معماری فضای نمایشگاهی مرکز پمپیدو که توسط رنزو پیانو و ریچارد راجرز صورت گرفته به عنوان یکی از بحث برانگیز ترین و پر سر و صدا ترین بناهای قرن بیستم مطرح شده است .
معماران جوان طراح مرکز پمپیدو در یک حرکت کاملا رادیکال و غیر مترقبه از اسلاف خویش فاصله گرفتند .
قبلا جوزف پاکستون در طراحی کریستال پالاس ، پیر کویئچی نروی در نمایشگاه تورین و در طراحی آشیانه هواپیما دوتر و کانتامتین در طراحی سالن ماشین آلات در نمایشگاه بین المللی پاریس شیفتگی بی حد و حصر خور را به صنعت تکنولوزی و وامداری طراحی خود را به فناوری پیشرفته روزگار خود نشان داده بودند .
اما پیانو و راجرز در این راه گام بلندتری برداشتند .
دیگر تکنولوژی رایج جذابیتی نداشت و چیزی پیشرفته تر از آن می بایست اقتدار انسان قرن بیستم بر طبیعت را به نمایش می گذاشت .
در نتیجه با سبک طراحی این دو معمار که بعدها High-Tech معروف شد این دو با جهشی باورنکردنی ، از همتایان خود در آن سالها فاصله گرفتند .
پاریس همواره یکی از پیشتازان نهضت های هنری – فلسفی ، سیاسی بود و با برنده شدن دو معمار جوان در مسابقه بین المللی مرکز پمپیدو و حمایت از ایده های ناب و خلاقانه ، زمینه خلق ایده های راجرز و پیانو را فراهم کرد .
سؤال اصلی این بود که یک مجموعه که بیشتر یادآور یک پالایشگاه عظیم است ( Steels.1997 ) و ضرورتا از پیچیده ترین و پیشرفته ترین تکنولوژی در هر دوره برخوردار است و با اندام هیولایی ، زمخت و صنعتی خود تداعی کننده شکل یک ساختمان باشد ، چگونه می تواند با یکی از ظریف ترین و احساسی ترین نیازهای انسان یعنی هنر ، رابطه ای برقرار کند ؟
در مرکز پمپیدو انسان صنعتی در فضایی بین خط تولید و رنگهای انتزاعی در کشاکش است .
در دل یک ماشین تمام عیار حرکت می کند و با مجموعه ای عظیم و کثیری از کانال تهویه ، لوله های تاسیساتی ، خرپاهای فلزی ، کابلهای الکتریکی ، پانل های آلومینیومی و استیل و دالانهایی که یادآور سفینه های فضایی هستند از سویی به سوی دیگر می رود .
طراحی این مرکز به نوعی پاسخ به دعوت و توصیه برای ایجاد نمایشگاه با سازه های فلزی و اتصالات جوشی بود که در سال 1934 توسط لوکوربوزیه اعلام شده بود .
به اعتقاد جنکز ، در مرکز پمپیدو تقریبا همه جنبه های مدرنیسم به نهایت اقرار خلق شدند و رنگ های قرمز و آبی پرچم فرانسه پوسته این بنا که شبیه یک آشیانه هواپیما بود را نقاشی کردند ( 1986 و Jenks ) .
این بنای نمایشگاهی هم اگر چه مانند برج ایفل در ابتدا به نظر مردم پاریس خوشایند نبود و محل مناقشات و مباحث جنجالی در مورد معماری و هنر بود اما همانند برج ایفل ، با شباهت عجیبی توانست سرپا بماند و امروزه به دومین نماد شهری پاریس تبدیل شده است .
به نظر می رسد وجه تشابه این هر دو در بر انگیختن حس غرور و سربلندی انسان در برابر طبیعت و مانیفستی برای اعلام عدم وابستگی انسان صنعتی بر طبیعت و خودمفایی او از طریق بسط و نشر دانش علمی و اکتشاف و اختراعات وعده داده شده در آرمانشهر فرانسیس بیکن ، قابل جستجو باشد
چالش ها و چرخشهای تکنولوژی در گفتگو با طبیعت
در سال 1972 درست هنگامی که پیانو و راجرز سرمست تجربه خلاقانه خود در ایجاد در ایجاد سبک معماری High-Tech بودند و آخرین واژه های گفت و گو ؛ زبان طبیعت را پاک می کردند و به جای سنگ و آجر و چوب و فلز و شیشه و گل و درخت و چشمه ، از واژگان جدیدی نظیر فن و کانال و عایق و لوله و فلنج و پانل و کویل و ساپورت و خرپا و ابزار دقیق و ...
بهره می گرفتند تا منظومه های جدیدی از معماری صنعتی ناب بسرایند ، با کمینستر فولر ، معمار ، فیلسوف و دانشمند آمریکایی از زاویه دیگری ، تکنولوژی را مورد تفسیر قرار داده .
و در جستجوی کشف راز و رمز طبیعت و منظومه کیهانی برای برقراری و ارتباط نزدیک تر با طبیعت ، دورانی پرتلاش را می گذراند .
فولر قبلا از پیشرفت های تکنولوژیک و دستاوردهای آن برای ارتقای زندگی بشر استفاده کرده و با آن آشنا بود .
