درآمدی بر ادبیات توصیفی
بخش عظیمی از ادبیات ثانی فارسی ما ماهیتی «توصیفی» دارد.
توصیف هنرمندانهی شاعر از «طبیعت»، «خود» و «جامعه» درون مایههای ارزشمندی است که ادبیات ما را عمق و غنا بخشیده است.
شاعران بزرگی هم چون رودکی، خرمی، منوچهری و عنصری از دورهی آغازین شعر فارسی توصیف زیباییهای طبیعت پیشین تاز و آغازگر بودند.
ابتکاران و نوآوریهای چنین شعرایی در وصف شب، روز، صبح، غروب، باغ و ستان، زمین و آسمان و فصلها و .
.
حاکی از انس و الفتی است که با طبیعت داشتهاند.
توصیف «طبیعت» در دیگر دورههای ادبی با فراز و نشیبهایی هم چنان ادامه یافته است و هم چنان ادامه دارد.
توصیف از «خود» را در آثار شاعران گذشته و امروز با زمینههای متعددی چون شرح و بیان غمها و شادیها و تأملان شخصی و عاطفی میبینیم.
قسمت عمدهای از رباعیها دو بیتیها، غزلیات، شکواییهها و حسبیهها تشریح و توصیف «من» شاعر هستند.
شاعران با بحر سخن خویش، این «من» و «خود» آدمی را آن چنان به تصویر کشیدهاند که با وجود تکرار شدن ها همواره دلپذیر مانده و طراوت و شادابی خود را از دست نداده است.
خواه «من» عاطفی و شخصی باشد یا «من» اجتماعی وقت، آن گونه که در حماسهها میبینیم.
عرفان عمیق و پر مایهی ادبیات فارسی از جمله آثار بزرگانی چون سنایی، عطار، مولوی و حفظ از توصیف «هستی مطلق» و مظاهر صنع او سرشار است.
این نخستین از ادبیات ما در ادبیات جهان کم نظیر است و به همین جهت، هرم زمان می گذرد جایگاه آن برتر و پذیرش جهانی آن وسیعتر و مطلوب تر می گردد.
توصیف «اجتماع» و جلوههای آن، هم چون «وطن»، «آزادی» «عدالت» و .
در ادبیات مشروطه ظهور یافته است و امروز بیشتر از گذشته خود را مینمایاند و «ادبیات متعهد» ما مبتنی بر آن است.
شفیعی کدکنی
محمد رضا شفیعی کدکنی در سال 1318 در کدکنی نیشابور به دنیا آمده است تخلص او سرشک میباشد شعرهای سرشک غالباً رنگ اجتماعی دارد.
اوضاع اجتماعی ایران در دهههای چهل و پنجاه در شعر او بصورت تصویرها، رمزها، کنایهها به تصویر کشیده شد.
کسی که از آن احوال باخبر است و نیز با طرز تعبیر شعر این خصیصه را تشخیص خواهد داد حتی گاه یک درون مایه را در اشعار م تعدد به صور گوناگون جلوهگر خواهد دید بی گمان اندوختههای فراوانی که وی از زبان و ادب فارسی برای خویش اندوخته در این راه رهگشایش در زمینه شعر و ادب فارسی است.
و در میان شاعران نسل خویش کم نظیر است.
سرشک افزون بر بهرهمندی از قریحه و فطرت شاعری در شعر خویش از دیدگاهی انسانی و اجتماعی سخن میگوید و چون از فرهنگ ایران و زبان فارسی بهره درست دارد میتواند اندیشهها و دریافتها و پدیدههای زیبای جهان شاعرانه خود را بصورتی دلکش و زیبا به ما عرضه کند.
آثار سرشک شبیخون 1344- زمزمه 1344 دژبان مرگ 1347 در کوچه باغهای نیشابور 1350 مثل درخت در شب باران 1356 از بودن و سرودن 1356 بوی جوی مولیان 1356
7- محمد رضا شفیعی کدکنی (م.
سرشک): یکی از پرمایهترین و آگاهترین شاعران روزگار ماست.
وی هم از فرهنگ ایرانی و هم از فر هنگ اسلامی به فراوانی، برخوردار است و در سالهای اخیر از ادب و فرهنگ غرب سر چهره بسیار گرفته است.
