هوش یعنی سازگاری فعال ، سازگاری آگاهانه در معنای وسیع کلمه ، نه سازگاری
منفعل. به عبارت دیگر هوش یعنی ایجاد اصلاحات در محیطی که خود با آن سازگار می شود . وقتی فرد هوش خود را بکار می گیرد که با موقعیتهای نسبتاً جدید و تازه باشد سازگار شود. ( مومنین ، 74 )
می توان هوش کلی را بصورت زیر تعریف کرد :
توانایی سازگاری آگاهانه و فعال با موقعیتهای تازه یا نسبتاً تازه ای که خود با آن روبرو می شود . از آنجائیکه این موقعیتها ماهیت و پیچیدگی بسیار متغیری دارند بنابراین می توان پیش بینی کرد که انواع هوش نیز باید همان تنوع و پیچیدگی موقعیتها را داشته باشد ، زیرا به کمک انواع سازگاریها و به کمک انواع آزمونهایی که برای ما ارزشیایی عینی این سازگاریها ساخته می شود ، تعریف می گردند . ( مومنین ، 74 )
جنبه های مورد توجه روانشناسان :
زمینه سازگاری : از آنجا که هوش بعنوان یک استعداد کلی سازگاری به حساب میآید ما می توانیم توجه خود را روی ماهیت نوع مسائل که باید حل شوند متمرکز کنیم در این صورت موارد زیر را در دست خواهیم داشت ؛
موقعیتهای ملموس
دنیای اجتماعی ، اشخاص ، انسانها . بنابر این از هوش علمی و انتزاعی و اجتماعی صحبت خواهیم کرد .
هوش :
« در توانایی کسب ، بازیابی و استفاده از دانش به شیوه ای معنا دار ، درک و فهم ایدههای عینی و انتزاعی و درک مناسبات بین اشیاء و ایده ها» (مترجم ماهر،1371 )
هوش : در هوش را می توان توانایی تشخیص برای « همگون سازی » معلومات واقعی یادآوری حوادث گذشته دور و نزدیک ، استدلال منطقی ساختن و پرداختن مفاهیم ، ( چه ارقام ، چه کلمات ) تبدیل مفاهیم انتزاعی به لفظی : به انتزاعی ، تحلیل و ساخت و دارای معنی با مسائل و تقّدم هایی که در یک موقعیت خاص مهم فرض می شوند ، تعریف کرد . ( کاپلان سادوک ، 1375 )
ابینگهاوس : « هوش عبارت است از قدرت ترکیب کردن مواد » ( بیانی ، 1372 )
ثوراندایک4 « هوش عبارت از قدرت ابزار عکس العملهای خوب از نقطه حقیقت و هوش معدل استعدادهاست » ( بیانی ، 1372 )
وکسلر5 « هوش عبارت از مجموع یا کل استعداد فرد که دو را به انجام کار با هدف تفکری و به بر خورد موثر با محیط منجر می شود » ( بیانی ، 1372 )
پیاژه6 : « هوش پیشرفته ترین نوع سازش ذهنی است ، یعنی اینکه فرد در اثر تماس با محیط عناصر جدید را در محیط گرفته و به درون خود می برد وتوسط خویش بر محیط اثر می گذارد و در اصل این درون سازی و برون سازی سبب تعادل فردی میگردد . » ( سیف ، 1375 )
من هوش را به صورتی از تعادل یابی تعریف می کنم که تمام ساختهای شناختی به سوی آن هدایت می شود . ( سیف ، 1375 )
کتل1 : « هوش به دوجزء بزرگ که مکمل یکدیگرند تقسیم می شود؛ هوش متبلور ، هوش سیال
هوش متبلور2 : که بر آمده از محیط یادگیرهاست
هوش سیال3 که وابسته به وراثت است وتوان بالقوه فردرا نشان میدهد .( بهرامی ،1377 )
ترمن4 : › هوش استعداد و تفکر انتزاعی است » ( شعاری نژاد ، 1370 )
اشترن5 : « هوش ، استعداد عمومی فرد برای سازگاری عقلی با مسائل و اوضاع تازهزندگی است . » ( شعاری نژاد ، 1370 )
مولر6 : « هوش ، استعداد بینش در انسان و حیوان است »
کلوین7 : « هوش ، استعداد یادگیری است . »