اولین تجربه شما از عضویت در یک تیم یا گروه چیست، تیم فوتبال محل، گروه درسی که در مدرسه تشکیل شده بود؟
پاسخ این سوال بعهده خودتان، اما سوال اصلی که می خواهم مطرح کنم، چرا همه تیم فوتبال می گویند و کسی نمی گوید گروه فوتبال، مگر فوتبال یک ورزشی گروهی نیست و گروهی از افراد در آن فعالیت نمی کنند، چرا کسی نمی گوید تیم درسی کلاس.
یکی می نویسد یک تیم را به گروههای کوچکتر تقسیم کنیم و دیگری در منبع دیگر می نویسد،یک گروه را به چند تیم تقسیم کنیم.
.
تیم یا گروه، آیا این دو کلمه دارای معنای یکسان هستند یا نه؟
در پایین به بررسی بعضی از تفاوتهای تیم و گروه خواهیم پرداخت.
یک تیم فوتبال را در نظر بگیرید، هر بازیکنی که در زمین حضور دارد، مهارت خاصی دارد که مکمل مهارت های بازیکن های دیگر هست، در حالیکه در یک گروه این اصل حکفرما نیست.
برای نمونه در یک گروه درسی، همه افراد دارای مهارت مشابهی یا مهارتهای تصادفی هستند.
یا یک فرد از گروه، دارای مهارت خاصی هست و تقریبا نقش یک مربی را در گروه دارد(این نوع از گروه تقریبا اولین گروه رسمی بود که در آن عضو شدم).
یکی از برزترین تفاوتهای تیم و گروه نکته بالا است پس برای تشکیل تیم های مقتدر باید افراد دارای مهارتهای مکمل باشند.
یک تیم متحد گروهی از افراد است که تا حد زیادی متحد می باشند به گونه ای که مجموعه آنها بزرگتر از هر یک از اعضاء تیم می باشد.
اولین بار این جمله را در کتاب پرسمن خواندم و آن را به عنوان یک قانون برای خودم در نظر گرفتم، ولی اکثر مواقع من یک شهروند متخلف بودم.
یکی از تفاوتهای تیم و گروه نیز دقیقاً همین جمله ای است که در بالا بدان اشاره شد.
همانطور که در پست مالکیت جمعی نیز اشاره کردم ما در تیم هم افزایی مثبت را دارم یعنی حاصل تلاش اعضای تیم پیش از مجموع تک تک افراد است.
در حالیکه در گروه الزامی نیست که کار گروه از مجموع تلاش اعضاء بیشتر شود.
یکبار با یک از دوستانم که مدیریت یک پروژه را بعهده داشت، درباره همین موضوع صحبت می کردیم، ایشان می گفتند افرادی که در تیم(در مفهوم واقعی گروه) حضور دارند (تمام افراد توسط خود ایشان انتخاب شده بود) هیچ کاری را انجام نمی دهند تا زمانیکه کاری از آنها خواسته شود، و هیچ کس خلاقیتی از خود نشان نمی دهد و برای حل مسائل قدمی بر نمی دارد تا زمانیکه دقیقا از آنها خواسته شود.
یکی از تفاوتهای اصلی تیم و گروه نیز همین موضوع می باشد، در گروه کارها به افراد دیکته می شود و از افراد درباره همان کارها بازخواست می شود و هر کس در برابر اعمالی که به آن واگذار شده است حساب پس می دهد و در برابر مسئولیت های که به دیگران واگذار شده است هیچ مسئولیتی ندارد.
اما در تیم افراد با بکارگیری استعدادهای شخصی، دانش و خلاقیت در موفقیت سازمان خود مشارکت می نمایند و با شکست هر عضو تیم به عنوان شکست خود تیم برخورد می شود.(البته مشکل اصلی این پروژه همین دوست ما بود، چون ایشان به عنوان مدیر پروژه در ابتدا با هر خلاقیت و کارهای که خارج از دایره فکری ایشان بود برخورد شدید کرده بودند، دیگر کسی تمایل به انجام کاری نداشت به جز کاری که دقیقا به آن دیکته شده بود و با همان روشی که مورد نظر ایشان بود حتی اگر آن روش بازدهی کم و حتی راه اشتباه بود، پس یک تیم مقتدر و خوب با یک مدیریت اشتباه می تواند به یک گروه و تیم کم بازده و ضعیف تبدیل شود و شاید هم برعکس یک گروه یا تیم ضعیف با رعایت قوانین و اصول تیمی به تدریج به نقطه ائده ال خود نزدیگ شود).
یکبار با یک از دوستانم که مدیریت یک پروژه را بعهده داشت، درباره همین موضوع صحبت می کردیم، ایشان می گفتند افرادی که در تیم(در مفهوم واقعی گروه) حضور دارند (تمام افراد توسط خود ایشان انتخاب شده بود) هیچ کاری را انجام نمی دهند تا زمانیکه کاری از آنها خواسته شود، و هیچ کس خلاقیتی از خود نشان نمی دهد و برای حل مسائل قدمی بر نمی دارد تا زمانیکه دقیقا از آنها خواسته شود.