کتاب «صور حال» و مقالات او درباره قافیه و شعر، و مصاحبهها و مقالههای وی در زمینه ادب معاصر ایران نشان می دهد که از هنر و شعر و ادب فارسی و عربی، آگاهی زیادی دارد.
شفیعی، شاعری را با غزل آغاز میکند و مجموعه «زمزمهها» که در سال 1344 منتشر شده، نمودار توانائی و آگاهی وی از شعر کلاسیک فارسی است و به خصوص قدرت او را در غزل سرائی تائید میکند.
با وجود این، به ورودی قالب و بیان شعر نسبی را رها میکند و به سوی شکل و زیان شعر نمائی روی میآورد و نیز شعر غنائی و معزلی را تقریباً کنار میگذارد و به شعر اجتماعی و حماسی جدید می پردازد.
این تحویل و تحول را در مجموعههای «شبخوانی» و «از زنان برگ» که به ترتیب در سالهای 24 و 47، انتشار یافتهاند.
به خوبی میتوان دید و دریافت.
با وجود اینکه شاعر در مجموعه «از زبان برگ» از غزل عاشقانه فاصله میگیرد، اما روح لطیف نعرلی او هرگز رهایش نمیکند.
عشق به طبیعت و همه مظاهر آن در اشعار وی جلوهگر است!
در قطرههای باران، در روشی صبح، در آفتاب پاک، در نور و نسیم سحر، در سکوب صحرا، در اندیشه معصوم گلها، در سرود اثر و باران و در گلهای ساده مریم، در بوته با بوته، در لالههای کبود و در نهالهای جوان، .
همه جا محبت و دوستی و صداقت را میبیند.
هنگامی که از زادگاه خویش- خراسان- به تهران سفر می کند.
از دریچه کوهها و دشتها سلام عاشقانه میفرستد و ناگهان احساس میکند که همهمظاهر طبیعت پیام آور صلح و دوستی به یکدیگرند، این فریفته طبیعت است و در «از زبان برگ» طبیعت بزرگترین مایه الهام اوست.
شب با زلال آب، راز و نیاز عاشقانه دارد و باران برای او تمثیل روشنائی و پاکی است.
اصولاً برای شفیعی، طبیعت حالت تمثیلی دارد.
آنرا با ایشان میآمیزد.
در زیان طبیعت، ستایش انسان و ندای مهر را میشوند، لحظههای صمیمیت را چنان نرم و لطیف و شکننده احساس میکند و چنان انسان را به صفا و صمیمیت و صفات خوب انسانی میخواند که گوئی تمام ذرات وجود آدمی را از آن لحظهها سرشار می کند.
شاعر چنان طبیعت را جذب میکند که گوئی طبیعت با تمام ذراتش با وجود وی در آمیخته و به صورت شعر و شاعر درآمده است و شعر و شاعر با طبیعت، واحدی را به وجود و به صورت شعر و شاعر درآمده است و شعر و شاعر با طبیعت، واحدی را به وجود آورده چنانکه شاعر خود نمیداند این شعر لطیف سروده اوست یا سروده باران: اما این شاعر آزاد و پاکدلی که طبیعت را تمثیل آزادی و پاکدلی که طبیعت را تمثیل آزادی و پاکی و صمیمیت ابدی میداند.
هرگز نه آزادی را میبیند و نه پاکی و صمیمیت را احساس میکند.
از اینرو در درونش همواره اندوهی تلخ و گزنده موج میزند، آنرا با طبیعت نه همدم دیرینه اوست در میان میگذارد و به سوگ مینشیند.
پیام وحشتناک باران ره به زمین فرو میخواند و زمین را محکوم میکند: م.
سرشک با انتشار مجموعه در کوچه باغهای نیشابور» در سال 1350 نشان می دهد که شعرش در مسیر تکامل افتاده و راه واقعی خود را یافته است.
این مجموعه، شفیعی را به عنوان شاعری آگاه و روشن بین و اجتماعی و نیز توانا و آفریننده، معرفی میکند.
و نمودار تلاش اوست برای راه یافتن به نوعی شعر اجتماعی و حماسی و انسانی شاعر خود را در برابر جامعه و مردم مسئول و متعهد میداند- بدون آنکه ادعای رهبری داشته باشد و با خشم و خروش، پیام و رسالت اجتماعی خود را ابلاغ میکند: همچون گون که پای بند زمین است و بر نسیم آزاد که راهی سفر است، رنگ میبرد، خویشتن را پای بند زنجیر اسارت میبیند و همواره در این زمین که کویر و حسب است در جست و جوی آزادی است: خاموشی و بی جنب و جوشی را سخت ناروا میشمارد و مردمان ساکت را به تلخی، سرزنش میکند: در سال 1356 به مجموعه از شفیعی کدکنی انتشار مییابد: «از بودن و سرودن»، «مثال درخت در شب باران» بوی خوی مولیان».
