در مطالعه علل رفتار مجرمانه همیشه باید عوامل چندگانه موجد جرم و تاثیر متقابل آنها را در یکدیگر مورد نظر قراردهیم.
برحسب مورد ممکن است تاثیر یکی از این عوامل از عامل دیگر بیشتر باشد، ولی هیچ گاه یک عامل واحد، علت کلیه رفتارهای مجرمانه نیست.
در بزهکاری، عوامل اجتماعی و روانی هردو بر یکدیگر اثر میگذارند و با یکدیگر همبستگی دارند.
عوامل دسته اول در محیط وجود دارد و فرد را تحت تاثیر قرار میدهد.
عوامل دسته دوم نیز در درون شخصیت موجود است و در مقابل محیط واکنش نشان میدهند و روشن است که از لحاظ کیفیت و کمیت، تغییر پیدا میکنند و ممکن است به صورتهای بیشمار با یکدیگر ترکیب یابند.
انسان ممکن است از سه راه به انجام فعالیت های مجرمانه وادار شود:
۱- وقتی تمایلات ضد اجتماعی در معرض نفوذ عوامل جرم زا قرار گیرد و تحت تاثیر این عامل، بیشتر برانگیخته شود.
۲- وقتی در شخص به علت احساس گناه عمیق که در اثر افعال قبلی او به وجود آمده، یک میل شدید برای مجازات شدن بوجود آمده باشد.(یعنی از طریق ارتکاب جرم جدید ، برای خود مجازات تهیه میکند)
۳- شخصی که از لحاظ عاطفی، احساس ضعف و عدم اطمینان میکند، ممکن است برای مخفی داشتن این احساس، روحیهای دفاعی و پرخاشگر در خود به وجود آورد.
در پیدایش عمل مجرمانه باید سه عامل را در نظر گرفت:
۱- تمایلات مجرمانه(ت)
۲- وضعیت کلی(و)
۳- مقاوت ذهنی و عاطفی شخص در مقابل وسوسه(م)
که ماحصل آن فرمول و قانون چگونگی پیدایش یک عمل مجرمانه است:
(عمل مجرمانه حاصل جمع تمایلات مجرمانه شخص به اضافه وضعیت کلی او تقسیم بر میزان مقاوت او است.) تمایلات مجرمانه شخص و مقاومت وی در مقابل آنها ممکن است به عملی ضد اجتماعی یا مجرمانه منجر شود، و یا به صورت رفتاری که مورد تایید اجتماع است درآید، و این امر بستگی به آن دارد که از تمایلات مجرمانه و مقاومت ،کدامیک قویتر باشند.
همه افراد دارای تمایلات و ضد تمایلاتی هستند.
عمل مجرمانه تنها وقتی ممکن است روی دهد که مقاومت شخص کافی نباشد و نتواند فشار تمایلات مجرمانه و وضعیت خاص را تحمل کند.
مشکلترین کار، تشخیص میزان مقاومتی است که شخص ممکن است در موقعیت های خاص در مقابل ارتکاب جرم داشته باشد.
مقاومت دارای ریشه های عاطفی، فکری و اجتماعی است و این سه عامل با تشکیل فراخود و رابطه آن با خود، و موقعیت شخص، ارتباط نزدیکی دارد.
وقتی شخص از یک بیماری روانی که ریشه جسمانی دارد رنج ببرد، مسلم است که مقاومت عاطفی و جسمانی او کمتر خواهد بود.
عامل اصلی در مقاومت، فراخود یا به زبان عامیانه وجدان است زیرا فراخود،خود را مورد تهدید قرار میدهد و به آن دستور میدهد که فقط مرتکب اعمال خوب شود.
بدین ترتیب وقتی شخصی مرتکب جرم میشود، احساس گناه میکند، در صورتی که وقتی عمل خوبی انجام میدهد، احساس رضایت و خوشی میکند.
نقش خانواده:
خانوده کوچکترین واحد اجتماعی است که بوسیله ازدواج زن و مرد تشکیل می شود و با تولد فرزندان تکامل مییابد.
