غریب کربلا
همه ی عالم دیوانه ی اوست
نگرش اهل سنت
اغلب تاریخ نگاران اهل سنت از جمله محمد بن جریر طبری، بلاذری، ابن سعد، ابن قتیبه دینوری، احمد بن داوود دینوری و ابن اثیر واقعه کربلا را به تفصیل و بر اساس روایت ابومخنف بیان کرده اند، که تا حد زیادی با بیان تاریخ نگاران شیعه مشابه است.
همچنین عالمان اهل سنت مقام حسین بن علی را بسیار بزرگ می شمارند و او را از جمله اهل بیت پیامبر می دانند.
با این حال رویکردهای مختلفی در خصوص قیام و شهادت و سوگئاری بر او دارند.
برخی چون غزالی قیام وی علیه خلیفه زمان را ناروا می دانند.
برخی چون ابن تیمیه و سلفی ها سوگواری برای او را بیعت می دانند.
با این حال برخی نیز سوگواری برای او را جایز می دانند.
اهل سنت سرزمین های شرقی شامل کشورهای آسیای جنوبی و جنوب شرقی در مقایسه با کشورهای عربی دیدگاه بسیار مثبت تری درخصوص عزاداری دارند.
البته اهل سنت سینه زنی، علم کشی، زنجیر زنی و سایر رسومات عزاداری عاشورا را حرام می دانند.
رسوم مردمی
در ماه محرم و بویژه روز عاشورا شیعیان و بسیاری از اهل سنت به سوگواری برای امام حسین می پردازند و بر مصائب وی و خانواده اش می گریند.
هر چند سنت سوگواری از زمان امامان مرسوم بوده است، اما بتدریج تبدیل یک رسم اجتماعی گشته است و بسیاری از جنبه های عزاداری های عربی، ایرانی، ترکی، هندی و حتی مسیحی را جذب نموده است.
این سوگواری در مناطق مختلف به صورت یک آیین مردمی درآمده است و شامل مراسم مختلفی می باشد.
در این روز مردان و زنان در بخش های جداگانه در حسینیه ها و مساجد گرد آمده و به سخنرانی های مذهبی، اشعار محزون، نوحه و سوز گوش داده و به گریه و ماتم می پردازند.
در کشورهای عربی رسم مقتل خوانی نیز وجود دارد.
در این روز مساجد و بسیاری از خانه ها غذای نذری می دهند.
تعزیه یا شبیه خوانی یکی دیگر از سنت های این روز است، که نوعی تئاتر خیابانی است و تعزیه خوانان با ایفای نقش شخصیت های واقعه کربلا آن را برای مردم بازآفرینی می کنند.
از جمله این مراسم دسته های عزاداری است که در آن مردان به سینه زنی و زنجیر زنی می پردازند و با خود علامت و علم حمل می کنند.
از دیگر مراسم این روز در شهرهای کویری ایران «نخل برداری» است.
نخل یک دست ساخته چوبی است که بسیار بزرگ و با عظمت می باشد و در ماه محرم با پارچه های مشکی و متفاوت تزیین می گردد و در عصر روز عاشورا این نخل توسط جمعیت بسیار زیادی از زمین بلند می شود و سه دور در حسینیه گردانده می شود و پس از آن مردم به عزاداری و سینه زنی و نوحه سرایی می پردازند.
گاه این رسوم صورتی غیر اسلامی پیدا کرده و علی رغم فتوای مراجع دینیو عزاداران با قمه و زنجیر به بدن خود آسیب می زنند.
سوگواری در میان غیر مسلمانان
سوگواری عاشورا مختص مسلمانان نیست.
در ایران ارمنی ها نیز دستجات عزاداری دارند.
در ترینیداد و توباگو و جامائیکا تمامی گروه های قومی و مذهبی در مراسمی که به زبان محلی «هوسِی» خوانده می شود شرکت می کنند و به سوگواری می پردازند.
شاید یکی از نکات اصلی برای بحث و بررسی پیرامون قیام کربلا، چرایی و چگونگی بروز آن باشد.
بی گمان هر واقعه دلایل تاریخی و جامعه شناسی دارد و برای پی بردن به علت اصلی بروز آن می بایست یک حادثه را در جغرافیای خاص زمانی و مکانی آن بررسی کرد.