اما همواره از خطر گسستگی رابطه انسان با طبیعت در اثر نشناختن ظرفیتهای آن و بهره کشی و استثمار صنعت از طبیعت انتقاد کرده بود .
به اعتقاد فولر تکنولوژی مقدار دانشی است که انسان از مجموع تجربیات خود اندوخته و با توجه به اصول گرداننده جهان ، مایه ارتباط او با دیگران می شود ( نخستین کنگره بین المللی معماری ایران ، 1349 ) .
در نتیجه اگر معنای تکنولوژی به درستی درک و فهم شود و انسان نسبت به آن شناخت واقعی پیدا کند ، می تواند دنیای پیرامون خود را مسئولانه و با تعهد اخلاقی بیشتری مورد تعامل قرار دهد .
فولر تعریف ادینگتون از علم را می پسندید « علم کوشش صادقانه در منظم کردن حقایق تجربه هاست .
» مشکل بشر در عدم شناخت و درک درست از طبیعت و قوانین حاکم بر آن است که این کوشش صادقانه علم را در تنظیم حقایق به درستی مورد استفاده قرار نمی دهد و با برداشت و تغییر یک جانبه و کوته نگری اش ، علم و تکنولوژی را مورد سوء استفاده قرار می دهد .
نگرش فولر در آن سالها حاکی از نگاه کلان به مجموعه نظام های جهان و سپس درک روابط بین آنها بود ، به اعتقاد وی « حرکات و ارتباط سیستمها به طور کلی و بدون پیش بینی و در نظر گرفتن کار هر یک از اجزای این سیستم ها به طور جداگانه » در غالب یک مفهوم کلان به نام « سینرژی » یا همبستگی حرکات و نظام پیچیدگی ها تعریف می شود .
این واژه سینرژی همیشه با واژه انرژی همراه است : انرژی – سینرژی .
رابطه انرژی با سینرژی همانگونه است که رابطه تجزیه با ترکیب .
منتها اشکال در اینجا است که توده مردم جهان در مورد سینرژی چیزی نمی دانند و یا احساس نیاز نمی کنند زیرا به آنها یاد داده شده « که آنچه باید بدانید درباره اجزاء است به همن دلیل جامعه ای داریم که به داشتن متخصص ها ( در اجزاء ) راضی است .
وقتی کسی چیزی از این اجزاء می داند می تواند یک یک آنها را به هم بیافزاید و دویی را به وجود بیاورد .
».
« تقلیل گرایی » که در نتیجه تفکرات دکارت در همه جنبه های علوم ایجاد شده و تعمیم یافته بود وی را از درک تمام و کمال حقایق جهان و کلیت دربرگیرنده آنها عاجز می نمود مورد انتقاد شدید فولر بود .
بشر امروز با کشف بسیاری از اصول گرداننده جهان به درجه ای خودخواهی رسیده است که می اندیشد تمام جهان متکی به اوست و « تمام فن ورزانی که به طور آکادمیک آموزش یافته اند هنگام یادگیری قوانین ریاضی اصول حاکم بر جهان ، چنان به خود مشغول می شوند که می پندارند این بشر است که جهان را خلق و ایجاد می کند .
» ( همان مأخذ صفحه 124 ) این شیفتگی ، غرور و خودکامگی از نظر فولر امری بسیار خطرناک است ، و وظیفه عالمان ، دانشمندان و فن ورزان این است که « تکنولوژی را از یک رویداد تأسف آور و تهدیدی برای بشریت » به یک ابزار و وسیله ای برای رسیدن به کمال یا زیبایی عظیمی که نتیجه وحدت بخشیدن به انسانیت در تمام جهان و آگاهی ادراک آمیز انسان درباره اصول حاکم بر عالم که همواره حاکم است ، تبدیل کنند .
با چنین درک و تفسیری از تکنولوژی ، فولر سعی در به کار گیری نظامی در طراحی معماری داشت که رابطه انرژی – سینرژی در آن به درستی برقرار گردد .
از موفقیت بشر تولید فولاد که قابلیت انبساطی و فشار پذیری اش نسبت به ماده مقاوم قبلی یعنی سنگ بسیار زیادتر بود استقبال می کرد و با این اندیشه که تمام تغییرات عمده ای که باعث شده است که دنیای ما خیلی کوچکتر به نظر آید ، نتیجه افزایش قدرت انبساطی است ، هدفش را در ایجاد فرم و فضایی که استفاده از ماده ساختمانی جدید را به حداقل برساند دنبال می کرد .
بشر امروز با کشف بسیاری از اصول گرداننده جهان به درجه ای خودخواهی رسیده است که می اندیشد تمام جهان متکی به اوست و « تمام فن ورزانی که به طور آکادمیک آموزش یافته اند هنگام یادگیری قوانین ریاضی اصول حاکم بر جهان ، چنان به خود مشغول می شوند که می پندارند این بشر است که جهان را خلق و ایجاد می کند .