در مجموعه « از بودن و سرودن»، شاعر همچنان به اصالت شعر اجتماعی معتقد است و دیباچه آنرا به شاعر آزاده و شهید اسپانیا- فدریکوگارسا لورکا- نیشکش میکند و او را هم آواز خویش میخواند.
در این مجموعه، جز تاریکی و تیرگی و خاموشی و تنهائی چیزی نمیباید و جز شعر، جان پناهی برای خویشتن پیدا نمیکند.
اما همیشه در انتظار باران تند حادثه است تا دیوارهای خسته خوابیده را درهم بریزد و نابود کند.
در قطعه «معراج نامه» با انبوه شاعران و ادبیاتی برخورد می کند که «بی سرند» و کالایی ندارند جز غرور، و به طنز، آنان را از فرزانگان مشرق زمین میخواند و دریغ میخورد از اینکه مرده ریگ مزدک و خیام این چنین مسکینانی هستند: مثل درخت در شب باران برگزیده ایست از اشعاری که شاعر از سالهای 44 و 45 تا سال 1356 سروده است، شامل چهار بخش: «مخاطبات»، «چند تأمل»، «غزلیات» و «رباعیات».
در این مجموعه – که هم از لحاظ شکل و هم از جهت محتوی دارای تنوع و تفنن است شفیعی از سوئی آزمونهای تازهای از شعر ناب، در بخش «مخاطبات»، ارائه میدهد.
و از سوی دیگر نوعی شعر متفکرانه را به صورت قطعههای کوتاه در «چند تأمل» می آزماید.
یک جا از گذشت روزها و سالها از باغ میرای جوانی در شکلی شاعرانه و تمثیلی سخن می گوید و باغ از تمثیل از وجود خود میگیرد و چنان نرم و لطیف و هنرمندانه گذشت روزگار را توصیف میکند که آدمی را در حالتی شاعرانه فرو میبرد: آخرین مجموعه شعر شفیعی کدکنی «بوی جوی مولیان» است که همه اشعار آنرا در طول دو سال اقامت خویش در شهر پرینستون آمریکا، سروده است.
در این مجموعه، شاعر در راه نوعی تکامل، به شعر سمبلیک نزدیک شده و از مواد طبیعت به عنوان سمبل، استفاده کرده است.
و در این دنیای سمبلیک گاه از درون خود سخن میگوید و به توصیف حالتهای شاعرانه و جاری بودن شعر در وجود خویش مینشیند، گاه دریغها دارد از این که لحظههای بیداری را آن چنان که باید نشناختهایم خود را در کنار دیوار سنگین بیم و وحشت پنهان داشتهایم: و گاه در فضائی از ناامیدی و ناباوری سبز می کند و از اینکه بار امانت و تعهد انسانی را نتوانستهایم بر دوش بکشیم و آنرا بر زمین نهادهایم به فریاد میآید: بر روی هم شفیعی کدکنی از شاعرانیست که میتواند شعرهای جاودانه و شاهکارهای هنری بیافریند.
رباعی نرم و پر توان دارد و تصاویر خیالانگیز در شعر وی به اوج میرسد هرگز به دنبال وزنهای عجیب و غریب نمیرود و سر قافیه را به عنوان عنصری خارج از شعر، تصور نمیکند.
شعر او از لحاظ شکل ظاهر از موقعترین اشعار روزگار ماست.
شعر نو حماسی و اجتماعی به عنوان شاخهای اصل از شعر نو ننمائی همچنان ادامه مییابد و شاعرانی دیگر مانند محمد علی ؟؟؟
صفارزداده.
حمید مصدق، سعید سلطانپور و نعمت میرزا زاده (م.
آزرم) آن را به سوی کامل میبرند.
برای ؟؟؟؟
این به درازا کشیدن سخن، به اشارهای بسنده میکنیم و می گذریم.
کمال الدین اصفهانی، ابوالفضل اسماعیل بن جمالالدین محمد بن عبدالرزاق.
