در سلسله مراتب تحول، دوره سالمندی مرحله نهایی قلمداد میشود.
به نظر میرسد برخی ویژگیهای کمال مانند پختگی و خردمندی در دوره سالمندی به حد اعلای خود میرسند.
اما از سوی دیگر میدانیم که با گذر از دوره میانسالی و ورود به دوره بزرگسالی و سالمندی، ضعفهایی نیز در فرد عارض میشوند.
با این وصف اینکه آیا سالمندی همراه با پختگی است و یا آنکه سالمندی ضعف عمومی را در پی دارد، میتواند تضادی را ایجاد نماید.
آیا به راستی سالمندی همواره از دست دادن و افت تواناییهاست یا آنکه همراه با برخی از دستدادنها و افتها، اکتسابها و تواناییهایی نیز بروز مییابد؟
اگر به محیط اطراف خود نگاهی گذرا داشته باشیم، سالمندانی را میبینیم که همچنان در این دوره، مولد، سالم، خوشفکر، سرزنده و شاداب هستند، اما عدهای دیگر وابسته و غیرفعال یا مانند بیماران مبتلا به آلزایمر دچار فراموشی شده و حتی نزدیکترین افراد خود را نیز نمیشناسند.
این میتواند برای اکثر افراد نوجوان، جوان و میانسال جذاب باشد که چنانچه شانس ادامه حیات داشته باشیم، چه نوع سالمندی در انتظارمان است؟
آیا ما نیز سالمندی مولد، فعال، سالم خواهیم شد؟
یا آنکه با ورود به سالمندی، دورهای از ضعف، بیماری و طرد اجتماعی را تجربه خواهیم کرد؟
آیا رسیدن به هر یک از این دو قطب سالمندی نتیجه محتوم و از پیشتعیینشدهای که باید منفعلانه انتظار آنرا کشید یا آنکه میتوان نتیجه کار را براساس دخالتها و دستکاریهای عوامل و متغیرهایی تغییر داد؟
آیا بیماریی مانند آلزایمر با تبعاتی که دارد، تنها نتیجه یکسری عوامل ژنتیکی میباشد و هیچ راه مبارزهای با آن وجود ندارد؟
اگر اینچنین است پس چرا در طی سالهای اخیر که جوامع به سمت صنعتیشدن پیش رفته و انواع استرسها و فشارها بر فرد وارد میشود، رقم این بیماری به شدت بالا رفته است، به طوریکه در مجله پزشکی لانست عنوان شده در هر 7 ثانیه 1 نفر در دنیا به این بیماری دچار میشوند.
حدود نیم قرن است که سازمان بهداشت جهانی بر روی مسئلهای به عنوان پیشگیری از بیماریها در حفظ سلامت سالمندان کار میکند و از سال 1982، سالی که سازمان ملل متحد کنگره جهانی خود را در وین پیرامون مشکلات بهداشت سالمندان برپا نمود این مسئله به صورت چشمگیرتری مورد توجه قرار گرفت.
(رستگارپور، 1378)
مجمع عمومی سازمان ملل متحد به منظور پذیرش جمعیت عظیم سالمندان در قطعنامه شماره 4715، سال 1999 را به عنوان سال جهانی سالمندان نامید.
علیرغم آنکه توجه به مسائل سالمندان در حوزه پزشکی قدمت طولانی دارد اما رشد فزاینده و شتابان جمعیت سالخورده در سالهای اخیر و تاثیر عمیقی که این پدیده بر شرایط اقتصادی- اجتماعی دارد، زمینه نگرشهای چندجانبهای همچون نگرش اجتماعی و روانشناختی را فراهم کرده است.
فصل اول
طرح مسئله
پیشرفت چشمگیر در علوم پزشکی، بالا رفتن سطح بهداشت جامعه و امکانات زیستی، کاهش مرگ و میر و تولد میانگین عمر بشر را بالا برده است.
امروزه متوسط عمر در بعضی از کشورهای پیشرفته به بیش از 85 سال رسیده است.
(سیام، 1380).
افزایش سن کارکرد دستگاههای مختلف بدن را دچار اختلال میکند و این دگرگونی موجب عزلت و گوشهنشینی در سالمندان میشود.
زیرا به خاطر ضعف جسمانی نسبت به دیگران احساس ناامنی کرده و دوری گزیدن را بر حضور در اجتماع ترجیح میدهند.
همچنین تغییرات روانی نظیر کاهش حافظه، هوش، ضعف گیرنده تمایل سالمندان به حفظ خاطران گذشته را بیشتر میکند و از آن یک مکانیسم دفاعی میسازد که سالمند را از روزگار بحرانی دوران سالخوردگی به دنیای مطلوب گذشته میکشاند.