» ( همان مأخذ صفحه 124 ) این شیفتگی ، غرور و خودکامگی از نظر فولر امری بسیار خطرناک است ، و وظیفه عالمان ، دانشمندان و فن ورزان این است که « تکنولوژی را از یک رویداد تأسف آور و تهدیدی برای بشریت » به یک ابزار و وسیله ای برای رسیدن به کمال یا زیبایی عظیمی که نتیجه وحدت بخشیدن به انسانیت در تمام جهان و آگاهی ادراک آمیز انسان درباره اصول حاکم بر عالم که همواره حاکم است ، تبدیل کنند .
از موفقیت بشر تولید فولاد که قابلیت انبساطی و فشار پذیری اش نسبت به ماده مقاوم قبلی یعنی سنگ بسیار زیادتر بود استقبال می کرد و با این اندیشه که تمام تغییرات عمده ای که باعث شده است که دنیای ما خیلی کوچکتر به نظر آید ، نتیجه افزایش قدرت انبساطی است ، هدفش را در ایجاد فرم و فضایی که استفاده از ماده ساختمانی جدید را به حداقل برساند دنبال می کرد .
ماهیت تکنولوژى از دیدگاه هایدگر 3) «هایدگر» در آغاز بحث «پرسش از تکنولوژى» یادآورى مىکند که سؤال اساسى او در این بحث «سؤال از ذات یا ماهیت تکنولوژى» است.
آن امرى که گاهى در طول این بحث از آن به عنوان «روح حاکم بر تکنولوژى» یاد مىشود.
پس اصلىترین سؤال این است که «ذات یا ماهیت تکنولوژى» چیست؟
یا به تعبیرى بهتر «ماهیت تکنولوژى جدید چیست؟» (البته «هایدگر» هر چند به تفاوتهاى تکنولوژى قدیم و جدید توجه دارد و برخى از آنها را نیز قبول دارد ولى این تفاوت را ماهوى و بنیادى نمىشمارد....) «هایدگر» براى تدقیق در سؤال بین «تکنولوژى» و «ماهیت تکنولوژى» تفکیک مىنماید و مىگوید: «تکنولوژى با ماهیت تکنولوژى معادل نیست، وقتى که ما در جستجوى ماهیت «درخت» هستیم باید دریابیم که آنچه در هر درختى، از جهت درخت، حضور همه جانبه دارد، خود درختى نیست که در میان همه دیگر درختان یافتشود...
.به همین منوال، ماهیت تکنولوژى هم، به هیچ وجه امرى تکنولوژیک نیست» تمثیل به ماهیت درخت و درختان خارجى از جهتى شبیه به تفکیکى است که فلاسفه و منطق دانان مسلمان بین مفهوم و مصداق (ماهیت و مصادیق ماهوى آن در خارج) انجام مىدهند ولى «هایدگر» با این بیان و تمثیل مىخواهد ما را از سطحىنگرى نسبتبه ماهیت تکنولوژى نجات داده و ذهن ما را به آن امرى که چون یک روح در همه جلوههاى تکنولوژى حضور دارد، معطوف نماید.
4) برداشت رایج از تکنولوژى: «تکنولوژى به عنوان یک ابزار»، نقطه آغاز بحث، با برداشت رایج و عام از تکنولوژى، فراهم مىشود هایدگر» در ابتداى درس - گفتار «پرسش از تکنولوژى» مىگوید: «یکى مىگوید تکنولوژى وسیلهاى استبراى (وصول به) هدفى، )ثححخذردخش چژ چذ پذژژزسذحذژ( « دیگرى مىگوید: تکنولوژى فعالیتى انسانى است.
این دو تعریف با یکدیگر مرتبطند، زیرا وضع هدف و تامین و کاربرد وسائل مناسب براى رسیدن به آن، فعالیتى انسانى است....» «هایدگر» این تعریف رایج از تکنولوژى را «تعریف ابزارى و انسان مدار تکنولوژى» مىنامد.اساس این تعریف خام از تکنولوژى به این برمىگردد که «تکنولوژى» ساخته و پرداخته دست انسان است که آن را براى رسیدن به اهدافش بوجود آورده است، وسیلهاى است در دست انسان و در خدمت او براى نیل به اهدافى که دنبال مىکند به همین جهت «هایدگر» این تعریف را «انسان مدار و سوبژکتیو» مىداند.
عناصر اصلى این تعریف از تکنولوژى عبارتند از: 1- انسانى بودن آن یا بهتر بگوئیم ساخته و پرداخته انسان بودن آن .
2- ابزارین بودن آن .
همان گونه که خواهیم دید «هایدگر» در طول بحث نارسایى و سطحى بودن، این تعریف را برملا خواهد ساخت و به تعبیر «دن 5) آیا این تعریف از تکنولوژى، تکنولوژى به عنوان یک ابزار، تعریفى درست و وافى به مقصود است؟
«هایدگر» این تعریف از تکنولوژى را نه تنها «درست» بلکه قابل اطلاق بر تکنولوژى جدید نیز مىشمارد: «چه کسى منکر درستى و صحت این تعریف خواهد بود؟...
تعریف ابزارى تکنولوژى چنان صحیح و درست است که حتى درمورد تکنولوژى جدید هم صادق است...
حتى تکنولوژى جدید هم وسیلهاى استبراى رسیدن به هدفى....