نگارنده در این نوشتار به بیان شرایط اجتماعی سرزمین خلافت اسلامی پرداخته است.
واقعه عاشورا صرف نظر از نگاه حسی و عاطفی شیعیان، از مقاطع حساس تاریخ اسلام به شمار می آید.
این پدیده در طول سالیان سال، همواره مورد توجه بسیاری از نهضت ها، جریان ها، قیامها و جنبشهایی بوده است که عدالت خواهی و عدالت جویی را شعار اصلی خود قرار داده اند.
بنابراین بجاست که از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گیرد.
نگارنده بر آن است که داستان عاشورا، حکایت پر رمز و رازی است که تا به امروز، تنها برخی از جنبه های آن برای ما آشکار شده است.
شاید یکی از نکات اصلی برای بحث و بررسی پیرامون قیام کربلا، چرایی و چگونگی بروز آن باشد.
بی گمان هر واقعه دلایل تاریخی و جامعه شناسی دارد و برای پی بردن به علت اصلی بروز آن می بایست یک حادثه را در جغرافیای خاص زمانی و مکانی آن بررسی کرد.
نگارنده در این نوشتار قصد دارد، در حد بضاعت اندک خود و با تکیه بر متون و منابع تاریخی، شرایط اجتماعی سرزمین های خلافت اسلامی را توصیف کند.
می دانیم که اوضاع و احوال سیاسی جامعه مسلمین، بعد از رحلت پیامبر (ص) دگرگون شد.
گردش برخی از گروه های قبیله ای که صرفا مبتنی بر جنبه های احساسی و عاطفی نسبت به شعارهای اخلاقی اسلام بود و از تعمق و آگاهی مکتبی بهره کمتری داشت، در زمان جانشینان پیامبر دستخوش تزلزل شد.
به همین خاطر با عنایت به اینکه ویژگی های دوره جاهلی و عصبیت های مناسبت های اجتماعی آن هنوز هم برای قبایل عرب جذابیت داشت طبیعی بود که در مواجهه با مسایل روزمره که به حد امکان، منافع مادی و اقتصادی آنان را تامین یا تضعیف می کرد، برخورد متفاوت داشته باشند.
نوع تعامل قبایل عرب با بسیاری از حاکمیتها در دوره مورد نظر، بیانگر همین نگاه متفاوت است؛ به خصوص حوادث دوران امامت و خلافت امام علی(ع)، صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع) از همین منظر قابل بررسی است برخی با توجه به گسترش امکانات اقتصادی جامعه اسلامی، نگاهی عافیت طلبانه به زندگی دارند و در مقابل اتفاقاتی که از نگاه آنان بر هم زدن آرامش جامعه اسلامی تلقی می شود، شدیدا واکنش نشان می دهند.
گروهی دیگر تزاحم و تداخل منافع گروه های سیاسی را مضر و مخل حیات اجتماعی جامعه اسلامی تشخیص داده و به جای اینکه از حق پیروی کنند و متجاوز به حقوق را بر سر جای خود بنشانند، گوشه عزلتی اختیار کرده و بر حال و روز مسلمین تاسف می خورند.
گروه دیگر که جزو عمال هستند، بقا و دوام خود را در حمایت از حاکمیت سلطه می دانند و برای استمرار وضعیت خود، هر ناله حق طلبانه ای را در گلو خفه می کنند.
در این میان، راست قامتانی نیز هستند که به هیچ وجه ظلم و ستم را بر نمی تابند و پرشور و مقاوم در مقابل بی عدالتی مردانه می ایستند؛ گر چه از عده و وعده لازم برخوردار نیستند.
این مرزبندی های اجتماعی تا زمان صلح امام حسن(ع) بر جامعه اسلامی حاکم بود.
بعد از انعقاد قرار داد متارکه جنگ، معاویه اقدامات موثری را برای استقرار تثبیت حاکمیت خاندان اموی در سراسر جامعه اسلامی انجام داد.
وی بلافاصله بعد از انعقاد صلح در اولین سخنرانی خود در نخلیه اعلام کرد که قصد و غرض اصلی او در جنگ این نبوده که مردم روزه بگیرند و نماز بر پای دارند و زکات بدهند؛ بلکه هدف وی از نبرد، به دست گرفتن پادشاهی و حاکمیت بوده است.