اهمیت زندگی خانوادگی برای کودکان به مراتب از افراد بالغ بیشتر است.
چراکه در اینجا است که کودک اولین تجربیات خود را در زیستن با دیگران می آموزد.
در محیط خانواده است که پایه رشد و فعالیت های آینده کودک گذاشته میشود.
اینکه در روابط ما با سایرین عشق و محبت حکمفرما است یا خصومت و نفرت، تا حد بسیار زیادی به تربیت خانوادگی بستگی دارد.
اصولا کلیه رفتارهای دوران نوجوانی، جوانی و بالاتر، چه اجتماعی باشد ویا ضد اجتماعی، در نتیجه تجربیات گذشته به وجود می آید و با توجه به این تجربیات است که میتوان این حالات و رفتارها را توجیه کرد.
بزهکاری در کودکان و نوجوانان هرچند می تواند به عوامل بسیار، ازجمله مشکلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و… وابسته باشد.
امّا در گام نخست این خانواده است که کودک را به مسیر صحیح هدایت می کند یا بستر گناه و جرم و انحراف را برای او مهیا می سازد.
انسان به دلیل ویژگی اجتماعی بودن خود از بدو تولد تحت تأثیر افکار، عقائد و رفتار اطرافیان قرار می گیرد و بعدها به تقلید از این رفتارها و گفتارها، الگوهایی را که به نحوی در ارتباط با او هستند سرمشق رفتاری خود قرار خواهد داد.
خمیرمایه مولفه های اصلی شخصیت متعادل و پویا یا متزلزل و آسیب پذیر کودکان و نوجوانان در کانون خانواده و در سایه تعامل مطلوب با والدین، به ویژه مادر ، شکل میگیرد.
پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) در تاکید بر اهمیت دوره های مختلف رشد و تحول شخصیت فرزندان، به ویژه هفت سال اول زندگی، فرموده اند: فرزند در هفت سال اول زندگی “محبت پذیر است”، در هفت سال دوم “آموزش پذیر است” و در هفت سال سوم حیات خود ” مشورت پذیر است”.
پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) در تاکید بر اهمیت دوره های مختلف رشد و تحول شخصیت فرزندان، به ویژه هفت سال اول زندگی، فرموده اند: فرزند در هفت سال اول زندگی “محبت پذیر است”، در هفت سال دوم “آموزش پذیر است” و در هفت سال سوم حیات خود ” مشورت پذیر است”.
ویژگی های زیستی و روانی- اجتماعی کودکان در سالهای اولیه رشد (هفت سال اول حیات) بگونه ای است که بیشترین تعلق خاطر را به پدر و مادر دارند و میخواهند همواره همه وجود پدرو مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند.
از همین رو زیباترین و موثرترین روش پرورش فرزند در این دوران، حاکمیت مهر و محبت وسیطره عاطفی کودک بر پیکره شخصیت پدر و مادر است.
بنابراین محرومیت های عاطفی، تنبیه، اعمال رفتارهای خشونت آمیز با کودک و تحمیل آزردگی ها وناکامی های مکرر بر احساس فرزندی با شاکله محبت پذیر، میتواند آسیب های اجتماعی همراه داشته باشد.
گزل، پدر روانشناسی کودک میگوید: شخصیت کودک در پنج، شش سالگی نسخه کوچکی از جوانی است که بعدا خواهد شد.
کودکانی که از مهر و محبت پدری و مادری محروم مانده و عموما در عین برخورداری از نعمت پدر و مادر، دچار بد سرپرستی شده اند و به گونه ای که انتظار میرود از تعامل عاطفی خوشایند و دوست داشتنی با والدین بهره مند نمیشوند، با دنیایی از نگرانی و ناکامی، بی انگیزه و شکننده وارد مدرسه میشوند.
هیچ انسانی جانی بالفطره زاده نمیشود و اساسا واژه “جانی بالفطره” برچسبی غیر علمی و غیرمنطقی است.
