دانلود تحقیق معاد

Word 135 KB 22581 24
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه
    کتاب حاضر مجموعه‏ای است مشتمل بر ده جلسه بحث و انتقاد پیرامون‏ مسأله " معاد " در انجمن اسلامی پزشکان که تاریخ آن به سال 1350 هجری‏ شمسی باز می‏گردد .

    در این جلسات ، علاوه بر نظریات مشهور درباره معاد ، نظریه جدیدی که از ناحیه برخی روشنفکران مسلمان ابراز شده و در واقع معاد را به " تجدید حیات مادی دنیا به شکل دیگر " تفسیر کرده‏اند ، نیز به‏ تفصیل مورد بررسی قرار گرفته و با اظهارات پایه گذار این نظریه ، گاهی‏ بحث حالت مناظره به خود گرفته و این امر بر شیرینی مطلب افزوده است .


    سبک بحث در این کتاب ، همچون سبک بحث در کتابهای " توحید " ، " نبوت " و " امامت و رهبری " یک سبک جدید است و در یک قالب خاص‏ نمی‏گنجد و مخصوصا به نظریات جدید درباره معاد و یا نظریات جدید علمی‏ مرتبط با مسأله معاد نیز توجه شده است .


    بدیهی است چنانچه استاد شهید حضور داشتند ، این کتاب با تنقیح بیشتر عرضه می‏ش د ولی گذشته از اینکه احاطه علمی ما به هیچ وجه در حد استاد شهید نیست ، حق تنقیح بیشتر را نیز نداریم و می‏بایست عین کلام ایشان درج‏ گردد ، و این امر در همه آثاری از استاد که پس از شهادت ایشان منتشر می‏شود جاری است .


    تنظیم اولیه و تصحیح چاپی این کتاب به عهده جناب آقای محمد کوکب‏ بوده است و در اینجا از زحمات ایشان قدردانی می‏شود .


    امید است به یاری حق سایر آثار چاپ نشده استاد نیز به زودی در اختیار شیفتگان آثار آن فرزانه شهید قرار گیرد .

    12
    شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهید مطهری

    کلیاتی درباره مسأله معاد
    بحث ما درباره مسأله معاد است .

    مسأله معاد از نظر اهمیت ، بعد از مسأله توحید مهمترین مسأله دینی و اسلامی است .

    پیغمبران ( و بالخصوص‏ آنچه از قرآن درباره پیغمبر ما استفاده می‏شود ) آمده‏اند برای اینکه مردم‏ را به این دو حقیقت مؤمن و معتقد کنند : یکی به خدا ( مبدأ ) و دیگر به‏
    قیامت و یا فعلا به اصطلاح معمول ما معاد مسأله معاد چیزی است که برای‏ یک مسلمان ایمان به آن لازم است ، یعنی چه ؟

    یعنی در ردیف مسائلی نیست‏ که چون از ضروریات اسلام است و ایمان به پیغمبر ضروری است ، پس ایمان‏ به آن هم به تبع ایمان به پیغمبر ضروری است .


    ما بعضی چیزها داریم که باید به آنها معتقد بود ، به این معنا که‏ اعتقاد به آنها از اعتقاد به پیغمبر منفک نیست ، " باید " به این‏ معناست نه به معنی تکلیف ، به معنی این است که انفکاک پذیر نیست که‏
    انسان به پیغمبر و اسلام ایمان و اعتقاد داشته باشد ولی به این چیز ایمان‏ نداشته باشد .

    مثلا روزه ماه رمضان ، می‏گویند که روزه ماه رمضان از ضروریات اسلام است .

    اگر کسی روزه نگیرد و بدون عذر روزه بخورد ، این‏ آدم فاسق است ولی اگر کسی منکر روزه باشد ، از اسلام خارج است ، چرا ؟


    برای اینکه اسلام ایمان به وحدانیت خدا و ایمان به پیغمبر است و امکان‏ ندارد که کسی به گفته پیغمبر ایمان داشته باشد ولی روزه را منکر باشد ، چون اینکه در این دین روزه هست از ضروریات و از واضحات است ، یعنی نمی‏شود انسان در ذهن خودش‏ میان قبول گفته‏های پیغمبر و منها کردن روزه تفکیک کند .

    ولی خود مسأله‏ اعتقاد به روزه داشتن مستقلا موضوع ایمان و اعتقاد نیست ، یعنی در قرآن‏ هیچ جا وارد نشده : " کسانی که به روزه ایمان می‏آورند " .

    اما گذشته از اینکه مسأله معاد و قیامت مثل روزه از ضروریات اسلام‏ است ( یعنی نمی‏شود کسی معتقد به پیغمبر باشد ولی منکر معاد باشد) در تعبیرات قرآن کلمه ایمان به قیامت ، ایمان به یوم آخر آمده است ، یعنی‏ پیغمبر مسأله معاد را به عنوان یک چیزی عرضه کرده است که مردم همان‏ طوری که به خدا ایمان و اعتقاد پیدا می‏کنند ، به آخرت هم باید ایمان و اعتقاد پیدا کنند ، که معنی آن این می‏شود که همین طوری که خداشناسی لازم‏ است ( یعنی انسان در یک حدی مستقلا با فکر خودش باید خدا را بشناسد)
    در مسأله معاد نیز انسان باید معادشناس باشد ، یعنی پیغمبر نیامده است‏ که در مسأله معاد بگوید چون من می‏گویم معادی هست شما هم بگویید معادی‏ هست ، مثل اینکه من گفتم روزه واجب است شما هم بگویید روزه واجب است‏
    .

    نه ، ضمنا افکار را هدایت و رهبری و دعوت کرده که معاد را بشناسند ، معرفت و ایمان به معاد پیدا کنند
    معاد ، جزء اصول دین اینکه علمای اسلام معاد را از اصول دین قرار داده‏اند ولی سایر ضروریات‏ را از اصول دین قرار نداده‏اند ، بر همین اساس است .

    چون خیلی اشخاص از ما این سؤال را می‏کنند ، می‏گویند شهادتین که انسان به آن مسلمان می‏شود دو چیز بیشتر نیست : " اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله‏ " .