(کشف الغمه، علی بن عیسی الاربلی، ترجمه علی بن حسین زواری،ج2،ص115)
در این دوران وضعیت خاصی بر جامعه اسلامی حکفرما بود.
به خصوص مناطقی که تحت سیطره معاویه بودند، در زمان مورد نظر بسیاری از صحابه پیامبر(ص) که مرجع دینداران و مسلمین بودند، در سنین بالای عمر روزگار می گذراندند.
بسیاری از این افراد بنا به مقتضیات جسمی خود سعی می کردند در برخورد با قضایا و مسایل سیاسی سکوت اختیار کنند؛ اما نسل بعدی که طبقه میانسال یا جوان جامعه اسلامی را تشکیل می داد، تا حدود زیادی از جو سیاسی دوران پیامبر و خلفای راشدین به دور بود.
این افراد منفک از عصر رسالت در شرایطی زندگی می کردند که خلیفه ای چون معاویه سکان اداره جامعه اسلامی را به دست گرفته بود و دست اندرکاران اجرایی او، اشخاصی نظیر مغیره بن شعبه، زیاد بن ابیه و مروان بن حکم بودند.
در این دوران وضعیت خاصی بر جامعه اسلامی حکفرما بود.
این افراد منفک از عصر رسالت در شرایطی زندگی می کردند که خلیفه ای چون معاویه سکان اداره جامعه اسلامی را به دست گرفته بود و دست اندرکاران اجرایی او، اشخاصی نظیر مغیره بن شعبه، زیاد بن ابیه و مروان بن حکم بودند.
نامبردگان به لحاظ اجتماعی به طبقه اشراف جامعه قریش تعلق داشتند و آن چه که بیش از هر چیز برای آنان اهمیت داشت، تامین منافع دستگاه خلافت به هر طریق ممکن بود.
استراتژی اصلی این جناح، طرفداری از نظریه برتری عرب بر عجم بود که تنها به این تز محدود نمی شد.
بلکه میان مسلمان و غیر مسلمان و اشراف قبیله قریش با سایر طوایف و قبایل عرب نیز فرق قائل می شدند و هر سخن مخالف را به شیوه های گوناگون و با بهره گیری از زر و زور و تزویر از ریشه می خشکاندند.
طبیعی بود که نسل فعال و جوان جامعه اسلامی در جو پر اختناق موجود برای جلوگیری از هر گونه خطرات احتمالی ترجیح دهد که زندگی به روال عادی و معمولی را طی کند.
برخی دیگر از مسلمین که در زمان عمر و ابوبکر به واسطه فتوحات خارجی اعراب به مال و منالی دست یازیده و در سایه بهره گیری از مقرری ها و عطایا به ثروت و مکنتی رسیدند، ترجیح می دادند وضعیت موجود حفظ شود.
خلافت اموی نیز تا زمانی که مخالفت جدی از سوی طیف یاد شده صورت نمی گرفت، با آنان کاری نداشت.
بنابراین اشراف و ثروتمندان عافیت طلبی را اختیار کردند و برای اینکه مسلمانان را به حفظ وضع موجود ترغیب و تشویق کنند، مستمسک شرعی برای خود دست و پا کردند و به معترضان می گفتند باید با جامعه اسلامی و هیات حاکمه یار و همراه بود و تا حد ممکن از اختلاف و تفرقه پرهیز کرد، تا دین و دنیای مسلمین حفظ شود.
هیات حاکمه نیز برای مشروعیت بخشیدن به نظام سیاسی خود، راهکارهای متعددی را تجربه کرد.
نخست با استخدام برخی از روحانیونی که با حاکمیت همگرایی داشتند، به فرمانروایی خویش رنگ و بوی دینی و مذهبی بخشید.
روحانیون مذکور، اهتمام ویژه به جعل و وضع روایات ساختگی داشتند.
احادیث متعددی در این دوره بسط و نشر پیدا کرد که مبدعان آن روحانیونی نظیر ابوهریره و کعب الاحبار و عبدالله بن سلام و..
بودند و در بسیاری از این روایات به دروغ بر مشروعیت خاندان اموی برای حاکمیت صحه گذاشته شده بود.