«هایدگر» نیروگاه برق، هواپیماى جت، دستگاههاى الکترونیک و...
مشمول را همین تعریف شمرده و آنها را ابزارهایى مصنوع دستبشر براى رسیدن به اهداف خاص خود مىداند.
«هایدگر» با این که این تعریف را درست (به تعبیر خودش: بطور وحشتناکى درست) و شامل مىداند ولى آن را تعریفى نارسا و ناکافى از تکنولوژى مىداند.
حال باید پرسید که علیت چیست؟
«هایدگر» مىگوید: «فلسفه قرنهاست که تعلیم مىدهد علتبر چهار نوع است: 1- علت مادى، (causa materialis) 2- علت صورى، (causa formalis) .....
3- علت غایى finalis) (causa ....
4- علت فاعلى، (causa effciens) .....
قرنهاست وانمود مىکنیم نظریه علل اربع حقیقتى است، به روشنى روز که از آسمان افتاده است ولى شاید وقتش رسیده باشد که بپرسیم؟
چرا فقط چهار نوع علت وجود دارد؟اصلا معناى واقعى «علت» در ارتباط با انواع چهارگانه چیست؟
(20) 8) «هایدگر» معتقد است که ما مادام که از ظواهر عبور ننموده و به اعماق پرسشها سیر نکنیم حتى تعریف متعارف از تکنولوژى هم نا روشن و بى اساس خواهد ماند.
لذا او از سطح روئین امر ابزارى عبور نموده و به پرسش از علیت نائل مىشود.
زیرا ما معمولا ابزار را به معناى «امرى سبب شونده، تفسیر مىکنیم.
پس باید ماهیتسببیت و علیت را تبیین نمود.در این جا هم درست است که «هایدگر» به ارسطو باز مىگردد و به تبع او علتهاى چهارگانه مادى و صورى و فاعلى و غائى را با ذکر مثال تبیین مىنماید.
ولى او در ارسطو متوقف نشده و به یونان باستان مراجعه.
«او به ما یادآورى مىکند که در تفکر یونانى علیت هیچ ربطى به سببیت و موثریت (ارسطویى)ندارد» (21) او چنین مىگوید: «آنچه ما علت مىنامیم و رومیان، (causa) مىنامیدند، یونانیان، (aition) مىخواندند که به معناى چیزى است که چیز دیگرى بدان مدیون است.
علل اربعه شکلهاى انحاء مدیون بودن به چیزى یا مسؤول چیزى بودن هستند، انحایى که به یکدیگر تعلق دارند» بنابراین: 1- علیتبه معناى «مدیون بودن یا مسؤول بودن» است .
2- علت، آن چیزى است که چیز دیگرى بدان مدیون است و معلول آن چیزى است که به دیگرى مدیون است و این رابطه «مسؤول بودن براى و مدیون بودن به» حقیقت علیت را نشان مىدهد.
3- انواع علل اربعه در حقیقت، شیوههاى گوناگون مدیون بودن چیزى به چیز دیگرى هستند.
«هایدگر» انحاء مختلف مدیون بودن یا مسؤول بودن را در قالب مثال جام نقرهاى بیان مىکند: الف) «نقره به عنوان ماده یا هیولى»، (hyle) ،مسؤولیت مادى جام را بر عهده دارد و جام از این جهتبدان مدیون است .
ب) این جام مقدس در عین حال به «هیات یا شکل، (eidos) جامى خود نیز مدیون است.
ج) این جام براى غایتیا هدفى خاص، (telos) ساخته شده است، غایتى که آن را به قلمرو اشیاء مقدس سوق مىدهد و آن را ظرفى مقدس مىگرداند.
د) و بالاخره «سازنده این ظرف مقدس یعنى شخص نقره ساز نیز از جمله مسؤولین این جام نقرهاى به شمار مىرود.
(22) «هایدگر» علت فاعلى را به گونهاى متفاوت با ارسطو تفسیر مىکند: «نقره ساز با تامل کردن این سه نحوه مذکور مسؤول بودن و مدیون بودن را گردهم مىآورد، تامل کردن به زبان یونانى، ( Legein) لوگوس، (logos) خوانده مىشود.
گلین در، (apophainesthai) ریشه دارد; یعنى در «به ظهور در آوردن».
(23) پس علت فاعلى ، نقره ساز، با تامل امرى را به عرصه ظهور مىرساند و با این کار انحاء مدیون بودن را با هم گرد مىآورد.
9) سؤال بعدى «هایدگر» این است که «معناى این مسؤول بودن براى یا مدیون بودن به چیست»؟
چه عامل اشتراک و وحدتى بین این چهارگونه مدیون بودن وجود دارد؟
و اینها مدیون در مقابل چه چیزى هستند؟
(24) به تعبیر خود او: «در این ظرف مقدس پیش روى ما، چهار نحوه مدیون بودن حاکم است، آنها با یکدیگر فرق دارند ولى مرتبط با یکدیگر هستند.
اما چه امرى....
عامل وحدت آنهاست؟
منشا وحدت چهار علت چیست؟....
