1- مطالعه تاریخى اجماع, راه گشا و منطقى
شاید هیچ مقوله و بحثى, بسان اجماع به اختلافهاى دامنه دار و پرهیاهو در فقه, نینجامیده است. اجماع, به خلاف نام خود, فراز ونشیب هاى تاریخ فقه را با چالشهایى توان فرسا و جنجال برانگیز, آکنده است.
به خلاف آنچه در نگاه نخست به نظر مى آید, این اختلافها و ناسازگاریها تنها به مرزبندى میان اخباریان و اصولیان نینجامیده است; بلکه حتى به شکل گیرى دسته ها و گروه هاى جداگانه اى از خرده گیران , هواداران, ساکنان و یا سردرگمان, نیز در میان اصولیان, با برداشتهاى گونه گون از نقش اجماع, انجامیده است.
مى توان گفت: بیش تر ناسانى و جدایى دیدگاه ها, در بحثها و مقوله هاى مهم فقهى, تنها در گستره اى به گستردگى درازاى تاریخ, در خور مطالعه و پى گیرى است; یعنى دامنه اختلافها و ناسازگاریها, بیش تر در میان عالمانى که در قرنهاى گوناگون پخش شده اند, به چشم مى آید و به طور معمول فقیهانى که همراه و هم سفر در کشتى یک قرن زندگى مى کنند, نگاه هایى نزدیک به هم و مشترک را به نام عصر و دوران خود ثبت کرده اند. با این حال, سرنوشت اجماع به گونه دیگرى رقم خورده است. اجماع, نه تنها در نگاهى کلان و تاریخى به دسته بندیها و صف آراییهاى علمى میان دورانهاى مختلف فقه انجامیده, که در درون هر عصر و قرن نیز,پرتلاش و پرتکاپو, شکاف و جدایى دیدگاه را بین عالمان دامن زده است.
و این چنین پرونده بزرگى در تاریخ براى اجماع شکل گرفت. دقتهاى علمى بسیار بر درهم تنیدگى و سردرگمى هرچه بیش تر این مقوله افزوده است. گستردگى بحث اجماع, تا آن جا پیش رفت که شمارى از عالمان را بر آن داشت تا در سده هاى گوناگون, در صدد مهار بحثهاى اجماع از راه نگارش رساله هاى ویژه برآیند; ولى از آن جا که اینان, تنها پرداختن به بحثهاى نظرى و داوریهاى علمى را در کانون تکاپوها و تلاشهاى خود قرار دادند, نه تنها به مهار و سامان دهى ادبیّات اجماع کمکى نکردند, بلکه در عمل بر گستردگى و بى سامانى حوزه هیاهو برانگیز آن نیز افزودند. آماس و بارکردگى بحثهاى اجماع, اندک اندک و با گذشت زمان, گونه اى دل زدگى و وارفتگى را در میان فقیهان سده پسین, پدید آورده است.
تلاش عالمان سده پسین براى نادیده انگارى گستره اجماع در فقه, دستاورد خودباختگى آنان در برابر بحثهاى دراز دامن و گسترده, جنجال برانگیز و بى سامان اجماع است.این نادیده انگارى تا آن جا فراگیر شده است که اصولیان روزگار ما, در کتابهاى اصولى خود, برخلاف نگارشهاى پیشینیان, تنها در چند سطر, و دست بالا, در یک یا دو صفحه به اجماع مى پردازند.
بدین سان, بررسیها و پژوهشهاى عالمان براى سامان بخشى به اجماع را مى توان در دو دسته اصلى پى گرفت:
در رده نخست, عالمانى به چشم مى آیند که کوشیده اند با عرضه هر چه بیش تر بحثها و بررسیهاى نظرى, این کلاف سردر گم را از هم باز کنند.
در رده و دسته دوم فقهایى جاى مى گیرند که با روى گردانى از مقوله ها و گفت و گوهاى پیوسته به اجماع, تلاش کرده اند, تا به گونه اى خود را از این آماس و بادکردگى اجماع برهانند.