بدیهی است شرایط محیطی حاکم بر فرایند رشد و تحول کودکان و نوجوانان، حیات جنینی و محیط زندگی قبل از تولد و چگونگی محیط رشد و تحول بعد از تولد، ممکن است زمینه مستعدی باشد برای برخی آسیب پذیری های فردی و کژروی های اجتماعی،چراکه اغلب رفتارهای ما، بر پایه یادگیری های محیطی دوران کودکی، تجارب خوشایند، تلخی ها و ناکامی ها و عقده های روانی است که پایدارترین تاثیر را در پدیدآیی شخصیت اجتماعی انسان دارند.
رابطه عقدههای دوران کودکی و ارتکاب جرایم رابطه والدین ناسالم و تشکیل شخصیت بزهکارانه در کودک را شاید بتوان رکن اصلی ارتکاب جرایم دانست.
بطور کلی والدین هستند که بذر افکار و احساسات را در فرزندان خود میکارند در بعضی از خانوادهها بذر عشق ، محبت احترام و اتکاء به نفس و آزادی و در بعضی دیگر ، بذر ترس ، گناه و اجبار کاشته میشود طبیعی است که گاهی والدین بر سر کودکان خود داد بزنند و شاید اتفاق بیفتد که آنها را تنبیه بدنی کنند.
آیا اینها والدین بدی هستند؟
البته که نه ، آنها هم انسانند و مسائل شخصی خود را دارند که باعث میشود گاهی کنترل خود را از دست بدهند اما بعد با محبت یا عذرخواهی آن را جبران مینمایند ولی تعدادی از والدین نیز هستند که یک سری ناراحتی که مدام روی بچههای خود پیاده میکنند و این امر باعث خراب کردن زندگی آنها میشود.
این رفتار مثل سم در دوران کودکی در تمام وجود کودک پخش شده و درد ناشی از آن به مرور زمان با طفل بزرگتر میشود.
عقدههای کودکی و ارتکاب جرایم: بسیاری از ناهنجاریها و انحرافات افراد خصوصا جوانان و نوجوانان ناشی از عقدههای دوران کودکی که به علل گوناگون درون کودک رشد کرده و در بزرگسالی بصورت یک عمل مجرمانه ظاهر میگردد.
این مسئله از اهمیت فوقالعاده ای برخوردار است و لازم است که مسئولین جامعه و قضات و خصوصا والدین کودکان آن را به خوبی مورد توجه قرار دهند.
عدم تربیت صحیح و توجه نکردن به خواسته های طبیعی و بچهگانه آنها سختگیریهای بیمورد در بسیاری موارد به تشکیل عقدههای روانی منجر میشود و خواه ناخواه در بزرگسالی این عقدهها به طرق مختلفی گشوده میشود انجام اعمال مجرمانه از جمله این موارد است.
در زمانهای گذشته یعنی هنگامی که روانشناسی مراحل ابتدایی خود را پشت سر میگذاشت تعلیم و تربیت کودکان امر سادهای بود، در آن زمان یک رشته قوانین و مقررات تربیتی وجود داشت و هر کودکی میبایست خواه ناخواه از آن پیروی کند، مثلا از کودک میخواستند مطیع ، مودب ، خوش اخلاق باشد.
هرگز صدایش را بلند نکند و از مقتضیات محیط و اصول اخلاقی متداول پیروی کند.
آرزوی والدین کودکانی بود که روشهای اخلاق و تعلیم و تربیتی را به او بیاموزند تا این مسائل مهم را ملکه ذهن خود کنند.
وظیفه تنبیه و گوشمالی نیز از وظایف و اختیارات خاص پدر بشمار میرفت که هر عصر به هنگام بازگشت از کار بدان دست مییازید.
اما امروزه وضع تعلیم و تربیت بکلی دگرگون شده است.
امروزه از انضباط سخن کمتری به میان میآید و تکیه بیشتری بر روی تعلیم و تربیت میشود.