    دیگر چرا مسأله معاد را جزء اصول دین قرار داده‏اند ؟

    خوب ، آدمی که‏ به پیغمبر ایمان داشته باشد ، به هر چه پیغمبر گفته ( اگر برایش ثابت‏ شود که پیغمبر گفته ، مخصوصا اگر ثبوتش به حد ضرورت و بداهت برسد ) ایمان پیدا می‏کند ، پس ما باید بگوییم اصول دین دو چیز بیشتر نیست ( 1 ) : توحید ، نبوت ، معاد فرع و طفیلی نبوت است ، چون ما به نبوت‏ اعتقاد داریم و پیغمبر از معاد خبر داده ، به معاد هم اعتقاد داریم ، همین طوری که چون پیغمبر گفته‏اند نماز واجب است به نماز هم اعتقاد داریم ، نماز هم از ضروریات است ، روزه هم از ضروریات است ، حج هم از ضروریات است .

    این ایراد وارد نیست ، چون علت اینکه مسلمین معاد را جزء اصول دین‏ قرار داده‏ا ند این بوده که اسلام درباره معاد یک امر علاوه‏ای از ما خواسته‏ ، یعنی نخواسته ما فقط آن را به عنوان یکی از ضروریات اسلام ، به طفیل‏ قبول نبوت قبول کرده باشیم ، خواسته که خود ما هم مستقلا به آن ایمان و اعتقاد داشته باشیم ، ولو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشیم ، به معاد اعتقاد داشته باشیم .

    این که " ولو " می‏گویم نه اینکه از آن صرف نظر می‏کنم ، می‏خواهم بگویم یک مسأله‏ای است که خواسته ما مستقلا به آن ایمان‏ داشته باشیم و لهذا قرآن استدلال می‏کند بر قیامت ، استدلال نمی‏کند بر روزه‏ ، می‏گوید روزه را پیغمبر گفته ، ولی استدلال می‏کند بر قیامت ، چه آن نوع‏ استدلالی که پایه آن خود توحید است ، و چه آن استدلالی که پایه آن نظام‏ خلقت است .

    استدلالهای قرآن بر معاد دو نوع استدلال در قرآن هست .

    یک نوع استدلال بر معاد ، بر اساس توحید است که قرآن می‏گوید ممکن نیست خدا خدا باشد ولی معادی نباشد ، یعنی اگر معاد نباشد خلقت عبث است .

    این خودش یک استدلال است .

    قرآن خواسته‏ روی این مطلب استدلال کند : " « ا فحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم‏ الینا لا ترجعون »" ( 1 ) .

    البته ما روی این استدلالها بعد بیشتر صحبت‏ می‏کنیم ولی حالا این مدعای خودمان را که " معاد از اصول دین است " می‏خواهیم بگوییم روی چه حساب است .

    قرآن در واقع این طور می‏گوید : یا باید بگویید خدایی نیست ، پس خلقت و آفرینش عبث و باطل و بیهوده‏ است ، دنبال حکمت در خلقت نباید رفت و مانعی نخواهد داشت که خلقت‏ بر عبث و بیهوده باشد ، و یا اگر خدایی هست که جهان را آفریده است‏ معادی هم باید باشد ، معاد متمم خلقت است ، مکمل خلقت است ، جزئی از خلقت است که با نبودن آن خلقت ناقص است ، خلقت عبث و بیهوده است‏ .

    یک سلسله استدلالهای دیگر هم در قرآن هست که همان نظام موجود و مشهود را دلیل بر قیامت قرار می‏دهد .

    در اول سوره حج و مؤمنون هست که ایها الناس !

    اگر در بعث و در قیامت شک و ریب دارید ، پس ببینید خلقت‏ خودتان را ، بعد خلقت خود ما را می‏گوید که شما را از نطفه آفریدیم ، نطفه را از خاک آفریدیم ، بعد نطفه را به علقه و علقه را به مضعه تبدیل‏ کردیم ، بعد برای مضعه استخوان قرار دادیم ، بعد گوشت پوشاندیم ، بعد شما را به صورت طفل در آوردیم ، " « ثم انکم بعد ذلک لمیتون 0 ثم انکم‏ یوم القیامه تبعثون »" ( 1 ) همچنین کأنه همین راهی را که تا حالا آمده‏اید ادامه می‏دهید تا منتهی می‏شود به قیامت .

    پس سر اینکه معاد را جزء اصول دین قرار داده‏اند ، نه صرف [ این بوده‏ که معاد ] یکی از ضروریات دین و از توابع نبوت بوده است ، بلکه یک‏ مسأله‏ای بوده که راه استدلال بر آن لا اقل تا اندازه‏ای باز بوده و قرآن‏ می‏خواسته است که مردم به مسأله قیامت { به عنوان یک مسأله مستقل‏ اعتقاد پیدا کنند } .

    پیوستگی زندگی دنیا و آخرت انسان در آن دنیا آنچنان است که اینجا خودش را بسازد ، اینجا اگر خودش را کامل بسازد آنجا کامل است ، اگر ناقص بسازد ناقص است ، اگر خودش را کور قرار بدهد آنجا کور است و اگر خودش را کر قرار بدهد آنجا کر است و اگر خودش را از صورت انسانیت خارج کرده باشد و به صورت‏ حیوانی از انواع حیوانات دیگر در آورده باشد ، در آنجا به صورت همان‏ حیوان محشور می‏شود .

    این هم مسأله سوم ، یعنی رابطه و پیوستگی بسیار شدید میان زندگی دنیا و زندگی آخرت ، که فرمود : " « الدنیا مزرعه الاخرش » " ( 2 ) .

    تنها این جمله نیست ، هزارها جمله [ هست ] ، اصلا هر چه‏ درباره معاد آمده در همین زمینه " « الدنیا مزرعه الاخرش » " آمده است‏ .

    اساسا نظام آنجا با نظام اینجا فرق می‏کند .

    اینجا نظام ما نظام اجتماعی‏ است ، به این معنا که افراد واقعا در سعادت و شقاوت یکدیگر شریک و مؤثرند ، یعنی عمل خوب من می‏تواند شما را خوشبخت کند و عمل بد من تأثیر دارد در بدبختی شما و افراد یک اجتماع سرنوشت‏ مشترک دارند .

    ولی در آنجا اصلا سرنوشت مشترک نیست ، اهل سعادت با هم‏اند و اهل شقاوت هم با هم ، ولی آن با هم بودن غیر از اشتراک داشتن‏ در سعادت است ، اساسا اشتراکی در کار نیست ، هر کسی در وضع خودش هست‏ بدون آنکه تأثیری در وضع دیگری داشته باشد .

