واکسنهای نو ترکیب در درمان سرطانهای معدهای و رودهای
پیشرفتهای بدست آمده از علوم ایدئولوژی و بیولوژی ملکولی در چند دهه گذشته، دانشمندان را خوش بین نموده است که سیاستهای حاکم بر مقررات ایدئولوژی ممکن است در بیمارانی که مبتلا به امراض سرطانی باشند مفید واقع شوند. پیشرفتهای کلیدی که در این زمینه سوی داده است عبارتند از: 1- شناسایی نقش بحرانی سلول antigen – presenting و درک بیشتر فرآیندهای کاری آنتی ژنها و عملکرد هر یک از آنها شامل تعاملات ملکولی فیمابین ملکولهای HLA و اپیتوپهای آنتی ژنتیک در سلول antigen – processing و گیرندههای روی سلول T و 2- نقش ملکولهای Co stimulatory مانند B7.1 و LFA-3 , ICAM در برقراری و نگهداری یک پاسخ ایمن. بعلاوه، روشهای جدید به ما این اجازه را میدهد تا فاکتورهای تعیین کننده آنتی ژنتیک و ایدئولوژیک بیش از پیش شناخته شوند. آنتی ژن Carcinoembryonic یا CEA در سرطانهای معدهای رودهای، شش و سینهها به وفور یافت میشوند. در تحقیقات کلینیکی دستورالعملها و پروتکلهایی تهیه شده است که بواسطه آن استفاده از ولکتورهای ویروسی میتوان بیماران را نسبت به CEA بدون عوارضی چون پدیده خود ایمنی، مقاوم نمود. از طریق ترکیب ولکتورهای ویروس شامل MUC -1 و یا CEA به اضافه ملکولهای Costimulatory در یک رژیم غذایی، ملاحظه خواهد شد که این مداخلهها نه تنها میتواند تغییری در عملکرد ایمنی بدن داشته باشد بلکه به طور بالقوه میتواند باعث بهبودی در بیماری که تحت مراقبتهای بالینی قرار دارند نیز بشود. فاز III مطالعات جهت اجرای تست فرضیه در دست اقلام میباشد.
در اواخر قرن 19، ویلیام کولی در مرکز تحقیقات سرطان شناسی نیویورک گزارش حاکی از پیروی خود به خودی سرطان بدخیم و بدنبال آلودگی شدید باکتریایی ارایه نمود. اگر چه بعدها نیز اجرای مجدد این عمل از این طریق با موفقیتهای محدودی نیز همراه بود. متعاقب آن توجه از عفونتهای جزیی به آنتی ژنهای خاص سلولهای سرطانی شناخته شده از طریق این سیستم ایمنی بدن معطوف گشت.
برای مثال، در موشها، ایمنی و مصونیت به methylcholanthrene تحریک شده بدخیم میتواند از طریق تزریق سلولهای خراب سرطانی حیوانات مشابه از نظر ژنتیکی حاصل گردد. این مشاهده نمایان میکند که سرطان نوع خاصی از آنتی ژن تحریک شده توسط موتاژنهای مشترک میباشند. نتایج این مطالعات به همراه پیشرفتهای ایمونولوژی، مفهوم پایش و مراقبت ایمنی را تداعی میکند. بدین معنی که افراد از یک تکثیر بدخیم سلولی از طریق شناسایی عوامل مادرزادی و سیستم ایمنی انطباقی بدن، مورد محافظت قرار گیرند. این مشاهدات بسیار مهیج و امیدوار کننده بودند چرا که بواسطه آن میتوان سرطان را بهبود بخشید. اما متعاقب آن مطالعات بعدی و سپس مطالعات بالینی این نتایج را مردود نمود. برای مثال مفهوم پایش ایمنی زیر سوال رفت هنگامی که athymic nucle موشها در نوع وحشی آنها انتشار پیدا نمود و بدین طریق نتایج آزمایشات کلینیکی اولیه را مخدوش نمود. مطالعات و تحقیقات بیشتر درک ما را بر این مطلب بیشتر نمود که تعاملات بین عناصر یک سیستم ایمنی و سلولهای سرطانی میتواند ما را به پیدا نمودن واکسنی جهت درمان سرطان راهنمایی کند. لنفوسیتهای cytotaxict میتوانند سلولهای سرطانی HLA را در محیطهای آزمایشگاهی از بین ببرند. همچنین موفقیت تزریق لنفوسیت دهنده در بیماران خونی بدخیم، مؤید این نکته است که درمان ازاین طریق میتواند یک ابزار مهم بالینی در بیمارانی که دارای سرطانهای بدخیم هستند، قلمداد شود.
پیشرفتها در واکسنهای درمان سرطان
این یک اعتقاد کلیدی در ایمنی شناسی سرطان است که سلولهای سرطانی آنتی ژنها را بیان میکنند و یگانگی و یکتایی این آنتی ژنها باعث میشود تا ایشان به عنوان یک هدف بالقوه و مادرزادی یا عنصر مصون انطباقی مدنظر قرار گیرند. بنابراین نباید از این بابت شگفت زده شد که اشتباهات موجود در درمانهای بالینی سرطان از طریق واکسن درمانی، عموما با اشتباهات موجود در تشخیص آنتی ژنها توسط سیستم ایمنی بدن مرتبط باشند. در این خصوص محققان قادرند تا از طریق سیستمهای ارزیابی حساس، وجود سلولهای T را در مقابل آنتیژنهای مشترک سرطانی (TAAS) را تشریح نمایند. گیلبوآ آنتی ژنهای TAA را که میتوانند در مقابل سلولهای سرطانی عمل نمایند را به دو گروه طبقه بندی کرده است: (1) مرتبط و خاص بیمار – تغییر در آنتی ژنهای خودی و (2) مشترک – آنتی ژنهای خودی بدون تغییر. آنتی ژنهای خودی تغییر یافته، نتیجه ناپایداری ژنتیکی یک تومور بصورت انفرادی هستند و معمولا جزء پاتوفیزیولوژی تومور قلمداد میشوند. این آنتی ژنهای خودی تغییر یافته از آنجا که میخواهند تا به صورت ایمونوژنهای نیرومند باشند، شناسایی و ایزوله کردن تک تک آنها غیر عملی خواهد بود