(مقتول 635 ق) ، ادیب و شاعر.
معروف به خلاق المعانی ، به دلیل آوردن معانی دقیق شعری.
در اصفهان به دنیا آمد و از جوانی به سرودن شعر پرداخت.
وی علاوه بر باریک اندیشی و دقت در خلق معانی در التزامات دشوار و تقید به آوردن ردیفهای مشکل نیز مشهور بود.
او آخرین قصیده سرای بزرگ ایران در دوره مغول است .
او خاندان آل صاعد.
اتابکان فارس و امرای طبرستان و همچنین جلالالدین متکبرنی را مدح گفته است.
کمال الدین در فقه، اصول و ادبیات عرب تبحر داشت و از اغلب علوم عصر خود آگاه و در حکمت، طب، ریاضیات بویژه هندسه ماهر بود، و در اشعار خود اصطلاحات علمی به کار میبرد.
وی همچون پدرش شاهان معاصر و بزرگان بسیاری را مدح گفت .
کمال الدین در قصاید عرفانی پیشرو سعدی بود و قصاید عرفانی سعدی مکمل قصاید وی میباشد.
در پایان عمر به عرفان روی آورد و مرید شیخ شهابالدین سهروردی گردید و خانقاهی برای خویش اختیار کرد.
وی شاهد حمله مغولان به اصفهان و کشته شدن انسانهای بسیار بود و خود نیز سرانجام به دست مغولی کشته شد یا به قول «مجمل فصیحی» به دست رندان و اوباش در 626 ق به قتل رسید.
آز آثارش: «رساله القوسیه»؛ «دیوان» شعر شامل قصائد، مقطعات، غزلیات، رباعیات و چند مثنوی، که نسخهای از آن در هند به چاپ رسید.
فریدون مشیری فریدون مشیری: در سال 1305 خورشیدی در شهر تهران دیده به جهان گشود.
دوره ابتدائی و متوسطه را در مشهد و تهران به پایان برد و چندی هم در رشته ادبیات در دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد.
سپس در وزارت پست و تلگراف و تلفن به کار مشغول شد.
از هجده سالگی، اشعار او به طور پراکنده در مطبوعات انتشار یافت.
از آثار وی کتابهای "تشنه طوفان" در سال 34، " گناه دریا" در سال 35، " نایافته" در سال 36، " ابر" در سال 40، " ابر و کوچه" در سال 46، " بهار را باورکن" در سال 47 و مجموعه ای برگزیده ای نیز از گفتارهای شیخ ابوسعید ابی الخیر به نام " یکسو نگریستن و یکسان نگریستن" گرد آوری و منتشر کرده است.
حاصل ازدواج وی - که در سال 1333 صورت گرفته - دختری به نام " بهار" و پسری به نام " بابک " است.
فریدون مشیری نیز در گروه تغزل سرایان جدید، جای می گیرد و در مجموعه های "نایافته" و " گناه دریا" نوعی تغزل عاشقانه ارائه می دهد.
قالبی که انتخاب می کند چهار پاره است.
کلماتی که به کار می گیرد.
پخته و سنجیده است.
به زبانی ساده سخن می گوید و از الفاظ و اوزان متروک، و تعبیرهای دور از ذهن پرهیز می کند.
شاعری صمیمی و صادق است و شعرش آئینه تمام نمای احوال و صفات اوست.
از سالهای 48 و 49 به بعد، در عشر مشیری جنبشی به سوی تحول به چشم می خورد: هم در لفظ و هم در محتوی، به ویژه در شعرهای تازه تر او، نوعی فلسفه و تفکر اجتماعی دیده می شود که راهگشای وی به سوی تکامل است.
اکنون به نقل چند شعر از او می پردازیم: فریدون مشیری فریدون مشیری شاعری برجسته و توامند که از راهیان شعر نو می باشد.
در سال 1305 در تهران چشم به هستی گشود.
دوره ابتدائی و متوسطه را در مشهد و تهران به پایان رساند.
عزیمت آنها به مشهد به علت مأموریت پدر بود.
اما مشیری به تهران باز می گردد و به خاطر علاقه وافری که به ادبیات داشت در دانشگاه تهران رشته ادبیات فارسی ار بر می گزیند.
تا درونی را که از فرط عشق و شیدایی در وادی شعر و شاعری می سوخت سیراب کند.
فریدون مدتی در وزارت پست و تلگراف و تلفن مشغول بکار شد.
