجع قیاس درونی او شناسایی شود و به مسائل به همان طریقی نگریسته شود که خود فرد به آنها مینگرد… از کل زمینه ادراکی به تدریج بخشی بنام«خود» متمایز و متجلی میشود که«مفهوم خود» نیز نامیده میشود.
مفهوم خود ابعادی دارد و هر بعد آن دارای ارزشهایی است.
راجرز معتقد است که بر اثر تعامل فرد با محیط و خصوصاً در سایه ارزشیابی فرد از تعامل خود با دیگران سازمان«خود» شکل میگیرد(شرتزر،984 شفیعآبادی در تئوری خود در بیان خویشتن پنداری مینویسد: خویشتن پنداری تا حدود زیادی تعیین کننده مسیر رفتار می باشد .خویشتن پنداری قضاوتی است که فرد در زمینه های موفقیت ،ارزش ها ،توانایی ها ،اهمیت و اعتبار فردی دارد .جواب به برخی از سئوالات نظیر آیا من فرد موفقی در زندگی هستم ؟آیا من قادرم چنین کاری را با موفقیت به پایان برسانم ؟نشان دهنده نوع خویشتن پنداری فرد می باشد.
قضاوت فرد در مورد خود نه فقط در انتخاب شغل بلکه در تععیین رفتار و مسیر زندگی نیز موثر می باشد .
تحقیقات معلوم داشته اند که یکی از علل مهم عدم موفقیت دانش آموزان مدارس قضاوت منفی آنها در باره خودشان می باشد.
دانش آموزی که خود را کودن می انگارد انگیزه ای برای مطالعه و یادگیری و تلاش ندارد.
بر اثر نبودن انگیزه کودک تلاش نمی کند و در نتیجه مردود می شود.
اگر فردی خود را موجودی ارزشمند و کارامد بیانگارد خواهد کوشید قضاوتش را به مرحله عمل در آورد.
موفقیت ها ،ارزش ها ،و توانایی ها در ایجاد نوع شیوه زندگی موثرند.
ضمن گفتگوهای روزانه ،با افرادی مواجه می شویم که می گویند برای چنین کاری آفریده نشده اند .
با داشتن چنین عقیده و تصور ،فرد درصدد احراز آن شغل بر نخواهد آمد .
همچنین از گفته معلوم میشود که خویشتن پنداری تا حدود زیاد نوع شغل فرد را مشخص میسازد .
به نظر کوپر ا سمیت (1967) افرادی که خویشتن پنداری مثبت دارند زندگی موفقیت آمیزی را سپری میسازند .
از سوی دیگر خویشتن پنداری منفی به احساس حقارت : ناتوانی : پریشانی و بی هدفی منجر میگردد .
فردی که خود را برای انجام شغل معینی مستعد و لایق نمیداند جهت احراز و اشتغال به شغل مورد نظر تلاشی نخواهد کرد.
فرد معمولا ضمن انتخاب شغل به خود میگوید من چنین فردی هستم لذا باید به انجام چنان شغلی بپردازم .خویشتن پنداری از چهار عامل مهم یعنی طرز تلقی و عقاید وا لدین : طرز تلقی همقطاران : طرز تلقی کارکنان آموزشگاه : و علایق شخصی تشکیل میشود .
هر کدام از این عوامل در ایجاد نوع و میزان خویشتن پنداری فرد نقش عمده ای دارد .
مجموعه عوامل فوق در پیش بینی موفقیت : ارزشمندی : توانایی: و اهمیت فرد مؤثر هستند .
محیط خانواده و آ موزشگاه که ا ز منابع اولیه تماس کودک با دنیای خارج هستند در پرورش نوع خویشتن پنداری کودک بسیار مهم می باشند .
وا لدین و معلمان باید دانش آموزان را در شناخت توانایی ها : محدودیت ها : و علایق کمک نمایند .
به نظر جوردن (1963) رفتار اکتشافی فرد به سادگی قادر خواهد بود.(1) توانایی ها و نیز محدودیت های خود را به طور واقع بینا نه ارزیابی نماید .
(2) بطور بهتر وعملی تری خود را با سایرین مقایسه کند .
(3) منابع جدیدی را برای خود شناسی دقیق تر کشف نماید .
(4) تصمیمات صحیح تر و بهتری ا تخاذ نماید .
آ موزشگاه بعنوان یکی از عوامل تقویت کننده رفتار ا کتشا فی ؛ باید اطلاعات دقیق و موثق در اختیا ر دانش آموزان قرار دهد .
با تهیه و تنظیم برنامه تعلیم و تربیت مناسب برای آموزش وا لدین می توان خویشتن پنداری مثبت در کودکان را تقویت نمود .
برای کسب اطلاع بیشتر به اثر دیگر مؤلف تحت عنوان فنون تربیت کودک مراجعه نمائید.
(شفیعآبادی،1374) زندگی امروز، یعنی قدرت انتخاب، انتخاب برای همه چیز، از لباس و اتومبیل و خانه گرفته تا برنامههای تلویزیون و تئاتر و سینما و موسیقی و انتخاب رشته تحصیلی گرفته تا انتخاب شغل.
شغلی که در قدیم در خانواده امری موروثی بود وغیر قابل انتخاب.
امروزه مثل تمام کالاهای دیگر قابل انتخاب است.
در زندگی اجتماعی انتخاب شغل از جمله مسائلی است که افراد را به خود مشغول میکند و بخشی از انرژی روانی و فکری آنها صرف این مسئله میشود.
در صورتی که افراد به دیدگاههای اصلی خود در زندگی دست یابند، با فراغ بال و با تمام توان و انرژی فکری وجسمی خود به کار میپردازند(شاکرینیا، 1376)