آسمانخراش ها با تاریخ تمدن و رشد جامعه ی آمریکا توسعه پیدا کرده اند و ارتباطی مستقیم با شکل گیری آن سرزمین دارند. از قرن نوزدهم، با پیدایش مصالح جدید- بویژه صنعت فولاد- امکانات نوینی برای ساختمان سازی به وجود آمد و جامعه سرمایه داری نو ظهور با روش لیبرالیسم اقتصادی آزاد، جستجوگر تمامی زمینه های توسعه اقتصادی و رونق سرمایه گردید و شکل گیری موسسات بی شماری که هر کدام با هدف افزایش سرمایه به وجود آمده اند، کاملا نشانه ی این دوران از سازندگی اقتصادی نو پای آمریکاست.
شکل گیری آسمانخراش ها با در نظر گرفتن صنعت ساخت و ساز فولادی و داشتن فاصله ستون های معین، تقسیم های هندسی ای را به وجود آورد که سازه و استخوان بندی این بناهای بلند، مشخص کننده ابعاد تک اتاق ها و سلول های اولیه کار می گردد.
به منظور بهره برداری از سطح زیر بنا و محاسبات بهینه سازی سطح، تولید و فضای کار انسانی به ابعادی دست می یابد که با منظور داشتن امکانات ساخت فولادی، تناسبات و حالت داخل بنا و راهروها را کاملا شکل داده که این الگو خود سالها تشکیل دهنده هویت آسمانخراش های اولیه ای است که تعدادی اتاق پیوسته با راهروهای ارتباطی، پله های مرکزی، سپس آسانسورها در مرکزیت شکل می گیرد.
بهترین الگوی این نوع ساخت و ساز بهینه فضا، انسان و تولید را اوایل قرن بیستم و در بسیاری از ساختمان های بلند مشاهده می کنیم که تماما اتاق های کار پیوسته به نمای بیرونی و راهروهای داخلی گونه شناسی اساسی این نوع ساختمان سازی را به وجود می آورد.
از انجا که امکانات روشنایی با لامپ های اولیه، از کیفیت چندان بالایی برخوردار نبوده است، نزدیک شدن اتاق ها به نما برای دستیابی به حداکثر استفاده از نور طبیعی، از واجبات این گونه شناسی به شمار می آید و صرف نظر از نورهای سقفی کلی و محدود، هر میز کار نیز دارای چراغ ویژه ای است.
با پیدایش چراغ های فلورسنت و نئون، اتکا به لامپ های روشنایی محدود اولیه کمتر شده است و قرار دادن این فن جدید روشنایی در قالب سطح سقف، امکان حرکت های کارکردی بیشتری را مهیا نموده و در پی این پدیده ی جدید، امکان برقراری سطح های وسیع و بزرگ برای کار افراد، به جای اتاق های کوچک چند نفری ایجاد شده که از لحاظ بهره برداری از سطح و کنترل تولید بهینه انسان ها از نظر اقتصادی بیشترین امکانات را به وجود می آورد.
این فضاهای گسترده با میزهای ردیف شده در فضای داخلی باز به طور بسیار منظم چیده شده اند و با استفاده از نور نئون، آسمان تصنعی روشنی را در داخل بنا به وجود آورده و طبیعتا کنترل بسیار شدیدتری بر فعالیت کارمندان صورت می گیرد. فضای عمومی باز، جای حرکت های فردی با صحبت های خصوصی، همچون داخل اتاق های بسته را نمی دهد. لذا برای حفظ شغل و کار، کارمندان با دقت و سرعت و تمرکز بیشتر در طول روز می بایست فقط متوجه امور کار شرکتی باشند که آنها را استخدام کرده است و چنانچه شرایط کار و تولید آنها کیفیت لازم را نداشته باشد، به راحتی می تواند اقدام به اخراج آنان نماید.
بحث استخدام، همان قدر با سهولت انجام می گردد که مساله اخراج که روند آن در رابطه با قدرت تولید کار و رقابت شغلی، تقریبا روشی غیر انسانی و غیر اجتماعی است.