معناى این مسؤول بودن و مدیون بودن چیست؟
(25) به نظر «هایدگر» آن چیزى که عامل وحدت این چهار نحوه مسؤول بودن است، این است که همه آنها»«در به حضور در آوردن امرى که حاضر نیست» شریک و سهیم هستند، یعنى این چهار نحوه علت دستبه دست هم مىدهند تا جام نقرهاى به قلمرو حضور در آید و آنها مسؤول «به حضور در آمدن این جام نقرهاى» هستند.
«هایدگر» مشخصه اصلى مسؤول بودن را «راهى کردن چیزى براى رسیدن به حضور» مىداند.
(26) «هایدگر» در پاسخ به سؤالات فوق، نقش علل را کمک به «پدید آوردن»، به راه آوردن به حضور در آوردن و پدیدار نمودن چیزى که قبلا مستور بوده و حاضر نبوده است»، مىداند.
«اما این هماوایى چهار نحوه ره - آوردن در کجا نقش دارد؟
آنها امکان مىدهند تا آنچه حضور ندارد حضور یابد» (27) همانطور که ««بیمیل»» از «هایدگر» نقل مىکند: «این مسئولیت، مسئولیتبراى آماده بودن و دم دستبودن جام نقرهاى همچون چیزى مقدس است».
از طریق این «مسؤول بودن براى»، است که این ظرف قادر به ظهور شده و حاضر مىشود به تعبیر دیگر، این «مسؤول بودن براى» است که این جام را پدید مىآورد، که «چیزى که تاکنون حاضر نبوده استحضور را بدست مىآورد این سبب شدن به معناى فر آوردن (پدیدآوردن) است که در نزد یونانیان aitia ] »نامیده شده است.
(28) بنابراین مىتوان گفت که از دیدگاه «هایدگر»: الف - چهار نحوه علیتبه معناى چهار نحوه مدیون بودن «یا مسؤول بودن براى» هستند.
ب - این علل چهار گانه على رغم اختلاف در نحوه علیتبا یکدیگر مرتبط بوده و در یک امر با هم وحدت دارند.
ج - همه این چهار نحوه علیت مسؤول پدیدآوردن جام نقرهاى هستند.
د - مقصود از مسؤول بودن براى پدیدآوردن جام نقرهاى، مسؤول بودن براى به حضور در آوردن امر مستور و آماده و دم دست قراردادن آن است.
همه آنها مسؤولند تا چیزى را به قلمرو حضور برسانند و به آن امکان حضور در این قلمرو را ببخشند.
ه- شاید بتوان گفت که علیت در وجود در نزد حکماى اسلامى، با توجه به مساوقت وجود و حضور، به همان علیت در حضور هم قابل تاویل است.
10) «هایدگر» با نقل یکى از عبارات رساله میهمانى افلاطون، سعى مىکند تا از طریق مفهوم پوئیسیس، (poiesis) ماهیت این «به حضور رساندن امر غایب» یا این «به - ره - آوردن چیزى» را تبیین نماید:افلاطون در یکى از عبارتهاى رساله مهمانى به ما مىگوید...: «هرگونه به - ره - آوردن آنچه از عدم حضور در مىگذرد و به سوى حضور یافتن پیش مىرود، نوعى پوئیسیس، ( حال باید دید که مقصود از پوئیسیس چیست، آیا هرگونه فراآوردنى، (bringing,foth) پوئیسیس مقصود یونانیان از این واژه چه بوده است؟
همانطور که ««بیمیل»» هم مىگوید: «این سبب شدن به معناى پدیدآوردن (فراآوردن) در یونانى پوئیسیس نامیده مىشود.
ولى پوئیسیس به هیچ وجه به عاملیت (فاعلیت) انسان محدود نشده است.
فوزیس، (physis) یا طبیعت نیز پوئیسیس است.
همواره طبیعتبخودى خود (بدون دخالت انسان)، اشیاء را به حضور مىرسانده است».
(31) «هایدگر» در «پرسش از تکنولوژى» با صراحت، این وسعت معنایى پوئیسیس را در نزد یونانیان بیان مىکند: «فرآوردن یا پوئیسیس فقط به تولید دستافزارى یا به ظهور آوردن و به تصویر در آوردن هنرى و شعرى اطلاق نمىشود; بلکه فوزیس، (phsis) یعنى از خود - بر - آمدن هم نوعى فرآوردن یا پوئیسیس است.
در حقیقت، فوزیس همان پوئیسیس به والاترین مفهوم کلمه است.» (32) «هایدگر» در این جهت هیچ تفاوتى بین «غنچهاى که مىشکفد» و «جام نقرهاى که به قلمرو حضور و ظهور مىرسد» قائل نمىشود.
در هر دو به حضور رسیدن امر مستور، پدید آمدن یا پدیدار شدن آنچه که نبوده استیا پدیدار نبوده، وجود دارد.
مگر این که در طبیعتبر آمدن و رشد و شکوفایى بدون دخالت انسان محقق مىشود; در حالى که در مورد جام نقرهاى، به ظهور رسیدن او نیازمند دخالت عامل انسانى است تا با تامل کردن، آن را به عرصه حضور و ظهور برساند.
«به این ترتیب هر چهار نحوه ره - آوردن یا علل اربعه در فرآوردن نقش دارند.
