تکنولوژی فرایندی است که انسانها از طریق آن به دخل و تصرف در طبیعت می پردازند، تا از آن طریق نیازهایشان برآورده شود.
اکثر افراد به تکنولوژی از طریق مصداقهای عینی آن می اندیشند.
مصداقهایی همچون: کامپیوتر و نرم افزار، ماشین های گندزدا، آفت زداها، مایکروویوها، سدها، ماشین آلات صنعتی، هواپیماها و سفینه ها و غیره.
اما تکنولوژی چیزی بیش از این محصولات عینی است.
تکنولوژی شامل زیرساختهای ضروری برای طراحی، تولید، اجرا و تعمیر محصولات فنی از زمان طراحی آنها تا به کارگیری و ارائه خدمات بعد از تولید آنهاست.
دانش و فرایندی که در تولید و اجرای محصولات فنی، مهندسی دانش – چگونگی (Know-how) و تربیت متخصصان و دانش های فنی گوناگون، همه بخش های مهم و برابری از تکنولوژی هستند.
تکنولوژی حاصل ترکیب مهندسی و علم است.
یا به عبارت دیگر از دل این دو بیرون می آید.
علم دو جزء اساسی دارد: 1) بدنه دانش که در طول زمان بر روی هم انباشته شده است و 2) فرایند به کار بردن روش علمی در کشف و تبیین طبیعت که به تولید علم می انجامد.
مهندسی نیز، شامل بدنه ای از دانش و فرایند حل مساله است.
علم به فهم "چرا" و "چگونگی" طبیعت کمک می کند و مهندسی به شکل دادن به جهان طبیعی برای برآورده کردن نیازهای بشری یاری می رساند.
بنابراین می توان گفت مهندسی طراحی در بستر محدودیت هاست.
به طور خلاصه تکنولوژی ضرورتاً علم و مهندسی را در بر می گیرد.
اما خود تکنولوژی حداقل در پنج معنی زیر به کار می رود:
1) تکنولوژی به عنوان اشیاء:
ابزارها، ماشین ها، جنگ افزارها و ...
2) تکنولوژی به عنوان دانش:
فرایند دانش – چگونگی که پشت اختراعات فنی جدید است.
3) تکنولوژی به عنوان فعالیت:
اینکه چگونه افراد روشها، مهارتها، روندها را به کار می برند.
4) تکنولوژی به عنوان فرایند:
با یک نیاز شروع شده و با یک راه حل پایان می یابند.
5) تکنولوژی به عنوان نظامهای فنی – اجتماعی:
استفاده هایی ترکیبی از انسانها و وسایل برای حل مسائل.
تعریف تکنولوژی ...
technology
از نظر لغوی، دانش فن (تکنولوژی) را می توان شامل فنونی دانست که توصیف، تاریخ، فلسفه، فنون و چگونگی تجسم و شکل گیری، نقل مکان و تکامل فعالیت های فنی را در بر می گیرد.
«دانش فن» در مقابل «فن» به معنی یک تجربه مبتنی بر قوانین غیرمستقیم، (سیستمی) قرار می گیرد که بیشتر با تفحص و تجسم بلافاصله واقعیت به دست می آید تا با یک تجربه متفکرانه.
در نتیجه «دانش فنی» عبارت است از شناختن سازمان یافته و شکل گرفته فنون، در صورتی که در اصطلاح معمول، ندرتاً وجه تمایز بین این دو رعایت می شود و همواره «دانش فنی» جایگزین «فن» شده است.
«دانش فنی» در اصل، ترجمه کلمه تکنولوژی می باشد که ریشه انگلیسی دارد و ترکیبی است از دو کلمه لاتین تکنو به معنی فن و لوژی به معنی مطلق یا دانش.
«دانش فن» را می توان ویژگی ها یا فوت و فن انجام دادن یک فعالیت تولیدی نیز دانست که بیشتر شامل اطلاعات است تا ماشین آلات.
تکنولوژی تشکیل شده است از :
1- تکنولوژی متبلور شده در دست و ذهن انسان به صورت نیروی متخصص و کاربردی.
2- تکنولوژی متبلورشده در ابزار تولید
3- تکنولوژی مکتوب به صورت نوشته های علمی و اسناد و مدارک و طرح و نقشه و …
برای دستیابی به تکنولوژی، لازم است بر مجموع عوامل تشکیل دهنده آن دست یابیم.
تکنولوژی، مفهومی بسیار وسیع تر از ماشین آلات و تجهیزات دارد و انواع و اجزای گوناگونی را در بر می گیرد.
چون عملیات یک مجموعه بر هم اثر می گذارند، لذا انواع تکنولوژی های مورد استفاده در مجموعه، بر نتایج حاصل از یکدیگر اثر می گذارند و هماهنگی بین این تکنولوژی ها لازم است تاسازمان به کارآیی و اثربخشی مطلوب دست یابد.
پیشرفت نامتناسب در یک جزء از اجزای یک تکنولوژی ، به علت ناهماهنگی با اجزای دیگر موجب کسب نتیجه دلخواه نمی شود.
بقا و رشد یک مؤسسه به «توان رقابتی» آن مؤسسه در انجام فعالیت های خود و ایجاد مازاد بستگی دارد.
توان رقابتی موسسه نیز به تکنولوژی های مورد استفاده اش بستگی دارد.
بنابراین تکنولوژی و پیشرفت تکنولوژی های مهم در فعالیت های یک مؤسسه کلید موفقیت آن مؤسسه است.
هر چقدر یک تکنولوژی در ایجاد مزیت رقابتی در یک مؤسسه مهم تر باشد، توسعه، آن تکنولوژی برای موسسه از اهمیت بیشتری برخوردار است.
و برعکس، اگر یک تکنولوژی در افزایش توان رقابت و ایجاد مزیت برای یک مجموعه مؤثر نباشد، پیشرفت آن برای آن مجموعه ارزشی ندارد و لذا به طور مستمر از طرف آن مجموعه حمایت نمی شود.
