از اواخر دهه 60 و اوایل دهه1970 یکسری ایراداتی به رئالیست ها وارد گردید که آنها نتوانستند به نوعی جوابگوی مسائل مطرح شده باشند که می توان به موارد ذیل اشاره کرد :
1- وارد شدن جنگ سرد در اوایل دهه1980 به مرحله نوینی از رقابت تسلیحاتی میان شرق و غرب.
2- وجود بازیگران متعدد در عرصه بین الملل علاوه بر دولت و تاثیر آنها بر نظام بین الملل.
3-قدرت صرفا جنبه نظامی نیست ،با توجه به شکست آمریکا در جنگ ویتنام با وجود قدرت نظامی مطرح.
4- شکل گیری قدرت های اقتصادی جدید مثل المان و ژاپن.(قوام:1384،ص 84) در حالی که نئورئالیست ها خیلی از ویژگی های واقع گرایی کلاسیک را به ارث برده اند ولی تفاوت های زیادی نیز با نظریه مادر دارند.در عوض شباهت و نزدیکی زیادی با نئولیبرالیسم ها دارند.
تفاوت میان نئو رئالیسم و رئالیسم:
1- رئالیست ها معتقدند که دولت تنها بازیگر اصلی در نظام بین الملل است، ولی نئو رئالیست ها معتقدند که علاوه بر دولت ،سایر بازیگران نظیر سازمان ها بین المللی و نهاد های غیر دولتی نیز نقش دارند و همانند نئولیبرالیسم ها معتقد به بازیگران مختلط هستند.
2- رئالیست ها بر این عقیده هستند که سرشت انسان ها بد است و همین ماهیت بد باعث جنگ می شود،ولی نئو رئالیست ها و در راس آنها والتز معتقد است که به خاطر سرشت بد انسان وسیاست قدرت نیست بلکه این ساختار سیستم بین الملل است که آنان را بدان سمت سوق می دهد.(رابرت جکسون:1385،ص 74)
3- سطح تحلیل رئالیست ها خرد(دولت) و سطح تحلیل نئو رئالیست ها کلان(ساختار نظام بین الملل)است.
4- رئالیست ها معتقدند که مدیریت سیستم بین الملل بر اساس قدرت آگاهانه وبا برنامه ریزی صورت می پذیرد ،ولی نئو رئالیست ها بر خلاف رئالیست ها بر این عقیده هستند که سیستم بین الملل به صورت خودکار توسط قدرت های بزرگ اداره خواهد شد.
5- رئالیست ها معتقد به ساختارهای عینی و بدنبال منافع ملی و امنیت ملی هستند و رهبران دولت ها در اداره سیاست خارجی شان با توجه به ضرورت های منافع ملی عمل می کنند ، ولی نئو رئالیست ها معتقدند که دولت ها خود به خود به سمت منافع ملی حرکت می کنند و احتیاج به برنامه ریزی نیست .زیرا رهبران دولت ها همواره به طور خودکار منافع ملی را تعقیب می کنند.
6- نو واقعگرایی والتز بسیار کمتر از واقعگرایی کلاسیک شیلینگ به دیپلماسی و هنر سیاست می پردازد. .(رابرت جکسون:1385،ص 115-117)
7- برخلاف رئالیست ها که بهره گیری از زور را یکی از مختصات طبیعی سیاست بین الملل می دانند،.نئورئالیست ها تمایل چندانی به استفاده از زور نشان نمی دهند و توجه به همکاری دارند. (قوام:1384،ص 89)
نوواقعگرایی با تکیه بر روش های علمی،درصدد تبیین روابط بین الملل هستند.همچنین بر قابلیت های نابرابر دولت ها و ساختار آنارشیستی سیستم دولت اشاره داشته و به مطالعه روابط قدرت های بزرگ می پردازند و معتقدند که این روابط مهمترین پیامد ها و نتایج را برای سیاست بین الملل در بر خواهد داشت.(رابرت جکسون:1385،ص 135)
بنا بر این نو واقعگرایان سطح تحلیل را نظام بین الملل قرار می دهند و معتقدند که ساختار نظام بین الملل نوع و قواعد بازی را مشخص می کند. در این راستا آنچه در درون دولت ها می گذرد اهمیت نداشته ونمی تواند بر ایدئولوژی و رژیم حاکم تاکید داشت بر این اساس سیاست خارجی همه دولت ها تحت تاثیر عوامل سیستمیک مانند توپ های بیلیارد قرار دارد. (قوام:1384،ص 85)
در چهار چوب نئو رئالیست ها دولت ها به دو دسته مساعی داخلی و مساعی خارجی تقسیم می شوند:
1- مساعی داخلی:در راستای افزایش توانایی های اقتصادی ،نظامی و توسعه استراتژی هوشمندانه است.
2-مساعی خارجی:که به تقویت اتحاد های خودی و یا تضعیف اتحاد های طرف مقابل می انجامد. (قوام:1384،ص 88)
نو واقعگرایان بر فایده نسبی تاکید می کنند.در این روند دولت ها سعی می کنند تا آنچه را که تحصیل می کنند، در مقایسه با رقیبانشان مورد ارزیابی قرار دهند.با وجود آنکه نوواقعگرایان به نوسانات در هدف های دولت اعتقاد دارند،منکر هوسبازی رهبران سیاسی و مبارزات و رقابت های بروکراتیک که باعث تغییر در هدف ها می شود ،نیستند. نئو رئالیست ها معتقدند که که در نظام بین الملل یک فشار سیستماتیک وجود دارد که این فشار سیستماتیک باعث می شود که تمامی دولت ها با تمام ویژگی ها و توانایی ها که دارند ، همگی تحت تاثیر این فشار سیستماتیک قرار گیرند. و باعث شود که در یک مسیر که همان منافع وامنیت ملی است حرکت کنند.