جاسوسی، مفهومی در فقه و حقوق موضوعه ناظر به فعالیت کسی که پنهانی یا تحت عنوان نادرست به گردآوری اطلاعات به نفع دشمن پردازد؛ چنین کسی با شرایطی که در فقه و حقوق مقرر است، به عنوان مجرم شناخته میشود و بسته به نوع فعالیت، محکومیتهایی برای او منظور میگردد.
برای بیان مفهوم جاسوس واژههای متفاوتی به کار گرفته میشد که از آن میان دو واژۀ «عین» و جاسوس در زبان عربی از همه پرکاربردتر بودند. فارغ از بحث لغتشناسی، برخی تدقیقات عالمان دربارۀ این واژگان از حیث ارزش فرهنگی درخور توجه است. لغویان گاه در مقایسۀ میان جایگاه دو واژۀ جاسوس و ناموس، جاسوس را به «صاحب سرالشر» (ابن منظور، ذیل جسس) تفسیر کردهاند که خود نشان میدهد حتى برای آنان که فعالیت جاسوسی را در راستای منافع خود میدیدند، اصل این فعالیت، نوعی شرِ «لا بد منه» بوده است؛ در حالی که واژۀ «عین» که بر اساس استعارهگیری از مفهوم «چشم» ساخته شده بود چنین بار معنایی منفیای را حمل نمیکرد و در کاربردهای همدلانه اغلب بر جاسوس ترجیح نهاده میشد.
با توجه به مادۀ «ج س س»، فعل تجسس و اسم جاسوس هر نوع مداخله برای حصول اطلاع در مواردی را که موضوعی از فرد پنهان میشد دربر میگرفت؛ بر این پایه، طیفی از مصادیق تجسس مربوط به مداخلۀ افراد در زندگی خصوصی یکدیگر بود که موجب آزردگی فردی میشد که در زندگی او کنجکاوی شده است؛ این همان تجسس است که در آیۀ شریفۀ 12 سورۀ حجرات (49) از آن نهی شده است. بنا به گفتۀ یحیی بن ابی کثیر از عالمان سدۀ 2ق/ 8م تجسس به معنای جستوجو از «نهانهای مردم» (عورات الناس) و «تحسس» گوش نهادن به سخن مردم است؛ هرچند غالب لغویان آن دو را واژههایی مترادف شمردهاند (ابن انباری، 275-276). در عمل، در کاربردی که واژۀ جاسوس طی سدهها در تاریخ اسلام داشته، مصادیق آن محدود به جستوجو از نهانهای مردم، اما نه از سوی عموم مردم، بلکه از سوی نهادهای سیاسی یا نظامی بوده است.
کسانی که به فعالیت جاسوسی میپرداختند، گاه افرادی عادی بودند که به صورت موردی و کوتاه مدت به این عمل گمارده میشدند (مثلاً نک : فتوح...، 12)، گاه افرادی با مهارتهای خبرگیری بودند که به صورت مقطعی برای انجام دادن مأموریتی خاص، به محل مأموریت خود گسیل میشدند (مثلاً نک : نویری، 24/12) و گاه جاسوسانی حرفهای بودند که در محل مأموریت خود نفوذ میکردند و میتوانستند در پوششی که برای دشمن خودی به نظر میآمد، مأموریت خود را انجام دهند؛ در چنین مواردی بود که گاه حضور جاسوس حس میشد، اما به شخص شناخته نبود (مثلاً نک : حمدالله، 494؛ قس: ابن اثیر، 12/362).
جاسوسان چه در مأموریت کوتاه مدت و چه درازمدت، از پوششهای موجه استفاده میکردند؛ یکی از شایعترین این پوششها، معرفی کردن خود در لباس تجار بود. ابوجعفر منصور برای جلوگیری از فعالیت جاسوسان در لباس تجار چارهای جز آن ندید که بازار را از مرکز شهر بغداد به محلۀ کرخ منتقل کند تا اگر نمیتواند جاسوسان را بشناسد، دست کم امکان خبرگیری آنها را محدود کند (نک : طبری، تاریخ، 7/653). گاه نیز جاسوسان در لباس درویشان و فقیران ظاهر میشدند؛ این پوشش به اندازهای برای جاسوسی شیوع داشت که گفته میشود طی سالها، بسیاری از درویشان واقعی قربانی سوءتفاهم گشتند و به عنوان جاسوس کشته شدند (نک : قلقشندی، 7/262، 8/ 68؛ نویری، 31/90). اینکه ابوعبدالله سعید بن برید نباجی، زاهد شهر طرسوس را کسانی که در نماز به وی اقتدا کرده بودند، متهم به جاسوسی برای رومیان کردند هرچند به زودی بیپایگی آن آشکار شد حکایت از آن دارد که مردم عصر چنین پوششی را برای یک جاسوس رومی دور از ذهن نمیدانستند (ابن عساکر، 21/ 19، 22).
با آنکه وظیفۀ اصلی جاسوس رساندن خبر از نهان دشمن بود، اما گاه کارکردهای دیگری نیز برای او مفروض بود؛ از جمله برخی جاسوسان وظیفه داشتند که در صفوف دشمن رخنه کنند و بدون آنکه مقصد خود را آشکار سازند، در لباس خودی به تضعیف سازماندهی آنان بپردازند (مثلاً نک : همانجا؛ طبری، همان، 8/443؛ نیز کاشف الغطاء، 2/400)، یا موضع خصمانۀ خود را بر شماری از خواص آشکار کنند و آنان را به وعده و فریب به همکاری با دشمن فرا خوانند (مثلاً نک : ابشیهی، 224؛ ذهبی، 13/45).
همانگونه که اشاره شد، جاسوس بیشتر نزد مسلمانان دارای بار معنایی منفی بوده، و در غالب مواردی که از جاسوس سخن میآید، ناظر به فعالیتهای جاسوسی دشمنان بر ضد مسلمانان است. در پیجویی از ادلۀ نقلی، تا آنجا که مربوط به آیات قرآن کریم است، سفیان بن عیینه معتقد بود آیهای که در قرآن کریم به ذکر جاسوس پرداخته آیۀ 41 از سوره مائده(5) است که ناظر به استراق سمع بوده است (ابن عربی، 2/124؛ سمعانی، 2/ 38).
در اخبار منقول از سیرۀ نبوی، موارد مکرری دیده میشود که نشان میدهد مسئلۀ جاسوسیِ کفار بر ضد مسلمانان از همان عصر ظهور اسلام مصداق داشته است. در حدیثی به روایت امام علی(ع) آمده است که حاطب بن ابی بلتعه در نامهای از مدینه به مشرکان مکه، اخباری دربارۀ پیامبر(ص) در اختیار آنان قرار داده بود، ولی به اشارۀ پیامبر(ص) امام علی(ع) و چند تن دیگر از صحابه نامۀ ارسالی را در میان راه ضبط کردند. پس از فاش شدن ماجرا، حاطب چنین عذر طلبید که من مانند دیگر مهاجرین از قریش نیستم، بلکه از افراد ملصق به قریشم و اگر با آنان همکاری نمیکردم، خویشاوندانم در امان نبودند. او تأکید کرد که جاسوسیاش به سبب کفر و ارتداد و حتى رضای به کفر نبود. عمر از پیامبر(ص) خواست تا اجازه دهد جان وی را بگیرد، اما پیامبر(ص) یادآور شد که وی از حاضران در جنگ بدر بوده است؛ و از گناه وی درگذشت (نک : بخاری، 3/1094؛ ابوداوود، 3/47؛ طبری، تفسیر، 28/ 58).