موجودات تامى طبیعت و ساختههاى صنعتگر، هر دو، هر زمان از همین طریق ظهور مىیابند» به گفته «دن آیدى»: «جهان در شکل تکنولوژیک خود، مجموعه شروطى است که «هایدگر» به عنوان جهان همچون منبع لایزال تعریف مىکند این به معناى آن است که جهان، آن گونه که از نظر تکنولوژیک منکشف مىشود، به نحو معینى دریافت مىشود یعنى به عنوان منبع انرژى و نیرویى که قابل تصرف و ذخیره است» «هایدگر» خود ماهیت تکنولوژى جدید و وجه افتراق آن را با تکنولوژى قدیم، چنین بیان مىکند: تکنولوژى جدید چیست؟
آن هم نوعى انکشاف است.....
(با این وجود) انکشافى که در تکنولوژى جدید حاکم است، خود را در فرا آوردن به معناى «پوئیسیس» متحقق نمىسازد.
انکشاف حاکم در تکنولوژى جدید «نوعى تعرض (است، تعرضى که طبیعت را در برابر این انتظار بیجا قرار مىدهد که تامین کننده انرژى باشد تا بتوان انرژى را از آن حیث که انرژى است، از دل طبیعت استخراج کرد.
بنابراین مىتوان گفت که: 1 - هم تکنولوژى جدید و هم تکنولوژى قدیم در این جهت مشترک هستند که هردو نوعى انکشافند (زیرا هر فر آوردنى در بردارنده نوعى انکشاف و رفع استتار است).
2 - نحوه انکشاف در تکنولوژى جدید متفاوت است، انکشاف حاکم براین تکنولوژى «انکشاف تعرضآمیز است».
3 - این نحوه خاص انکشاف حاکم بر تکنولوژى جدید مستلزم داشتن نگاه تازه و خاصى به طبیعت استیعنى نگاه به طبیعتبه عنوان منبع تامین کننده انرژى.
4 - این نگاه خاص به طبیعت، مستلزم پیدایش رابطه خاص تازهاى بین انسان و طبیعتشده است رابطه تعرض و تصرف بى امان در طبیعت.
(در افتادن با طبیعت) در این نسبت تازهاى که انسان با طبیعت پیدا کرده است همه چیز مورد تعرض قرار مىگیرد.
«اکنون هوا مورد تعرض قرار مىگیرد تا نیتروژن خود را عرضه کند، زمین مورد تعرض قرار مىگیرد تا مواد معدنى خود را عرضه کند، مواد معدنى هم براى مثال، به عنوان منبع اورانیوم مورد تعرض واقع مىشوند و اورانیوم هم به عنوان منبع انرژى اتمى.
در این نحوه نگاه، زمین به عنوان منبع ذخایر معدنى نگریسته مىشود که باید هر چه بیشتر و بیشتر بدان تعرض نمود (و در آن دخل و تصرف کرد) و از دل آن ذخایر را استخراج نمود نه به عنوان مادر که همواره باید به آن با دیده حرمت نگریست و حتى از نهادن خیش بر آن دورى گزید».
پس از دیدگاه «هایدگر» مىتوان گفت که در دوره ظهور تکنولوژى، مهمترین تحولى که رخ داده این است که نگاه ما به جهان عوض شده و درک تازهاى از آن به جاى درک پیشین نشسته است.
از نظر او داشتن چنین درکى از جهان شرط امکان اشتغال ما به آن تکنولوژیهائى است که امروزه ابداع مىکنیم.
همان گونه که «بیمیل» مىگوید: در این رهیافت تکنولوژیکى هر چیزى صرفا در ارتباط با (یا با توجه به) در دسترس بودن و قابل مصرف و استفاده بودنش عرضه مىشود «هر چیزى به یک منبع تبدیل مىشود، .....(Bestand) منبع امرى باقى و لایزال است.» این باقى و لایزال است تا آن جا که به نظم در آید یا بتواند به نظم در آید، (aufein bestelln gestellt) پس منبع به امر منظم (به نظم درآمده یا قابل تنظیم و امر قابل مصرف و استفاده) تحویل مىگردد.
(54) «بیمیل» معتقد است که این تبدیل شدن و دگرگونى موجودات به منبع لایزال، نگرشى تازهاى را پدید مىآورد نگرشى که در آن هویات، «اشیاء» (ابژهها) مىگردند (هویات به اشیاء دگرگون مىشوند) و به عنوان اشیاء ادراک مىشوند.
و مادام که آنچه در پیش روى انسان قرار دارد ابژهاست، (این ابتدا در دوره مدرن رخ داد و با تعیین انسان به عنوان سوژه همراه بود.
سوژهاى که آنچه در پیش روى او قرار دارد، ابژه است) استقلال خاصى هنوز براى انسان تضمین شده است.
زیرا با سوژه شدن (انسان)، انسان خودش را، حداقل از نقطه نظر «داننده» به عنوان بنیاد زیرین واقعى لحاظ مىکند، در تکنولوژى جدید این رهیافتبطور افراطى اعمال شده است.
(در این رهیافت جدید) نه شناسنده (عالم) بلکه کننده (عامل)، نه آنچه که به شناختن مربوط مىشود بلکه آنچه که به انجام دادن مربوط مىشود، اهمیت پیدا مىکند.