برنامه ریزی و اولویت بندی برای توسعه و پیشرفت تکنولوژی یک مجموعه باید با توجه به نقش و اهمیت فعالیت ها در ایجاد توان رقابتی در مجموعه انجام شود تا توسعه تکنولوژی به بهبود راندمان در انجام آن عملیات و افزایش مازاد تولیدی توسط مؤسسه منجر شود و امکان تخصیص منابع بیشتری برای توسعه های بعدی تکنولوژی را فراهم آورد.
• تکنولوژی، جهان امروز را یکپارچه کرده است.
• تکنولوژی کامپیوتر، انقلابی در سیستم های تولید ایجاد کرد، به این معنی که بشر از تولید محصول واحد، دسته ای و انبوه به تولید قابل انعطاف رسید.
از نظر لغوی، دانش فن (تکنولوژی) را می توان شامل فنونی دانست که توصیف، تاریخ، فلسفه، فنون و چگونگی تجسم و شکل گیری، نقل مکان و تکامل فعالیت های فنی را در بر می گیرد.
«دانش فن» در مقابل «فن» به معنی یک تجربه مبتنی بر قوانین غیرمستقیم، (سیستمی) قرار می گیرد که بیشتر با تفحص و تجسم بلافاصله واقعیت به دست می آید تا با یک تجربه متفکرانه.
در نتیجه «دانش فنی» عبارت است از شناختن سازمان یافته و شکل گرفته فنون، در صورتی که در اصطلاح معمول، ندرتاً وجه تمایز بین این دو رعایت می شود و همواره «دانش فنی» جایگزین «فن» شده است.
«دانش فنی» در اصل، ترجمه کلمه تکنولوژی می باشد که ریشه انگلیسی دارد و ترکیبی است از دو کلمه لاتین تکنو به معنی فن و لوژی به معنی مطلق یا دانش.
«دانش فن» را می توان ویژگی ها یا فوت و فن انجام دادن یک فعالیت تولیدی نیز دانست که بیشتر شامل اطلاعات است تا ماشین آلات.
تکنولوژی تشکیل شده است از : 1- تکنولوژی متبلور شده در دست و ذهن انسان به صورت نیروی متخصص و کاربردی.
2- تکنولوژی متبلورشده در ابزار تولید 3- تکنولوژی مکتوب به صورت نوشته های علمی و اسناد و مدارک و طرح و نقشه و … برای دستیابی به تکنولوژی، لازم است بر مجموع عوامل تشکیل دهنده آن دست یابیم.
تکنولوژی، مفهومی بسیار وسیع تر از ماشین آلات و تجهیزات دارد و انواع و اجزای گوناگونی را در بر می گیرد.
پیشرفت نامتناسب در یک جزء از اجزای یک تکنولوژی ، به علت ناهماهنگی با اجزای دیگر موجب کسب نتیجه دلخواه نمی شود.
بقا و رشد یک مؤسسه به «توان رقابتی» آن مؤسسه در انجام فعالیت های خود و ایجاد مازاد بستگی دارد.
بنابراین تکنولوژی و پیشرفت تکنولوژی های مهم در فعالیت های یک مؤسسه کلید موفقیت آن مؤسسه است.
هر چقدر یک تکنولوژی در ایجاد مزیت رقابتی در یک مؤسسه مهم تر باشد، توسعه، آن تکنولوژی برای موسسه از اهمیت بیشتری برخوردار است.
و برعکس، اگر یک تکنولوژی در افزایش توان رقابت و ایجاد مزیت برای یک مجموعه مؤثر نباشد، پیشرفت آن برای آن مجموعه ارزشی ندارد و لذا به طور مستمر از طرف آن مجموعه حمایت نمی شود.
برنامه ریزی و اولویت بندی برای توسعه و پیشرفت تکنولوژی یک مجموعه باید با توجه به نقش و اهمیت فعالیت ها در ایجاد توان رقابتی در مجموعه انجام شود تا توسعه تکنولوژی به بهبود راندمان در انجام آن عملیات و افزایش مازاد تولیدی توسط مؤسسه منجر شود و امکان تخصیص منابع بیشتری برای توسعه های بعدی تکنولوژی را فراهم آورد.
• تکنولوژی، جهان امروز را یکپارچه کرده است.
• تکنولوژی کامپیوتر، انقلابی در سیستم های تولید ایجاد کرد، به این معنی که بشر از تولید محصول واحد، دسته ای و انبوه به تولید قابل انعطاف رسید.
نقش مدیریت در افزایش سطح تکنولوژی مدیریت هر مجموعه با تدوین هدف ها، تنظیم برنامه ها و تخصیص منابع، سازماندهی، تامین و پرورش نیروی انسانی، ایجاد انگیزش و رهبری و سرانجام، نظارت و ارزیابی فعالیت های یک مجموعه در بقا و رشد و تحول آن مجموعه نقش اساسی دارد.
تکنولوژی و پیشرفت هدفمند آن، که از عوامل مهم بقا و رشد یک مجموعه است، نیز تحت تأثیر نقش مهم و تعیین کننده مدیریت است.
نقش مدیریت در انتقال و توسعه تکنولوژی فقط در سطح بنگاه ها و مؤسسات اقتصادی، اجتماعی مهم نیست.
بلکه مدیریت در سطوح مختلف اداره جامعه در انتقال و توسعه تکنولوژی نقش دارد.
شکل شماره (9) سطوح مختلف مدیریتی را که در ارتقای سطح تکنولوژی نقش دارند نشان می دهد.
شرح نقش عمده و مهم هر یک از سطوح مزبور به قرار ذیل است : انواع استراتژی های تغییر با توجه به این که بیشتر تغییرات برنامه ریزی شده از نوع تدریجی هستند، مدیران برای سودجستن از مزایای استراتژیک می توانند در سازمان چهار نوع تغییر ایجاد کنند.