    اینها اموری است قطعی و مسلم و پیغمبران آمده‏اند برای اینکه مردم را به این مطلب دعوت کنند ، مخصوصا این قسمت اخیر چون جنبه تربیتی‏ زیادتری دارد و بیشتر به مسأله دعوت مربوط است .

    ما می‏بینیم که در درجه‏ اول قرآن و بعد سایر آثار دینی ما اصرار فراوانی روی این مطلب دارند که‏ آن دنیا دار الجزاء است ، خانه پاداش و خانه کیفر است ، پس شما مراقب عمل خودتان در اینجا باشید .

    حتی قرآن تعبیری دارد که عده‏ای این‏ تعبیر را حمل بر هیچ گونه مجاز گویی نمی‏کنند و عین حقیقت می‏دانند .

    تعبیر این است که قرآن می‏گوید آنچه که شما در این دنیا عمل می‏کنید ، عمل‏ شما پیش فرستاده شما به دنیای دیگر است .

    عده‏ای می‏گویند این تعبیر بلاغتی است ، تعبیر مجازی است ، عمل ما که آنجا فرستاده نمی‏شود ، عمل من‏ یعنی کار ، این کار یک حرکت است و این حرکت هم همین جا فانی و تمام‏ می‏شود .

    ولی عده‏ای معتقدند که هر چه در این دنیا پیدا بشود ، صورتی در دنیای دیگر پیدا می‏کند که همین خودش یک حقیقتی در دنیای دیگر پیدا می‏کند و این تعبیر قرآن راست است که هر چه ما در اینجا عمل می‏کنیم چیزی‏ در آن دنیا ایجاد کرده‏ایم ، پس چیزی را از این دنیا به آن دنیا فرستاده‏ایم .

    تعبیر قرآن این تعبیر قرآن را ببینید آیات معاد اساسا برای موعظه هم خیلی خوب‏ است در اواخر سوره حشر می‏فرماید : " « یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله‏ " ای اهل ایمان !

    تقوای الهی داشته باشید ، از خدا بپرهیزید ) همیشه‏ گفته‏ایم که کلمه " تقوا " معنایش پرهیز نیست ولی ما تعبیر دیگری‏ نداریم ) ، که معنایش این است که خودتان را از غضب الهی ، از مخالفت‏ فرمان الهی دور نگه دارید .

    " « و لتنظر نفس ما قدمت لغد »" خیلی‏ تعبیر عجیبی است ، " « و لتنظر »" امر است : " و باید هر نفسی و هر کسی نظر کند و دقت کند در آنچه برای فردا می‏فرستند " .

    این صریح‏ترین تعبیری است که می‏شود در این‏ زمینه کرد .

    وقتی به ما می‏گوید بیایید در کار و عمل خودتان مراقب باشید .

    به این تعبیر می‏گوید : درباره این چیزهایی که برای فردا پیش می‏فرستید ، در مورد این پیش فرستاده‏های خودتان دقت کنید ، دقیق باشید .

    درست‏ مثل آدمی که در یک شهری هست و برای شهر دیگری که بعدها می‏خواهد برود در آنجا سکنی اختیار کند ، کالایی قبلا تهیه می‏کند و می‏فرستد ، به او می‏گویند در این چیزهایی که قبل از خودت داری می‏فرستی ، یک دقت خیلی کاملی بکن‏ .

    بعد دو مرتبه می‏فرماید : " « و اتقوا الله »" باز بار دیگر از خدا بترسید ، از نافرمانی الهی پرهیز کنید " « ان الله خبیر بما تعملون »" ( 1 ) .

    چون اول به تعبیر پیش فرستاده گفت ، دو مرتبه به تعبیر خود عمل‏ می‏گوید : خدا آگاه است به اعمال شما ، یعنی آنچه را شما می‏فرستید ، خدا که آگاه است ، پس خودتان هم آگاهی کامل داشته باشید که خوب بفرستید .

    الان این داستان یادم آمد ، خوب است برایتان عرض کنم .

    من هشت سال‏ نزد مرحوم آقای بروجردی ( اعلی الله مقامه ) درس خوانده بودم و حقیقتا به شخص ایشان اعتقاد داشتم ، یعنی خیلی اعتقاد داشتم ، واقعا او را یک‏ مرد روحانی می‏دانستم .

    حالا افرادی به دستگاه ایشان انتقاد داشتند که خود من هم داشتم به جای خود ، اما من به شخص این مرد معتقد بودم ، یعنی او را یک مرد روحانی واقعی می‏دیدم و مرد کاملا مؤمن و معتقد و خداترس .

    در همین کسالت قلبی که ایشان پیدا کرده بودند که منتهی به فوت ایشان شد ظاهرا سه چهار روز هم بیشتر طول نکشید گفتند یک روزی ایشان در همان حال‏ ، خیلی متأثر بود و گفت که من خیلی ناراحتم از اینکه کاری نکرده‏ام و می‏روم .

    آنهایی که دور و بری هستند خیال می‏کنند در این مسائل هم تملق‏ گفتن خیلی خوب است [ می‏گویند ] ای آقا ، شما چه می‏فرمایید ؟

    شما الحمدلله اینهمه توفیق پیدا کردید ، اینهمه خدمتها که شما کردید کی { کرده } ؟

    !

    ای کاش ما هم مثل شما بودیم .

    شما که الحمدلله کارهایی که‏ کردید خیلی درخشان است .

    ایشان اعتنا نکرد به این حرفها و در جواب آنها این جمله را که حدیث است گفت : " « خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر» " ( 2 ) یعنی عمل را خالص بگردان که آن که نقد می‏کند ( 1 ) ، صرافی می‏کند و عمل را در محک می‏گذارد ، او خیلی آگاه و بیناست ، از زیر نظر او کوچکترین عمل مغشوشی بیرون نمی‏رود ، یعنی چه‏ می‏گویید ما کار کردیم ؟

    از کجا که این عملهای ما عملی باشد که واقعا خلوص داشته باشد ؟

    برای خدا بودنش را شما از کجا اینقدر تأمین می‏کنید ؟

    تعبیر قرآن همین مطلب است : " » یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد »" باز دو مرتبه " » و اتقوا الله »" ، در دو نوبت در پس و پیش این جمله ، که در آنچه پیش می‏فرستید خوب دقت‏ کنید .