به وضوح انجام دادن تنها از طریق دانستن و شناختن ممکن است ولى شناختن در این جا موکدا به حسب آنچه که بتوان با این شناختن انجام داد، مورد قضاوت قرار مىگیرد انجام دادن، قدرت و توانایى بر انجام به معیار شناختن تبدیل شد این «توانایى- بر» سپس بیشتر و بیشتر به معناى «مهارت - داشتن-بر» فهمیده شد و مهارت - داشتن - بر خودش را مستقیما در قدرت شخص بر کنترل و در اختیار داشتن چیزى نشان داد.
این (دگرگونیها) در، (bestand) ،در دگرگونى اشیاء به منبع لایزال رخ داد.
(به گفته دن آیدى این نحوه نگرشى به جهان، واکنش انسانى خاصى را طلب مىکرد.
از نظر پدیدارشناسى، براى هر مورد شرط شرط نوئتیک، (noetic) متناظرى نیز وجود دارد.
بنابراین اگر جهان به عنوان منبعى ثابت و لایزال نگریسته شود، یعنى اگر نحوه اساسى درک جهان چنین باشد آنگاه واکنش انسانى متناظر با آن، در عصر تکنولوژیک شکل خاصى به خود مىگیرد فعالیتهاى افراد انسانى در واکنش به چنین جهانى عبارتست از منکشف کردن امکانات آن، امکاناتى که «هایدگر» آنها را چنین توصیف مىکند: «از بند آزاد کردن، تغییر شکل دادن ذخیره کردن ،توزیع کردن و تغییر مدار».
15) «هایدگر» انکشاف حاکم بر تکنولوژى جدید را داراى خصلت «در افتادن.
یا «تعرض» مىداند.
او مىگوید: «تعرض به این صورت به وقوع مىپیوندد که انرژى نهفته در طبیعت، اکتشاف و حبس مىشود و حاصل این روند تغییر شکل مىیابد و این امر تغییر شکل یافته انبار مىشود و آنچه انبار شده است از نو توزیع مىشود و آنچه توزیع شده است از مدارى به مدار دیگر جریان مىیابد.
«هایدگر» همه این امور را یعنى اکتشاف و حبس کردن، تغییر شکل دادن و انبار کردن و توزیع کردن و تغییر مدار دادن را همگى «انحاء انکشاف» مىشمارد.
نتیجه این نحوه انکشاف چیست؟
حاصل از این در افتادن تعرضآمیز این است که همه چیز در حال آماده باش تا بلافاصله مهیا شود و در هر زمان که لازم باشد از نو سفارش داده شود.
«همه چیز به منبع ذخیره یا ذخیره ثابتیا منبع لایزال ذخیره تبدیل مىشود.
آنچه که به معناى منبع لایزال به حال آماده باش به انتظار مىایستد دیگر به مفهوم شىء در برابر ما نایستاده است.
(«هایدگر» به هواپیمایى که روى باند فرودگاه ایستاده، مثال مىزند که صرفا به عنوان منبع ذخیره روى باند ایستاده است...).
چه کسى این در افتادن تعرضآمیز را اجرا مىکند؟
بدون شک، بشر.
او تا چه حد از عهده چنین انکشافى بر مىآید؟
«عدم استتارى که امر واقع در هر لحظه معین خود را در آن آشکار مىکند یا پس مىکشد ،تحت اختیار بشر نیست.
این حقیقت که امر واقع از زمان افلاطون تاکنون خود را در پرتو مثل نمایان کرده، ساخته و پرداخته افلاطون نبوده است.
این متفکر فقط به امرى پاسخ مىداد که او را مخاطب قرار داده بود.
«هایدگر» در پاسخ به سؤال بالا صریحا مىگوید: «بشر از آن جا که تکنولوژى را به پیش مىراند، در این انضباط به عنوان نحوى انکشاف شرکت مىجوید.
اما آن عدم استتارى که این انضباط در قالب آن شکوفا مىشود هیچ گاه ساخته دستبشر نیست.
«هایدگر» سپس این سؤال را مطرح مىکند که اگر این انکشاف صرفا ساخته بشر نیست، کجا و چگونه به وقوع مىپیوندد؟
او در پاسخ به این سؤال مىگوید: «هر جا بشر چشم و گوش خود را باز کند، دل خود را بگشاید و خود را به دست اندیشیدن و تلاش کردن، ساختن و کارکردن...بسپارد خود را در همه جا در قلمرو امر نامستور خواهد یافت و هر زمان که امر نامستور بشر را به انحاء انکشاف خاص او فرا خواند، عدم استتار آن از قبل رخ داده است.
16) به گفته «بیمیل»: طریقه پرداختن تکنولوژیکى به هویات، فعالیتى قراردادى که بوسیله انسان انتخاب شده باشد، نیستبلکه انسان به این طریق از پرداختن به امور بوسیله آن نحوه خاص نامستورى خودش، که «هایدگر» آن را «چارچوب» (گشتل) مىنامد، به معارضه فراخوانده شده و در آن جاى مىگیرد.