دوره شاعری انتشار می یافت.
و با استقبال مردم روبرو می شد شعرهای لطیف او حس آدمی را بر می انگیزد و او را در رویاها به پرواز در می آورد.
چنانکه از اشعار فریدون بر می آید صداقت و راستی است که در شعرهایش موج می زند و کلمات چنان صحیح در کنار یکدیگر قرار گرفته اند که آدمی را سرخوش می کند.
چنانکه استاد شهریار در این باره می فرمایند: من وقتی شعر خوبی می خوانم به نظرم می آید که کلمات به شکل مرغان زیبا و تیز بالی پر باز کرده، معانی و مفاهیم را در آغوش می گیرند.
از تماشای این تابلو که هر چه شعر بلندتر باشد، روشنتر و وسیعتر است، حالتی که گویند در حین سرودن شعر داشته، در من که خواننده آن اثر هستم بیدار می شود هر چه این حالت عمیق تر و پاک تر و زلال تر باشد، مقام شعر در نظر من بالاتر می رود این کیفیت را در آثار شما ( فریدون ) کاملاً درک می کنم.
دکتر شفیعی کدکنی می گویند: شعر او به یکبار خواندن تمام زیبایی ها و رازهای خود را به خواننده می بخشد.
راز این توفیق را در دو، سه خصوصیت شعر مشیری می توان جست که نخستین آنها زبان نرم و همواره ساده اوست و در این راه توفیقی یافته که تصیب کمتر شاعری از معاصران ما شده است.
فریدون کلمات را زیبا و ساده در اشعارش بکار می برد که این از ظرایف فن شعری است.
آثار فریدون کتاب تشنه طوفان در سال 1334- گناه دریا در سال 1335- نایافته به سال 1336- ابر بر سال 1340- ابر و کوچه سال 1346- از خاموشی 1356- از دیار آشتی 1371- آه باران 1375 منتشر گردیده است.
فوت فریدون: سرانجام در تاریخ ششم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و هفتاد و نه به علت بیماری سرطان خوت در بیمارستان تهران کلینیک بدرود حیات گفت و در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد، یادش گرامی باد.
اشعار فریدون: بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم.
شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آب جوی نشستیم تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه، محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید: تو به من گفتی: " از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن، آب، آیینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛ باش فردا؛ که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی؛ چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: " حذر از عشق؟!
- ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم؟
نتوانم!
روز اول؛ که دل من به تمنای تو پر زد؛ چون کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نرمیدم، نگسستم" باز گفتم: که تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم!" اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت … اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم … بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
رودکی در اوایل دهه 3 هجری قمری (206 هـ .
ق) در آن هنگام که مبارزه 200ساله سیاسی و آزادیخواهی مردم تاجیک و دیگر مردمان ماوراء النهر خراسان جریان داشت؛ در یکی از شهرهای خوش آب و هوا و خوش منظره کوهستانی رودک پنج رود.
در یک روز بهار که همه جا پر از گل و نسیم بهاری بود رودکی به نام ابوعبدالله جعفرین محمد تولد یافت.
از اوضاع خانوادگی اش اطلاع دقیقی در دست نیست.
آن گونه که اشعارش بر می آید پدر و مادرش از طبقه پایین جامعه بودند و خود نیز دوران کودکی را به سختی می گذراند.
رودکی را به سبب مقام بلندش در شاعری و به علت پیشوایی پارسی گویان و رایج کردن بسیاری از انواع شعر پارسی به حق " استاد شاعران" لقب داده اند.
ابو عبدالله جعفرین محمد رودکی سمرقندی، شاعری استاد در شعر و موسیقی است که اصل او را از ولایت سمرقند قریه بزج مرکز رودک دانسته اند.
رودکی دارای ذهنی خلاق و فعال و تیز فهم بود چنانکه خدای حکیم در 8 سالگی به او صدایی خوش و سیمایی زیبا هدیه نموده بود و به سبب صدای زیبایش مطربی می کرد.
و از استاد زمان خود ابوالعبک بختیار که بربط می نواخت مستفیذ شد.
تا آنجا که در این صنعت به استادی رسید و آوازه اش به اطراف و اکناف رسید و امیر نصربن احمد سامانی که امیر خراسان بود او را به نزدیکی خویش فرا خواند و کارش بالا گرفت.
