مانند پیدایش بسیاری از (( علوم رفتاری )) ریشه مطالعه علمی روانشناسی ورزش ، به قرن بیستم بر می گردد در بین سال های آخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم بود که اولین مجموعه مطالعات علمی جنبه های (( روانشناختی ورزش )) چاپ شد. با این همه این مجموعه برجسته مطالعات علمی، منجر به مطالعات (( سیستماتیک )) روانشناس ورزش نشد، تا اینکه (( کولمن ر. گریفت )) که روانشناس تربیتی بود دو کتاب در زمینه (( روانشناسی ورزش )) و (( مربیگری ))1 در اواخر ( 1920 ) به چاپ رسانید .
متاسفانه بعد از دوران (( گریفت )) روانشناسی ورزش ، رشد و ترقی نکرده تا سال ( 1965 ) که روانشناسی ورزش ، کار رسمی خود را از طریق اولین کنگره بین المللی روانشناسی ورزش2 که در روم ایتالیا برگزار شد آغاز نمود . (( کنگره رم تا مطالعات علمی ، میتینگ ها ، کنگره ها و تعلیم جنبه های گوناگون ورزش، در اغلب کلاس های دانشکده ها تا سال ( 1970 ) فاصله زمانی کوتاهی بود .
اما قبل از آنکه نظری به زمینه تاریخی روانشناسی ورزش داشته باشیم باید به این سوالات جواب بدهیم ، چرا خود را به زحمت اندازیم ؟ از بررسی تاریخچه و تحول روانشناسی ورزش چه چیزی یاد می گیریم ؟ ابتدا جالب خواهد بود و کارهای کسانی را که در این زمینه پیش قدم بوده اند مطالعه کنیم وبدانیم چه جنبه هایی ازروانشناسی ورزش علاقه آن ها را بر انگیخته است . بعلاوه روانشناسان معاصر به محققان قبلی مدیون هستند و دست کم ، کاری که جهت نشان دادن احترام خودشان به این داوطلبان و پیش قدمان می توانند انجام دهند این است که بدانند آن ها چه کسانی هستند و چه کار هایی در این زمینه انجام داده اند ، دوم اینکه شخص مطالعه کننده با بررسی این تحقیقات ( بطور مثال تجربه (( تریپلت )) ) و مخصوصاً نوشته های (( گریفت )) چیز های زیادی در مورد فرایند روانشناسی ورزش یاد می گیرد (( گریفت )) نظریه هایی ارایه داده است که هر زمانی می تواند به فرضیه های تجربی تبدیل شود .
اما بسیاری از موضوعاتی که توسط (( گریفت )) بحث شده از نظر روانشناسان معاصر دوره مانده است ، شاید بخاطر آن است که اغلب آن ها اصلاً نمی دانند که شخصی به نام (( گریفت )) وجود داشته است . خلاصه مطالعات اولیه ، برای تقویت یافته های روانشناسان معاصر ، می تواند مورد استفاده قبلی ، می تواند بعنوان هسته اصلی تحقیقات تجربی مورد استفاده قرار گیرد .
اولین آزمایش در زمینه روانشناسی ورزش :
نخستین آزمایش علمی ، در سال ( 1898 ) به وسیله (( تریپلت )) انتشار یافت .
پیش از اینکه (( تریپلت )) نتایج مطالعه اش را انتشار دهد . (( فیتز )) مقاله ای را منتشر کرد که در آن طرح و ساختمان دستگاه نشان دهنده واکنش سریع و داده های تجربی را در مورد تفاوت های فردی ، برای انجام کار های مورد نیاز سرعت انتقال و صحت شرح داد .
هر چند که این حداقل زمان ممکن مربوط به ارایه پاسخ به محرک توسط آزمودنی را می توان به صورت مناسب تری بعنوان ، (( تحقیق یادگیری حرکتی )) نامید تا اینکه تحقیق روانشناسی ورزش نام گذاشت . به همان ترتیب به مقاله ( 1897 ) (( فیتز )) تحت عنوان (( بازی بعنوان عامل پیش رفت )) علی رغم اینکه دارای ایده ها و دیدگاه های جالبی در رابطه با بازی ، آموزش و پیش رفت بشری می باشد ، به سختی می توان در زمینه روانشناسی ورزش نقشی داد .