    خدا را جلوی چشم ما حاضر می‏کند به عنوان یک ناقد ، به عنوان یک‏ بررسی کن ، به عنوان یک محک زن بسیار بصیر و دقیق .

    " « ان الله خبیر بما تعملون » " .

    بعد می‏فرماید : " « و لا تکونوا کالذین نسوا الله‏ فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون »" ( 2 ) .

    از آن کسان نباشید که‏ خدا را فراموش کردند ، خدا هم خودشان را از خودشان فراموشاند .

    این هم‏ تعبیر عجیبی است .

    قرآن در یکی از تعبیراتش می‏گوید هر کس خدا را فراموش کند اثرش این است که خودش را فراموش می‏کند ، یعنی خود واقعی‏اش را گم می‏کند ، بین خودش و خودش فاصله قرار می‏گیرد ، بعد هر کاری که می‏کند برای خودش نمی‏کند ، بدبختیها را برای خودش جلب می‏کند اما خدمتها را نه برای خودش .

    به عنوان مثال ، آدمی که دچار حرص و آز شدید است و به حکم حرص و آزکار می‏کند ، از هر راهی شد ( از حلال ، از حرام ، از هر جا شد ) جمع می‏کند و جمع می‏کند ، او که به فکر خودش است‏ .

    اگر حساب کند برای صد و پنجاه سال دیگر هم دارد ، در صورتی که خودش‏ می‏داند آنچنان پیر شده که ده سال دیگر هم بیشتر نیست .

    این آدمی است که‏ خودش را فراموش کرده است .

    او خیال می‏کند که برای خودش کار می‏کند و در واقع نمی‏فهمد که اگر برای خودش هم بخواهد کار کند این جور نباید کار کند .

    " « و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم‏ الفاسقون »" .

    این آیه را به این مناسبت عرض کردیم که قرآن روی ارتباط عالم دنیا و عالم آخرت و اینکه آنجا دار الجزاء است و اینجا دار العمل ، اینجا مزرعه‏ است ، یوم الزرع است و آنجا یوم الحصاد ، فوق العاده تکیه کرده است و بلکه اصلا انبیاء اساس و روح تعلیماتشان همین است ، نظام دنیا را هم که‏ درست می‏کنند ، به اعتبار این است که همین پیوستگی میان دنیا و آخرت‏ هست ، یعنی اگر نظام دنیا نظام صحیح عادلانه‏ای نباشد ، آخرتی هم درست‏ نخواهد بود ، ایندو با یکدیگر اینچنین وابستگی و پیوستگی دارند ، نه‏ اینکه تضاد دارند .

    از نظر قرآن سعادت واقعی بشر در دنیا و سعادت واقعی بشر در آخرت توأم‏اند ، جدایی ندارند .

    آن چیزهایی که از نظر اخروی گناه‏ است و سبب بدبختی اخروی است ، همانهاست که از نظر دنیوی هم نظام کلی‏ زندگی بشر را فاسد می‏کند ، حالا اگر فرض کنیم یک فرد را خوشبخت کند ولی‏ نظام کلی افراد بشر را فاسد و خراب می‏کند .

    اینها خصوصیاتی بود که در آنها هیچ نمی‏شود شک و تردید کرد .

    خصوصیات‏ دیگری هست که باید روی آنها بحث کرد و البته هر دسته‏ای هم آنها را همین‏ طور صد در صد قطعی دانسته‏اند .

    آنها را ما باید جداگانه بحث کنیم .

    تفسیرهای گوناگون درباره معاد .

    1 اعاده معدوم بعضیها خیال کرده‏اند معاد یعنی اعاده معدوم .

    متکلمین قدیم چقدر روی‏ این قضیه بحث می‏کردند که اعاده معدوم محال نیست ، برای اینکه فکر می‏کردند معاد یعنی اعاده معدوم ، قیامت یعنی اعاده معدوم ، یعنی اول‏ فرض می‏کردند که اشیاء معدوم می‏شوند ( معدوم مطلق ) آنوقت می‏گفتند آیا اگر چیزی معدوم مطلق شد ، بار دیگر امکان دارد وجود پیدا کند و یا این از محالات است ؟

    این البته چیزی است که اصلا لزومی ندارد ما روی آن بحث‏ کنیم .

    ما چه دلیلی داریم بر اینکه اشیاء معدوم می‏شوند ، تا بعد بیاییم‏ روی مسأله اعاده معدوم بحث کنیم که اعاده معدوم محال است یا ممکن ؟

    ما نه دلیل علمی داریم و نه دلیل شرعی که اشیاء معدوم می‏شوند بالکلیه و معنی‏ قیامت یعنی اعاده آن معدومات .

    یکی از مسائلی که فلاسفه با متکلمین گلاویز بودند ، مسأله اعاده معدوم‏ است .

    فلاسفه می‏گویند اولا اشخاص معدوم نمی‏شوند تا بخواهند اعاده شوند ، آنها می‏گویند معدوم می‏شوند .

    بعد آنها [ متکلمین ] می‏گویند اعاده معدوم ممکن‏ است ، اینها می‏گویند اعاده معدوم محال است .

    لزومی ندارد ما روی این‏ قضیه اصلا بحثی بکنیم ، اگر کسی لازم دانست بعدا سؤال می‏کند و ما روی آن‏ بحث می‏کنیم .

    .

    2 عود ارواح به اجساد بعضی دیگر معاد را به این شکل توجیه می‏کنند : معاد یعنی عود ارواح به‏ اجساد ، یعنی انسان وقتی که می‏میرد روحش از بدنش مفارقت می‏کند و این‏ روح جدای از بدن هست در یک عالمی ( که آن عالم را عالم برزخ می‏گویند ) تا وقتی که بناست قیامت شود ، ولی وقتی که قرار شد قیامت شود ، آن‏ وقت روحها برمی‏گردند به بدنهای خودشان ، هر روحی به بدن خودش بر می‏گردد .

    این طور آمده‏اند مطلب را تعبیر کرده‏اند .

    یک مطلب را باید قبلا عرض کنم و آن این است که اتفاقا در تعبیرات‏ قیامت ، ما کلمه " معاد " نداریم .

    از همه اسمهای قیامت معروفتر معاد است ولی این اصطلاح ، اصطلاح شرعی نیست ، یعنی اصطلاح متشرعه است ، آنهم‏ به مفهوم خاصی .

    در قرآن کریم ، ما کلماتی نظیر معاد داریم مثل " ماب‏ " ولی کلمه معاد را نداریم .

