نظر آیزنمن در مورد معماری امروزی
در این جا چند نمونه از مباحثی که در مورد توضیح شده ذکر می شود .
حسینعلی نوذری ، نویسنده و نظریه پرداز معاصر می نویسد: «شالوده شکنی، ساخت گشایی، روش یا متد تحلیل پست مدرن ، هدف آن گشودن یا باز کردن تمام ساختار ها یا سالوده است. مکتب شالوده شکنی ، متن را به اجزاء و یا پاره های مختلف آن تفکیک کرده و آنها را از هم مجزا ساخته و عناصر متعدد و متشکله آن را پاره می کند و از این طریق تناقضات و مفروضات آن را آشکار می سازد ».
دکتر محمد ضمیران مولف کتاب دریدا و متافیزیک حضور، می نویسد: «قرائت یک متن چیزی است شبیه پی جویی آنچه در محاق غیاب ونسیان قرار دارد و این را می توان غایت بن فکنی شمرد».
دکتر ضمیران نظر دریدا را در این مورد چنین می نویسد: «بنیان فکنی روشی است که آدمی را از خواب یقین آورد کارتی بیدار می سازد و وثوق و اطمینان خیالی را از او سلب نموده و دغدغه تازه ای می آفریند».
خود دردا می گوید: «دیکانستراکشن کردن یک متن به معنای بیرون کشیدن منطق ها و استنباطات مغایر با خود متن است. در واقع گسترش درک مجازی است»
به طور کلی دیکانستراکشن نوعی وارسی یک متن و استخراج تفسیرهای آشکار و پنهان از بطن متن است.این تفسیرها و تاویل ها می تواند با یکدیگر و حتی با منظور و نظر پدید آورنده متن متناقض و متفاوت باشد لذا در بینش دیگانستراکشن آنچه که خواننده استنباط و برداشت می کند واجد اهمیت است و به تعداد خواننده برداشت ها، و استنباطات گوناگون و متفاوت وجود دارد. خواننده معنی و منظور متن را مشخص می کند و نه نویسنده. ساختاری ثابت د رمتن و یا تفسیری واحد از آن وجود ندارد. ارتباط بین دال و مدلول و رابطه بین متن و تفسیر شناور لغزان است.
شخصی که این مباحث فلسفی را وارد عرصه معماری نمود ، پیتر آیزنمن ، معمار معاصر آمریکایی ، است. آیزنمن نه تنها با مقالات و سخنرانی های خود بلکه با فضاها ، کالبدها و محوطه سازی متعددی که ساخته، فلسفه دیکانستراکشن رابه صورت یکی از مباحث اصلی معماری در طی دهه هشتاد میلادی درآورد.
آیزنمن در مقاله ای به نام «مرز میانی» هم فلسفه مدرن و معماری مدرن را به باد انتقاد گرفت . از نظر وی ، معماری مدرن بر اساس علم و فلسفه قرن نوزده بنا شده است. به عقیده آیزنمن، بحث ارزشی هگل در مورد تز، آنتی تز و سنتز، دیگر در جهان امروز کاربرد ندارد. فیلسوفان پست مدرن مانند نیچه، فروید ، هایدگر، و دریدا رابطه ما را با جهان هستی عوض کرده اند.
علم قرن نوزده و یقین علمی آن دوره دیگر اعتبار خود را از دست داده است. قوانین جدید فیزیک مانند قانون نسبیت آلبرت اینشتین و اصل عدم قطعیت ورنرهایزنبرگ دریافت ما را از جهان پیرامون تغییر داده است.
لذا اگر معماری علم است باید این معماری بر اساس علم و فلسفه امروز و دریافت کنونی ما از خود و محیط اطراف باشد معماری امروز ما باید از علم و فلسفه قرن نوزده گذر کند و خود را با شرایط جدید منطبق سازد. همچنان که معانی مفاهیم و نمادها در علم و فلسفه عوض شده در معماری نیز باید عوض شود .
آیزنمن معتقد است که مدرنیست ها مدعی هستند که مدینه فاضله را باید در آینده جست و جو کرد . پست مدرنیست ها نیز به دنبال این مدینه فاضله در گذشته هستند، ولی معماری امروز باید این مدینه فاضله را در شرایط امروز پیدا کند. در این مورد وی از واژه Presentness به معنای «اکنونیت» استفاده کرده و معتقد است که معماری در هر زمان و مکان باید اکنونیت داشته باشد . متعلق به زمان و مکان حاضر باشد.
برای رسیدن به شرایط فوق باید قوانین گذشته معماری را بر هم زد و از آنجایی که این قوانین قراردادی هستند و نه طبیعی لذا بر هم زدن آنها ممکن است حقایق و نمادهای گذشته باید شکافته شوند (دیکانستراکت شوند) و مفاهیم جدید مطابق با شرایط امروز از دل آنها استخراج شود.
پیتر آیزنمن بر این باور است که در زندگی امروز ما، دوگانگی هایی مانند وضوح و ابهام، ثبات و بی ثباتی، زشتی و زیبایی سودمندی و عدم سودمندی ، صداقت و فریب ، پایداری و تزلزل ، صراحت و ابهام وجود دارد . نمی توان از یکی برای استتار دیگری استفاده کرد بلکه این تقابل ها و دوگانگی ها می بایست در ساخت معماری به عنوان تجلی گاه شرایط زندگی امروز ما به نمایش گذاشته شود.
در گشدته و همچنین در معماری مدرن و پست مدرن آنچه که حضور داشته، تقارن، تناسب، وضوح، ثبات، مفید بودن و سودمندی بوده است . در این تقابل های دوتایی همواره یکی بر دیگری ارجحیت داشته. اما آن چه که مورد غفلت قرار گرفته و غایب بوده ، عدم تقارن ، عدم وضوح ، ابهام ، ابهام ،بی ثباتی، فریب ، زستی و عدم سودمندی است. معماری امروز ما باید منعکی کننده شرایط ذهنی و زیستی امروز ما باشد و آنچه که در معماری امروز ما مورد غفلت قرار گرفته، بخشی از زندگی امروزه ما است.