زمینه ساز بودن (( تریپلت )) نه تنها به علت اولین مطالعه صورت گرفته در این زمینه بوده ، بلکه به علت طرح خوب و گسترده آن نیز می تواند خط شکن این زمینه نو به حساب آید .
مقاله ، در شکل چاپ شده اش از ( 26 ) صفحه تجاوز نکرد و از دو قسمت عمده و با هدف شرح دادن موضوع گام برداشتن ورقابت، تشکیل شده بود .اوابتدا گزارش های رسمی دوچرخه سواری را در مورد سه نوع مسابقه حرفه ای مورد بررسی قرار داد :
مسابقه تدوین گام زدن در مقابل وقت نگه داشتن ، مسابقه همره با گام برداشتن در برابر وقت نگه داشتن و مسابقه گام برداشتن یا مسابقه واقعی ، نتایج نشان داد که مسابقات همره با گام برداشتن از لحاظ زمانی سریع تر از مسابقات بدون گام بوده است ؛ یعنی ، 25 % سریع تر از نوع اول بوده است . علی رغم اینکه (( تریپلت )) دانشمند دقیقی بوده ، از خود می پرسید که تفاوت پیدا شده در بین این دو نوع مسابقه ، همراه با گام برداری و بدون گام برداری ، ناشی از گام برداری بوده یا ناشی از فردی که در مسابقه شرکت داشته است . برای بافتن جواب این سوال او هفت فرضیه را برای توجیه مساله فوق ( هفت تئوری : کشش ، حفاظ ، تشویق ، تشویق ذهنی ، تلقین (( هیپنوتیزمی )) غیر ارادی و عوامل (( دینامیکی )) ) پیش کشید . تئوری اخیر را ثابت نموده است و برای اثبات ارزش واقعی آن آزمایشگاهی را طراحی کرد .
برطبق (( تئوری دینامیکی )) حضور فیزیکی دوچرخه سوار دیگری ، محرک و انگیزش دیگری ، برای برانگیختن غریزه رقابت شرکت کننده است .
پس از آزمایشات فراوان :
اما او رضایت کامل از نتیجه گیری اش نداشت زیرا روشن نیست که آیا حضور فیزیکی یا عامل دیگری بود ، که باعث نتیجه گیری مثبت می شد . او حتی سعی کرد که با کمی شمردن تجارب ، مشخص کند که آیا مشاهده حرکت شخص دیگر ، تاثیر تحریک کننده ای در بازی خواهد داشت . اگر چه شمردن یا نگه داشتن حساب برای نشان دادن تفاوت تاثیرات حضور فیزیکی مشاهده یک حرکت رقابتی ، ناکافی بود، این هرگز راه حل علمی یاقابل اعتماد و اطلاعات باارزش در حد امکان، دلالت نداشت .
اگر چه تجارب (( تریپلت )) مشکلاتی دربردارد . اما انسان احساس شکوه ، باهوشی و درایت علمی درک می کند . این احساس هنگامی مضاعف می شود که آزمایشات روانشناسان ورزشی امروز مقایسه کنیم . بسیار آسان است که در آزمایش های روانشناسان امروزی گریزگاه هایی بمانند تجارب اولیه (( تریپلت )) پیدا کرد . این هم بدین معنی است که پیش رفت خیلی کمی در این 80 ساله اخیر رخ داده است ، هم چنین نابغه بودن (( تریپلت )) را در یکصد سال پیش را نشان می دهد .