در واقع, همان گونه که پى گیریهاى گروه نخست, به پیچ در پیچى هر چه بیش تر اجماع و گم گشتگى بیش از پیش این کلاف کمک کرده است, نادیده انگاریهاى گروه دوم نیز, در بهترین حالت, چیزى بیش تر از پاک کردن صورت مسأله و وانمود به حل مسأله ارزیابى نمى شود.
آنچه مى تواند این دور بى نتیجه را به سمت نتیجه دهى بکشاند, انجام بررسیهاى تاریخى درباره اجماع است; بررسیهایى که به جاى پرداختن به مقوله هاى نظرى صرف و دگر شدن به بخشى از سویهاى دعوا و دشوار و پیچیده کردن چالشهاى پیش روى, بررسى بى طرفانه و استادانه پیکره تاریخى اجماع را در کانون بررسى و تلاش خود قرار مى دهد. در این صورت, سهم واقعى اجماع در فقه شناخته مى شود و دستمایه هاى کاربردى ترى از این جدال تاریخى و سامان نیافته, بهره فقه امروز خواهد شد.
به دیگر سخن, تاریخ اجماع سرشار از دقتهایى راه گشا و ناشناخته است.دقتهایى ارزشمند که در انبوهى از جستارها و گفت وگوهاى سامان نیافته و در هم آمده, گم گشته اند. بررسى و پژوهش تاریخى و نه موضع گیرانه, این امکان را فراهم مى آورد که مایه هاى از این دست, از دل تاریخ زنگار بسته اجماع بیرون آورده شوند و به صورت دستمایه هایى براى فقه امروز در آیند. این کار, از یک سوى به ما یارى مى رساند, تا یکى از پرچالش ترین رگه هاى تاریخى فقه را که از ابتداى شکل گیرى آن, تا سده کنونى حضورى پررنگ داشته است, نادیده بینگاریم و با رمزگشایى آن, بر حجم گسترده اى از بحثهاى سامان نیافته, دست یابیم; و از دیگر سوى, از دل همین بحثها و سخنان, دستاوردهایى را براى امروزیان و پویایى بیش تر فقه روزگار جدید, ارایه دهیم.
تعریف اجماع
اجماع از نظر لغویین و اهل شرع :
«لسان العرب» در ماده جمع چنین می گوید :
جمع الشی عن تفرقه بجمعه جمعاً و جمعه و اجمعه ناجتمع واجدمع...
والمجموع : الذب جمع من هیهنا و هیهنا وان لم یجعل کالشب الواحد...[1]
و امرجامع : یجمع اناس
چنانچه از مفهوم و موارد استعمال لفظ اجماع به دست می آید، القان و تمرکز بر یک مسله بدون تطرق احتمال مخالف است چه در یک فرد و یا در چند نفر و یا در بین یک قوم
لفظ در لغت مشتکر بین دو معناست :
الف:به معنای عزم و تصمیم، مثل اجمع القوم علی هذا العمل یعنی قوم عزم و تصمیم بر فلان عمل گرفتند.
ب: به معناب اتفاق : مثل اجمع القوم علی القیام بهذا العمل، یعنی مردم به برپایی فلان عمل اتفاق کردند.
اجماع در اصطلاح اصولیین :
در معنای آن اختلاف وجود دارد. گرچه همه در این معنا اشتراک دارند که دلالت بر معنای اتفاق دارد ولی در متعلق آن اختلاف شده است :
برخی اجماع را به معنای اتفاق تمام امت اسلامی دانسته اند.
برخی دیگر، اتفاق خصوص مجتهدین در هر عصری معنا کرده اند.
مالک، اجماع را اتفاق خصوص اهل مدینه می داند.[2]
بعضی اتفاق اهل مکه و مدینه را می دانند.
برخی اتفاق اهل کوفه و بصره می دانند.