با آن که رودکی شاعری روشن دل بوده اما اشعارش چنان زیبا و دل انگیز است که هر شنوده ای را محسور خود می کند.
گویند: رودکی در قسمتی از زندگانی خود بینا بوده و بعد به علتی که بر ما معلوم نیست نابینا شده است چنانکه محمود بن عمر بخارایی در کتاب بساتین الفضلاء و ریاحین العقلاء فی شرح تاریخ العقبی که به سال 709 هجری تالیف شده بر اینکه رودکی در آخر عمر نابینا شده هم عقیده بوده اند.
رودکی نزد همه شاعران و ادیبان معاصر خود در خراسان و ماوراء النهر به عظمت مقام شاعری شناخته و توصیف شده است.
بعد از او نیز بسیاری از شاعران بزرگ مانند: دقیقی، کسائی، فرخی عنصری، رشیدی سمرقندی و نظامی عروضی او را به بزرگی و مرتبت ستوده و بسا که از او به عنوان استاد شاعران و سلطان شاعران یاد کرده اند.
رودکی در زمان حیاتش د سفر داشته است.
نخستین سفر او از سمرقند به بخارا بوده است که به قصد ورود به دربار ساسانیان انجام گرفته بود.
سفر دوم، معروف او همراه با امیر نصر سامانی است.
پس از اینکه به هری می رسد امیر به آنجا دل می بندد و 4 سال در آنجا اقامت می کند.
تا اینکه اطرافیان دست به دامن رودکی می شوند و از او می خواهند با خواندن شعری امیر را به بازگشت ترغیب کند.
رودکی قصیده بوی جوی مولیان را می خواند و امیر چنان تحت تاثیر این شعر قرار می گیرد که همان لحظه سوار بر اسب شده و به سمت بخارا می تازد: سبک و افکار رودکی رودکی در فنون سخن و انواع شعر مانند قصیده، رباعی، مثنوی، قطعه و غزل مهارت داشت و مخصوصاً در قصیده سرایی پیشرو دیگران بود.
می توان گفت او نخستین شاعر بعد از اسلام که قصیده عالی و محکم سروده و اشعار حکیمانه به یادگار نهاده است.
رودکی برای شاهان سامانی شعر می سرود و آن را به آواز می خواند و با چنگ می نواخت.
یکی از آثار مهم وی منظومه کلیله و دمنه است که اصل آن را ابن مقفع، دانشمند ایرانی از عربی به پهلوی ترجمه کرده است.
این منظومه از میان رفته و فقط ابیاتی از آن در دست است.
کلیله را به تشویق ابوالفصل بلعمی تنظیم کرد که می توان آن را مهمترین اثر منظومه این شاعر به حساب آورد.
این دو بیت که معروف است به سوگ پیری از اوست: اثر دیگر رودکی سندبادنامه می باشد که از آن ابیاتی پراکنده باقی است.
وفات رودکی را به سال 329 هجری نوشته اند وی در پنج دِه درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.
مدیحه سرائی در دربار محمود و مسعود غزنوی بخصوص به وسیله به شاعر توانای نامبردار یعنی عنصری و فرخی و منوچهری به حد کمال رسید.
و پیش از این سه، رودکی و دقیقی در عهد سامانیان از دیگر شاعران گوی سیفت ربوده بودند.
نخستین کسی که ساختن قصائد کامل و تمام را با تشبیت و دعا معمول کرد رودکی است.
و دیگران در این باب همه تابع او شمرده می شوند.
و او همچنانکه در بسیاری از ابواب شعر، پیشوای گویندگان پیشین بود، در این فن هم راهنمای آنان به شمار رفته است.
موضوع دیگری که از شعر این عصر شروع شده و در دوره سلجوقی، تکامل یافته، حکمت و وعظ است؛ آوردن مواعظ و نصایح از اوایل قرن چهارم در شعر فارسی معمول گردیده و شعرا شروع به سرودن قطعات کوتاه و کوچک در این باب کرده اند.
لیکن کسی که واقعاً به روشی که او ایجاد کرد؛ بعد از او مورد تقلید شاعر بزرگ عهد سلجوقی یعنی؛ ناصر خسرو قنادیانی قرار گرفته است.
داستانسرائی و قصه برداری و آوردن حکایات و امثال هم.
در اشعار این عهد؛ معمول بوده است.