دگرگونی افکار تربیتی در رابطه با کودکان عوامل گوناگونی دارد که از جمله جنگ جهانی و تعلیمات روانشناسانه و مخصوصا روانکاوی است.
فروید معتقد بودک که سرچشمه اکثر اختلالات روانی عقبراندگی تمایلات طبیعی مانند غریزه جنسی یا پرخاشگری است و همواره تاکید میکرد که این تمایلات هنگامیکه رانده میشود بصورت اختلالات و بیماریهای روانی بروز میکند.
عواطف عواطف از قبیل ترس و خشم تمایلات جنسی و مهرمادری از مسائلی است که میبایست به دقت مورد توجه قرار گیرد .
کودک بیش از هر چیز نیاز به عاطفه دارد اما همین عواطف با همه نیکی و ارزش هرگاه از حد معمول بگذرد و کودکان را عنان گسسته بار آورد خطرات براندازی را به دنبال خواهد داشت.
این مسئله بیشتر مربوط به سنین بعد از هفتسالگی است به هر حال کودک در مراحل اولیه از عواطف و احساساتی برخوردار است که میبایست به گونهای صحیح مورد توجه قرار گیرد و پرورش صحیح آن به عهده والدین است وگرنه کودک دچار عقده خواهد شد و نهایتا راه انحراف خواهد پیمود.
حس پرخاشگری: هرگاه حس پرخاشگری طبیعی کودک آزرده یا رانده شود از چرای طبیعی خود منحرف میگردد، و به لجاجت و قهر تبدیل میشود.
کودک اخمو و ترشرو کودکی است که حس پرخاشگری در وی آزرده شده است.
در روانشناسی ثابت شده است که هرگاه کودکی را از نیروی پرخاشگری خود محروم کنند ، گرفتار یک حس ناامنی و اضطراب خواهد گردید و بعید نیست برای تامین آرامش خیال خود به یک ناراحتی روحی متوسل شود زیرا تنها به آن وسیله میتواند حمایت از خویش را تامین کند و یا از زیر بار مسئولیت بگریزد و یا آنکه اراده خودش را تحمیل کند.
سئوالی که در اینجا پیش میآید این است که در مقابل کودک خود سر و لجباز چه باید کرد.
پاسخ به این سئوال آسان است بجای جلوگیری از حس خود سری به کودک باید اجازه داد که این حس بطور سودمندی ابراز گردد.
تنها در این صورت است که میتوان ارادههای نیرومند و شخصیتهای قوی بوجودآورد.
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که والدین تا حد ممکن باید از امر و نهی بی مورد بپرهیزند، مثلا وقتی کودک در حال بازی با صندلی است اگر احتمال آسیب او نمیرود نباید او را از این کار بازداشت و گفت: بچهجان به این صندلی دست نزن میافتی.
و اگر کودک میخواهد میوه را پوست بکند در صورت امکان باید به او یاد داد که چگونه میوه را پوست میکنند و اگر میخواهد در کاری دخالت کند و به شما کمک نماید باید نحوه آن را به او یاد داد.
بنابراین در 90% کارها میتوان کودک را آزاد گذاشت و شیوه صحیح آن عمل را به او آموخت.
ولی 10% امور هم هست که انجام آن به هیچوجه به صلاح کودکان نیست و باید آنها را منع کرد.
البته توجه داشته باشید اگر کودکی در 90% امور آزاد باشد نهی از 10% را خواهد پذیرفت و از نظر روانی مشکلی برایش ایجاد نمیشود.
این توجهات، بردباری زیادی میخواهد ولی هر پدر و مادری که تعلیم و تربیت فرزند را به منزله فنی تلقی کند، باید ساعتهای گرانبها و بیشماری از عمر خود را صرف پرورش کودک نماید درباره کودک باید روش جدی پیش گرفت هنگامیکه کودک را از کار منع میسازدی باید مطلقا دستور را رعایت کند به عبارت دیگر والدین باید حتیالمقدور کودک را منع کنند و آزادش بگذارند ولی اگر او را منع کردند در تصمیم خود راسخ باشند تا زمینه های تربیت صحیح فرزندانرا فراهم آورند.
