u.f.o چیست؟
صبح روز 28 نوامبر سال 1954 گوستاو گونزالس و کمکش خوزه پونس در یک کامیون کاراکاس را به مقصد پتاره که حدود بیست دقیقه با هم فاصل دارند را ترک کردند. ساعت 2 بعد از نیمه شب بود، به استناد شهادت ( با قسم به انجیل) آنها که بعدا در بایگانی پلیس ضبط شد، این دو مرد پس از پیمودن یک سوم راه به پیچ تندی رسیده و دیده بودند که راهشان توسط یک شئی نیمکرهای درخشان که حدود 4 یا 5 پا از جاده فاصله داشت و بحالت معلق بود ، مسدود شده است.
گونزالس و پونس از کامیون پیاده شدند تا از نزدیک این وسیله نقلیه غیر عادی را ببینند. گنزالس این اشتباه را که که یک مرد کوچک را که به طرفش میدوید، گرفت. او بعدها به پلیس گفت که میخواست آن مرد را بعلت سد کردن معبر تسلیم قانون کند و اضافه کرد که از سبکی وزن آن دچار تعجب شده بود، چون به تخمین او بیش از 35 پوند وزن نداشت. او شرح داد که مرد کوچک جز یک پارچه که کمرش را میپوشاند چیز دیگری بر تن نداشت و رنگ پوستش تیره و بدنش پوشیده از موهای زبر و کوتاه بود.
گونزالس ضربهای بیش از حد تحملش دریافت کرد. او 15 پا آنطرفتر به زمین برخورد کرد. پونس به طرف مقر پلیس که یک چهار راه آن طرفتر بود دوید و همانطور که میدوید مشاهده کرد که دو موجود انسان نمای کوچک به طرف سفینه درخشان میدوند ... . در حالی که مقداری گیاه که ظاهرا از ریشه کنده بودند را نیز با خود حمل میکردند. گونزالس که از سقوطش خون آلود و نیمه هوشیار بود، وقتی دید موجود کوچولو به طرفش میآید چاقویش را از جیبش خارج کرد و ضربهای به شانه آن موجود زد، ولی چاقو بدون اثر برگشت و چیزی به گونزالس اصابت کرد ... .
در هر صورت او موفق به فرار شد و در حالی که تلو تلو میخورد به طرف مقر پلیس حرکت کرد. وقتی آن دو مرد داستانشان را برای پلیس تعریف کردند با این ظن مواجه شدند که مست هستند، ولی آزمایشهای پزشکی هم نشان دادند که این دو مرد نه تنها مست نیستند بلکه در سلامت کامل روانی هستند و فقط دچار کمی شوک شدهاند. به آنها آرام بخش خورانده شد و قبل از شهادت و قسم به آنها اجازه داده شد کمی استراحت کنند.
تأییدیه قصه عجیب آنها از منبع غیر منتظره دیگری هم آمد. دو روز بعد از حادثه ، یکی از پزشکان عمومی که آن دو را مورد معاینه قرار داده بود، اقرار کرد که وقتی ار یک عیادت اضطراری به خانهاش باز میگشته است شاهد این برخورد عجیب بوده است، او آنقدر که وقوع حادثه برایش محرز شود صبر کرده بود تا مبادا در گیر یک تبلغات ناخاسته شود. ولی بخاطر ماهیت و اهمیت مشهود قضیه ، تصمیم گرفت در صورتی که مقامات کاراکاس هویت او را مخفی نگاه دارند به تصدیق گفته آن مردان بپردازد. این تنها مورد از این که در ونزوئلا منشأ گرفته باشد نبود. چرا که آمریکای جنوبی صحنه ملاقاتهای بیشماری توسط اشیاء پرنده ناشناس بوده است.
گزارش 2: هشت دایره حیات همچون زمین
تاریخ: سال ۱۹۸۴ ِِاسم: خوزه هایچین ِِِِ ِ مکان: برزیلِ ِ ِرویداد: برخورد نزدیک از نوع سوم
(خوزه هایچین) کارگر نقشه بردار با عده ای از کارگران مشغول کار بود که ناگهان مشاهده کرد که یک سفینه مدور فلزی شبیه بشقاب ، به رنگ خاکستری و سفید در محوطه کارخانه فرود آمد.
به محض اینکه سفینه به زمین نشست صدای سوت عجیب و ناراحت کننده ای از آن خارج شد و همه کارگران پا به فرار گذاشتند! به جز خود (هایچین) که بهت زده سر جای خود ایستاده بود
به گفته ی او سفینه فضایی در حدود 5/4 متر عرض داشت و روی پایه های منحنی شکلی بر روی زمین فرود آمده بود.پس از فرود ،3 پیکر شبیه انسان از آن خارج شدند.قد آنها بلندتر از آدمهای معمولی بود و حدود 2متر و 10 سانتیمتر ارتفاع داشتند.تمام سر و بدنشان به وسیله لباسهای پف دار شفافی پوشیده شده بود.هر سه دارای کله های بزرگ و گرد بودند، چشمانی درشت داشتند و بر صورت آنها هیچ مویی نه در ابرو و نه در سر و ریش وسبیل دیده نمی شد! ولی با وجود این (هایچین) آنها را خوش قیافه تشخیص داده بود.موجودات فضایی چند بار دور (هایچین) گشتند و 8 دایره روی زمین رسم کردند و نشان دادند که هفتمین دایره خانه و محل زندگی خودشان است که سیاره ای دیگر در آسمان است.
آنها خیلی سعی کردند (هایچین) راراضی کنند که با آنها سوار بر سفینه شده و با هم به فضا بروند ولی او زیر بار نرفت و با وجود دعوتهای مکرر آنها سوار سفینه نشد...* اگر من جای او بودم سوار می شدم و هیچ وقت هم بر نمی گشتم...شما چطور؟*
در تمام این مدت (هایچین) بی حرکت در جای خود ایستاده بود و آنها را نگاه می کرد بدون آنکه قادر باشد دست یا پای خود را تکان دهد و یا فریاد کشیده و کمک بخواهد...گویی توسط آنها هیپنوتیزم شده است!
موجودات غریبه مهربان گاهی برای جلب توجه (هایچین) دست به کارهای عجیب و غریب هم می زدند..مثلا جفت می زدند و به هوا می پریدند و یا سنگهای غول پیکر را از زمین بلند می کردند و به اطراف پرت می کردند...اما با همه اینها (هایچین) دعوتشان را نپذیرفت و آنها وقتی از موافقت او نا امید شدند بدون اینکه دست به تهدید و یا خشونت بزنند سوار بر سفینه خود شدند و به آسمان صعود کردند و ناپدید شدند...قابل ذکر است که دوستان و همکاران (هایچین) از جایی که در آن پنهان شده بودند شاهد همه چیز بودند و بعدا همگی صحت این گزارش را تایید کردند.