مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۵
نشانه های بقایای ابنیه ی کاروان سرایی موجود در استان خراسان، به نقل از صفحه ی ۳۵۵ منبع
این نقشه ی استان خراسان، همراه نشانه ی کاروان سراها، پیش از تقسیم بندی های جدید است. ۱۳۰ کاروان سرا در مسیرهای مختلف و در نظم منطقی است، که از آن جمله تنها سه کاروان سرا را معلق به پیش از صفویه شمرده اند: رباط سپنج، رباط شرف و ماهی رباط چاهه، که باز هم یا کاروان سرا و یا قدیم تر از صفوی نیستند، زیرا در زنجیره ی کاروان سراهای میان شهری وجود تک ساختمان کهن، که رعایت فواصل منظم را نکرده باشد، غیر ضروری ارزیابی می شود. این اوضاع ارتباطات در اقلیمی است که نمود اسلام در ایران را از آن آغاز می کنند، چنان که نمایه ی تجمع های ضد اسلامی را نیز در اوهام موجود، باز هم خراسان گرفته اند و همین خراسان فاقد اطراقگاه بین شهری است که در تاریخ نوشته های موجود، کانون تجدید استقلال سیاسی ایران پس از به اصطلاح هجوم عرب می گویند، از آن جا سیاه جامگان و سپاهیان بی شمار عباسی را به تختگاه بنی امیه می فرستد، زبان فارسی در آن رونق می گیرد، شاعران و حماسه سرایان بزرگ، رودکی، فردوسی ، سنایی، عنصری، خیام از آن سر بر می آورند، خواجه نصیرالدین طوسی، خوارزمی، بلخی، ابو ریحان و مولوی در آن ظهور می کنند، مرکز استیلای هارون الرشید و امین و مامون می شمارند و داستان های مفصل فرقوی دیگر که در آن باب یک به یک زمزمه می کنند. اما چنین سرزمینی، چنان که در همین یادداشت بررسی خواهم کرد، تا قرن ها پس از طلوع اسلام نه فقط جاده و کاروان سرا ندارد، که نشان از مسجد و سجده گاهی برای مسلمانی در آن نیافته ایم.
«لشکر کشی اعراب به خراسان در سال ۳۱ هجری به فرماندهی احنف ابن قیس، مامور ابن عامر صورت گرفت. احنف طخارستان را گرفت و مردم بلخ تسلیم وی شدند. مردم خراسان به سرعت اسلام را پذیرفتند ولی به سبب نخوت و گردن کشی اغلب سر به شورش بر می داشتند. خراسان محل قیام ابومسلم خراسانی و نشر دعوت عباسیان بود که منجر به سقوط خلافت امویان گردید. نصر ابن سیار فرمان روای عرب خراسان در سال ۱۰ هجری در کوچه های مرو از لشکریان ابومسلم شکست خورد و گریخت. و کمی بعد تمام خراسان مسخر طرف داران عباسیان شد. با تاسیس سلسله ی طاهریان در سال ۲۰۵ هجری سلسله ی طاهریان به دست طاهر ذوالیمینین که از طرف مامون بر خراسان حکومت داشت خراسان استقلال یافت. در ۲۸۳ هجری عمر و لیث صفاری خراسان را ضمیمه ی متصرفات خود در سیستان کرد و سپس در ۲۸۷ هجری اسماعیل سامانی آن را ضمیمه ی امارات ماوراء النهر نمود. در سال ۳۸۴ هجری محمود غزنوی آن را تصرف کرد. در ۴۲۹ هجری طغرل بیک سلجوقی نیشابور را گرفت ولی در ۴۳۰ هجری که سلطان مسعود غزنوی خراسان را باز ستاند مردم نیشابور بر سلجوقیان شوریدند، اما سال بعد سلطان غزنوی از طغرل بیک شکست قطعی خورد. پس از وفات سلطان سنجر به سال ۵۵۲ هجری ترکان غز بر خراسان تاختند و آن جا را ویران کردند. پس از آن، هرج و مرج فراوان راه را برای حملات خوارزم شاهیان و غوریان باز کرد و بالاخره خراسان به تصرف خوارزم شاه درآمد. با فتوحات چنگیز خان در سال ۶۱۷ هجری استقلال خراسان به کلی از میان رفت. در ۷۸۳ هجری امیر تیمور بر خراسان حمله برد و سپس این ناحیه مرکز دولت فرزند او شاهرخ تیموری گردید». (دائره المعارف مصاحب، ذیل واژه ی خراسان، مختصر شده)
این هیاهوی تاریخی و این همه آمد و رفت حکما و علما و مجاهدین ملی و مذهبی و خواب و خیال های تمام نشدنی شبانه روزی و بدون مهلت و مکث، آیا بر روی زمین نشانه ای همزمان، در اندازه ی خوابگاهی برای زندگی و یا مرگ سلطان محمود و طغرل سلجوقی یا نمازخانه ای برای این همه زعیم بزرگوار و خلفای قدار و تابعین عباس و پیروان ابومسلم و طاهریان و غوریان و خوارزم شاهیان و این و آن، به جای دارد؟ مسلم بدانید که خیر. این همه مطلب را چنان که گفتم و چنان که در اجزاء باز خواهم گفت و نشان خواهم داد، یا در کتاب ها نوشته اند، یا در ابیات شعر و دیوانی سروده اند، یا چند سکه ای با نام آن ها در کیسه و کوزه ای یافته اند و یا در پرده ی رنگین و پر از غمزه ی مینیاتوری نقش کرده اند! کاری که اجرای آن در هر زمان و به اراده و امکان و اهداف هرکسی میسر است، در زمره ی عوارض و آثار فرهنگی برده می شود، که پیشاپیش و برای اثبات صحت و سلامت خویش، نیازمند معرفی مظاهر و زمینه های اقتصادی و سیاسی است، که در این موارد در اندازه ی دکمه و دستگاهی بازمانده ندارد.