    در دعاها و احادیث هم من الان یادم نیست‏ که در جایی از قیامت با کلمه معاد تعبیر شده باشد .

    کلمه معاد را ظاهرا متکلمین خلق کرده‏اند .

    این کلمه می‏تواند کلمه درستی هم باشد یعنی با تعبیرات قرآن منطبق باشد اما چون معاد یعنی مکان عود یا زمان عود ( اسم‏ مکان و زمان است ) ، آنها که این کلمه را گفته‏اند به این اعتبار گفته‏اند که قیامت را یا زمان عود به معنی اعاده معدوم می‏دانسته‏اند ، یا زمان عود ارواح به اجساد .

    در قرآن ، ما کلماتی شبیه کلمه معاد داریم ، کلمه معاد نداریم ولی کلمه‏ " مرجع " یا " رجوع " و کلمه " ماب " داریم .

    " عود " یعنی‏ بازگشت .

    " عود " را در جایی می‏گویند که یک چیزی از یک اصلی آمده‏ باشد ، دو مرتبه به آن اصل برگردد ، می‏گویند عود کرد .

    " رجوع " هم‏ همین طور است ، " رجوع " هم یعنی بازگشت ، باید یک آمدنی باشد تا بازگشت صدق کند ، و لهذا اگر در قرآن درباره قیامت کلمه " عود " نداریم ، کلمه " رجوع " داریم اما آنچه در قرآن کلمه " رجوع " و امثال آن آمده ، به معنای بازگشت به خداست ، یعنی تعبیر قرآن این است‏ .

    در قرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجساد نیامده ، یا هیچ جا رجوع به معنای [ بازگشت ] بعد از معدوم شدن نیامده ، بلکه‏ تعبیر این است : " « انا لله »" ما از آن خدا هستیم ، " « و انا الیه راجعون »" ( 1 ) و ما به سوی او بازگشت می‏کنیم .

    پس کلمه معاد را هم اگر ما به کار ببریم ، اگر به معنی عود الی الله استعمال کنیم ، آنوقت با تعبیرات قرآنی ، خوب منطبق می‏شود .

    یا این تعبیر : " « و ان‏ الی ربک المنتهی »" ( 2 ) و اینکه نهایت و تمامیت و پایانی به سوی‏ پروردگار است ، یعنی به سوی او همه چیز پایان می‏یابد ، " « ان الی ربک‏ الرجعی »" ( 3 ) .

    و امثال این تعبیرات .

    3 عود ارواح به خداوند محدثین متشرعه مثل مرحوم مجلسی ادعا می‏کنند که اجماع همه اهل ادیان‏ است بر معاد به معنی عود ارواح به اجساد ، ولی عده‏ای می‏گویند نه ، ما اجماع داریم ولی نه اجماع به صورت عود ارواح به اجساد ، بلکه به معنی‏ عود به سوی پروردگار .

    حالا این عود به سوی پروردگار ، آیا مستلزم عود ارواح به اجساد است یا شکل دیگری ، بعد باید ببینیم ولی آنچه که قرآن‏ گفته است ، از قیامت تعبیر کرده به وقتی ، به روزی یا به نشئه‏ای که در آن نشئه انسانها به خدا بازگشت می‏کنند ، یعنی چه انسانها به خدا بازگشت‏ می‏کنند ؟

    اصلا آمدن از خدا یعنی چه و بازگشت به سوی خدا یعنی چه ؟

    ولی هر چه هست ، قرآن این طور گفته است ، حتی از قیامت تعبیر به " القاء الله " کرده است ، منکرین قیامت را منکرین لقاء پروردگار نامیده : " « الذین کذبوا بلقاء الله »" ( 4 ) یا : " « بل هم بلقاء ربهم کافرون‏ " ( 5 ) ، تعبیرات قرآن چنین تعبیراتی است البته ما بدون اینکه بخواهیم رد یا قبول کرده باشیم ، [ نظریات مختلف‏ را بیان می‏کنیم ] .

    همه اینها معتقدند که تفسیر ما درباره معاد این است‏ .

    هیچ کس نمی خواهد چیزی بر خلاف گفته پیغمبر گفته باشد ولی هر کدام به‏ یک چیزهایی استناد می‏کنند و این طور تفسیر می‏کنند .

    از نظر بعضی ، مسأله‏ قیامت و مسأله معاد یعنی عود کردن روحها بار دیگر به همان بدنهایی که بوده‏اند و پوسیده‏اند و متفرق و خاک‏ شده‏اند .

    بعضی دیگر معاد را به همان معنی عود الی الله می‏گیرند ولی‏ می‏گویند عود ارواح الی الله ، جسم که عودی ندارد به سوی خدا ، برای جسم‏ معنی ندارد بگوییم به سوی خدا باز می‏گردد ، روح است که می‏تواند درجات و مراتبی را طی کند که به حسب آن درجات و مراتب به نشئه ربوبی نزدیکتر باشد و بنابر این قیامت یعنی بازگشت ارواح به سوی خدا .

    صرف این مطلب‏ را بخواهیم بگوییم ، می‏شود معاد روحانی مطلق که این بر خلاف ضرورت‏ تعلیمات انبیاست ، یعنی در تعلیمات انبیاء درست است که گفته‏اند عود به سوی پروردگار ، ولی برای این عود شکل هم معین کرده‏اند ، آن شکلی که‏ معین کرده‏اند صد در صد روحانی نیست .

    مسأله معاد در میان قدمای فلاسفه اصلا مطرح نبوده ، یعنی اصلا معاد را انبیاء آورده‏اند نه فلاسفه .

    حتی ارسطو خودش قائل به فنای روح است و ابدا معتقد به بقای ارواح و عود ارواح و این حرفها نیست و روح را یک‏ موجود فانی و قابل فنا می‏داند .

    حکمای اسلامی از قبیل بوعلی طور دیگری معتقدند ، بوعلی می‏گوید که از نظر برهان علمی و برهان عقلی ، ارواح باقی می‏مانند و بازگشت می‏کنند به سوی‏ خداوند و سعادت و شقاوت آنها هم سعادت و شقاوت معنوی و عقلانی است ، یعنی لذتها و المها ، لذتها و المهای عقلانی است ( یعنی از نوع لذتی است‏ که عقل می‏برد و از نوع رنجی است که عقل می‏برد ، نه از نوع لذت و المی‏ که انسان از راه جسم می‏برد ) .