این چهار نوع تغییر در نمودار شماره 10 ارائه شده است.
آن ها عبارتند از : 1ـ کالاها و خدمات، 2ـ استراتژی و ساختار 3ـ مردم و فرهنگ، 4ـ تکنولوژی.
این عوامل بستری ارائه می کنند که می توان با توجه به چهار نوع تغییر در محیط رقابت بازار جهانی و در سطح بین المللی ایستادگی کرد.
هر شرکتی از نظر «محصولات و خدمات»، «ساختار و سیستم ها»، «کارکنان و اعضای سازمان» و «تکنولوژی»، ترکیبی خاص دارد.
به هنگام ایجاد تغییر باید نوع بازارهایی که شرکت مزبور در آن ها فعال است، مورد توجه قرار داد.
• تغییر در کالاها و خدمات.
تغییر در محصولات و خدمات مربوط به «ارائه محصولات جدید»، «تغییر در شیوه تولید» یا به طور کامل «راه اندازی خطوط جدید» تولید می شود.
معمولاً برای افزایش سهم بازار یا ایجاد بازار، دستیابی به مشتریان جدید محصولات تازه ای تولید و عرضه می شوند.
برای مثال شرکت خودروسازی «جنرال موتورز» خودرو جدیدی به نام «ساترن» تولید و به بازار عرضه کرد.
ارائه نوعی خدمت جدید در دانشگاه می تواند به صورت درس هایی بدون واحد (صفر واحدی) باشد که برای بزرگسالان ارایه می شود.
• تغییر در تکنولوژی.
این نوع تغییر در رابطه با فرایند تولید سازمان صورت می گیرد که شامل دانش، آگاهی و مهارتی می شود که مشخص کننده میزان شایستگی سازمان است.
هدف از ایجاد چنین تغییری این است که کارایی و نیز مقدار یا میزان تولید افزایش یابد.
تغییر در تکنولوژی یعنی به کارگیری روش هایی (تکنیک هایی) برای ارائه محصولات یا خدمات بهتر.
در این راستا امکان دارد شیوه های انجام کار، وسایل، ابزار، دستگاه ها یا شیوه های انجام امور تغییر کند.
برای مثال در یک دانشگاه، تغیر در تکنولوژی شامل تغییراتی می شود که در شیوه تدریس صورت می گیرد.
نمونه دیگر آن تغییراتی است که یک شرکت تولید کننده وسایل و تجهیزات هواپیمایی، ساختار خط مونتاژ خود را تغییر داد تا چراغ راهنمای هواپیماها را تولید کند مقدمه ای بر تکنولوژی و معماری فرم عبارت از هندسه و شکل اثر می باشد و عملکرد، شامل کاربری ها و بهره گیری ها در فضای معماری است.
تکنولوژی شامل فرآیند ساخت، تفکر پیرامون نحوه ساخت و مصالح، تکنیک ها و سیستم های ساختمانی می باشد.
فرهنگ و محتوا نیز در و نمایه غیرفیزیکی شامل مفاهیم و معانی مطرح شده در اجزا و کل اثر می باشد که از فرهنگ، تاریخ، اعتقادات و مبانی فلسفی جامعه و معمار نشات می گیرد.
بنابراین یکی از اصلی ترین عناصر برپاکننده هر اثر معماری، تکنولوژی است.
به نظر هیدگر ماهیت تکنولوژی نسبت خاصی است که در دورهی جدید برای بشر پیدا شده و براساس آن عالم را به نحوی خاص تلقی کرده و سامان بخشیده است.
در نظر او همین نسبت و تلقی مبنای بسط و گسترش علوم جدید بوده است.
علوم جدید موجب نشده تا این نسبت تحقق یابد و در واقع،این علوم برای تحقق آنچه ماهیت تکنولوژی مینامیم چون ابزار عمل کرده است.
لذا برخلاف آنچه معمولاً و بیهیچگونه تأمل تکنولوژی را ابزاری برای علوم جدید میگیرند، باید بگوییم این علوم جدید است که ابزار تکنولوژی، یعنی ابزار بسط و تحقق و حدوث این نسبت خاصّ انسان با اشیا شده است و نه برعکس.
در ذیل این نسبت و بینش جدید عالمی به ظهور میرسد.
این عالم- عالم تکنولوژی- چگونه عالمی است و بر چه مبنایی استوار است؟
هیدگر در مواضع مختلف، آنجا که در خصوص لوگوس سخن میگوید، اجزای عالم را به شرح بازگفته و با اصطلاحاتی غیرمتافیزیکی، شیء را توصیف کرده است.
او بیان میکند که چگونه در هر عالم نسبت بشر با شیء و تلقی او از طبیعت متفاوت است.
او از اجزای عالم با اصطلاح «چهارگانه»(49) تعبیر کرده است.
چهارگانه عبارت است از: زمین، آسمان، انسان به عنوان موجود مرگآگاه، و آنچه که هیدگر «خدایان»(50) میگوید- و شاید بتوان گفت مقصود او قریب به معنای اسما و صفات الهی در عرفان نظری ماست.
این چهارگانه، کلاً، عالم را متجلی میسازد.
بنابراین، در هر عالمی- یعنی در ذیل هر نسبتی که بشر با اشیا دارد- تلقی او از زمین، آسمان، انسان و خدا تفاوت میکند.
حال باید ببینیم در عالمی که با تکنولوژی به ظهور میرسد نسبت انسان با این چهارگانه و تلقی او از آن چیست.
در تاریخ تفکر، تلقیهای مختلفی از شیء (طبیعت، ارض) وجود داشته است.
به بیان دیگر، بسته به عالمی که ظهور داشته و نسبت و بینشی که در میان بوده است، بشر با زمینی که بر آن میزیسته نسبتهای متفاوت پیدا کرده است.
