نام ندا نام خانوادگی نوری متولد 1360 تهران در 8 ماهگی به تب شدید و تشنج مبتلا شدم در 1 سالگی معالجه شدم اما به مرور زمان حرف زدن را فراموش کرده و با مشاهده ی این عکس العمل به پزشک مراجعه کردم در آن زمان متوجه شدند به علت این بیماری از شنوایی محروم شدم. این امر باعث ناامیدی شدید پدر و مادرم شد با کمک پزشک به مجتمع ناشنوایان معرفی شدم (تا سن 6 سالگی به مراکز آموزشی رجوع می کردم و پس از 12 سال در مرکز باغچه بان تحصیل کردم . در دوران ابتدایی به ریاضیات علاقه مند بودم و دوست داشتم در این رشته ادامه تحصیل بدهم ولی متأسفانه در باغچه بان تنها رشته فنی و حرفه ای وجود داشت و با گذشت زمان به گرافیک علاقه مند شدم در هنرستان تحصیلاتم را در رشته گرافیک را با موفقیت به پایان رساندم. سال 80 در رشته ی گرافیک وارد دانشگاه شدم. در دانشگاه با دانشجویان همراه شدم که شرایطی مثل من را داشتن به یاد دوران هنرستان افتادم و ما همگی سعی می کنیم در رشته گرافیک به تحصیلات ادامه دهیم و موفق شویم.
نام هدا نام خانوادگی یعقوب پور متولد 1362 تهران در 9 ماهگی به دلیل عکس العملی غیر طبیعی متوجه مشکل شنوایی در من شدند و مرکزی به نام باغچه بان آموزش دیدم. در سن 7 سالگی در دبستان نیمروز تحصیل را آغاز کردم هر سال را با موفقیت به پایان می رساندم از آغاز راه تا کنون با پشتیبانی پدر و مادر مشکلات را پشت سر گذاشتم و با هر موفقیت امید در دل هر سهی ما رشد می کرد و شادی در چشمهای پدر و مادر موج می زد (امکانات آموزشی زیادی در منزل در اختیار من بود) در سال 1380 موفق به اخذ مدرک دیپلم شدم و در رشته گرافیک به آموزشگاه فنی دختران تهران راه یافتم و به تلاش یک از عمر پدر و مادر پاسخ دادم ولی تاسف ما در این است که افرادی درست با شرایط ما در خارج از کشور هستند که با امکانات رفاهی و آموزشی کامل به راحتی تمامی مراحل را طی می کنند و افرادی با شرایط ما هم در کشور خودمان هستند که به دلیل برخوردار نبودن امکانات و رسیدگی نشدن به آنها از پیشرفت در زندگی آنها جلوگیری شده (ما همچنان با توکل به پروردگار و پشتیبانی پدر و مادر برای موفقیت و ادامه تحصیل بیشتر تلاش می کنیم.
نام سمیرا نام خانوادگی خلج متولد 1361 تهران علت ناشنوا بودن من به خاطر ازدواج فامیلی پدر و مادرم است 5 سالگی به آمادگی و کلاسهای گفتاردرمانی رجوع کردم و بعد از طی این مرحله در مدرسه نیمروز نمونه مردمی تحصیل را آغاز کردم. از کودکی به هنر و ورزش علاقه خاصی داشتم در آمادگی با فاطمه بصیری آشنا شدم و در سوم ابتدایی هم با هدا یعقوب پور آشنا شدم که تا این زمان همچنان در کنار هم و همراه هم هستیم و در یک گروه همکاری می کنیم. پدر و مادرم همواره امیدوار و پشتیبان من بودند و هر خواسته ی من را جواب مثبت می دادند. علاقهی شخصی من در رشته ی علوم تجربی و مامایی خلاصه می شد ولی به این دلیل که ناشنوایان تنها در رشته ی هنر می توانند شرکت کنند. وارد هنرستان شدم و در رشته های مختلف ورزشی فعالیت خود را شروع کردم.