(انجمن آلزایمر ایران، 1382)
از جمله بیماریهایی که معمولاً در سن بالای 60 سال بعضی از افراد به آن مبتلا میشوند، بیماری آلزایمر میباشد.
آلزایمر یک بیماری پیشرونده (Progressives) و تحلیل برنده (Degenerative) است که به مغز آسیب میرساند و حافظه، ذهن و رفتار فرد را دچار اختلال میکند.
بیماری آلزایمر معمولا بین 50 تا 60 سالگی آغاز میشود.
اگر چه موارد نادری نیز دیده شده است که بیمار جوانتر است.
علائم بیماری آلزایمر و سرعت پیشرفت آن از شخصی به شخص دیگر به شدت متفاوت است.
هر بیمار به گونهای متفاوت این بیماری را تجربه میکند.
با این حال بعضی از نشانهها آنقدر در تمام موارد دیده شده است که میتوان آنها را نشانههای مشخص این بیماری نامید.
بیماری آلزایمر نتیجه یک اختلال آرام و پیشرونده مغزی و بدنی است که نشانههای آن در آغاز محسوس نیست به طوری که خود بیمار و اطرافیانش تا مدتها متوجه هیچامر غیرطبیعی نمیشوند، تا اینکه حافظه را در برگیرد.
درک زمان و مکان، تکلم، استدلال و قضاوت نیز مختل میگردد.
به همراه آن اختلالات حرکتی- پرخاشگری بیاختیاری ادرار و مدفوع بیمار را به از دست دادن استقلال کامل و وابستگی به دیگران میکشاند.
از طرفی کوچکتر شدن خانوادهها به خصوص در شهرهای پرجمعیت و کلان شهرها به ویژه تهران که ناشی از ضرورت کار تمام وقت بیشتر اعضا در خارج از منزل است.
و بالا بودن سرسامآور هزینههای زندگی و مسکن منجر به کوچکتر شدن فضای زندگی و کمشدن اوقات فراغت میشود.
که همه این عوامل باعث ایجاد مشکلاتی در نگهداری سالمندان به خصوص افراد مبتلا به آلزایمر شده است.
به نظر میرسد سالمندان به دلیل کهولت و کاهش تواناییهایشان و هماینکه از اقشار آسیبپذیر جامعه محسوب میشوند.
بایستی تحت توجه و حمایتهای لازم قرار گیرند و نیازهای آنان در ابعاد جسمی، اجتماعی و روانی ارزیابی و بررسی شود.
با توجه به مطالب بالا، با انجام این پژوهش درصدد هستیم یکسری ویژگیهای خانوادگی و اجتماعی سالمندان مبتلا به آلزایمر را با سالمندان عادی مقایسه نماییم و به این نتیجه برسیم که آیا غیر از عوامل ژنتیکی، عوامل دیگری در ابتلا به این بیماری میتوانند دخیل باشند؟
هر چند که با تحقیقات جامعهشناختی ما نمیتوانیم به نتایج قطعی دست یابیم و نتایج را به کل جامعه تعمیم دهیم اما میتوانیم یکسری از تفاوتهایی که بین ویژگیهای خانوادگی و اجتماعی این سالمندان با سالمندان عادی وجود دارد را دریابیم.
انگیزه پژوهشگر:
توجه به مسائل سالمندان در حوزه پزشکی قدمت طولانی دارد اما با وجود رشد فزاینده جمعیت سالخورده در سالهای اخیر و تاثیر عمیقی که این پدیده بر شرایط اجتماعی- اقتصادی داشته است تحقیقات جامع و گسترده که به ابعاد اجتماعی و روانشناختی سالمندان توجه داشته باشد صورت نگرفته است.
لذا با بررسی مطالب و منابع مربوط به سالمندی بیماری آلزایمر و همچنین آشنایی با انجمن آلزایمر ایران و گفتگوی مستقیم با افراد مبتلا به آلزایمر و خانوادهها، انگیزهای ایجاد گردید تا در خصوص بررسی مسائل مربوط به آنها موضوعی را انتخاب و به پژوهش در این زمینه بپردازم.
هدف اصلی تحقیق:
- بررسی ویژگیهای خانوادگی و اجتماعی سالمندان مبتلا به آلزایمر در مقایسه با سالمندان عادی.
- افزایش آگاهی نسبت به ویژگیهایی که میتواند با داشتن دوران سالمندی توام با سلامتی ارتباط داشته باشد.
ضرورت و اهمیت موضوع:
با توجه به اینکه کشور ما ایران جزو کشورهای در حال توسعه و گذار میباشد و افراد، خانوادهها و جامعه با انواع مشکلات ناشی از مرحله گذار سنتی به توسعهیافته میباشد.
بالتبع این مشکلات بدون تأثیر بر افراد سالمند جامعه نخواهد بود.
(حاتمی، 1377).