نکته مهم اینکه مقر زمامداری معاویه سرزمین شام بود.
این منطقه با توجه به لشگرکشی های یزید بن ابوسفیان و برادرش معاویه به اسلام گردیده بود.
طبعا این دو به مثابه نمونه و الگوی جامعه اسلامی در بین شامیان به شمار می رفتند و از این رو برای پیشبرد سیاست های دستگاه خلافت از هیچ کوششی فروگذار نبود.
عامل مؤثر دیگر در بیعت پذیری اهالی شام از خاندان اموی،همجواری آنان با متصرّفات امپراطوری روم شرقی بود.
سرزمینی که از تمدن و فرهنگ یونانی و هلنیسم بهره گرفت.
داشتن مرزهای مشترک به تبادل و تعادل های فرهنگی می انجامید و دو فرهنگ اسلامی و یونانی بر یکدیگر تأثیر و تآثر داشتند و این مسأله باعث رواج بحث ها و گفت و گوهایی پیرامون مباحث مباحث اعتقادی و فلسفی شد.
شکل گیری مکاتب مستقل فکری به خصوص در منطقه شام با آن وضعیت فکری رواج بیشتری پیدا کرد.
یکی از این فرقه های سیاسی و فکری «مرجئه» بود.
پیشگامان این نحله، عده ای از صحابه بودند که بعد از دوره عثمان به واسطه بروز اختلاف در بین مسلمین و شعله ور شدن آتش جنگ های داخلی، درگیری گروه های متخاصم را نبرد دو گروه مسلمان فرض کرده و حضور خود را در جبهه هر یک از طرفین دعوا باعث تشدید جنگ می دانستند.
اینان کاری به جبهه حق و باطل نداشتند بلکه صرف نظر از هرگونه پیش داوری، دو گروه را به صلح و آرامش دعوت می کردند.
این عده، قائلین به ارجاء بودند.
ماحصل چنین تفکری رضایت از وضع موجود بود.
با گسترش این بینش، نظام سیاسی بنی امیه درصدد بهره برداری از آن برآمد.
از این رو برخی از نخبگان منتسب به دستگاه خلافت، مروج این عقیده شدند که رضایت مسلمین از شرایط حاکم بر جامعه اسلامی، راضی بودن به مشیت الهی است.
این مسأله بهانه خوبی برای مشروع جلوه دادن اعمال، رفتار و کردار حاکمان اموی بود.
جالب اینکه برخی خلفای اموی نیز مؤید چنین بینشی بودند.
از جمله معاویه که از جبر سخن می گفت و عنوان می کرد که هر پیشامدی از جانب خداست و به این آیه استناد می کرد که «یؤتی الملک لمن یشاء» (تاریخ تمدن اسلامی، جرجی زیدان، ص 695) با این وصف، میزان بیعت پذیری از امویان، در شهرهای دیگر، شدت و ضعف داشت.
این مسأله به خصوص در زمان اعلام ولیعهدی یزید، نمود بیشتری داشت؛ چون اساسا به رغم آشکار بودن نیت معاویه از حکمروایی بر مردم، وی به لحاظ شخصیتی با پسرش یزید تفاوت اساسی داشت.
او به هر صورت، ظاهر آداب و رسوم مذهبی را در منظر و مرآی مسلمین رعایت می کرد؛ اما به تصریح تمامی منابع انسانی، لاابالی و بی قید بود و طبعا پذیرش ولیعهدی او از سوی جامعه اسلامی نیاز به تمهیداتی داشت.
نخستین اقدام معاویه، عملی کردن این طرح در مرکز خلافت یعنی شام بود.
مردم این سرزمین از دوستداران معاویه به شمار می رفتند؛ اما در مورد یزید و اعتبارش، در بین مردم شام، نظرات ضد و نقیضی وجود داشت (مروج الذهب، سعودی، ج2، ص 69 تا 71) در همان ایام خاندان خالدبن ولید نیز در بین اهالی این سرزمین دارای احترام و اعتبار بودند.
این امر ناشی از نقش آفرینی خالد بن ولید سردار سپاه اسلام در عرصه فتوحات قسمت های غربی سرزمین های اسلامی بود.