اما در تیم افراد با بکارگیری استعدادهای شخصی، دانش و خلاقیت در موفقیت سازمان خود مشارکت می نمایند و با شکست هر عضو تیم به عنوان شکست خود تیم برخورد می شود.(البته مشکل اصلی این پروژه همین دوست ما بود، چون ایشان به عنوان مدیر پروژه در ابتدا با هر خلاقیت و کارهای که خارج از دایره فکری ایشان بود برخورد شدید کرده بودند، دیگر کسی تمایل به انجام کاری نداشت به جز کاری که دقیقا به آن دیکته شده بود و با همان روشی که مورد نظر ایشان بود حتی اگر آن روش بازدهی کم و حتی راه اشتباه بود، پس یک تیم مقتدر و خوب با یک مدیریت اشتباه می تواند به یک گروه و تیم کم بازده و ضعیف تبدیل شود و شاید هم برعکس یک گروه یا تیم ضعیف با رعایت قوانین و اصول تیمی به تدریج به نقطه ائده ال خود نزدیگ شود).
یاد گروه ...
در دانشگاه می افتم، هر وقت یکی از دوستان می خواست نظری را بر خلاف عقیده آقای X کند، ایشان یکی جنجال و جوی را به پا می کردند که یادش به خیر.
و این جو آنقدر توسعه یافته بود که دیگر هیچ کس نمی توانست در گروه به یکدیگر اعتماد کند.
تقریبا در اکثر گروه ها، افراد یک حس عدم اعتماد به یکدیگر دارند.
و هر عقیده و نظری به عتوان یک عمل تفرقه انداز در نظر گرفته می شود.
اما در تیم ها، ما وضعیت عکسی داریم، در اکثر تیم ها به مفهوم واقعی، اعتماد یک از ارگان ثابت تیم است.
و اعضاء تیم این را باور دارند که اختلاف نظر و عقیده یکی چیز عادی بین افراد هست، و حتی می توان از آن به عنوان یک فرصت استفاده کرد.
حتی در بعضی از تیم ها افراد به ارائه نظر حتی مخالف با نظر دیگران تشویق می شوند.
حتی می توان ارائه نظر از نوع مخالف و آگاهانه را به عنوان یک استراتژی در تیم به کار برد، و برای حل مسائل و بخصوص برای ارزیابی یک راه حل و روش ارائه شده به کار برد.
به تجربه برای من ثابت شده است که بسیاری از مدیران پروژه تمایل دارند اعضای را به عضویت تیم شان در آورند که دیدگاه مشابه با او دارند و یا افرادی که تمایلی به ارائه نظر مخالف با پیشنهادات ارائه شده نخواهند داشت، این موضوع چیزی است که در مدیریت کلان کشور ما نیز به طور آشکار وجود دارد(برای نمونه یکی از دلایل تغییرات جدید در دولت از نظر کارشناسان سیاسی همین نکته می باشد).
به نظر من بهتر است بگوییم که اعضاء تیم باید دارای مهارتهای مکمل باشند و بتوانند به مسائل از دیدگاههای مختلف و خلاقانه و حتی خارج از عرف نگاه کنند و علاوه بر اینها دارای شخصیت مکمل باشند.
10 تفاوت کلیدی گروه و تیم: چگونه یک تیم مولد و فعال بسازیم گاهی تعابیر گروه (group) و تیم (team) یکسان تلقی می شوند، در حالی که تفاوت های بزرگی میان این دو وجود دارد.
هدف از ایجاد یک تیم، رسیدن به اهدافی است که فراتر از توانایی هر یک از اعضا باشد.
بهترین مدیران کسانی هستند که می توانند مجموعه ای از افراد را گرد هم آورده و از آنها یک تیم بسازند.
در ادامه 10 تفاوت کلیدی را که باعث می شوند یک گروه تبدیل به یک تیم فعال و مولد شود به طور خلاصه توضیح داده می شود.
1.
درک تیمی: در یک گروه، اعضا فکر می کنند که آنها فقط به دلایل اداری یک گروه را تشکیل داده اند و مسؤولیتی در قبال بقیه ی اعضا ندارند.
اما اعضای یک تیم استقلال همدیگر را به رسمیت می شناسند و درک می کنند که اهداف فردی و تیمی تنها با حمایت و کار جمعی به بهترین وجه محقق می شود.
همچنین اعضای تیم وقت خود را در جنگ بر سر مسائل سطحی تلف نمی کنند.
2.
مالکیت اهداف و ارزش ها: اعضای یک گروه تنها بر کارکرد فردی خود تمرکز دارند، چرا که به اندازه ی کافی در تبیین و برنامه ریزی اهداف گروهی مشارکت نداشته اند.