و برخی دیگر اجماع را در محدوده اتفاق شیخین، ابوبکر و عمر یا خلفای چهارگانه تفسیر کرده اند؟[3]
شهید صدر (رحمه الله علیه) درباره ««اجماع»» می فرمایند:
«الاجماع اتفاق عدد کبیر من اهل النظر و الفتوی فی الحکم بدرجه توجب احراز الحکم الشرعی» اجماع عبارت است از اتفاق تعداد بسیاری از اهل نظر و فتوی در حکمی از احکام،به حدی که موجب احراز حکم شرعی شود.
اجماع در قرآن کریم :
در قرآن کریم نسبت به مساله اجماع و وحدت در مسیر و مرام و اتحاد در کلمه تاکیدی بلیغ و ابرای اکید گردیده است :
در سوره انفال آیه ششم می فرماید :
«واطیعوا الله و رسوله و لا تنزعوا فتفشلوا و تذهب و یحکم و اصبروا ان الله مع الصابرین»[4]
چنانچه ملاحظه می شود در این آیه مساله اجماع بر کلمه توحید و متابعت از احکام شرع به عنوان یک اصل فطری در بقاء هویت و کیان مجتمع اسلامی تلقی گردیده است بنابراین وحدت کلمه و اتفاقی که نه بر اساس ضروریات شرع و قوانین منزله من عندالله بود باشد قطعاً از جانب شارع محکوم و باطل خواهد بود.زیرا ملاک صحت و اتفاق طریق فقط و فقط تطبیق عمل با خواست و اراده خدا و رسول او می باشد نه بر معنویات و سلیقه های شخصی و خواستهای افراد و بر همین اساس خدای متعال اتفاق امت و وحدت کلمه را بر اطاعت از خود و رسولش مترتب گردانید، نه بر چیز دیگر وآراء دیگر ، و تحذیر از فشل و نزاع را بر اساس مخالفت با دستور خود و رسولش قرار داده است. پس میزان برای عمل صرفاً امضاء و رضایت حضرت حق و رسول او می باشد چنانچه در آیه شریفه می فرماید : « و ما اتکم الرسول مخذوه و ما نهئکم عنه فانتهوا»[5] و مقتضای حکم عقل نیز چنین است، زیرا اطاعت از خدا و رسول ، اطاعت از حق مطلق و کمال محض است، و لذا می تواند بی ومزکی و موجب رشد و کمال گردد، اما اطاعت از حکم و رأی سایر افراد، گرچه به مرتبه ای از کثرت و ازدیاد برسد فاقد این خصیصه و امتیاز است و چیزی جز فزونی نقصانی بر یکدیگر و ضعفی مضاعف نخواهد بود و آرائی که مبتنی بر عقول ناقصه آراء فاسده و انظلا ردانیه باشد، کثرت آنها رفع ضعف و نقصان آنرا نمی کند.
فرق اجماع میان شیعه و سنی
فرق اصلی اجماع بین مکتب شیعه و سنی این است که به عقیده سنیان حجیت اجماع ناشی از خود آن است. چنانکه پیامبر اسلام گفته است، نمیتوان پذیرفت مسئلهای که دانشمندان اسلام متفقا بر آن همعقیدهاند اشتباه باشد. در این زمینه احادیثی از محمد بن عبدالله با مضمون «امت من به خطا اتفاق نمیکنند»[۱] و «امت من به گمراهی اتفاق نمیکنند»[۲] که بسیاری از علمای اهل سنت ادعای تواتر معنوی بر آن کردهاند، وجود دارد. اما شیعیان حجیت اجماع را از این جهت میدانند که نظر معصوم در این زمینه را نشان میدهد و در غیر این صورت حجیتی ندارد. در واقع اتفاق نظر علما حکایت از رضای پیغمبر یا امام شیعیان میکند.
[1] لسان العرب، ج8 ، ص 53
[2] عده الاصول، شیخ طوسی،ص232،اصول الفقه،خضری ، ص 270
[3] الاصول العامه للفقه المقارن ص 244
[4] سوره انفال (8) آیه 46
[5] سوره الحشر (59) قسمتی از آیه 7