از آن که نبود و بود مسجد را لااقل در اقلیم خراسان، نمی توان سرسری گرفت و هر یک از آن اجزاء تاریخی، که دنبال هم قرار می دهند، حتی اگر ادعای نطقی از زبان ابومسلم، یا اعلام شکست و پیروزی این یکی بر آن دیگری بگیریم، که در عرف موجود، در همان قدم نخست به منبر و صحنی برای ادای خطبه به نام تازه وارد دارد، و باز از آن که سینمای رخ داده هایی که خواندید، در چهار قرن نخست هجری می گذرد، پس اگر نتوانیم در مشهد و سرخس و طوس و آن حوالی، بنا و ویرانه ی مسجد کهنی را نشان دهیم، به تر است معرکه ی چنین تاریخ نویسی را برچینیم و به دنبال آن معرکه گیری بگردیم که بساط اش را به معبر اسلام گشوده و خود به اورشلیم پناه برده است.
«مسجد جامع افین. این بنا در آبادی افین ، از توابع شهرستان بیرجند، در جنوب استان خراسان واقع گردیده و از آثار دوران تیموری است. بنای مسجد مستمل بر یک ایوان اصلی در وسط و دو شبستان در طرفین و شبستانی دیگر در پشت آن است.
مسجد جامع بجستان. در ۵۱ کیلو متری شمال غربی گناباد در جنوب استان خراسان واقع گردیده و بنای اولیه ی آن بر اساس مدارک موجود مربوط به دوره ی تیموری است.
مسجد جامع بیدخت گناباد. این بنا در روستای بیدخت گناباد در جنوب استان خراسان واقع و در اواخر قرن دوازدهم هجری، به هزینه حاجی عبدالباقی بیدختی ساخته شده است.
مسجد جامع پایین قلعه ی مزینان. این بنا در حاشیه ی غربی روستای مزینان، از توابع داورزن، در ۵۰۰ متری رباط شاه عباسی واقع شده و از بناهای دوره ی صفوی است.
مسجد جامع جاجرم. این بنا در جنوب شرقی تپه قلعه، در محدوده ی شهر قدیم ، داخل دروازه شرقی و جنوبی شهر جاجرم، از توابع بجنورد، واقع شده... بر پیشانی ایوان جنوبی، سه عدد کاشی قدیمی نصب کرده اند که بر روی یکی از آن ها تاریخ ۵۷۷ هجری خوانده می شود... با توجه به سبک ساختمانی، خاصه چهار تاقی، میتوان بنای اصلی مسجد را مربوط به قرن پنجم و شسم هجری دانست.
مسجد جامع جویمند. این بنا در روستای جویمند در شهرستان گناباد و جنوب استان خراسان واقع شده و بنای اولیه ی آن بر اساس سنگ نوشته ی سر در در سال ۱۰۴۰ هجری توسط شاه حسین منجم و بهه سعی خواجه محمد قاسم محولاتی بنا شده است.
مسجد جامع چشم. این بنا در روستای چشم، از توابع داور زن سبزوار واقع شده و مربوط به دوره ی صفویه و دارای صحن و ایوان و دو شبستان است.
مسجد جامع خواف . این بنا در خواف، از توابع تایباد، در استان خراسان واقع است... در پشت یک اسپر منبت منبر، کتیبه ای است که بر اساس آن منبر را در سال ۹۰۸ هجری ساخته اند... با توجه به ویژگی های معماری مسجد به نظر می رسد که بنای گنبد خانه را در زمان مغول ساخته و ایوان و تالار را در زمان تیموری به آن افزوده اند.