فرزند وی خالد بن ولید در زمره افراد معتبر و موجه شام محسوب می شد که یقینا مردم او را بر یزید ترجیح می دادند، اما بعد از مدتی شخص مذکور با ترفند معاویه مسموم شد و از دنیا رفت.
از سویی دیگر با توجه به حضور قبایل مختلف عرب در شام که بیشتر یمانی بودند، معاویه با تکیه بر مسایل قومی از بین قبیله کلب، برای یزید، دختری را به زنی گرفت.
این مسأله باعث ترغیب یمانی شد.
دیگر اینکه از مدت ها پیش بین عراق و شام، رقابت دیرینه ای بر سر کسب اقتدار و زعامت سیاسی وجود داشت.
در بین حجازیان و اعراب مقیم عراق، مدعیانی برای به دست گرفتن قدرت وجود داشت و توجه نشان دادن مردم شام، به عناصر حجازی و عراقی می توانست به تنزل جایگاه شام بینجامد؛ بنابراین حفظ اعتبار سیاسی این سرزمین در گرو حمایت از امویان بود (تاریخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفریان، ص 203) سرزمین حجاز با محوریت دو شهر کلیدی مکه و مدینه در شمار قلمرو معتبر مذهبی جهان اسلام تلقی می شد.
بی تردید اظهارنظر معاریف این دو شهر که مقر و مأوای اکثر صحابه پیامبر بود، مورد توجه مسلمین قرار می گرفت اما شرایطی پیش آمد که باعث شد مکه و مدینه چند دهه در یک سکوت سیاسی فرو رود و این وضعیت از زمانی شروع شد که مقر سیاسی حاکمیت به عراق و بعد به شام تغییر پیدا کرد.
اهالی مکه به جهت روابط خویشاوندی با معاویه و امویان، روابط بهتری را با آنان برقرار کردند.
چون معاویه نیز همانند مکیان، عضدی شمرده می شد و جزو طوایف شمالی بود.
اما وضعیت مدینه فرق داشت.
این شهر، مرکز صحابی و انصار پیامبر بود و به لحاظ قومی جزو طوایف جنوبی محسوب می شد و به امویان به چشم رقیب می نگریستند.
اما در دوره مورد نظر از اعتبار سیاسی مدینه به جهت انتقال مرکزیت خلافت به شهرهای دیگر، کاسته شد؛ گرچه هنوز هم مستعد شورش و قیام بود و معاویه می دانست که در برخورد با اهالی شام می بایست حزم و احتیاط بیشتری به خرج دهد.
بعد از صلح امام حسن(ع) با معاویه، بسیاری از بنی هاشم و اهل بیت پیامبر(ص) و در رأس آنان امام حسین(ع) از کوفه خارج شده و رحل اقامت در مدینه افکندند.
از سویی دیگر افراد شاخصی نظیر عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبکر نیز در این زمان در مدینه می زیستند.
می دانیم که اینان یا خلیفه زاده و یا فرزندان اعضای انتصابی شورای تعیین خلیفه بعد از عمر بودند و طبعا با توجه به موقعیت پدرانشان، مردم با دیده احترام به آنان می نگریستند.
لذا این شهر می توانست خود به خود کانون التهابات سیاسی باشد.
معاویه مجبور بود همیشه برای اتخاذ تصمیمات مناسب، حکام این شهر را عوض کند.
وی از آنجایی که از تعویض مکرر فرمانداران مدینه برای به دست گرفتن نبض سیاسی این شهر نتیجه نگرفت، به قوه قهریه متوسل شد و در سفری که به مدینه داشت، با هیأتی کاملا نظامی در حالی که هزار نفر از نیروی ارتش، او را همراهی می کردند، وارد مدینه شد و به محض برخورد با هر یک از مدعیان خلافت، به آنان بی اعتنایی کرد و رفتاری خشن داشت.
ظاهر او نشان می داد که معاویه، نظر سویی نسبت به این افراد دارد و بیم آن می رود که در یک اقدام ناگهانی، دستور قتل آنان صادر شود.
این مسأله موجب شد که افراد مذکور برای حفظ جان خود، مدینه را ترک و روانه مکه شوند.
معاویه بعد از این که شهر را از مدعیان خالی دید، فارغ البال از اهالی مدینه برای ولیعهدی یزید بیعت گرفت و بعد از اطمینان یافتن از کامل شدن بیعت مردم مدینه روانه مکه شد.