پدر یا مادری میتوانند روش جدی پیش گیرند بدون آنکه ابراز خشم کنند، کودک باید زود دریابد هنگامیکه مادرش گفت نه منظورش نه است و تخلف از آن دستور میسر نیست لکن مادر این کلمه نه را باید حتیالمقدور کمتر بکار برد و آن را تنها برای موارد ضروری اختصاص دهد.
آزادی و ارتباط: در ارتباط با تربیت کودک دو اصل یا شاید دو روش وجود دارد به نظر میرسد با هم متضاد هستند.
در حالیکه با هم تبانی ندارند بلکه تا اندازه زیادی به هم بستگی دارند عدهای معتقدند که باید به کودکان ازادی کامل داد تا هر عملی را که میخواهند انجام دهند.
عده دیگر اظهار میدارند که باید در تعلیم و تربیت انضباط را کاملا رعایت کرد.
باید گفت این دو مفهوم به هم وابستهاند، یعنی اینکه انضباط برای آزادی حقیقی و ازادی حقیقی برای انضباط ضرورت کامل دارد.
برای مثال هر گاه کودک بخواهد از درخت بالا رود و شما او را به سختی منع کنید، علیه دستور شما علم طغیان خواهد افراشت و به محض اینکه شما به او پشت کردید از اجرای دستور شما سرباز خواهد زد.
بدین طریق مشاهده میشود که آزادی و انضباط شدید هر دو دارای عواقب خطرناکی است اما هر گاه بالا رفتن از درخت را به کودک تعلیم دهید، بدین محض که به او بیاموزید استحکام هر شاخه را قبل از تکیه کردن بر آن آزمایش کند و برای موارد لغزندن احتمالی و تکیهگاه احتیاطی را همواره در نظر بگیرد آنگاه میتوانید برای بالارفتن از درخت از هر حیث به وی آزادی بدهید و سخت مراقب باشید تا از درخت نیفتد و آسیب به او نرسد.
به آینده کودکان امیدوار باشیم: بسیاری از ما به غلط بر این باوریم که اگر مرتکب اشتباهی در مورد فرزندمان در زمان کودکی او شدیم، تاثیر آن در تمام زندگی او خواهد ماند.
اشتباهات اولیه والدین قابل برگشت نیستند ولی کودکان انعطافپذیر و سازشکار هستند رشد آنها جریانی مداوم است و شخصیت کودک پیوسته و در حال خودشکوفایی است در آینده بسیاری از خصوصیات اخلاقی کودک که مشکل آفرین بوده میتواند در جوانی تبدیل به خصوصیاتی سازنده شود.
بسیاری از کودکان ناسازگار دارای قدرت خلاقیت و تخیل غیرعادی هستند و این به دلیل قدرت درک و آزادگی در این گونه کودکان است، الینور روز ولت که کناره جو و خجالتی بود هرگز خانوادهاش او را درک نکردند.
آلبرت انیشتن نیز کناره جو و خجالتی بود دیر شروع به صحبت کرد و هیچ دوستی نداشت رفتاری عجیب داشت و برای معلمین خود ایجاد مشکل میکرد.
والدینش او را غیرعادی میدانستند.
خانواده توماس ادیسون او را غیرعادی میخواندند و مادرش او را به خاطر وجود مشکلات از مدرسه درآورد.
پابلو پیکاسو کودکی بسیار لجباز و یک دهنده بود و فقط روی نقاشی تاکید میکرد.
البته همه کودکان ناسازگار سرنوشتی یکسان ندارند ولی هر کدام از آنها لیاقت داشتن موقعیتهایی را برای نشان دادن استعدادهای ذاتی خود دارند.
امید است که در این نوشتار توانسته باشیم رابطه عقدههای دوران کودکی و ارتکاب جرایم و راهحلهای آن را بیان داشته باشیم.