فیالمثل، تلقی یونانیان باستان از طبیعت (فیزیس) را ملاحظه کردیم و دیدیم که در نظر آنان طبیعت قوهی ابداعکنندهای است که همچون غنچهای که میشکفد، از خود برمیدمد و موجب میشود تا اشیا در هیئت ظاهریشان نمودار شوند.
مثال دیگر، نسبتی است که در دورهی جدید با زمین، طبیعت و اشیا پیدا شده است.
در این دوره همهی عالم به صورت متعلّق شناسایی ظهور میکند و همه چیز به عنوان ابژه لحاظ میشود، یعنی عالمی به ظهور میرسد که همهچیزش ابژه است.
در این صورت، انسان نیز صرفاً به صورت فاعل، یعنی فقط از حیث دانستن مطرح میشود.
در این بینش، علاوه بر اشیای مادی و عناصر طبیعی، همهی وجوه فرهنگی، هنری، ادبی و حتی ادیان آسمانی نیز جملگی به منزلهی شیء تلقی شده و به آن حیث ابژکتیو داده میشود و انسان به عنوان فاعل شناسا آن را متعلّق شناخت خود قرار میدهد.
در این بینش، عشق و مهر و صفا، حیرت و خشیت و رهبت و دیگر احوال و حقایق که حیثیت ابژکتیویته نمیپذیرند، به عنوان امور غیر قابل شناسایی قلمداد میشوند.
تلقی جدیدتری که از طبیعت و اشیا پیدا میشود در قلمرو تکنولوژی است.
در این نسبت و تلقی جدید، در عالم تکنولوژی، صرفاً دانستن و علم و طبیعت و اشیا موردنظر نیست،بلکه عمل کردن(51) و تصرف در طبیعت اشیا نیز مطرح است.
علم متوجه عمل میشود، به طوری که توانایی بر عمل، معیار علم و دانستن تلقی میشود.
در قلمرو تکنولوژی این توانایی بر عمل، رفتهرفته معنای سلطه و استیلای بر زمین و طبیعت به خود میگیرد و معطوف به قدرت تصرف در آن میشود.
پیداست که برای تحقق این سلطه و اسیتلا و امکان تصرف در طبیعت (شیء) باید طبیعت چون چیزی در دسترس و آماده برای سلطه و پیشرو نهاده شده لحاظ شود.
این تلقی پیشرونهادهشدگی و آماده برای سلطه و مصرف بودن طبیعت، چیزی است که با ماهیت تکنولوژی و در ذیل نسبت جدیدی که بشر با شیء پیدا کرده است تحقق مییابد.
ماهیت تکنولوژی نسبتی را ایجاد کرده و افقی را گشوده است که در آن طبیعت به عنوان منبع ذخیرهی موجود انرژی برای مصرف در مقابل انسان نهاده شده است: ماهیت تکنولوژی این امکان را به ما میدهد تا به نحو معینی جهان را ببینیم، به آن نظم ببخشیم و با آن نسبت برقرار کنیم.
"در قلمرو تکنولوژی" طبیعت تبدیل میشود به ذخیرهی ثابت، به منبع انرژی برای استفادهی آدمی، و خود این نحوهی نسبت برقرار کردن با جهان در یک عصر تکنولوژیک به نوبهی خود تبدیل میشود به نحوهی غالب و اصلی درک جهان.
از این دیدگاه، شیء صرفاً از جنبهی سودرسانی و کارآیی و مناسبت آن برای مصرف ملاحظه میشود.
بدینترتیب، در قلمرو تکنولوژی و در ذیل نسبت جدیدی که با اشیا پیدا میشود، از تلقی یونانیان از طبیعت (فیزیس) دور میشویم.
در این نسبت جدید، طبیعت (ارض، خاک) دیگر به عنوان قوهای که از خود برمیدمد و چون غنچه میشکفد و اظهار و ابداع دارد نیست، بلکه در افق جدیدی که در تکنولوژی گشوده میشود، طبیعت (ارض) به صرف منبع ذخایر موجود انرژی که برای مصرف در دسترس و پیشروی انسان نهاده شده مبدل میشود.
از این پیشرونهادهشدگی، هیدگر به اصطلاح گشتل(54) تعبیر میکند.
واژهشناسی این واژه نخستین بار در زبان آلمانی و توسط منتقد آلمانی، گتهلد لسینگ در مجموعه مقالات مهم وی، «دراماتورژی هامبورگی» (انتشار از سال ۱۷۶۷ تا ۱۷۶۹) استفاده شدهاست.
ارتین اسلین در تعریف درام و در پاسخ به این سوال که "درام چیست و مرز آن کدام است؟"، تعاریفی ارائه میدهد که طبق گفتهٔ خودش تعاریف دقیقی نیست ودر نهایت میگوید که برای درام تعریف جامع و مانعی نمی توان ارائه داد.
اما اسلین باوسواس و محافظه کاری زیاد عنوان میکند "هر دو هنر سینما و تئاتر زیر بنای مشترکی دارند و آن درام است." و در اثبات نظرش مثالهایی میآورد: در جهان واقعی، درام نویسان هیچ گاه به چنین جدایی خشک و نرمش ناپذیری باور نداشتهاند"(جدایی بین تئاتر و سینما) و " متنهای یکسانی باتغییرهایی کم یا زیاد در رسانههای دراماتیک به نمایش در میآید.
مثال: " چارلی چاپلین، کیتون،سی.
فیلدز و برادران مارکس از سالنهای موسیقی و نمایشهای وودویل سر برآوردند(یعنی از تئاتر مردم پسند) اورسن ولز از تئاتر پیشرو به سینما آمد.
آرتو فیلمنامه نویسی بلند پرواز بود، ژان کوکتو نمایشنامه و باله مینوشت و نیز فیلمنامه نویس و کارگردان بود.