شهری که به لحاظ قومی و قبیله ای در شمار حامیان خاندان اموی محسوب می شد.
معاویه این بار با رویی گشاده با مدعیان برخورد کرد و آنگاه در مسجد مکه، شروع به سخنرانی کرد و در حالی که بر سر هر یک از بزرگان مکه نگهبانی با اسلحه گمارده بود، برای مردم از خصوصیات و اوصاف یزید گفت و اعلام کرد که می خواهد برای وی بیعت بگیرد و در این حال، مدعیان، چاره ای جز سکوت نداشتند.
(الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص 807) اگرچه معاویه به اهداف خود نایل آمد، اما حضور مدعیان سلطنت همیشه خاطر وی را می آزرد و او مترصد فرصتی بود که به نوعی آنان را برای پذیرش پادشاهی یزید مجاب کند.
معاویه این دغدغه خاطر را تا زمان مرگ در ذهن داشت و حتی در وصایای خود به یزید نیز آن را عنوان کرد.
نکته جالب توجه در وصیت معاویه این است که وی دقیقا بر خصوصیات جامعه شناسی و اجتماعی اهالی سرزمین های اسلامی دقت داشته است و او در این وصیت به یزید درباره مردم حجاز و عراق و شام سفارش کرد.
(تاریخ فخری، ص 153) در متن وصیت او چنین آمده است: مردم حجاز را منظور دار که اصل تواند، هر کس از آنها نزد تو آمد، گرامی دار و هر کس هم غایب باشد، احوال پرسی کن، اهل عراق را منظور نما و اگر خواهند روزی حاکمی از آنها عزل کنی، دریغ مکن.
عزل یک حاکم آسانتر از برابری با صدهزار شمشیر کشیده است.
اهل شام را منظور دار که اطرافیان و ذخیره تواند،اگر از دشمنی در هراس افتی از آنها یاری جو چون به مراد رسیدی آنها را به وطن برگردان زیرا که اگر در بلاد دیگر بمانند اخلاقشان برگردد.
(در کربلا چه گذشت، ترجمه نفسل المهموم، ص 87) او همچنین به یزید سفارش کرد: من از چهار نفر بیم دارم؛ حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابوبکر، عبدالله بن زبیر، اما خیال می کنم حسین بن علی را مردم عراق رها نکنند و او را وادار به خروج کنند.
اگر چنین کرد و بر او پیروز شدی از او درگذر.
(اخبار الطوال، ابن قتیبه دینوری، ص 276) دقت در نصایح معاویه به یزید شاید ما را به این نکته متوجه سازد که معاویه با توجه به شناختی که از یزید داشت، می دانست که در عرصه حیات سیاسی توان برابری و رویارویی ندارد و با توجه به بی لیاقتی اش، طومار سلطنت اموی در هم می پیچد.
شاید به همین جهت است که کمر حکومت سلسله سفیانی در دوران یزید در هم شکست و او در دوران 5 ساله پادشاهی اش، راه را برای انتقال سلطنت از شاخه سفیانی به مروانی هموار کرد.
سرزمین عراق در بین شهرهای اسلامی وضعیتی خاص داشت.
این خطه به لحاظ توانایی بالقوه و بالفعل در تجهیز نیروی نظامی و وضعیت خاص تجاری در مقابل یکدیگر جلوه گری کرد.
و از فرصت های به دست آمده برای بردن گوی سبقت از یکدیگر نهایت استفاده را می کرد.
در بین شهرهای عراق،کوفه و بصره ممتاز بودند و گرچه بین این دو شهر نیز بر سر مسایل تجاری و سیاسی رقابت هایی وجود داشت و همین خاطر هزینه های بسیاری برای تثبیت تفوق و برتری هر یک از این شهرها پرداخته شد و اگر این رقابت به اتحاد مبدل می شد، ای بسا که بسیاری از معادلات سیاسی به هم می خورد.
در میان شهرهای خلافت اسلامی، بیشتر شیعیان و معارضان خاندان اموی در کوفه و بصره مستقر بودند.
این شهر مأمن اصلی شیعیان بود و در خود بصره نیز تمایلات شیعی فراوانی وجود داشت.