به نظر میرسد سالمندان به دلیل کهولت و کاهش تواناییهایشان و هم اینکه از اقشار آسیبپذیر جامعه محسوب میشوند.
بیش از سایر افراد تحت تاثیر مشکلات ناشی از صنعتیشدن و تحولات ناشی از آن در خانواده و جامعه میباشد.
(استوارنت، 1373)
به نظر میرسد سالمندان به دلیل کهولت و کاهش تواناییهایشان و هم اینکه از اقشار آسیبپذیر جامعه محسوب میشوند.
(استوارنت، 1373) از دیدگاه مددکاری اجتماعی، سالمندان جزء گروههای خاص بوده که نیاز به بازتوانی دارند.
پس با توجه به روند روبه رشد افراد سالمند و به تبع آن افراد مبتلا به آلزایمر و علائم اسفناک این بیماری که بعضی از آنها عبارتند از: از بین رفتن حافظه، ناتوانی در انجام امور روزمره، ناتوانی در تکلم، عدم آگاهی از زمان و مکان، اختلال در قضاوت و تفکر انتزاعی تغییرات خلق و شخصیت و از دست دادن قوه ابتکار.
(صادقی، 1378).
چالشهای فرا راه این پدیده و اتخاذ سیاستهای مناسب در جهت جلوگیری از پیدایش این پدیده و ارتقای جایگاه سالمندان از اهمیت والایی برخوردار است.
پس برآن شدم تحقیقی در زمینه بررسی و مقایسه ویژگیهای خانوادگی و اجتماعی سالمندان مبتلا و سالمندان عادی بپردازم.
امیدوارم که نتایج این تحقیق بتواند گامی هر چند کوچک در جهت آگاهی و شاید کمک به شناخت و پیشگیری از روند رو به رشد این بیماری باشد.
الف- فرضیههای مربوط به ویژگیهای خانوادگی: 1- بین سالمندان مبتلا به آلزایمر و سالمندان عادی از لحاظ میزان نقش سالمند در خانواده قبل از ابتلا تفاوت معناداری وجود دارد.
2- بین سالمندان مبتلا به آلزایمر و سالمندان عادی از لحاظ تعداد افراد خانواده در کودکی تفاوت معناداری وجود دارد.
ب- فرضیههای مربوط به ویژگیهای اجتماعی: 3- بین سالمندان مبتلا به آلزایمر و سالمندان عادی از لحاظ میزان تعاملات اجتماعی قبل از ابتلاء به آلزایمر تفاوت معناداری وجود دارد.
4- بین سالمندان مبتلا به آلزایمر و سالمندان عادی از لحاظ پایگاه اجتماعی تفاوت معناداری وجود دارد.
5- بین سالمندان مبتلا به آلزایمر و سالمندان عادی از لحاظ میزان حمایتهای اجتماعی قبل از ابتلاء به آلزایمر تفاوت معناداری وجود دارد.
سوالات اصلی تحقیق: 1- آیا میان ویژگیهای خانوادگی سالمندان مبتلا به آلزایمر و سالمندان عادی تفاوت وجود دارد؟
2- آیا میان ویژگیهای اجتماعی سالمندان مبتلا به آلزایمر و سالمندان عادی تفاوت وجود دارد؟
فصل دوم ادبیات تحقیق بخش اول: ادبیات نظری مرور سالمندی در گذر تاریخ: موضوع سالمندی و عوارض آن از قدیمترین ایام مورد بحث پزشکی و زیستشناسی بوده است.
بقراط حکیم یونانی سالمندی را حالتی ناشی از تعادل جسم و روان میپنداشت و پنجاه و شش سالگی را آغاز آن میدانست.
او قدیمیترین پزشکی است که در یادداشتهای خود بر ادامهی کار و پیشه سالمندان تاکید دارد و معتقد است که ادامه کار، انگیزه زندگی و امید را در این گروه به وجود میآورد.
جالینوس پزشک رومی نیز بر ادامه فعالیتهای سالمندان تا پایان عمر تاکید داشت و به عنوان نمونه از پزشکی به نام آنتیو خوس نام میبرد که در هشتاد سالگی به معاینه و درمان بیماران میپرداخت و از تلفوس استاد سالمندی که تا صد سالگی سلامت خود را به خوبی حفظ کرد، یاد میکند (علائی حسینی، 1378).
دوبوآر (1365) در کتاب کهنسالی، نتایج تحقیقات قومشناسان را مورد وضعیت سالمندان جمعآوری کرده و نشان داده است که در بین اقوام ابتدایی کهنسالان یا در اوج حرمت اجتماعی یا در قعر آن قرار داشتهاند.