لارنس الیویه کارش رااز تئاتر آغاز کرد و بسیاری از بهترین بازیگران سینما اینگونهاند.
ساموئل بکت نمایشنامههای تلویزیونی (و رادیویی) مینوشت.
برتولد برشت فیلمنامه نویس هالیوود بود.
هارولد پینتر یکی از بهترین فیلمنامه نویسان(و درام نویسان رادیو) است.
اینگمار برگمان یکی از بهترین فیلمهایش، مهر هفتم، رابر پایه یک نمایشنامه رادیویی خودش ساخت.
راینر ورنر فاسبیندر همنویسنده و کارگردان نمایشنامههایی در تئاتر پیشرو مونیخ بود و هم فیلمهای چند میلیون دلاری میساخت." جایگاه امروزه دراماتورژ نقش مهم و کلیدیای در یک گروه نمایشی به عهده دارد.
اما تعریف دقیق و درست از جایگاه، وظیفه و نقش دراماتورژ به شکل دقیق وروشن مشخص نیست.
اهمیت و نقش«دراماتورژ» در تئاتر ایران نامشخص و گنگ و حتی ناشناختهاست.
به طوری که متأسفانه هنوز، مرز بین فعالیت کارگردان و دراماتورژ روشن نیست«دراماتورژ» آنگونه که باید در تئاتر ایران جایگاهی ندارد، در حالی که در تئاتر امروز جهان دراماتورژ جایگاه ویژه خود را یافتهاست و تمامی گروههای مطرح، دراماتورژ را به عنوان عنصری مهم و اساسی در گروه خود میشناسند.
برابرنهاد فارسی «اصطلاح"دراماتورجی" را می توان به "نمایشنامه کاری" و"نمایشنامه شناسی" برگرداند زیرا که او ممکن است نمایشنامه نویس باشد(گروه اول) و هم نمایشنامه شناس (گروه دوم) و اغلب رویکرد نمایشنامه کار به تماشاگران"رویکردی ادبی" است.
به گفته"فرهنگ زبان وبستر" دراماتورژی از واژه یونانی«دراماتوروگییا» به معنای درامنویس آمدهاست.» نویسنده درام ـ کمدی یا تراژدی ـ را در آغاز و به معنی سنتی«دراماتورژ» میگفتند.
«مارمونتل» میگوید: «شکسپیر مهمترین نمونه یک دراماتورژ است.
کارکرد مدرن این واژه، امروزاشاره به یک مشاور ادبی و تئاتری دارد که با یک گروه تئاتری کار میکند.
با این مفهوم «لسینگ» اولین دراماتورژی است که ما میشناسیم.» لسینگ در سال ۱۷۶۷ میلادی به عنوان دراماتورژ در«تئاتر ملی هامبورگ» مسئولیت جمعآوری نقد و بررسی و تئوریهای تئاتری را به عهده میگیرد.
اودر همین سال کتابی تحت عنوان«دراماتورژی هامبورگ» مینویسد.
این کتاب شامل یک مجموعه بحث انتقادی و استتیک درباره اندیشههای تئوریک در تئاتر است.
اساساً اندیشههای مستتر در این کتاب از یکسو ریشه در سنتهای تئوریک آلمان دارد و از سوی دیگر در تمامی کارهای عملی که تا قبل از این تاریخ درارتباط با میزانسن ـ هنوز مفهوم کارگردانی در تئاتر به مفهوم امروز نبودهاست ـ وجود دارد، تحتالشعاع قرار میدهد.
واژه آلمانی این لقب«Dramitker» است که معنایی متفاوت با همین واژه در زبان فرانسه به مفهوم کسی که نمایشنامه را برای اجرا بر روی صحنه آماده میکند، دارد.
در زبان فرانسه«Dramaturg» بیشتر معنای کارگردان را میرساند، در حالی که در واژه آلمانی، منظور نمایشنامهنویس است؛ اگرچه ـ نوشتن و کارگردانی ـگاه توسط یک شخص انجام میشود.
برتولت برشت نمونه بارز آن در آلمان است.
آلمانیها از واژه «دراماتورژ» دو برداشت دارند: «الف: به کسی که نویسنده درام است.
ب: به کسی که نقش محقق مرتبط با اثر نمایشی را دارد.» «دراماتورژ» در دیدگاه برخی تئوریسینها، منتقد درون گروهاست.
فعالیت اودر یک اجرای صحنهای قابل رویت است.
حضور او در یک گروه و در کنار کارگردان ضروری است.
کار او در کنار کارگردان قابل رویت و دریافت است.
فعالیت او در همراهی با کارگردان است.
دخالت او در فضای عمومی و اتمسفر نمایشنامهاست.
او حتی میتواند به صورت پیشنهاد در کار بازیگر هم دخالتکند، ولی حفظ معنای کلی درام را هرگز فراموش نمیکند.
البته همه در نقش«دراماتورژ» متفقالقول نیستند.
با این حال، کسی هم اهمیت نقش او را در کار نفی نمیکند.
نقش او بین کارگردان و بازیگر، نقش سادهای نیست و به سادگی نمیتوان آن را هضم و درک کرد.
هنگام شکلگیری نمایشنامه، فعالیت دراماتورژ از جهاتی با مسئولیت کارگردان، همارز است.
به همین جهت گاه به غلط، او را برابر کارگردان میدانند.
در این راستا، «دیکشنری بریتانیکا» در پاسخ به پرسش «دراماتورورگ» چیست؟چنین بیان میکند: «هنر یافتن ترکیب نمایشی» یا «نمایش تماشاخانهای» «براساس این مفهوم، واژه انگلیسی«دراماتورگی»، و واژهفرانسوی«دراماتورژی»، هر دو از واژه آلمانی«دراماتورگی» استخراج شدهاند.
