در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصرالدین سبکتگین غزنوی
برآمد پیلگون ابری زروی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چوطبع بیدلان شیدا
تشبیه
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
تشبیه
تو گفتی گرد زنگارست بر آیینه چینی توگفتی موی سنجابست بر پیروزه گون دیبا
مجاز
بسان مرغزار سبزرنگ اندر شده گردش به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا
کنایه
تو گفتی آسمان دریاست از سبزی و بر رویش به پرواز اندر آورده ست ناگه بچگان عنقا
تشبیه
بسان چندن سوهان زده بر لوح پیروزه بکردار عبیر بیخته بر صفحه مینا
تشبیه مرکب
هوای روشن ازرنگش مغبر گشت و شد تیره چو جان کافر کشته زتیغ خسرو والا
حُسن تخلص
یمین دولت و دولت بدو آراسته گیتی امین ملت و ملت بدو پیراسته دنیا
سجع متوازی
شهنشاهی که شاهان را زدیده خواب برباید زبیم نُه منی گرزش به جابلقا و جابلسا
کنایه
گر اسکندر چنو بودی به ملک و لشکر و بازو نگشتی عاصی اندر امر او دارای بن دارا
تلمیح
چومدحش خواند نتوانی چه گویا و چه ناگویا چو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا
تضاد
نه آتش را بود گرمی، نه آهن را بود قوت نه دریا را بود رادی، نه گردون را بود بالا
اغراق
زخشمش تلخ تر چیزی نباشد در جهان هرگز زتلخی خشم او نشگفت اگر الوا شد حلوا
سجع متوازی
همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون چو بر دیبای فیروزه فشانده لؤلؤ لالا
شروع ابیات تأیید و شریعه قصیده
گهی چون آینه چینی نماید ماه دو هفته گهی چون مهره سیمین نماید زهره زهرا
شروع ابیات تأیید و شریعه قصیده
عدیل شادکامی باش و جفت ملکت باقی قرین کامگاری باش و یار دولت برنا
تأیید
دیوان، صص 1و 2و 3
*******
مدح خواجه عمید ابومنصور سیداسعد گوید
نیلگون پرده برکشید هوا باغ بنوشت مفرش دیبا
استعاره
آبدان گشت نیلگون رخسار وآسمان گشت سیمگون سیما
استعاره
چون بلور شکسته، بسته شود گر براندازی آب را بهوا
تفسیر ظاهر
بینوا گشت باغ مینا رنگ تا درو زاغ برگرفت نوا
تضاد- جناس تام- ردوالعجز علی الصدر
مطرب بینوا نوا نزند اندر آن مجلسی که نیست نوا
تضاد- جناس تام
گرنه عاشق شدست برگ درخت از چه رخ زرد گشت و پشت دوتا
تشخیص- جان بخشی
باد را کیمیای سوده که داد که ازو زر ساوگشت گیا
تشبیه- حُسن تعلیل
گرگیا زردگشت باک مدار بس بود سرخ روی خواجه ما
تخلص
تا بدریا رسید باد سخاش درشکستست زایش دریا
تشبیه تفضیل
هر که خالی شد از عنایت او عالم او را دهد عنان عنا
جناس زائد
زایرانرا سرای او حرمست مسند او منا و صدر صفا
تناسب
او کند فرق نیک را از بد او شناسد صواب را زخطا
تضاد
او سزاوار تر بمدح و ثناست جهد کن تا رسد سزا بسزا
جناس زائد
ای ستوده خوی ستوده سخن ای بلند اختر بلند عطا
تنسیق صفات
تا نمازست مایه مؤمن تا صلیبست قبله ترسا
تأیید- جناس کار زائد
شادمان باش و بختیار و عزیز جاودان، کامران و کامروا
تأیید- جناس کار زائد
دیوان، صص 3 و 4
*******
در مدح امیر محمد بن محمود بن سبکتگین
خاصه باروی سپید و پاک چون تابنده روز خاصه با موی سیاه و تیره چون تاریک شب
تضاد
تا استاده ست از دو چشمش برنباید داشت چشم تا نشسته ست ازدولعلش برنشاید داشت لب
استعاره از لب
با سرینهای سپید و گرد چون تل سمن با میانهای نزار و زار چون تار قصب
جناس زائد
از دلارامی و نغزی چون غزلهای شهید وز دلاویزی و خوبی چون ترانه بوطلب
منظور از شهید، شهید بلخی شاعر دوره سامانیان
بهمن آنگه روستم را چند گه شاگرد شد تا خصالش بیخلل گشت و فعالش منتخب
تلمیح- سجع متوازن
همچنان کیخسرو و اسفندیار گرد را رستم دستان همی آموخت فرهنگ و ادب
تلمیح
تو دلی داری چو دریا و کفی داری چو ابر زان همی پاشی جواهر، زین همی باری ذهب
لف و نشر مرتب
عامل بصره بنام تو همی خواهد خراج خاطب بغداد بر نامت همی خواند خطب
جناس زائد
خانه بی طاعتان از تیغ تو گردد خراب گنجهای مغربی از دست تو گردد خرب
جناس زائد
تیغها چون ارغوان و رویها چون شنبلید آن زخون خلق و این از بیم تاراج و نهب
لف و نشر
رزمگه زیشان چنان گردد که پنداری بود هیبت تو بادو ایشان کاه و آن صحرا خشب
سیاقه اعداد
گرد بوجهل آنکسی گردد که نندیشد زجهل بولهب را بر خود آن خواند که بپسندد لهب
تلمیح
من یقین دانم همی گرچه رجب را فضلهاست یکشب از ماه مبارک به که سی روز از رجب
تشبیه
تا چو بنویسی بصورت هر یکی چون هم بوند شیرو شیر و دیرو دیر و زیرو زیر و حب وحب
جناس تام- مصرع دوم
شادمان باش ای کریم و در کریمی بی ریا پادشا باش ای جواد و در جوادی بی ریب
جناس زائد- سجع متوازن
دشمنان و حاسدان بدسکالان ترا مرگ اندر بیکسی و زندگانی در تعب
حذف فعل به قرینه معنوی