انسان، موضوع تربیت است و هرگونه طرحی در این زمینه مسبوق به نگاه انسانشناختی ویژهای است. در این نگاه، تربیت، دین و انسان همواره ملازم یکدیگرند. با ظهور دیدگاههای جدید در حوزه موضوعات نظری و فلسفی، بهویژه در زمینه فلسفه تعلیم و تربیت، چالشهایی تازه پیش روی تربیت انسان، بهخصوص در برابر تربیت از منظر دینی قرار داده است که از آن جمله، دیدگاههای مدرنیته و پستمدرنیته است. این دیدگاهها با فرایند جهانی شدن، توسعه یافته و تقویت شده است. این دیدگاهها نتوانستهاند معنایی پایدار برای انسان بیافرینند و به آزادی و استغنای او کمک کنند. در نتیجه انسان را در اقیانوس بیکران نسبیت و کثرتگرایی رها میکنند. این مقاله فراتر از این دو دیدگاه، تربیت دینی را با ویژگیهای آن مطرح کرده و بر اساس مفروضهای بنیادی تربیت دینی از منظر اسلامی، همچون وحدت وجود، باطنگرایی و اصالت فطرت، جهانی استوار بر پایه امر قدسی تبیین کرده است.
بحث ارتباط دین و تربیت، سابقه دیرینه و کهن دارد، تا آنجا که در اوضاع مطلوب، تقابل دین و تربیت کمتر احساس شده است. پس از خیزش انسان بهسوی علم، غرور او در عصر روشنگری، کشف قدرت ذهنی و اندیشه منطقی خویش و دستاوردهای علمی ناشی از آن، بهتدریج انسان جانب دین و آموزههای دینی را رها کرد و بحث ارتباط بین دین و علم و به تبع آن، ارتباط دین و تربیت، مخدوش و در حاشیه گذاشته شد. سیر تحول جوامع و تفکر انسانی بر این امر، صحه میگذارد.
بدون پیشداوری، نیاز انسان به دین همچنان پابرجاست. دین در تغییر مداوم دورانهای تمدن بشر، تکیهگاهی تزلزلناپذیر برای انسان فراهم کرده است و موجب زنده نگاهداشتن ارزشهای فرهنگی و انسانی و اخلاقی میشود. البته این نیاز در دیدگاههای گوناگون انسان دستخوش تعبیرها و تفسیرهای متفاوتی قرار گرفته است که بهطورمشخص، در دیدگاههای مدرنیسم و پستمدرنیسم به آن پرداخته شده است.
دیدگاه مدرنیته و بهویژه پستمدرنیته، همچنانکه در قلمروهایی مانند هنر، فلسفه، سیاست و ادبیات، مسائل و مباحث تازهای برانگیخته است، در عرصه تعلیم و تربیت نیز پرسشها و نگرشهایی نو به میان آورده است. با توجه به اینکه اندیشههای تربیتی در هر عصر، غالباً متأثر از اندیشهها و جریانهای فکری و فلسفی آن عصر است، شناخت مبانی فلسفی پستمدرنیسم و ویژگیهای آن از منظر تربیت دینی ضروری به نظر میرسد.
پستمدرنیستها نظام آموزش و پرورش کنونی را عامل انتقال فرهنگ مسلط، یعنی فرهنگ ممتاز یا فرهنگ نخبگی میدانند. روشن است که بسیاری از نگاههای پستمدرن به دنیا و واقعیات آن همچون تعلیم و تربیت، مربوط به دنیایی است که بستر و زمینه آن را پدید آورده و از آن برخاسته بود. از مهمترین مزایای آشنایی با تعلیم و تربیت پستمدرن، ایجاد امکان نگرش انتقادی ژرفتر به پیامدهای تعلیم و تربیت مدرن و نیز به تغییراتی است که آموزش و پرورش امروز و مدارس ما بدان نیازمندند. در این زمینه اصطلاحاتی نظیر آموزش و پرورش آرای گوناگون، یا آموزش و پرورش مرزی را بهکار میبرند؛ بهعلاوه پستمدرنیستها چون دسترسی به حقیقت مطلق و شناخت عینی را ناممکن میدانند، به برنامهها و روشهای آموزش کنونی نیز انتقاد دارند. آشنایی با تعلیم و تربیت از نگاه پستمدرنیستها و نقدهایی که آنان بر تعلیم و تربیت کنونی وارد میسازند، به علت فراگیری این دیدگاه حائز اهمیت است. قبل از پرداختن به این موضوع، سیر تحول جوامع بشری مورد توجه است تا با نقد و نظر این دیدگاهها، دلالتهای آنان را در تربیت دینی بیان دارد.