این واژه آلمانی توسط«دراماتیست» و منتقد آلمانی«گتهلدلسینگ» در یک مجموعه مقاله مهم با عنوان«دراماتورژی هامبورگی»که از سال ۱۷۶۷ تا ۱۷۶۹ منتشر شد، استفاده گردید.
این واژه، در اصل از ریشه یونانی«دراماتوروگیا» به معنی یک«ترکیب نمایشی» یا«کنش نمایشی» استخراج شدهاست».
انقلاب صنعتی اصطلاحی است که به تغییرات اقتصادی و تکنولوژی خاص مربوط میشود و بهطور ویژه در انگلستان در نیمهی دوم قرن هیجدهم و اوائل قرن19 روی داد.
برخیها از واژهی انقلاب صنعتی دوم یاد میکنند که آنهم مربوط به موقعیتها و پیشرفتهای انقلابگونه در عرصههای مختلف:«علمی، تکنولوژی، رشد سازمان فعالیتهای اقتصادی و صنعتی مثل کمپانیها و...، انتقال رهبری صنعتی از انگلستان به آمریکا، غلبهی طبقهی متوسط در تمدن غربی[که همان ایدهآلهای بورژوا و آزاداندیشی و ملیگرایی بود] سرمایهداری مالی، ظهور اقتصاد بینالملل، جریان وسیع اطلاعات، تعلیم و تربیت علمی [ریشه در تجربه] و...» میباشد و دورهی تاریخی آن مربوط به سالهای1848 و 1870م میباشد.
انقلاب صنعتی را نباید در دورهی خاصی از زمان بررسی کرد اگرچه همانطور که آمد آغاز آنرا شاید بتوان در انگلستان قرن18 و ریشههای ماقبل آن جستجو کرد، اما مهم ویژگیهای انقلاب صنعتی است که:«خواه در انگلستان پس از سال1760 روی داده باشد یا در ایالات متحده آمریکا و آلمان پس از سال1870، یا در کانادا، ژاپن و روسیه در عصر کنونی»شاخصههای همانندی دارد.
انقلاب صنعتی با شاخصههای اجتماعی و اقتصادی و مبانی فکریش از جمله فردگرایی و آزادی عمل بهسرعت بر تمام جهان غلبه یافت و گذشت سالها بر گسترهی جغرافیایی آن افزود:«در پایان قرن18، انقلاب صنعتی در انگستان به خوبی در حال پیشرفت بود و طی صدسال بعدی بقیهی اروپا، ایالات متحده و ژاپن را نیز فراگرفت، سایر بخشهای جهان نیز در قرن20 در این مسیر قرار گرفتند.» اغلب دانشمندان این نظام صنعتی سراسری، از جمله اسپنسر[1855م] معتقدند که«فرد فراتر از جامعه و علم فراتر از مذهب است..
زمینههای شکلگیری انقلاب صنعتی یکی از ویژگیهای انقلاب صنعتی پیشرفتهای تکنولوژیک در صنایع مختلف بود، بطوریکه تا قبل از انقلاب، روستاها و بعد از آن کارخانهها مرکز تولید و توزیع صنایع شدند، پنبه از جملهی اولین صنایع بود که در این انقلاب بهکار آمد، در منچستر انگلستان صنعت پنبه برتری جهانی داشت و این رقابت برتر با اتکا بر انحصار بازارهای مستعمرات و مناطق توسعه نیافته آغاز شده بود، اما بعد از جنگجهانی اول که هند و چین و ژاپن دست به کالاهای پنبهای زدند و دخالت سیاسی بریتانیا نتوانست راه را بر آنها ببندد وضعیت این صنعت در انگلستان افول پیدا کرد و از دلایل آن نابرابری کارایی نخریسی و بافندگی بود که باعث شد صنعت پنبه مکانیزه شود و در نتیجه سه اختراع بود که انقلابگونه این مشکل عمدهی آن زمان را حل کرد و برابری کارایی نخریسی و بافندگی را برای آنها به ارمغان آورد: 1-ماشین نخریسی تمام قاب جنی، در دههی1760 2-چارچوب آبی در سال1768 3-ماشین نخریسی غیر مداوم در دههی1780 دو اختراع اخیر بود که تولید کارخانهای را ضروری میداشت و«صنعت بافندگی با ازدیاد این دستگاهها به پیش رفت، این صنعت بنابر معیارهای قرن18، صنعتی انقلابی بود.» اغلب تغییراتی که بر روی هم انقلاب صنعتی را بوجود آورد چنین بود، تغییرات رو به رشدی در سفیدگری، رنگرزی منسوجات با فراوردههای علم شیمی و بعدها هزاران کالای صنعتی دیگر حاصل آغاز، استمرار و گسترهی انقلاب صنعتی میباشد.
انگلستان در آن عصر بهعلت برجستگیهای خاصی که در برخی عرصههای تولید کسب کرده بود، در جهان بهعنوان آغازگر انقلاب صنعتی جایگاه یافت، اگر همهی کشورهایی مثل ایالاتمتحده، فرانسه، آلمان و بلژیک تا اندازهای پیشرفت داشتند ولی آمادگی بریتانیا برای انقلاب صنعتی از سایرین بیشتر بود: «بریتانیا سرمایهای فراوان انباشت کرده بود و وسعت آن بهحدی بود که سرمایهگذاری در تجهیزات لازم برای تحول اقتصادی میسر باشد....
مسائل اساسی که امروز کشورهای توسعه نیافته که در کار صنعتیشدن هستند با آن روبرویند، برای بریتانیای قرن18، چندان دشوار نبود، حمل و نقل و ارتباطات ارزان بود، مشکلات تکنولوژی اوایل انقلاب صنعتی به آسانی حل میشد.
برای حل این مشکلات به افرادی با تواناییهای علمی تخصصی، نیازی نبود.
