در این نوشتار به معانی آزادی همچون آزادی فلسفی، روانشناسی فلسفی (اختیار)، روانشناسی تربیت (آزادی متربی)، وارستگی اخلاقی، و آزادی حقوقی اشاره میشود، سپس مصادیق آزادی مانند آزادی اندیشه، بیان، قلم، اِعمال قدرت و مالکیت، درونی و بیرونی و مادی و معنوی بیان میشود.
در ادامه مبانی آزادی مثل خدامحوری و انسان محوری مطرح و در پایان تفاوتهای اساسی آزادی از منظر اسلام و لیبرالیسم بیان میشود.
معانی و موارد کاربرد آزادی
واژه آزادی از کلماتی است که تعریف مورد توافق برای همه انسانها و مکاتب ندارد؛ بلکه هر کس معنایی از آن را متوجه میشود و بدان خشنود است. آزادی بیش از دویست تعریف دارد و در حوزههای مختلف مثل فلسفه، اخلاق، سیاست و حقوق و... معانی متفاوتی مییابد، اما معانی اصطلاحی و کاربردهای آن را در حوزههای مختلف، بدین گونه میتوان بیان کرد:
اول. آزادی به معنای استقلال (آزادی فلسفی)
موجودات در حوزه فلسفه و متافیزیک به مستقل و غیر مستقل (رابطی و تعلقی) تقسیم میشوند. گاهی یک موجود بالذات غنی است و در وجود خود، محتاج به دیگران نیست، یعنی مستقل و آزاد است. گاهی هم موجود به غیر وابسته است و در وجود خود به دیگری احتیاج دارد، یعنی غیر مستقل و عبد است. به همین جهت تمام موجودات عالم را عبد و بنده خدا مینامند، چون وجود خدا مستقل و غنی است، ولی موجودات دیگر به او وابستهاند (رابطه تکوینی با او دارند و معلول او هستند)، یعنی او مالک و ربّ همه است و دیگران مملوک و مربوب او؛ پس عبد او هستند. به بیان قرآن:
Gإِن کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداًF؛ (مریم/ 93) «هیچ موجودی در آسمانها و زمین نیست؛ جز این که بنده و فرمانبردار خدا است».
در روز قیامت هر چیز به صورت عبد ظاهر میشود، یعنی حقیقت عبودیتش ظهور پیدا میکند و چون همه موجودات حتی ملائکه و انبیاء از نظر اسلام مملوک و عبد خدایند، پس آزادی به معنای استقلال در مورد انسان، مورد پذیرش نیست.
تذکر: این معنا از آزادی اگر چه در مبحث آزادی مورد بحث نیست، اما زیربنای اختلاف بر سر بحث آزادی از نظر ادیان و مخالفان آنها، همین نوع است و در آینده روشنتر بیان خواهیم کرد.
دوم. آزادی به معنای اختیار (در روانشناسی فلسفی)
در حوزه روانشناسی فلسفی بحث مفصلی هست که آیا انسان اراده آزادانه دارد یا مجبور است؟
این مطلب جایگاه ویژهای در مباحث فلسفی داشته و دارد، همانگونه که در حوزه کلام نیز مطرح است.
بسیاری از مکاتب فلسفی و کلامی (مثل اشعریها و تا حدودی مالبرانش) به جبر معتقد بودند و برخی از مکاتب کلامی (مثل عدلیه که شامل معتزله و شیعه میشوند) و مکاتب فلسفی اروپا (مثل اگزیستانسیالیستها) به اختیار و اراده انسان معتقد هستند؛ حتی در مورد اراده انسان مبالغه میکنند. جمله معروف سارتر به همین مطلب ناظر است: «اگر من اراده کنم جنگ ویتنام پایان خواهد یافت» (گفتارهای حقوقی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، سخنرانی استاد مصباح یزدی، 44
برخی از نویسندگان معاصر نیز واژه آزادی را در همین معنا به کار بردهاند (ر.ک. به: زنجانی، عمید، ایمان و آزادی)
این نوع آزادی از نظر اسلام صحیح است، چون اساس همه ادیان و تکالیف انسان همین اختیار و آزادی است و اگر مجبور باشد، معنا ندارد که شارع به او بگوید فلان کار را بکن یا نکن، و ثواب و عقاب برای آن قرار دهد. قرآن کریم نیز دستورات خود را بر اساس همین اختیار و آزادی بنا نهاده است و میفرماید:
Gإِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراًF؛ (انسان/3) «ما به حقیقت راه (حق و باطل) را به انسان نمودیم، حال خواهد (هدایت پذیرد) شکر این نعمت گوید و خواهد آن نعمت را کفران کند.
تذکر: اگر چه اسلام این معنای آزادی را میپذیرد، اما به موضوع بحث آزادی در جهان امروز ربطی ندارد، چون این معنا نوعی خبر دادن از واقع است؛ اما آزادی مصطلح امروز، بحثی حقوقی و از نوع باید و نباید (انشاء) است.
سوم. آزادی در حوزه تربیت (روانشناسی)
در حوزه روانشناسی دو نظر و طریق در باب تربیت کودک وجود دارد. در روزگاران گذشته تربیت کودک را بدون اعمال خشونت و محدودیت، ممکن نمیدانستند، اما روانشناسان جدید معتقدند که کودک باید آزاد باشد تا خود انتخاب کند و استعدادهای خویش را به فعلیت برساند و شکوفا سازد و گرنه قالبی تربیت میشود و بدون اعتماد به نفس و ابتکار بار میآید.
برخی متفکران نیز راه میانه و معتدلی را پیشنهاد میکنند که با حفظ آزادی کودک، مواظب باشیم تا در آنجا که آزادی بیحد و حصر موجب ضرر به او میشود، محدودش سازیم.
تذکر: این معنای از آزادی مورد بحث آزادی حقوقی در جهان معاصر نیست.
چهارم. آزادی به معنای وارستگی اخلاقی
در حوزه اخلاق، حرّیت را اصل فضایل میدانند و آن را به سه صورت زیر تصویر میکنند:
1 آزادی از بند شهوات نفسانی: انسان دو گونه گرایش دارد، یکی گرایشهای حیوانی، مثل غریزه غذاخواهی و میل جنسی که بین انسان و حیوان مشترک است، دیگری گرایشهای عالی انسانی که لذت آن مخصوص روح است، مثل اندیشیدن، معنویت و... که در حیوانات وجود ندارد یا بسیار ضعیف است.
اساس مفاسد اخلاقی پیروی نفس انسان از غرایز حیوانی است و در مقابل آن حریت، یعنی آزادی از بند شهوات و غرایز حیوانی و پیمودن راه تکامل و رشد معنوی و روحی قرار دارد.