با کمل تعجب ، مطالعات (( تریپلت )) سایر محققان را تحریک نکرد تا تحقیقات مشابهی انجام دهند . همان طوری که در مورد (( فیتز )) محققان به مطالعه یادگیری ، بطور کلی و نه یادگیری حرکتی بطور ویژه علاقمند بودند . انتقال موارد تربیتی یا تاثیر آن، نظر محققان رابه خودجلب کرد کارهای ( 1989 ) (( دیوید ))و ( 1899 ) (( آندرسون )) در این زمینه ارزش یادآوری دارند . با مطالعات بعدی (( استارک )) ( 1911 ) (( کامینگ ))
( 1914 ) (( مورفی )) ( 1916 ) و (( نوبل )) در ( 1922 ) تحقیقات ادامه یافت . هر چند که تجربه (( کامینگ )) به زمینه کاری ، بیش تر از سایر زمینه های مربوط می باشد ، زیرا که سعی داردتاتاثیرات تمرین مصرانه رادرتوانایی بازی (( بسکتبال ))برروی ((تمرکز حواس)) نشان دهد و هم چنین در برابر تلقینات مستعدتر باشند . با وجود این مطالعات اولیه نقش کوچکی در زمینه روانشناسی داشته است در عین حال ، چندین مقاله محققانه به چاپ رسیدکه مستقیماً مورد علاقه ومربوط به دانشجویان روانشناسی ورزش می باشد .
در سال ( 1903 ) دو مقاله مهم به چاپ رسید، مقاله اول توسط (( کرون )) (1903 ) با عنوان (( ارزش روانشناسی )) توسط (( پاتریک )) در سال ( 1903 ) بود که هر دو مجله روانشناسی در امریکا به چاپ رسید . (( کرون )) اصرار داشت که معلمان تربیت بدنی بهتر است بازده نهایی را ارایه دهند که به احساس ، حافظه ، تصورات ، نیروی قضاوت و مقایسه بچه خوش بیاید ؛ بعبارت دیگر (( پاتریک )) فوتبال را بعنوان یک مساله روانشناختی ، عمدتاً از دیدگاه تماشاچیان مورد بررسی قرار دارد ، (( پاتریک )) پرسید چه انگیزه ای سبب می شود که یک کارگر انگلیسی تا پنجاه و پنج دقیقه از وقت با ارزش تعطیلی ظهرش را در تماشا کردن بازی (( فوتبال ملی )) صرف کند تنها پنج دقیقه جهت صرف نهارش وقت بگذارد . این هیجان را از جانب تماشاچیان ورزشی عموماً و خصوصاً فوتبال به عقیده (( پاتریک )) تنها می توان به وسیله ، (( تئوری پالایش روحی ارسطوئی )) شرح داد ، یعنی اینکه ، احساسات و تنش روحی ایجاد شده با جدیت کار باید به گونه ای آزاد شود که تماشا کردن ورزش بهترین وسیله است زیرا که آن به بینندگان اجازه می دهد تا در بازی ها با (( تقلید درونی )) شرکت برجسته ، آن ها را قادر خواهد ساخت احساسات مهار نشده خود را ابراز دارند . در مقاله مربوط به این موضوع که در مجله جامعه شناسی امریکایی با عنوان (( روانشناس اجتماعی تماشاگر ورزشی )) در سال ( 1912 ) به چاپ رسید تم مشابهی القاء می شود که احساسات ، قوی ترین عالم یک عمل اجتماعی است و احساسات بیننده بر تشخیص حاکم است :
هر چند (( هاوارد )) بعنوان نمونه ، ماهیت دیالکتیکی تماشاگر ورزش را تشخیص تلقی کرده و گفته تماشاگر موجودی است که از زاد و ولد خویش تغذیه می کند ؛ در تسلی از زاد و ولد . بعبارت دیگر ، (( هاوارد )) در ارزش قضاوتی و آشکار نمودن آن ، درنگ نکرده است . ورزش درون مدرسه ای را محکوم کرده و دعوت به تربیت نمودن سلیقه گروه گروه تماشاچی نمود ، با در نظر داشتن این (( ایده )) که هنرهای اجرایی برای پرورش هوش فردی مناسب تر هستند .