شیخ اشراق اوصاف انبیا و اولیا را به طور مشترک مطرح میکند. اما پیش از بیان رأی شیخ درباره اوصاف این افراد، ذکر دو نکته لازم است؛ نخست آنکه شیخ تصریح میکند که انبیا از جانب خدای تعالی مأمور ابلاغ و ادای رسالتاند و این مختص انبیاست و اولیا از این مأموریت برخوردار نیستند (همو، پرتونامه، 1380، 3/75؛ همو، التلویحات، 1380، 4/95؛ همو، اللمحات، 1380، 4/239-238؛ همو، فی اعتقاد الحکماء، 1380، 2/271-270). نکته دوم، آن است که بنابر رأی شیخ اشراق، انبیا و اولیا به عالم عقول و انوار متصل هستند و اوصاف سهگانهای که پس از این ذکر خواهد شد، معلول چنین اتصالی است. سهروردی در برخی از تألیفات خود، اشارهای به فرشته یا موجود نورانی معینی برای راهنمایی انبیا و اولیا نمیکند، بلکه به صورت کلی از اتصال آنها با عالم نور سخن میگوید
اوصاف و ویژگیهای عمومی پیامبران در قرآن
خداوند متعال برای پیامبران اوصاف و ویژگیهایی را بیان فرموده است که تقریباً شامل تمام پیامبران می شود، در این گفتار به بررسی اجمالی این اوصاف و ویژگیها می پردازیم امید واریم که مفید افتد .
1- رسول ، نبی و نذیر
رسول و نبی و نذیر یعنی چه؟
فرق بین رسول و نبی ؟
در قرآن کریم سه صفت نبی و رسول و نذیر برای همه پیامبران ذکر شده است، البته اوصاف دیگری ذکر شده است که یا عمومیت ندارند و اگر عمومیت داشته باشند به عنوان مشخصه انبیاء ذکر نشده اند مثلاً در قرآن کریم صفت «بشیر» برپیامبران اطلاق شده ولی هیچگاه به تنهایی اطلاق نشده بر خلاف «نذیر» که خداوند تمام پیامبران را بعنوان «نذیر» بیان می کند:
« وَ إِنْ مِنْ أُمَّه ٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ » « و هر امّتى در گذشته انذارکنندهاى داشته است!»(فاطر آیه 24)
البته این اطلاق حکمتی می تواند داشته باشد که آنهم این که برای هدایت انسانها انذار و ترساندن کار برد و اثر بیشتری از بشارت دادن دارد .
نذیر :
نذیر از ماده « نذر » (دانستن و حذر کردن )1 بمعنای بیم دهنده و ترساننده می باشد. هر پیامبری که برای هدایت بشر آمده است دعوتش به همراه «انذار»بوده که مردم را از فرجام کارهای بد می ترسانده و از عواقب اعتقادات و افکار نا درست آنان بیم می دهد تا بوسیله این راه از انحطاط و گمراهی آنان جلوگیری کند.
رسول:
کسی که دارای رسالت بوده و از طرف کسی بسوی دیگری فرستاده شود را رسول گویند به یقین می توان گفت که بسیاری از انبیاء از طرف خدا رسالتی برای مردم داشته اند در واقع کلمه «پیامبر» در فارسی همان ترجمه «رسول » می باشد.
نبی:
در کلمه «نبی» دو احتمال وجود دارد عده ای می گویند از « نبو » بمعنی رفعت گرفته شده است و عده ای گفته اند از «نباء» بمعنای خبر یکه دارای فائده بزرگ و مفید علم یا ظن است و به خبر نباء نگویند مگر آنکه این سه امر در آن باشد و خبریکه آنرا نباء گویند حقش آنست که از کذب عاری باشد مثل خبر متواتر و خبر خدا و رسول .2
قول دوم قوی تر است هرچند همه پیامبران در نزد خدای متعال دارای مقام رفیعی و بلندی دارند .ولی در مقام وساطت بین خدا و مردم ذکر مقام رفیع و بلند آنها هیچ مناسبتی ندارد .
پس نبی کسی است که دارای خبرهای مهمی است که دیگران از آن بی اطلاع بوده و این خبرهای ویژه همان اخبار غیبی هستند.
فرق رسول و نبی:
نبی از جهت مصداق اعم از رسول بوده و لی از جهت معنی ایندو متباین هستند ، یعنی همه رسولان دارای مقام نبوت بوده اند ولی مقام رسالت اختصاص به گروهی از انبیاء داشته است و بالطبع مقام آنان بالاتر از مقام سایر انبیاء خواهد بود . چنانچه خود رسولان از نظر مقام و فضیلت یکسان نبوده اند و بعضی از ایشان به مقام امامت نیز مفتخر گردیده اند.
زراره می گوید : از امام باقر (ع) در مورد آیه سوال کردم« وکان رسولاً نبیاً » که رسول و نبی کیستند؟
حضرت فرمودند: نبی آن کسی است که فرشته را در خواب می بیند و (در بیداری)صدا را می شنود ولی فرشته را نمی بیند و رسول آن کسی است که صدا را می شنود و فرشته را در خواب و بیداری می بیند.3
به تناسب بحث اشاره ای به معنای « محدَّث » می کنیم :
کسی که پیامبر نباشد ولی با ملائکه صحبت کند و اخبار غیبی را از آنان بشنود مانند حضرت زهرا (س) و امامان معصوم (ع) در روایات محدَّث نامیده شده است.
الحمد لولیه والشکرعلی نعمائه والصلوه والسلام علی سیّدنا محمد و اله الامجاد واللعن علی اعدائهم الی یوم المعاد
صورت انسانی مظهر اسم اعظم و صورت الوهیّت است و الله تعالی روح و حقیقت و باطن است و هر آن چیزی از اسماء حسنی که در حضرت الهیّت است تمامی آن در این نشأت انسانی ظهور یافته و به صورت انسانی ظاهر گشته وبواسطۀ آنکه انسان جامع حقائق الهی و کونی است مستحق خلافت و مظهر اسماء متقابله است پس مبدأ که حضرت الوهیت است عین آخر مراتب موجودات که حقیقت انسانی است شده و به صورت انسان ظهور یافته و مجلای تجلی ذات و صفات الهی گشته و به انسان دائرۀ وجود اتمام یافته .
پس به اعتبار حقیقت انسان مبدأ است و به اعتبار ظهور انتهای احکام کل ّ به صورت انسان آخر گشت ، و نقطۀ آخرینِ دائرۀ وجود در صورتِ انسان متّصل به نقطۀ اوّل ( نحن الاخرون السابقون )و باطن که الله تعالی است شد که آن حقیقت و روح انسان است چرا که عین ثابتۀ انسانی مظهر اسم الله است و اسم که عبارت از ذات یا صفت است مسماست و نسبت اسماء به عیان نسبت روح است با بدن و روح باطن است و بدن ظاهر و به حکم اتحاد مظهر و ظاهر انسان باطن است که عین ظاهر گشته