فرانک لوید رایت معمار معروف آمریکایی یکی از این بناهای دارای فضای باز را با سازه ای نوین می سازد که در آن، کنترل بازده کاری به طور شدیدی در طول روز صورت می گیرد (ساختمان جانسون واکس).
از سال 1920 ارتفاع آسمانخراش های نیویورک بین 30 الی 40 طبقه است و به تدریج به 40 و 50 طبقه وجود دارد و ساختمان امپایر استیت که در زمان خود استثنایی است، دارای 85 طبقه است.
تغییر عمده بناهای ساخته شده بعد از جنگ جهانی دوم، یعنی در سال های 50 موجب افزایش نماهای شیشه ای شده که علیرغم به دست آوردن زیبایی شناسی زمانه عصر مدرن، به لحاظ پنجره های یک جداره، تابش آفتاب و تبادل های حرارتی، مورد انتقاد مهندسین تاسیسات بودن بنا، در مقابل برخی عوامل تاسیسات بنا قرار گرفته و مساله انتخاب شکل و الگوی معماری با دشواری بیشتری نسبت به چند دهه قبل در نظر گرفته می شود.
عقب نشینی در طبقات به علت مسائل محاسبات سازه در بلند مرتبه سازی و شاید عامل مهم تر، تامین نور بیشتر در عمق فضاها و بناست. این داده ی عقلانی- یعنی عقب نشینی تدریجی- خود در طراحی موجب نمونه سازی های زیبایی شناختی شده که به نظر می آید طراحی بر اساس شکل فوق در روند الگوی زیبایی شناسی صورت گرفته است.
امکانات رفاهی هوای مطلوب، گرمایش و سرمایش، رفاه داخل بناها به تدریج یافته، و آسمان خراش های جدیدتر نیمه دوم قرن بیستم دارای زیبایی شناسی نماهای کلان شیشه ای است که تهویه ی مطلوب کاملا در آنها رعایت شده و البته مساله حائز اهمیت هزینه تاسیساتی نگهداری انرژی و بنا در پرده محاسبات کلی مخارج ساختمان در نظر گرفته شده است.
از نظر طبقه بندی الگوهای زیبا شناختی معماری می توان گفت که بین سال های 1940 تا 1970، سبک معماری بین المللی آسمانخراش ها کاملا دایر بوده، از سال های 1970 با نظریه پردازی های جدید پست مدرنیزم سبک مکعب مستطیل شیشه ای سبک معماری بین المللی قدری جای خود را به تجربیات هویتی بناهای پست مدرن داده که یکی از نمونه های شاخص آن شاید ساختمان هومانا، اثر معمار مشهور مایکل گریوز است.
البته رونق آسمانخراش های پست مدرن نیز به زمان اشباع خود رسیده، گویی هویت بخش التقاطی نماها و همجواری سبک های تاریخی یا غیره، موجب می گردد که بناهای آن دوره، بیشتر در یک لباس بیرونی پوشانده شود که بالطبع با سپری شدن دوران سبک پردازی پست مدرن، این شیوه کار نیز تنزل پیدا می کند. در این دوره، مساله عقلانی تکنولوژی های نو ظهور و کاملا منطقی مانند ساختمان های دارای سازه فنی پیشرفته (های-تک) موقعیت هویتی خاصی به دست آورده و با همکاری مهندسین رشته های مختلف بناها به وجود می آید که مطق ساخت و بهینه سازی مسائل محیطی مانند اکوتک به اوج مفهوم خود می رسند که الگوبرداری های جدید با در نظر گرفتن کلیه مقررات شهرسازی و تفکیک اراضی موجی مهارت و پردازش های جدید گشته، به نظر می رسد در اواخر قرن بیستم، دوران کاملتری از لحاظ پیوند معماری مهندسی بهینه سازی، استفاده مصرف کننده و مسائل اقلیمی و بوم شناختی استو همیاری براساس مفاهیم پایداری، شکل جدیدی در بنا به وجود می آورد که خود این مساله نیز در نگرش به آسمانخراش های جدید، مساله تنوع و کثرت دیدگاهها در قالب ساخت و سازهای فنی مترقی جدید را مطرح می سازد که پیامدهای آن در آمریکا و در سراسر جهان کاملا آشکار می باشد.