عوامل و عناصر انقلاب صنعتی چه عواملی در پیدایش انقلاب صنعتی نقش مهم و فعال داشت یا بطور واضحتر در چه فاکتورهایی میتوان مهمترین تفاوتهای عصر انقلاب صنعتی و ماقبل آنرا از هم تمایز داد، در یک بررسی کلی برخی از عوامل محرکهی فعال این پدیده، عبارتند از: 1- پیدا شدن فرصتهای سودجویی و تحریک غریزهی طبیعی انسانها برای برتریخواهی و نفعطلبی و بهتر زندگیکردن و تضعیف تدریجی عقاید تارکدنیایی مسیحی قرون وسطائی؛ 2- ظهور افراد سوداگر و مالجو و تدریجا ظهور افرادکارآفرین و تولیدکننده و اقدام برای بهرهبردای از فرصتها؛ 3- تجمع ثروت و پیدایش سرمایهی مازاد بر نیازهای مصرفی طبقهی سوداگر و کارآفرین؛ 4- سرمایهگذاری در وسایل کار و ابزار تولید و سرمایهگذاری بیشتر برای بهبود ابزار تولید یا ایجاد تکنولوژی تازه با هدف سود بیشتر؛ 5- بروز اکتشافات جغرافیایی، ظهور مراکز تجاری تازه، ایجاد راههای ارتباطی تازه، جابجایی قدرتهای اقتصادی صنعتی، پدیدهها و حوادث سیاسی که جملگی امکانات کسب درآمد و ثروت تازه را نوید میداد؛ 6- پیدایش و تجمع کارگر– صنعتگر در مراکز ابتدایی شهری خارج از تسلط زمینداران و اشراف فئودال(رواج شهرنشینی و پیآمدهای آن)؛ 7- آغاز جدال تقریبا مشترک طبقهی جدید(کارآفرین- کارگر- طبقهی متوسط) با ساختار سنتی قدرت و تسلط، یعنی حکومت اشرافی و فئودالی و کلیسا و تأسیسات مربوط تا رسیدن به حکومتهای ملی سراسری، استقرار مردمسالاری و دولت مردمسالار؛ 8- تحول و تکامل ابزار و تأسیسات(تأسیس دانشگاهها، پیدایش اختراعات و اکتشافات و پیشرفتهای علمی، چاپ و انتشار کتاب، روزنامههای سراسری، انجمنهای علمی، آموزش عمومی و باسوادی،احزاب سیاسی، تشکلهای حرفهای که جملگی تحول اجتماعی و فرهنگی را ایجاد کرده است.
9- تحول و تکامل ابزارها و تأسیسات اقتصادی – صنعتی(پول، بانک، بورسیه، بیمه، شرکتهای سهامی)، تشکلی(کارگری، کارفرمایی، رواج سندیکالیزم) ابزار تجارت بینالمللی، تحرک و انتقال عوامل تولید در مقیاس جهانی.
10-پیدایش جامعه صنعتی و فراصنعتی، عوض شدن همهی مفاهیم و روابط(از انقلاب صنعتی تا عصر دیجیتال) و...عوض شدن مفهوم کار، زمان و فضا.
این موارد برخی از عوامل موثر در ایجاد، استمرار و گسترش انقلاب صنعتی میباشد که تا عصر کنونی نیز از جمله عوامل پایداری و غلبهی نظام صنعتی در جهان میباشد.
نظام حاصل از انقلاب صنعتی را میتوان براحتی در بخشهای مختلف جهان مدرنیته جستجو کرد؛ هرگاه سه عنصر اصلی این نظام را در آن منطقه بیابیم، آن سه عنصر عبارتند از: 1- تقسیم جمعیت صنعتی به کارفرمایان سرمایهدار و کارگرانی که هیچ نداشتند مگر نیروی کار خود و آنرا در برابر مزد میفروختند.
2- تولید در«کارخانه» که ترکیبی است از دستگاههای تخصصی و نیروی کار تخصصی انسان و یا آنچنان که نظریهپردازان اولیه آن "دکتر آندرو اور"، توصیف میکند«مجموعهای عظیم و خودکار، متشکل از اندامهای گوناگون مکانیکی و فکری که در هماهنگی یکنواخت و پیوستهای حرکت میکنند...
و همه آنها تابع نیروی محرکی هستند که خودبخود تنظیم میشود.» 3- تسلط کردار سرمایهداران و انباشت سود بر تمامی اقتصاد و در حقیقت بر تمامی جامعه.
نکتهای که در عصر فراصنعتی و استمرار انقلاب صنعتی لازم بهطرح است صنایع اطلاعاتی و اثرات شگرف آن بر استمرار و نحوهی پیشرفت صنعتی است: «ظهور تکنولوژی اطلاعات به مثابه زیرساخت جدید یا شاهراه الکترونیکی[مطرح است.] تشبیه تکنولوژی الکترونیکی به یک شاهراه بهدلیل دو کار ویژهی مشابهی است که هر دو انجام میدهند: مرتبط ساختن مکانهای دور از هم و شتاب بخشیدن به فرایندهای تولیدی، نقش اینترنت و تکنولوژی اطلاعات در انقلاب صنعتی امروز نه بهعنوان فراوردهی صنعتی پیشرفته بلکه خود نموداری از انقلاب صنعتی عصر کنونی و در فرایند آن نقش ایفا میکند.» اگر کمی فراتر رویم انقلاب صنعتی امروز با صنایع اطلاعاتی پیشرفته تعریف شده و نقش این انقلاب با نقش و کارکرد جهان اینترنت و اطلاعات در ارتباط است، ارتباطی ناگسستنی که در چرخههای تولید دخیل است:«تلقی تکنولوژی اطلاعات بهعنوان یک فراورده و یک فرایند، نه تنها جایگاه جدیدی را در چرخه تولید برای آن ایجاب میکند، بلکه یکپارچگی کارکردی میان مراحل تسسل تولید را نیز تسهیل میکند.