رودکی غیر از منظومه کلیله و دمنه که نخستین منظومه ؟؟؟
این عهد و شامل قصص و مواعظ بود؛ شش منظومه دیگر نیز داشته که به وزنهای گوناگون مانند متفاوت و هرج و خفیف و غیره سروده و معلوم است که پاره ای از آنها؛ منظومه های عاشقانه بوده است.
غیر از این منظومه ها؛ داستانهای عاشقانه منظوم دیگری هم در این عهد داشته ایم که از برخی تنها ابیات پراکنده ای و از برخی دیگر نام و نشانی در دست است.
مانند مثنوی " یوسف و زلیخا" منسوب به ابوالموید بلخی؛ و مثنوی " آفرین نامه" از ابوشکور بلخی و مثنویهای دیگر از او به بجز خزج مسدس بجز خفیف.
و مثنویهای " رامق و عدرا و " شادبهر و عین الحیوه" و " سرخ بت و خنگ بت" از عنصری.
رودکی: استاد شاعران و پیشوای شعرای پارسی زبان در آغاز قرن چهارم است که در دربار سامانیان از ارج و قرب در خور توجهی برخوردار بوده است درباره نفوذ و تاثیر اشعار وی در امیر نصر بن احمد سامانی، روایت زیر، گواهی راستین!
امیر در یکی از سفرهای خود، زمانی دراز در مکانی با صفا خوش آب و هوا رحل اقامت می افکند.
پس از چندی که مدت اقامت به درازا می کشد، و ندیمان و ملازمان رکاب را هوای دیار و دیار بی تاب می کند، و هیچ یک از آنان یارای آن ندارد که دل امیر را از شوق بازگشت به بخارا لبریز کند، به دامن رودکی - که در همه سفرها در شمار همراهان شاه بوده می آویزند و از او درخواست یاری می کنند.
رودکی که گذشته از توامندی، در شعر، آوازی خوش داشته، و در نواختن چنگ نیز استادی زبردست بوده است، همراه با نوای چنگ، ابیات ذیل را به آوازی دلنشین در مجلس امیر می خواند: گفته اند که امیر نصر را پس از شنیدن این اشعار چنان شور و حالی دست می دهد که بی موزه پای در رکاب می نهد، و یکسره به سوی بخارا می تازد.
نکته ای که در زندگی رودکی در خور بررسی است، نابینائی اوست که همه تذکره نویسان به آن اشاره کرده اند.
و حتی برخی او را کور مادرزاد دانسته اند.
در اشعار پاره ای از شاعران نیز، اشاراتی هست که نابینائی او ار تائید می کند.
از جمله دقیقی می گوید: همچنین ناصر خسرو می گوید: فردوسی هم آنجا که سخن از نظم کلیله و دمنه به بیان آورده به نحوی سخن رانده است که کوری رودکی از گفتار او دریافته می شود: از دیگر سو، در اشعار خود شاعر به اشاره هایی دست می یابیم که دلالت بر بینائی او دست کم در دورانی از عمر وی - می کند: یا بعلاوه تشبیه ها و وصفهای دقیق و زیبائی که در اشعار او به چشم می خورند، نمی توانند از آن شاعری باشند که هرگز با چشمان خود، دنیای خارج را ندیده است.
بنابراین باید چنین پنداشت که رودکی همه عصر خویش را در نابینائی بسر نبرده، بلکه در اواخر حیات و هنگام پیری، و یا در اثر حادثه ای، بینائی خود را از دست داده است؛ و یا چنانکه دانمشندان و پژوهشگران شوروی پس از کاوش قبر او و بررسی جمجمه اش.
دریافته اند: چشمان تیزبین او با میله گداخته سوازنده شده اند!
یکی از کارهای پر ارزش رودکی به نظم در آوردن کلیله و دمنه بوده در بحر رمل مسدس که ابیات معدودی از آن بر جای مانده است.
رودکی علاوه بر کلیله و دمنه، مثنوی های دیگری نیز سروده که از آنها فقط ابیات پراکنده ای در دست داریم.
در انواع دیگر شعر از قبیل: قصیده و قطعه و غزل و رباعی با موضوعات مختلف مدحی و غنائی و هجو و وعظ و هزل و رثاء و غیره آثار فراوانی - بنا بر قول تذکره نویسان - به وجود آورده؛ که اکنون جز اندکی از آنها در دست نیست.