تاریخچه ی واکنش اجتماعی در مقابل اطفال و نوجوانان بزهکار: اصلاح بزهکاری نوجوانان نخستین بار در انگلستان و در قرن نوزدهم ( سال 1815 میلادی) مطرح شد .
در آن دوران جرائم کودکان و نوجوانان افزایش یافته بود ، از آن پس واژه ی بزهکاری اطفال در تمام کشورها متداول گردید .
در آمریکا لایحه ی مربوط به تاسیس دادگاه اطفال در سال1891 در شیکاگو به مجلس قانونگذاری ایلینویز تقدیم شد .
این لایحه درسال 1899 به تصویب رسید و به صورت قانون در آمد .
همزمان با تصویب این قانون دادگاه های اطفال ونور تشکیل گردید و این اولین دادگاهی بود که رسما شروع به کار کرد .
فکر تاسیس دادگاه های اطفال به سرعت در تمام ایالت ها پیدا شد و امروز در تمام ایالات آمریکا دادگاه اطفال وجود دارد.
همچنین در سال 1909 در شیکاگو سازمان بسیار مهم و ارزنده ای به نام موسسه ی پیسکوپاتیک جوانان تاسیس گردید که کار اصلی آن ، تحقیق و بررسی در رفتار وسلوک نوجوانان و همکاری نزدیک با دادگاه اطفال شهرشیکاگو بود .
در کشور ما تا قبل از تشکیل دادگاه های اطفال ( مصوب سال 1338 ) مرجع قضایی واحد و صلاحیت داری برای رسیدگی به بزهکاری اطفال پیش بینی نشده بود .
با تصویب این قانون دادگاه ویژه اطفال تشکیل شد .
متاسفانه با تصویب قانون اصلاح برخی از مواد قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال 1361 و تشکیل دادگاه های کیفری 1 و 2 ، حسب رای وحدت رویه قضایی شماره 6 – 23 / 2 / 64 ، دادگاه ویژه اطفال از نظام قضایی حذف و رسیدگی به اتهامات اطفال و نوجوانان بر حسب نوع و شدت جرم ارتکابی در صلاحیت دادگاه های کیفری 1 و 2 قرار گرفت .
از نظر تاریخی بنظر می رسد که اقدامات مقابله ای با بزهکاری اطفال و نوجوانان و در عین حال ریشه یابی آن خیلی دیر انجام شده واین موضوع از جمله مسائلی است که نهایتا به یک یا دو قرن پیش باز می گردد .
قوانین مربوط به بزهکاران صغیر در حیطه بین الملل : اسناد و قطعنامه های مختلفی از سوی سازمان ملل صادر شده است که بعضی از آن ها به مثابه قانون است و جنبه الزامی دارند و در مقابل برخی دیگر از این اسناد جنبه ارشادی داشته و فاقد جنبه الزام است .
در مورد اسناد الزام آور ناظر بر اطفال بزهکار باید گفت که تنها معاهده حقوق کودک ، از این جنبه الزام آوری برخوردار است .
این معاهده از طریق مراقبت های اساسی آموزشی و بهداشتی ، رسیدگی به حقوق کودکان را آغاز کرده و در عین حال از کودکان و نوجوانان در مقابل بهره کشی و سو استفاده های مختلف من جمله بهره کشی در زمینه کاری حمایت می کند .
در مورد اسناد ارشادی ناظر بر اطفال بزهکار در زمینه عدالت کیفری اطفال می توان به مجموعه قواعد حداقل سازمان ملل متحد درباره مدیریت و اعمال عدالت کیفری اطفال و همچنین قواعد ملل متحد راجع به حمایت از اطفال محروم شده از آزادی اشاره کرد .
آمار و ارقام مربوط به بزهکاری اطفال و نوجوانان : در کوششی برای شناخت سبب شناسی بزهکاری روز نبیوم (1989) دریافت که نوجوانانی که پیوند قومی با والدینشان دارند کمتر مستعد برای انجام بزهکاری هستند .
فالانری و همکاران (1999) گزارش دادهاند که نوجوانان بدون والدین به ویژه در زمان ساعات بعد از مدرسه استعداد بیشتری برای دست زدن به اقدامات بزهکارانه دارند.