اما در یک تیم، اعضا احساس مالکیت نسبت به شغل و واحد خود دارند، زیرا خود را متعهد به اهداف ارزش-محور و مشترکی می دانند که در تعریف و استقرار آنها نقش داشته اند.
3.
خلاقیت و همکاری: در یک گروه، به جای آنکه از اعضا پرسیده شود که بهترین راه حل چیست، به آنها گفته می شود که چه کاری باید انجام دهند.
به این صورت پیشنهاد دادن و خلاقیت مورد تشویق قرار نمی گیرد.
اما در یک تیم، اعضا از طریق استفاده از استعداد شخصی، دانش و نوآوری خود، در فعالیت ها مشارکت داشته و به تحقق اهداف تیمی کمک می کنند.
4.
اعتماد: اعضای یک گروه به انگیزه های همدیگر بدبین هستند، چرا که از نقش همدیگر در گروه اطلاع کافی ندارند.
بیان نظرات یا مخالفت ها تفرقه انگیز یا غیرمفید تلقی می شود.
اما در یک تیم، اعضا در فضای اعتماد کار می کنند و برای بیان افکار و احساسات خود و همچنین اظهار مخالفت با نظر دیگران تشویق می شوند.
اصولاً در تیم از سؤال کردن و ایراد گرفتن استقبال می شود.
5.
فهم مشترک: در یک گروه، افراد آنقدر در صحبت کردن محتاط هستند که فهم منظور اصلی آنها مشکل است.
اما اعضای یک تیم، صادقانه و روراست پیام خود را منتقل می کنند و برای فهم درست طرف مقابل نیز تلاش می کنند.
6.
رشد فردی: در یک گروه، اعضا به اندازه کافی آموزش دیده اند، اما در پیاده سازی دانسته های خود توسط سایر اعضا و مدیران خود ناتوان هستند.
در مقابل، اعضای یک تیم تشویق می شوند که دائماً مهارت های خود را توسعه و بهبود دهند و از آنها در انجام شغل خود استفاده کنند.
آنها مشاهده می کنند که از حمایت تیم در این راستا برخوردار هستند.
7.
حل اختلافات: در یک گروه، اعضا خود را درگیر مناقشات و اختلافاتی می بینند که از نحوه ی مواجهه ی صحیح با آنها اطلاع ندارند.
مدیر گروه نیز از مداخله در این امور خودداری می کند، تا روزی که اوضاع بحرانی شود و خسارت بزرگی به سازمان وارد آید.
اما در یک تیم، اعضا درک می کنند که اختلافات، جزئی طبیعی از مناسبات انسانی هستند.
از نظر آنها، اختلافات و بروز بحث ها، موقعیتی برای رشد افکار و نوآوری ها هستند و تلاش می کنند تا آنها را به طور سازنده و سریع رفع نمایند.
8.
تصمیم گیری جمعی: اعضای یک گروه ممکن است در تصمیماتی که تمام گروه را تحت تأثیر قرار می دهد، مشارکت نکنند.
گاهی انطباق و پیروی کردن از رهبر گروه، بیش از حصول نتایج مثبت برای آنها اهمیت می یابد.
اما در یک تیم، همه در اتخاذ تصمیم ها مشارکت می کنند و در عین حال می دانند که در صورت عدم توافق یا در شرایط اضطراری، رهبر تیم حرف آخر را می زند.
9.
رهبری مؤثر: در یک گروه، اعضا میل دارند در محیطی کار کنند که ساختار مشخص و قواعد سختی برای کارکنان وجود نداشته باشد.
رهبران نیز ترجیح می دهند به جای سرکشی به امور و صحبت با افراد، آنها را از پشت میز خود هدایت کنند.
اما محیط کاری یک تیم ساختاریافته است و هر کس مرزهای خود را می شناسد و می داند که از چه کسی باید اطاعت کند.
رهبر تیم استانداردهای بالا و البته مورد توافق طرفین را تعیین می کند و اعضا به طور فعال و با رغبت استاندارها را رعایت کرده و با رهبر خود همکاری می کنند.
10.
تعهد: اعضای یک گروه تعهد و انگیزه ای برای رسیدن به کمال یا کسب افتخار ندارند.
سطح کارآیی افراد همیشه متوسط است و تغییر و تحولات اعضای گروه نیز زیاد است، چرا که نیروهای با استعداد متوجه می شوند که اولاً توقعات شخصی آنها برآورده نمی شود، ثانیاً چیزی از دیگران یاد نمی گیرند و رشد نمی کنند، و ثالثاً همکاران آنها بهترین ها نیستند.
اما در یک تیم، تنها افرادی استخدام می شوند که میل به اوج گرفتن و کمال دارند.
دیگران لحظه شماری می کنند تا استخدام شده و وارد تیم شوند.
در یک تیم، اعضا در محیطی هماهنگ همکاری می کنند و از این موقعیت برای رشد خود نیز استفاده می کنند.