    ولی بعد می‏گوید این راهی است که ما از طریق علمی می‏توانیم طی کنیم ، این قدر می‏دانیم که روح انسان فانی نمی‏شود و باقی می‏ماند و در جهان دیگری یا معذب است یا متنعم ، ولی آن مقداری‏ که ما از راه دلیل علمی می‏توانیم بفهمیم این است که فقط عقل انسان ( یعنی قوه عاقله انسان ) باقی می‏ماند ، سایر قوای انسان هر چه هست ، همه‏ معدوم می‏شوند و قوه عاقله به صورت یک امر مستقل و یک شی‏ء مستقل و یک‏ شخصیت مستقل که شخصیت واقعی انسان هم همان عاقله‏اش هست باقی می‏ماند .

    ولی بعد می‏گوید لکن معاد جسمانی هم چیزی است که پیغمبر به آن خبر داده‏ است ، صادق به آن خبر داده است ، ما معاد جسمانی را هم قبول می‏کنیم به‏ اعتبار اینکه مخبر صادق به آن خبر داده است .

    پس در واقع این طور می‏گوید که دلیل علمی و عقلی ، ما را فقط در حد معاد روحانی راهنمایی‏ می‏کند ولی اینکه معاد جسمانی باشد ، چیزی است که ما از راه عقل‏ نمی‏توانیم کشف کنیم ولی چون مخبر صادق خبر داده ) اخبر به الصادق ) ما قبولش داریم ( 1 ) .

    4 عود ارواح به خداوند با کیفیت جسمانی بعضی دیگر آمده‏اند جمع میان ایندو کرده‏اند ، به این معنا که نظریه‏ای‏ ابراز داشته‏اند که معنی آن این است : در عین اینکه معاد عود به پروردگار است نه عود ارواح به اجسام ( 2 ) ، ولی در عین حال خودش کیفیت جسمانی‏ دارد .

    اینها کسانی هستند که بر خلاف اعتقاد امثال بوعلی و ما قبل بوعلی‏ که فقط عقل انسان یک قوه مستقل و مجرد از بدن است ، اعتقاد دارند قوای‏ حیاتی انسان دو طبقه است : طبقه جسدی و طبقه غیر جسدی ، و انسان دارای‏ بدنی است که آن را بدن مثالی و بدن برزخی نامیده‏اند و آن بدن الان با این‏ بدن متحد است ، الان وجود دارد و وقتی که انسانی می‏میرد ، این بدن حکم‏ یک تفاله‏ای را دارد و آن حکم جوهر را دارد و این بدن است که دائما متحلل و فانی می‏شود ، متغیر و فانی می‏شود و بدل پیدا می‏کند .

    می‏گویند این‏ بدن نسبت به آن بدن ، حکم موی سر و ناخن و این جور فضولات را دارد .

    همین طوری که یک انسان در طول عمر چندین بار این بدن را عوض می‏کند ، مثلا به صورت زوائدی که پوسته‏های بدن باشند یا به صورت ناخن یا به صورت‏ مو ، به صورت انواع فضولات ، و این بدن دائما عوض می‏شود ، مردن حکم این‏ را دارد که یکمرتبه و یکجا آن بدن که بدن حقیقی انسان است این بدن را که‏ حکم لباسی را برای آن بدن دارد رها می‏کند و دور می‏اندازد .

    و آن بدن با این بدن فرق می‏کند .

    این بدن بالذات مرده است و حیات برای آن حالت‏ عارضی دارد ولی آن بدن بالذات زنده است ، حیات جزء ذاتش است و عین‏ ذاتش است و بنابر این برای آن بدن ، دیگر مردن تصور ندارد .

    پس در عین‏ اینکه [ معاد ] عود ارواح به کمال خودش است ولی به این شکل جسمانی است‏ .

    این هم یک فرضیه‏ای است در اینجا ، که ببینیم آیا با تعبیرات قرآن‏ جور درمی‏آی د یا جور در نمی‏آید ؟

    خیلی هم مشکل است ، با بعضی تعبیرات‏ قرآن فوق العاده خوب جور در می‏آید ولی منطبق کردنش با بعضی تعبیرات دیگر مشکل است .

    5 تجدید حیات مادی دنیا به شکل دیگر برخی دیگر خواسته‏اند مثل دسته اول معاد را یک امر مادی و طبیعی بدانند ولی بدون اینکه نیازی باشد که بگویند عود ارواح به اجسام ، نه ، ارواحی‏ به اجسامی عود نمی‏کند چون اساسا ارواحی وجود ندارند ، بلکه خود همین‏ حیات مادی تدریجا به شکل دیگری تجدید می‏شود ، که این فرضیه‏ای است که‏ بعد باید روی آن صحبت کنیم .

    یکی از مسائلی که به نظر من باید روی آن بحث کرد ، مسأله روح است که‏ آیا قبول قیامت مستلزم قبول وجود روح است به عنوان یک موجودی که‏ قابلیت این را دارد که بعد از فنای بدن باقی بماند یا مبتنی بر این‏ نیست ؟

    البته ما در اینجا از نظر عقلی نباید بحث کنیم ، اول از نظر دینی و شرعی باید بحث کنیم ، یعنی باید ببینیم آنچه که در اسلام راجع به‏ معاد آمده است ، از حالت احتضار گرفته تا عالم قبر و سؤال و جواب قبر و عالم برزخ و عالم قیامت ، آیا اینها یک چیزهایی است که بر اساس این‏ اصل بوده است که انسان دارای یک روحی است که آن روح واقعا قبض می‏شود ، مردن قبض روح است ، تحویل گرفتن روح است و انسان که می‏میرد به معنی‏ این است که رابطه میان روح و بدن بریده می‏شود و روح در عالم خودش قرار می‏گیرد و جسد در عالم خودش ، یا اینکه این طور نیست ؟

    بحث بعد ما که پایه بحثهای دیگر قرار می‏گیرد ، همین بحث روح است .

    بعد هم وارد استدلالهای قرآن برای وجود قیامت می‏شویم که عرض کردیم قرآن‏ دو نوع استدلال دارد .

    - در خود قرآن کلمه معاد هست .

    البته این را متشرعه از روی آیه مبارکه‏ که می‏فرماید : " « کما بدأکم تعودون »" ( 1 ) گرفته‏اند .