فیشرراستون و همکاران (1993) عنوان کردهاند که در جوانان خانوادههای والدینی سالم (زوج والدینی) مشکلات مدرسه کمتری نسبت به کودکان خانوادههای تک والدینی گزارش میشود .
طبق گزارشی که یکی از حقوقدانان به نام گادلی برای سومین کنگره جرم شناسی تهیه کرده بود ، نشان می داد که هفتاد درصد از کودکان و نوجوانان بزهکار، خانواده گسسته و در هم ریخته داشتند و آمار مشابه در کشور ایران بر روی اطفال کانون اصلاح وتربیت شهر تهران ( 1348 – 1351 ) نشان داد که بین چهل تا پنجاه درصد این اطفال متعلق به خانواده های از هم گسیخته بوده اند .
همچنین در پژوهشی علمی دیگری که در بند اصلاح و تربیت اردبیل به انجام رسیده ، از لحاظ فراوانی بزهکاری نشان داده شده که بیشترین رقم بزهکاری را نوجوانان بین هیجده تا بیست سال مرتکب شده اند (8/53 درصد) .
از لحاظ سطح تحصیلات نیز نتایج بدست آمده حاکی از اینست که دقیقا یک رابطه معکوس بین فراوانی بزه و تحصیلات این افراد بزهکار وجود دارد .
در واقع هر چه سطح تحصیلات آن ها افزایش یافته ، درمقابل فراوانی ارتکاب جرم در آن ها کاهش یافته است .
در مورد رابطه تعداد خانوار افراد بزهکاردر مقابل فراوانی بزه نیز باید گفت که در کل نوجوانان بزهکار با خانواده پر جمعیت ، بیشتر ازنوجوانان بزهکار با خانواده کم جمعیت مرتکب اعمال ضد اجتماعی می شوند .از اطلاعاتی که این پژوهش بدست آمده ، به خوبی نمایان است که خانواده بزهکاران دچار نوعی اختلال و اشکال به صور مختلفی همچون ازدواج مجدد ، اعتیاد و ...
می باشند .
عوامل موثر در بزهکاری اطفال و نوجوانان:عوامل گوناگونی در بروز بزهکاری موثر است و تنها نمی توان علت خاص و واحدی را برای آن در نظر گرفت .
عوامل مختلفی نظیر عوامل اجتماعی ، اقتصادی ، فیزیولوژیکی و ...
در کنار هم باعث می شوند که بزهکاری در نوجوانان واطفال به منصه ی ظهور برسد .
عوامل اجتماعی: جامعه ای که از یک ثبات و پایداری اجتماعی برخوردار نیست و دائما دچار هرج و مرج و بی نظمی از قبیل جنگ ، شورش ، اختلافات طبقاتی ، آلودگی هوا ، وضع بد سکونت ، جمعیت بالا و ...
باشد ، قطعا شرایط و بستر مساعدی را برای ارتکاب بزه فراهم می کند و بالعکس جامعه ای که ازیک ثبات و نظم اجتماعی واقعی برخوردار است ، می تواند به مرور زمان ریشه های بزهکاری و عوامل آن را در خود بخشکاند .
عوامل اقتصادی: فقر از عوامل اصلی ایجاد بزهکاری است .
کمبود امکانات نظیر امکانات بهداشتی ، خوراک ، پوشاک و مسکن باعث می شود نیازهای اشخاص بر طرف نشده و موجب تحریک وترغیب آن ها به ارتکاب بزه های مختلفی می شوند .
درچنین شرایطی برخی از والدین از کودکان خود برای ارتکاب جرائمی همچون سرقت استفاده می کنند و یا با وادار کردن فرزندانشان به تکدی گری آن ها را وسیله ای برای امرار معاش قرار می دهند.
نقش دوستان و همسالان: از دیگر عوامل موثر در بزهکاری اطفال ، دوستی با افراد فاسد و بی بند وبار است .