در خانواده من به عنوان یک فرد هنرمند و ورزشکار شناخته شدم و ورزش را در کنار هنر ادامه خواهم داد زیرا ورزش هم یک هنر است. تمامی مراحل را با موفقیت گذراندم و در سال 80 پس از اخذ دیپلم گرافیک وارد دانشگاه شدم. در حیطه ی ورزش هم اکنون عضو تیم والیبال هستم و فعالیت می کنم تا کنون در چند نمایشگاه گروهی شرکت کردم و اکنون در سال 1383 فارغ التحصیل رشته گرافیک شدم و به تحصیلات خود ادامه خواهم داد.
نام شهناز نام خانوادگی شعبانی متولد 1355 تهران خانواده من در 4 ماهگی متوجه شدند که من در امر شنیدم مشکل دارم و این باعث نگرانی شدید از آیندهی من در آنها شد. من با وابستگی شدید به پدرم در حال رشد بودم. در سال 1362 تا 1377 در مدرسه نیمروز آغاز به تحصیل کردم. سپس بعد از کنکور برای چندمین بار در کنکور شرکت کردم و در سال 1380 در آموزشگاه فنی دختران تهران در رشته گرافیک به تحصیلم ادامه دادم. در سال 1379 از محبت پدر محروم شدم از این تأسف می خورم که ای کاش پدرم موفقیت مرا می دید زیرا پدرم در دوران ناامیدی راهنمای من بود و دوست داشتم که می دید که به موفقیت رسیدم در خانواده ما غیر از من برادرم هم دارای مشکل شنوایی است او کارمند شهرداری است (خوشحالم از اینکه شخصیتی به نام جبار باغچهبان بام برای اولین با زبان اشاره ی مخصوص ناشنوایان را به وجود آورد و ما در زمان حال می توانیم از ثمرهی زحمات او استفاده کنیم) اکنون در سال 1383 فارغ التحصیل در رشته گرافیک شدم و برای ادامه تحصیل تلاش خواهم کرد. به خاطر زحمات بیش از حد پدر و مادرم که برای به اینجا رسیدن من کشیده اند از آنها تشکر می کنم و خدا را شکر می کنم که در لحظه لحظه زندگی مرا همراهی کرده.
نام فاطمه نام خانوادگی بصیری متولد 1360 – تهران در دوران 4 ماهگی به مدت 5 ماه به بیماری آبث مبتلا شدم و طی عمل جراحی از شنیدن محروم شدم که این حادثه باعث شد پدر و مادرم قطع امید کنند آنها نگرانم تحصیلات و پیشرفت من بودند. با کمک یکی از بستگان به آموزش پرورش معرفی شدم و در سن 6 سالگی در مرکز باغچه بان آموزش دیدم. از همان دوران به نقاشی علاقه داشتم نقاشیهایم بالاتر از حد همکلاسیهایم بود و با گذشت سالها در نقاشی پیشرفت کردم و بعد از گذراندن دوران ابتدایی به طراحی پیشرفته پرداختم. در دوران راهنمایی در مسابقات نقاشی و کارهای دستی همچنانی شاگردان شنوا شرکت کردم و همواره رتبه ی اول را به خود اختصاص دادم در دوره ی هنرستان رشته ی گرافیک را انتخاب کردم و در نمایشگاه هنر نقاشی رنگ روغن رتبه ی دوم را گرفتم بعد از گذراندن تحصیلات متوسط در همان سال یعنی 1380 در آموزشگاه فنی دختران تهران در رشته ی گرافیک به تحصیلم ادامه دادم علاقه و استعداد من به نقاشی در گرافیک ادامه پیدا کرد و دوران دانشگاه را همپای دانشجوان شنوا طی کردم و در این راه سختی های فراوانی داشتم و سعی خواهم کرد تحصیلاتم را ادامه دادم و در کارهای گرافیکی (تصویرسازی و گرافیک رایانه و نقاشی) و در زمینه های هنر فعالیت داشته باشم.