«هایدگر» خود مىگوید: «باید آن معارضهاى که آدمى را فرا مىخواند تا به امر واقع همچون منبع ذخایر انضباط بخشد، به گونهاى درک کنیم که خود را آشکار مىکند...اکنون آن نداى متعرضى که آدمیان را گرد هم مىآورد تا امر از خود کشف حجاب کننده را همچون منبع ثابت، انضباط بخشد Ge-stell ] »یا «گشتل»(یا اسکلتبندى، چارچوب بندى، شبکه بندى.....) مىخوانیم.
ما این واژه را (گشتل) چگونه بفهمیم؟
«هایدگر» مدعى است که در جاهایى متفکران مىخواهند درباره والاترین امور سخن بگویند، معناى مرسوم و عادى کلمات را کنار نهاده و بر آنها معانى غریب و نامانوسى؟
را حمل مىنمایند مثلا افلاطون را نام مىبرد که از واژه «ایدوس»، (eidos) معنایى خلاف ظاهر آن، و به معناى آنچه در هر چیز و همه چیز حضورى مستمر دارد، را اراده نموده است در حالى که معناى مرسوم و رایج «ایدوس» عبارت از شکل ظاهرى شىء رؤیتپذیر در چشم سر بوده است.
«هایدگر» نیز از لفظ «گشتل» معناى عادى و مانوس آن را، که به معناى «نوعى وسیله» است، اراده ننموده و آن را به معنایى غریب و نامانوس بکار برده است: به گفته «بیمیل»: گشتل، چار چوب، نام براى ماهیتیک شىء نیستبلکه نام نحوه خاصى از نامستوریت (انکشاف) است.
کدام نحوه؟
آن نحوهاى که در آن انسان به معارضه فرا خوانده مىشود تا از واقعیتبه عنوان منبع، کشف حجاب نماید.
گشتل به معناى نحوه انکشافى است که سیطرهاش بر عمق ذات تکنولوژى مدرن حاکم است و خودش امرى تکنولوژیکى نیست.
بنابراین مىتوانیم بگوئیم که از نظر «هایدگر» گشتل، نامى براى بیان ماهیت تکنولوژى جدید است.
شاید بتوان گفت که گشتل، روح حاکم و مسیطر بر تکنولوژى جدید است که انسان را وا مىدارد تا به واقعیتها به گونه خاصى نگاه کند و آنها را نه صرفا اشیاء بلکه منبع ذخیره لحاظ نماید.
ابتدا به ریشهشناسى این واژه مىپردازد او مدعى است که این لفظ از ریشه، ( stellen) به معناى «در افتادن» گرفته شده است [ و شاید بتوان گفت که انتخاب واژه «گشتل»براى ماهیت تکنولوژى جدید که بر آن نوعى انکشاف تعرضى حاکم است که در آن انسان با طبیعت «در مىافتد» به همین جهت مىباشد.] ولى «هایدگر» متذکر مىشود که علاوه بر معناى «در افتادن» که در این واژه هستباید به جهات معنایى دیگر این واژه توجه نمود که این واژه فقط به معناى تعرض نیستبلکه در عین حال باید معناى دیگر، (stellen) را هم حفظ نمود یعنى معنایى که ریشه ) her- stellen تولید کردن) و ) dar - stellen نمایاندن) را تشکیل مىدهد.
(66) پس در ریشه واژه «گشتل» سه معناى با یکدیگر مرتبط، لحاظ شده است: 1 - در افتادن 2 - تولید کردن 3 - نمایاندن.
در بر پا کردن مجسمهاى در صحن یک معبد، هر سه معناى فوق بروز و ظهور دارند.
هم تولید و هم انضباط تعرضآمیز با یکدیگر ارتباط داشته و هر دو نحوى از انکشاف، نحوى از آلتیا هستند.
ولى مقصود از «گشتل»چیست و چه رابطهاى بین «گشتل»و تکنولوژى مدرن وجود دارد؟
به نظر مىرسد که «هایدگر» در مفهوم «گشتل»به نکات ذیل توجه داشته است: 1 - «گشتل»را نباید به معناى عادى و متعارف کلمه (نوعى وسیله) معنا کرد.
2 - «گشتل»به هیچ وجه امرى تکنولوژیکى یا ماشینى نیست.
3 - «گشتل»نامى براى ماهیت تکنولوژى است (که ماهیت تعرضآمیز دارد).
4 - «گشتل»عبارتست از نحوى انکشاف که بر ماهیت تکنولوژى جدید استیلا دارد.
5 - «گشتل»آن امر گرد آورنده تعرضآمیزى است که انسان را مخاطب قرار مىدهد و به معارضه مىخواند تا امر واقع را به نحوى منضبط به منزله منبع لایزال منکشف کند.
6 - گشتل....
آدمى را به سوى نحوى از انکشاف حوالت مىدهد.
«گشتل»حوالت تقدیر است [ ماهیت تکنولوژى جدید، آدمیان را راهى انکشاف مىکند تا از این طریق، امر واقع در همه جا به گونهاى کم و بیش روشن، به منبع ثابت تبدیل شود.
راهى کردن به زبان (عامیانه) ما یعنى به سوى فرستادن یا به امرى حوالت دادن