نوجوان اغلب رفتار خود را با الگوهای رفتاری دیگر دوستانش همانند سازی می کند و به شدت از آنان تاثیر می پذیرد .
نوجوانی که از خانواده طرد می شود برای جبران کمبود های عاطفی و روانی اش ، برای کسب حمایت و تایید به دوستان هم سن و سا ل خود روی می آورد .
وی به دنبال افرادی می گردد که مانند خودش هستند .
از این رو احتمال دارد با تحریک و تشویق دوستان نا باب خود دست به اعمال ضد اجتماعی و خلاف بزند .
عوامل روانشناختی: روانشناسان عوامل گوناگونی را برای بزهکاری اطفال احصا کرده اند .
بزهکاری با صفات روانشناختی مختلف و متنوعی همراه است که برخی از آنها عبارتند از هوش کمتر از متوسط ، خلق و خوی پرخاشگرانه و ...
.
روانشناسان ثابت کرده اند که بزهکاران نسبت به دیگرافراد به مراتب از عزت نفس پایین تری برخوردار بوده اند .
اگر به گذشته ی اطفال و نوجوانان بزهکار توجه داشته باشیم ، خواهیم دید که اکثر قریب به اتفاق آن ها ، به نحوی از انحاء مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند .
در مباحث روانشناختی ، این نظریه در بین قشری از روانشناسان وجود دارد که اگر کودکی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته ، فردی برون گرا باشد ، در آینده خود به طرق مختلفی در مقام انتقام برخواهد آمد .
همچنین میزان آزار و اذیت و مدت زمان این آزار و اذیت از عوامل موثر ارتکاب بزه در اطفال و نوجوانان است که این عوامل تحت عنوان کودک آزاری بحث مفصل و جداگانه ای را می طلبد که در این مجال نمی گنجد و به توضیح مختصر در مورد آن بسنده کردیم نتیجه گیری : در هر حال به عنوان نتیجه می توان گفت آسیبهای وارده براطفال در جامعه کنونی ما بسیار زیاد است به صورتی که اطفال زیادی در جامعه ما وجود دارند که به عناوین مختلف به انحرافات اخلاقی و اجتماعی متنوعی دچار می باشند از جمله این انحرافات معزل کودکان خیابانی است که این عارضه دست پرورده آسیب های مختلف اجتماعی است که براین رده سنی وارد می گردد واین قشر رابه بار می آورد معزل کودکان خیابانی که درحال حاضر نیز بحث اکثر مطبوعات و رسانه ها می باشد در صورتی که ریشه یابی نگردد به همین صورت ادامه یابد حتی آینده ای تاریکتر در انتظار جامعه ما واین اطفال خواهد بود زیرا مسلما این کودکان خیابانی هستند که مجرمان به عادت و خطرناک جامعه ما خواهد بود.
در همین راستا اقداماتی نیز از جانب استانداری ، مراکز بهزیستی ، وزارت بهداشت و درمان در راستای اصلاحات لازمه در مورد این کودکان خیابانی انجام شده ازاین جمله است خانه های ریحانه که مقدمات راه اندازی آن از سال ١٣٧٧ شروع و از لحاظ اجرائی از سال ١٣٧٨ آغاز به کار نمود و حتی سازمانها و ارگانهایی از جمله کمیته امداد خمینی و سازمان فنی و حرفه ای که به نوعی این کودکان را تحت حمایت خویش قرار می دهند باید تجهیز گردند در هر حال آسیب های مربوط به اطفال بزهکار قابل شناسائی می باشند مهمتر از شناسائی این آسیب ها درمان و پیشگیری است که امید است از طرف سازمان های مسئول به این امر خطیر در باب این اطفال توجه بایسته گردد تا بتوان جامعه ای با افراد مسئول در آینده بسازیم وگرنه بابی توجهی به وضعیت اطفال بزهاکار در آینده جامعهای بی بندوبار خواهیم داشت که مسلما از کنترل قوانین و مقررات نیز بیرون خواهد رفت.