اگر امام حسین قصد(ع) قیام داشت، طبیعی بود که می بایست یکی از این دو شهر را مقر اصلی حرکت خود قرار دهند.
به خصوص اینکه در زمان صلح امام حسن(ع) تا قیام امام حسین(ع) هم کوفه و هم بصره حرکت های اعتراضی زیادی را علیه حاکمیت اموی به خود دیده بود.
مثلا بعد از انعقاد صلح عده ای از اهالی بصره که تمایلات شیعی داشتند، گرد شخصی به نام حمران بن ایان که از بزرگان شهر بود، جمع شدند و بر معاویه شوریدند.
این حرکت را باید اولین واکنش نظامی شیعیان در قبال خلافت معاویه به شمار آورد.
گرچه این اقدام به شکست منتهی شد و نشان می داد که علاوه بر شتابزدگی از عمق لازم برخوردار نیست، چون بسیاری از یاران حمران به مجرد مواجهه با نیروهای اموی به فرماندهی ابن ارطاه وی را در مقابل دشمن قوی پنجه تنها گذاشتند.
(الفتوح ابن اعثم کوفی، ص 772) کوفه در عرصه حیات سیاسی حضور پررنگ تری داشت، به خصوص به خاطر وجود عناصر مؤثری از خوارج و شیعیان که دو نیروی مخالف با حاکمیت اموی بودند.
اما این دو در رقابت و تعارض شدید با یکدیگر بودند، به طوری که برخی از فرماندهان لشکر اموی برای سرکوب خوارج از نیروهای شیعه استفاده می کردند.
(تاریخ طبری، ج7، ص 2747) این نشان می دهد که هم امویان و هم شیعیان، خوارج را به عنوان دشمن مشترک خود تلقی می کردند و قصد نابودی آنان را داشتند.
اگر شیعیان با خوارج مشکل عقیدتی داشتند و از این حیث با آنان نبرد می کردند، امویان علاوه بر سرکوب خوارج نسبت دیگری را از همکاری با شیعیان در سر می پروراندند و آن معطوف ساختن توجه شیعیان به دشمنی به نام خوارج و درگیر کردن این نیروها با یگدیگر به منظور کاستن توان نظامی نیروهای مخالف اموی بود.
همیاری و همکاری شیعیان با عاملان حکومت اموی برای سرکوب خوارج، تاثیر چندانی در تغییر رویه امویان در برخورد با دوستان علی (ع) نداشت.
عامل اصلی اتخاذ چنین تصمیمی، معاویه بود.
او به عاملان خود دستور می داد که بر شعیان آنقدر سخت بگیرند که مجبور به ترک وطن و پناهنده شدن به نقاط دور دست شوند.( اسرار عاشورا، محمد ابراهیم آینی، ص 94) معاویه به بنی هاشم همیشه به دید یک رقیب سیاسی می نگریست و نسبت به آنان شدت عمل نشان می داد.
بنابراین طبیعی بود که برخی از شیعیان و دوستداران علی (ع) که نیات خالصانه داشتند، این همه ظلم و ستم و بی مروتی را برنتابد و اعتراض خویش را نسبت به حاکمان خود اعلام دارند؛ از جمله این افراد حجر بن عدی کندی و عمرو بن حمق خزاعی بودند.( طبری،ج 7،ص 2822و2831 ) جنبش حجر بن عدی را باید جدی ترین حرکت شیعه بعد از صلح امام حسن تا قیام امام حسین دانست.
این حرکت حیان باعث دغدغه خاطر و نگرانی امویان شد که تمام امکانات را برای سرکوب او بسیج کردند و حتی برای توجیه قتل وی، بزرگان کوفه را به گواهی طلبیدند و او را، عنصری خارجی معرفی کردند.
امام حسین(ع) در چنین شرایطی، قیام خود را آغاز کرد.
او تنها می توانست به شعیان کوفه و بصره تکیه کند؛ آنان نیز به جهت مسایل عدیده گرچه در گام های اولیه شروع نهضت با حمایت از خاندان اهل بیت را تسرّی دادند، اما به جهت بروز مسایل متعدد، توان ادامه و از قوه به فعل در آوردن هیجانات اولیه را نداشتند