    ضمنا آن‏ دلایلی که درباره معاد هست ، فقط در حدود همان طبقه بندی که فرمودید قرآن کرده و دو دسته دلیل دارد ، اگر ما همان آیاتش را هم بفهمیم و روی آن بحث شود ، این بهترین راه‏ است برای اینکه با معاد آشنایی پیدا کنیم .

    استاد : راجع به قسمت اول که فرمودید ، من به آیه " « کما بدأکم‏ تعودون »" توجه داشتم ولی منظورم این نبود که حتی ماده " عود " هم‏ نیامده ، عرض کردم کلمه معاد به این وزن ( که به معنی زمان عود یا مکان‏ عود هست ) در قرآن نیست .

    راجع به آیات قرآن ، آنهایی که استقصاء کرده‏اند مدعی هستند 1400 آیه‏ در قرآن راجع به معاد است ، یعنی در هیچ موضوعی و شاید در مسأله توحید این قدر آیه در قرآن نیامده و این قدر تأکید و اصرار نشده که در مسأله‏ معاد هست .

    ولی من ادعا نمی‏کنم معمای معاد از هر جهت حل شده است .

    مقصودم این است که جمع میان همه تعبیرات قرآن به طوری که کسی ادعا کند که همه تعبیرات را من می‏توانم بدون شک و دغدغه کاملا جمع کنم ، صد در صد نیست و الا افرادی هستند که از نظر خودشان مسأله معاد کاملا حل شده است و آیات قرآن را هم طوری توجیه می‏کنند که از نظر خودشان تأویل نیست ، توجیه واقعی است ولی ممکن است برای ما آن توجیه چندان قابل قبول نباشد و الا نه این است که برای همه افراد قضیه معاد لا ینحل است .

    من افرادی‏ را که به وضع کتابهایشان آشنا هستم شک ندارم که " « بالاخرش هم یوقنون " و به همه این محتواهایی که در قرآن آمده یقین دارند ولی طرز تصور و تلقی شان از این تعبیرات با تلقی عامه مردم در بعضی قسمتها قدری فرق‏ می‏کند .

    دیگران هم همین راه را رفته‏اند ، نه اینکه اگر ما آیات قرآن را عنوان می‏کنیم ، این ما هستیم که برای اولین بار می‏خواهیم از راه آیات‏ قرآن وارد شویم ، نه ، دیگران هم از همین راه رفته‏اند و اگر نظریاتی‏ دارند ، از یک طرف منشأ نظریاتشان الهاماتی بوده که از خود قرآن‏ گرفته‏اند ، و از طرف دیگر منشأ آن ، اشکالاتی بوده که به وجود می‏آمده و برای حل این اشکالات در تلاش بوده‏اند .

    ما هم که وارد می‏شویم ، باز از یک طرف یک الهاماتی از قرآن می‏گیریم ، و از طرف دیگر با یک اشکالاتی‏ مواجه خواهیم شد که اشکالات را باید حل کنیم .

    در اینکه بسیاری از مشکلاتی‏ که در قدیم وجود داشت امروز وجود ندارد ، یعنی یک مقدار راه معاد از نظر علوم نسبت به آنچه که در قدیم بوده صافتر شده ، بحثی نیست .

    مثلا یکی از مسائلی که در باب معاد هست که از نظر علم قدیم خیلی مشکل‏ بود و مجبور بودند به نوعی توجیه و تأویل کنند ، این است که قرآن مدعی است‏ این نظامات موجودی که الان داریم ، ماه و خورشید و ستارگان و این وضع‏ زمین و دریاها و کوهها ، روزی خواهد رسید که تمام اینها زیر و رو می‏شود .

    تقریبا همان طوری که قرآن می‏گوید ، در ابتدا اینها به شکل دخان ( دود ) بود ، بعد به این صورت در آمده است .

    از قرآن می‏شود استنباط کرد که بعد هم به همین صورت در خواهد آمد .

    ولی این با علم قدیم قابل حل نبود ، علم‏ قدیم قبول نمی‏کرد که این طور باشد ، نه قبلش را قبول می‏کرد که به این‏ شکل بوده [ و نه بعدش را که به همین شکل در خواهد آمد ] .

    علم قدیم فرض‏ می‏کرد که نظام افلاک از همان قدیم همین طور بوده که هست و تا ابد هم‏ همین طور خواهد بود ، و این بود که مشکلاتی ایجاد می‏شد .

    قرآن می‏گوید : " « اذا الشمس کورت »" ( 1 ) یک وقتی خواهد آمد که‏ این خورشید ما تکویر می‏شود یعنی کدر می‏شود ، نورش از آن گرفته می‏شود ، خاموش می‏شود ، " « و اذا النجوم انکدرت » " ( 2 ) و این ستارگان‏ حالتی پیدا می‏کنند که منکدر می‏شوند یعنی دیگر آن درخشندگی را نخواهند داشت ، " « و اذا البحار سجرت » " ( 3 ) این دریاها مثل دیگی که به‏ جوش می‏آید تبدیل به بخار خواهد شد .

    یا مثلا زلزله‏هایی زمین را خواهد گرفت که انسان در می‏ماند که چه وضعی‏ رخ داده ، خیلی برای انسان غیر مترقب است : " « اذا زلزلت الارض‏ زلزالها »" آن وقت که زمین آن زلزله خودش را ایجاد کند .

    " آن زلزله‏ " اشاره به نوع خاص زلزله است و با زلزله‏های دیگری که در دنیا پیدا شده و در گوشه‏ای عده‏ای را از بین برده خیلی فرق دارد .

    آن ، زلزله‏ای است‏ که دیگر هیچ چیزی به حال خودش باقی نخواهد بود " « و اخرجت الارض‏ اثقالها »" و زمین اشیاء و زین خودش را از درون خودش بیرون بکشد ) ظاهرا مقصود انسانهاست که از درون زمین بیرون می‏آیند ) ، " « و قال‏ الانسان ما لها »" انسان آن وقت می‏گوید چه شده ، چه خبر است ؟

    یعنی‏ برای انسان غیر مترقب است ، عادی نیست ، غیر عادی است ، مثل زلزله‏های‏ همیشه نیست که بگوییم خوب دیگر زلزله است ، " « یومئذ تحدث اخبارها " آن وقت زمین تمام قضایای خودش را نقل خواهد کرد " « بان ربک اوحی لها » " به موجب اینکه پروردگار تو به او وحی‏ کرده است ، به او تعلیم کرده است " « یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم »" آن وقت است که مردم گروه گروه بیرون می‏روند برای اینکه‏ عملهایشان به آنها ارائه داده شود " « فمن یعمل مثقال ذرش خیرا یره 0 و من یعمل مثقال ذرش شرا یره » " ( 1 ) .