چند بیت ذیل از یکی از قصاید معروف اوست: شرف نامه نظامی گنجوی نظامی نام این مثنوی را « مثنوی نامه خسروی» و درجای دیگر « شرف نامه ی خسروان» نامیده و در میان مردم به اسکندر نامه و شرفنامه یافته است شاعر در سرودی آن از عشق و علاقه که بدین کار داشته پیروی کرده و به خاطر زر وثروت نسروده است.
شرف نامه چهارمین اثر نظامی است و آن را نیمه بنا معرفی کرده و نیمه دوم را به بعد موکول کرده و مقصود او از نیمه دیگر « اقبال نامه» که آن را با هفت پیکر که مثنوی دیگر اوست بعد از شرفنامه به نظم آورده است.
شرفنامه را در 588 و هفت پیکر را در 598 و اقبال نامه را در 599 سروده و خمسه را کامل کرده است.
بعضی از نویسندگان مثنوی هفت پیکر را چهارم و شرفنامه و اقبالنامه را پنجمین اثر شاعر معرفی کرده اند.
غافل از آن که محمد عوضی بخارایی صاحب لباب الباب که در ربع اول قرن هفتم یعنی اندکی بعد از فوت نظامی کتاب خود را تألیف کرده است مثنوی های نظامی را چهار کتاب داشته: 1- مخزن الاسرار 2- لیلی ومجنون 3- خسرو و شیرین 4- قصه ی اسکندر به نظر می رسد آخرین سروده نظامی یعنی مثنوی هفت پیکر هنوز به دست محمد عوضی نرسیده بوده است.
فتوحات اسکندر در شرفنامه بیشتر در خشکی ها و در اقبال نامه سیرو نصر او در دریا بوده است.
در این مثنوی از جنگها و مبارزات پهلوانان سخن گفته شاید می خواسته نشان دهد که در حماسه سرایی نیز قدرتمند و تواناست.
اگر سروده های رزمی او را به دقت مطالعه کنیم رنگ بزم را در آنها مشاهده می کنیم که این رنگ ها در شاهامه فردوسی اتفاق نمی افتد.
در سرودن « داستان اسکندر» نظامی کوشیده که خواننده سخن را بپذیرد و از این رو گاهی حقیقت را فدای باورها کرده است.
او معتقد است که فردوسی حقیقت را به باورها برتری داده در نتیجه به هنجار شاعری نرفته است.
زیرا در شعر « احسن الشعرا کذبه » است، نقد بر گرفته فردوسی را در عبارتی گنجانیده که هم از راستی حمایت و هم از فردوسی تعریف کرده و هم ایراد گرفته است و مدح شبیه به ذم و یا ذمه شبیه به مدح را کار بسته است و مجوزی برای تغییر و تبدیلی که خودش داده بیان کرده است.
در سرودن اسکندرنامه به منابع گوناگون دسترس داشته از تاریخ یهودی و نصرانی و پهلوی فایده ها برده است.
غیر از زبان های ترکی و فارسی و عربی به زبان های دیگر نیز آشنا بوده تا توانسته از آنها مایه بگیرد.
نظامی از پیغمبری اسکندر هم سخن گفته است و اسکندر را همان « ذی القرنین» که در قرآن کریم از احوالم برده شده است می داند.
بیوگرافی نظامی نامش الیاس و کنیه اش ابو محمد و لقبش نظام الدین و تخلصش نظامی است.
نام پدرش یوسف و نام پدر بزرگش زکی است.
مادرش به نام « رئیسه » از قوم کرد بوده است.
نام زنش آفاق و از طایفه قفچاق است.
سال تولد و تاریخ وفات نظامی در سال 622 هجری در شهر گنجه بدنیا آمده و در تاریخ 603 هجری در همان شهر وفات یافته است.
همسران نظامی: اولین همسر او آفاق قفچاقی بود و گفته اند که فخرالدین بهرام شاه بن داود ( دارای در بند) بدو بخشیده است او در جوانی در گذشت و نظامی را غمگین ساخت.
نظامی از آفاق فرزندی به نام محمد داشت.
پس از مرگ آفاق زن دیگر اختیار نمود اما در هنگامی که به سرودن مثنوی لیلی و مجنون مشغول بود زن دوم نیز وفات یافت.
ناچار برای سومین با همسر اختیار نمود در اثنای سرودن مثنوی شرف نامه ( کتاب حاضر ) همسر سوم نیز در گذشت.