دوران مدرن یا مدرنیته (به انگلیسی: modernity) به جامعهٔ جدید (مدرن) اطلاق میشود.
مدرنیته دورهای تاریخی است که بین سالهای ۱۶۳۰ میلادی تا ۱۹۴۰ را در بر دارد و واجد جنبشهای متعدد فرهنگی و عقلانی است.
البته یورگن هابرماس فیلسوف مدافع مدرنیته بر این باور است که مدرنیته پروژهای ناتمام است و هنوز به آخر نرسیدهاست.
به شکل کلی میتوان منظور از مدرنیته را جامعهٔ مدرن دانست.
از نظر تاریخی، دوران مدرن با دورهٔ رنسانس آغاز شده و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایدهآلیسم آلمانی به عنوان گفتار کلیدی غرب تحکیم میشود.
از ویژگیهای این دوران می توان به این موارد اشاره نمود[۱]: در این دوره فردیت اعتلا یافته و سنت نقد میشود.
در این دوره فرد خودمختار با ظهور یا ظهور به شکل سوژهٔ دکارتی خود را ارباب و مالک طبیعت اعلام میکند و به مفهوم پیشرفت و بینش فعلی از تاریخ ارزش و بها میدهد.
آگاهی فرد از فردیت خود جدایی دین از دولت تاکید بر آزادیهای فردی افسونزدایی از جهان تأکید بر علم گالیلهای و نیوتونی همراه با انقلابهای علمی و صنعتی در غرب دوران عقل ابزاری - به معنای تسلط انسان بر طبیعت و انسان از طریق به کارگیری علم و تکنولوژی عقل انتقادی - به معنای تأکید بر سوژهٔ خودمختار که شناسندهٔ خود و جهان است و برآزادیهای فردی خود تأکید میکند.
همچنین دوران مدرن در رویدادهای تاریخی چون انقلاب آمریکا و فرانسه و دو اعلامیهٔ استقلال امریکا و اعلامیهٔ حقوق بشر و شهروند ۱۷۸۹ فرانسه تجلی مییابد.
میتوان گفت که چهار معنای اصلی از مدرنیته وجود دارد مدرنیتهٔ سیاسی: که در قالب مفهوم مدرن از دموکراسی و حقوق شهروندی شکل میگیرد.
مدرنیتهٔ علمی و تکنولوژیک: که نتیجه آن گسست معرفتی با کیهانشناسی ارسطویی، ایجاد علم جدید، انقلاب صنعتی و تکنولوژی مدرن است.
مدرنیته زیباییشناختی: که از رابطه جدید انسان با زیبایی و مفهوم جدید ذوق و سلیقه نشأت میگیرد.
مدرنتیهٔ فلسفی: مدرنیته به معنای آگاهی سوژه فردی از طبیعت و سرنوشت خود و قرار دادن این سوژه به منزلهٔ پایه و اساس تفکر و اندیشه بازتاب انقلاب صنعتی در بازتاب عملکرد انقلاب صنعتی، سه طیف یا دیدگاه وجود دارد: برخی از طرفداران نظام حاصل از انقلاب صنعتی میان جنبههای اجتماعی و جنبههای فنی این نظام تفاوتی قایل نیستند و این نظام را بهجهت پیشرفت و توسعه روزافزون صنعت و تکنولوژی میستایند.اما برخی آسیبدیدگان این نظام یا افراد متوجه به این طیف گسترده در نظام صنعتی هر دو جنبهی اجتماعی و فنی انقلاب صنعتی را منفی و بحرانزا معرفی میکنند.
گروه دیگر صنعتگری را از سرمایهداری جدا میکنند، از نظر اینها انقلاب صنعتی و پیشرفت فنی را بهعنوان عاملی که میتوانست دانش و فراوانی برای همگان ارمغان آورد، پذیرفته اما مشکل سرمایهداری آنرا بهعنوان عامل پیدایش بهرهکشی و بینوایی رد میکنند.
باید توجه داشت که امروز در عصر حاضر، صنعت، رفاه و وحشت را در نظام صنعتی و در کل جهان به ارمغان میآورد، انقلاب علوم و تکنولوژی در این عصر، نه تنها منجر به اکتشافات شگفتی بهسود انسان شده است، بلکه سلاحهای بسیار وحشتناکی نیز بهبار آورده است، که نه تنها میتواند بشریت را از میان بردارد، بلکه قادر است، که هرگونه مظهر حیات و نمونههای هستی را در کرهی زمین از میان ببرد.
ایران در فراز و نشیبهای انقلاب صنعتی انقلاب صنعتی در عصر حاضر در بسیاری از صنایع اقتصادی، کشاورزی، نظامی و...بروز پیدا کرده است و گسترهی آن جهانی شده است.
جمهوری اسلامی ایران علاوه بر اینکه مصرفکنندهی غالب این صنایع است خود در تولید صنایع کارآمد و تکنولوژی پیشرفته نقش داشته است.
رشد و پیشرفت صنعت هستهای در کشور ایران باعث شده است که رقیب جدی برای معدود کشورهایی که به فناوری هستهای دست یافتهاند باشد.
نانو تکنولوژی و پیشرفت انقلابگونهی ایران در این صنعت یک مثال خوبی در اینباره است:«توسعه مستمر در الکترونیک و الکتروپتیک برای تکنولوژی اطلاعات، ساخت و تولید مواد با کارآیی بالا و هزینهی نگهداری پایینتر، کاربردهای دفاعی، فضایی و زیست محیطی و پیشرفتهای شتابان بیوتکنولوژی در پزشکی، مراقبتهای بهداشتی و کشاورزی از ویژگیهای شگفتانگیز موجود در نانو تکنولوژی بوده و بازگشت اقتصادی و اجتماعی از دیگر تحولات این پدیده است.
چنین پیشرفتهای مشخص و کارآیی مواد و تغییر در الگوی شناخت جرقهی یک انقلاب صنعتی خواهد بود.