بازسازی پس از جنگ:
در سال 1946 قانون اساسی آموزش و پرورش و در سال 1947 قانون آموزش و پرورش مدرسه ای آموزش و پرورش چند دهه بعد ژاپن را پیریزی کرد. ماده اول قانون اساسی آموزش و پرورش تصریح می کرد: آموزش و پرورش با هدف پرورش کامل شخصیت خواهد کوشید افرادی با تن و روان سالم بار آورد که به عنوان سازندگان جامعه و کشوری صلح دوست به حقیقت و عدالت عشق بورزند، به لرزش فردی معتقد باشند، برای کار ارزش قائل باشند، احساس مسئولست کنند و سرشار از روح اسقلال باشند. در سال 1948 فرمان امپراتوری که در طول بیش از نیم قرن راهنمای آموزش و پرورش ژاپن بود لغو شد. اشغال ژاپن توسط امریکاییان، پس از جنگ جهانی دوم، نفوذ فراوان نظرات آنان درباره اهداف، سازمان و روش ها را تضمین می کرد.
در ساختار، ژاپن نظام تک مسیره ای از کودکستان تا دانشگاه( 6-3-3-4) با نه سال آموزش مشترک، اجباری و رایگان بین سنین شش و پانزده، مرکب از شش سال آموزش ابتدایی و سه سال آموزش دوره اول متوسطه پدید آورد. پس از این سطح، چند نوع مدرسه متوسطه عمومی و حرفه ای وجود دارد که به یک جونیور کالج به سبک آمریکایی و به دانشگاه منتهی می شد. در سال 1960 قریب بیست درصد از دانش آموزان در دوره اول دبیرستان و چهل درصد در دوره دوم آن دروس حرفه ای وجود داشت که به یک جونیور کالج به سبک آمریکایی و به دانشگاه منتهی می شد. در سال 1960 قریب 20% از دانش آموزان در دوره اول دبیرستان و چهل درصد در دوره دوم آن دروس حرفه ای می خواندند. یکی از ویژگی های آموزش عالی در ژاپن تعداد زیاد مؤسسات خصوصی آن بود که در میانه دهه 1960 به 270 جونیور کالج در برابر چهل کالج دولتی و 185 دانشگاه در مقابل سی و چهار دانشگاه دولتی بالغ می شد و هفتاد درصد کل دانشجویان کشور را در بر می گرفت.
نظام جدید صرفاً تغییری از سازمان دو گانه به تک مسیره نبود؛ تغییر روحیه را نیز شامل می شد. شکست در جنگ و سپس تحت اشغال بودن کشور تا سال 1952 اثر خرد کننده ای بر آن جامعه دیکتاتور پرور و ملی گرا با اخلاقیات پدر سالارانه و تنگ تنیده اش داشت. یکباره دموکراسی، فردگرایی، آزادی خواهی و برابری طلبی بدون هیچ پایگاه اجتماعی و ژاپن سرازیر شدند و هرج و مرج اخلاقی پدید آورند. دوره ای از آشفتگی اجتماعی و سیاسی، و سردرگمی در آموزش و پرورش از پی آمد. کنترل از مرکز تعدیل شد، تمرکز زدایی در مدیریت آموزش و پرورش آغاز شد، و کوشش شد شکل آموزش کلاسی تغییر داده شود. آموزش مختلط آغاز گشت، دروس اجتماعی جانشین علم اخلاق سنتی شد، و روش آموزشی مجال دهنده تری برای تشویق فردیت و خود انگیختگی در پیش گرفته شد.
در سال های 1950 رقابت از خصایص بارز شد. بازسازی اقتصادی و توسعه صنعتی چشمگیری صورت گرفت که ژاپن را در شمار مهم ترین کشورهای صنعتی جهان قرار داد. تعداد دانش آموزان و دانشجویان کشور به شدت فزونی گرفت و رقابت سختی برای ورود به مؤسسات عالی آموزش حرفه ای و تخصصی آغاز شد. در مقطع ورودی و خروجی دبیرستان، تأکید بر گزینش چنان بالا گرفت که رفته رفته بر بسیاری از ارزش ها و اهداف آموزش و پرورش سایه افکند.
تقابل ارزش های کهنه و نو:
ژاپن در ربع قرن پس از جنگ جهانی دوم نمونه جالبی از ملتی در تلاش ایجاد موازنه میان پویایی دموکراسی فرد گرایانه و سنت انسجام اجتماعی فراهم آورد. در دهه 1950 برقراری مجدد دروس اخلاقی که به ایجاد الگویی از ارزشهای مشترک برپایه همکاری، احترام به اولیا و عشق به فرهنگ سنتی کمک می کرد .با حمایت فراوان رو برو می شد . چنین درسی از سال 1958 به صورت اجباری به برنامه درسی مدارس ابتدایی و متوسطه افزوده شد و تقریبا در همین زمان اقداماتی برای بازگرداندن بخشی از اختیارات وزارتخانه مرکزی به آن انجام گرفت .طرفداران انضباط سنتی امیدوار بودند .که این اقدامات به تقویت آن کمک کند اما بحث مجادله با معلمان و محصلان تازه رهیده همچنان با هیجان ادامه یافت.