    الان برای ما این امر لا اقل به‏ صورت یک امر خیلی محتمل است ، کی می‏تواند بگوید چنین وضعی پیش نمی‏آید ؟

    " « اذا السماء انفطرت 0 و اذا الکواکب انتثرت » " ( 2 ) یا " « اذا السماء انشقت »" (3) اینها یک چیزهایی است که لا اقل رفع مانع‏ شده ، اگر علم نتواند چنین روزی را پیش بینی کند ولی نفی هم نمی‏تواند بکند ، یعنی لا اقل بر خلاف علم نیست .

    ولی به هر حال اگر کسانی هم راهی را رفته‏اند ، نه این است که آن راه‏ را رفته‏ان د بدون اینکه هیچ الهامی گرفته باشند یا بدون اینکه هیچ کمکی‏ به ما کرده باشند ، راهی است که بالاخره آنها هم رفته‏اند .

    مسلم ما از گفته‏های آنها می‏توانیم کمک بگیریم و استفاده کنیم بدون اینکه بگوییم‏ آنها متوجه اشکالاتی بوده‏اند .

    در همین مسأله عود ارواح به اجساد به این‏ شکل که روحها به جسدها عود کند ، آنها به یک اشکالات علمی دچار بوده‏اند که امروز ما هم دچار هستیم .

کلمات کلیدی: معاد

فصل اول معادلات گويا، اصم و نامعادله بخش اول: تعيين علامت چندجمله‌اي‌ها تعريف: منظور از تعيين علامت چندجمله‌اي، آن است که بدانيم آن چندجمله‌اي به ازاي چه مقاديري براي متغير آن (x) مثبت يا منفي يا صفر است. الف) تعيين علامت دو جمله‌اي درجه ا

مقدمه‌اي از معادلات ديفرانسيل معمولي» يک معادله ديفرانسيل معمولي هست رابطه‌اي بين يک تابع و مشتقل هاي آن و متغيرهاي مستقل که به آنها بستگي دارند، فرم کلي از يک معادله ديفرانسيل معمولي عبارتست از (6.1) وقتي که تا مشتق مرتبه m ام تابع y موجود باشد،

فصل 1. کليات معادلات ديفرانسيل با مشتقات جزئي 1-مقدمه يک معادله ديفرانسيل با مشتقات جزئي (يا نسبي) براي يک تابع رابطهاي است که بين تابع مجهول u و متغيرهاي مستقل آن (به تعداد متنابهي) و مشتقات جزئي تابع u نسبت به متغيرهاي مستقل آن برقرار ميباشد. تابع

نماد علمي: نماد علمي مدلي جديد براي عدد نويسي است که از آن براي سهولت بخشيدن به امر نوشتن و خواندن اعداد بسيار بزرگ و يا بسيار کوچک مانند محاسبه جرم سيارات و يا يک اتم از عنصر، استفاده مي کنند. نماد علمي اعداد مثبت را به صورت مي نويسند که در آن

بررسی جایگاه و تاثیر اتاق بازرگانی و صنایع و معادن در اقتصاد کشور. بیان مساله: تمامی‌اتاقهای بازرگانی در سراسر دنیا، تاثیرگذاری زیادی بر شاخصهای اقتصادی کشور دارند ودر مجموع به اقتصاد ملی یاری می‌رسانند و البته اتاق بازرگانی‌ایران نیز از این امر مستثنی نیست. براساس قانون، هدف از تاسیس اتاق بازرگانی کمک به فراهم نمودن موجبات رشد و توسعه اقتصاد کشور، تبادل افکار و بیان آراء و ...

- کاربرد روش L1 – تقريب در معادلات انتگرال تکين 1- مقدمه: معادلات انتگرال را مي‌توان با استفاده از فن LP – تقريب (به ويژه L1 تقريب) به طور موثري حل کرد. در اين متن فن کلي را مورد بحث قرار مي‌دهيم و سپس آن را با حل چند معادله انتگرال مختلف توضيح مي

معدن کائولن گناباد در خصوص اين معدن مي توان به موارد زير اشاره کرد. 1- cap يا کلاهک سيليسي آن نسبت به معدن کائولن قبلي در افق پايين تري قرار دارد . اين کلاهک کاملا سيليسي شده و با چکش نمي توان آنرا شکست . لازم به ذکر است که اين کلاهک ظاهرا شبيه ک

استاد، ملاصدرا را تفکيکي مي داند و استدلال مي کند که ملاصدرا در مسأله معاد دو موضع يا به تعبير ايشان دو «ايستار» دارد: يکي ايستار فلسفي که طبق آن معاد جسماني را به ياري اصول فلسفي اثبات مي کند و ديگري ايستار وحياني که طبق آن ملاصدرا پس از دريافت ناک

عقيده به زندگى پس از مرگ و اعتقاد به کيفر و پاداش اعمال، نقش بزرگى در آرامش روانى و امنيت اجتماعى ما دارد که آرامش روانى، اثر فردى و امنيت اثر اجتماعى آن است، اينک پيرامون آرامش روانى و آثار فردى عقيده به معاد بحث ميکنيم. بشر هر چند در پرتو قدرت صنع

تشکیل شورای بازرگانی: میرزا حسین خان سپهسالار که از معدود رجال کاردان و میهن دوست عصر قاجار محسوب می‌شود در سال 1288 هجری قمری (1250 شمسی) به دستور ناصرالدین شاه از استانبول فراخوانده شد و ابتدا وزیر عدلیه و سپس صدراعظم شد. یکی از کارهای اساسی او سامان دادن به هیات وزراء و تشکیل وزارتخانه‌های مرتبط بود. از چند سال قبل از آن ناصرالدین شاه عده ای را بعنوان وزیر برگزیده بود لیکن ...

جايگاه معاد : معاد در تحمل و فطرت هر انساني جايگاه قابل توجهي دارد زيرا کيست که نپرسد و يا نخواهد بداند که آينده انسان و جهان چه مي شود؟ پايان عمر و تلاش ما به کجا مي رسد؟ نتيجه و هدف از زندگي چيست؟ آري اين سئوالها براي همه مطرح است گرچه افرادي به ز

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول