او معتقد بود که سطوح افقی گویی برجسته میشوند و آنچه در حالت عمودی است میتواند پویا به نظر آید. وی فعالیتش را صرف به وجود آوردن هنر متحرک و جنبشی کرد. این کار یکی از تازهترین روشهای نقاشی بود که قبلاً به فکر کسی خطور نکرده بود و او توانست با استفاده از خطای بصر آثار هنری خود را بیافریند.
وازارلی توضیح میداد که کشف و پیدایی این مکتب در مراحل مختلف صورت گرفت. وی میگفت: «ابتدا فکرم را متمرکز در برداشتن مرز بین نقاشی و مجسمه سازی کردم و پس از آن به کارگرفتن مواد جدید و صنعت نوین در حالتهای بدیع در جهت مصارف مختلف زندگی روزمره، پرداختم.»
زمانی که در این باره بحث میکرد، با هم در اطاقش نشسته بودیم که مثل اطاق سایر نقاشان، مملو از رنگها، قلمموها و وسایل نقاشی بود. اطاق پنجرهای به کارگاه داشت. او گه گاه بلند میشد و به کارگاه نگاه میکرد. در کارگاهش – که باید بگویم مثل یک گاراژ بزرگ تعمیرات اتومبیل بود و سقفی بلند داشت – از جرّثقیل گرفته تا وسایل بزرگ حمل و نقل اشیای سنگین در آن دیده میشد. چند نفر مشغول کار بودند. اینان کارگران تخصصی بودند که تحت نظر او آموزش دیده بودند و هنرمندان جوانی نیز با او همکاری میکردند.
روی میز او عکس و نقشهی نردهی دانشگاه مون پلیه را دیدم که برای در ورودی دانشگاه، به ارتفاع متجاوز از یک متر و طول چند متر طرح ریزی کرده و ساخته بود. این نرده با میلههای فلزی عمودی درست شده بود و بدون اضافه نمودن چیزی به میلهها، حرکاتی به صورت نیمدایره و قوسی وحرکات دیگری را ظاهر میساخت، به طوری که در موقع نگاه کردن به میله، بیننده حالت عمق و برجستگی وحرکت را در آن رؤیت میکرد، یعنی او توانسته بود از اصل خطای بصری بهره گیرد..
در این کار نور وظیفهای نداشت، ولی در کارهای دیگرش نور یکی از ارکان مهم محسوب میشد. او به دوگانگی و پیچیدگی دسنها معتقد بود و برای رسیدن به این پیچیدگی از اصول هندسی استفاده میکرد. از این طریق توانست، حالت دید تماشاچی را عوض کند و با آفرینش هنر جنبشی، موج بینندگان را به سوی مکتب خود بکشد. وی این هنر را اُپ آرت نامید Op (optical) Art.
اوج این مکتب در سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۷ بود که ابتدا در نیویورک سر و صدا به پا کرد و پس از آن به ترتیب در پاریس، آمستردام و لندن و سایر پایتختها، که آثار او را به نمایش گذاشتند. این مکتب، زودگذر نبود و هنوز هم به قوت خود پابرجاست.
وازارلی را پدر اُپ آرت نامیده و او را یکی از برجستهترین هنرمندان قرن گذشته به حساب آوردند.
اولین کارهای ابتکاریش در آگهیهای تجارتی دیده شد که در آن نقاشی از روش هندسی الهام گرفت، مثل کاندیسکی، براک و پیکاسو. او دایره و مربع را با هم ترکیب میکرد، در صورتی که این دو با هم کم مأنوس هستند، چون یکی گرد و دیگری دارای ابعاد افقی و عمودی است. ولی او توانست با آشتی دادن این دو شکل هندسی، ترکیب زیبایی به وجود آورد و آن دو را با هم مأنوس کند. وی گذشته از آن برای هر رنگی وظیفهای تعیین کرد و رنگها را استاندارد کرد و یک زبان برای رنگها با شرایط و مکان خاصی قایل شد.
او عکاسی را هم در کارهای خود دخالت داد، یعنی با عکاسی کارهایش را بزرگ و کوچک میکرد و هر فرمی که میخواست، از طریق عکاسی به آنها میداد. این کار را فتوگرافیسم نامید و چند نمایشگاه در پاریس از این آثار خود در معرض بینندگان قرار داد.
آثار هنری او را میتوان به پنج دوره مختلف تقسیم کرد که هرکدام ابتکاری بوده و برای خود مطلبی جالب و قابل تعمق است.
در مورد او میگویند که باتکنیک چشم سومی که در بیننده ایجاد کرده است، توانسته بیننده را در یک افق مافوق دید یک تصویر ببرد. او به یک اثر سه بعدی توفیق یافت که تا آن زمان از دیدگاهها پنهان بود.
وازارلی در ۹۱ سالگی دنیای هنر را ترک گفت.