در بین بومیان آمریکایی سالمندان روحانی خردمندان محافظی هستند که مسئول هدایت قبیله از پیچ و خمهای خطرناک زندگی بوده و نسبت به فلسفههای جهانی که به طور نامحدود گسترش مییابند پاسخگو هستند (وال و آردن به نقل از کاواناف، 1977)، این خردمندان در رویاها و اهداف قبیله مشارکت داشته و در مراسمات به عنوان شفادهنده عمل کرده ممکن است الهامهایی پیامبرگونه داشته باشند.
جایگاه خردمندان محافظ در این قبایل محوریتر از رهبران مذهبی در جوامع غربی است (کاواناف، 1997).
در بین برخی از عشایر کشور ما در گذشتههای دور که تحریکات مربوط به کوچ عشایر به صورت پیاده، بسیار سخت و طاقتفرسا بوده تحمل آن برای سالمندان میسر نبوده است.
معمولا عشایر، سالخوردگان فرسوده را در قشلاق باقی میگذاشتند.
چنانچه سالمند به همراه قبیله خود کوچ میکرد و در راه قادر به حرکت نبود او را در غارهای بین راه یا در محلی که به این منظور درست میکردند با مقداری آب و غذا میگذاشتند و به کوچ خود ادامه میدادند.
این محلها را در قبیله بویراحمد، غربخانهها و در بختیاری غاردالو مینامیدند (سام آرام، 1372).
در ادیان توحیدی توجه و رسیدگی به سالمندان و احترامگذاری نسبت به آنان به شایستگی مطرح و مدنظر بوده است.
در قرآن کریم به طور غیرمستقیم و در روایات به طور مستقیم احترام به سالمندان مطرح شده است.
رسول خدا(ص) فرمودند کسی که حرمت سالمندان را بشناسد و او را به خاطر کهنسالی احترام بگذارد.
خداوند او را از بیم روز قیامت در امان میدارد.
یا از امام صادق(ع) نقل شده است: یکی از راههای تجلیل از خداوند تجلیل از پیر سالخورده است، از این قبیل احادیث و روایات که حاکی از اعزاز و اکرام سالخوردگان در نظر اولیاء بزرگ اسلام است، فراوان ارائه شده است (موسوی وادقانی، 1378؛ حیدرنیا، 1378؛ مهدوی، 1378).
ویژگیهای جمعیتی سالمندان: 1- ویژگیهای جمعیتی سالمندان در جهان: افزایش امید به زندگی در پرتو پیشرفتهای علمی در زمینه بهداشت عمومی از یکسو و کاهش نرخ تولد در جهان از سوی دیگر باعث شده است که جمعیت جهان نسبت به سالهای قبل پیرتر شود.
در پژوهشی که در آغاز آخرین دهه قرن بیستم تاکنون در آمریکا انجام شده است، نشان داده شد که متوسط طول عمر که در سه هزار سال پیش از میلاد 18 سال بود، در آغاز قرن بیستم به چهل و هشت سال افزایش یافته و اکنون به بیش از 80 سال رسیده است (علائی حسینی، 1378).
اگر سن میانه (Median) را به عنوان شاخصی برای سنجش وضعیت جمعیت در نظر بگیریم (سن میانه سنی است که سن 50 درصد جمعیت کمتر از آن و 50 درصد بیشتر از آن است).
سن میانه جمعیت جهان از 5/23 سال در سال 1950 به 1/26 در سال 1998 رسیده است و پیشبینی میشود در سال 2050 این سن به 8/37 سال برسد (زندی، 1999).
2- ویژگیهای جمعیتی سالمندان در ایران در ایران آمار و ارقام موجود نشان میدهند که طی سالهای 1335 لغایت 1375 در حالیکه جمعیت 17/3 برابر و رشد آن از 9/3 درصد در دهه 65-1335 به 50/1% در سالهای 75-1370 کاهش یافته، جمعیت سالمندان (60 سال و بیشتر) 36/3 برابر شده است.
نسبت سالمندان به کل جمعیت طی سالهای 1335 تا 1375 یک روند افزایشی داشته به خصوص آنکه در 20 سال آخر، این نسبت از 25/5% به 64/6% افزایش یافته است (خرمی، رستگارپور و آقائی دوست، 13) بیماری آلزایمر: تاریخچه: تاریخ آشنایی با بیماری آلزایمر بسیار کوتاه است و تحقیقات صورت گرفته در مورد آن حدوداً از 20 سال گذشته آغاز گردیده است.
در کتابهای تاریخی مصریها سابقهی این بیماری به سه هزار سال پیش میرسد، البته به عنوان کمحافظگی و فراموشی.
در کتاب مذهبی به میزان قابل ملاحظهای راجع به بیماری فراموشی بحث شده، جالینوس در 1100 سال پیش تمایز بین فراموشی و نارسایی روحی را بیان میکند.
فلاسفه و نویسندگان راجع به بیماری پیری مطالبی را متذکر شدهاند.
شکسپیر از پیری به عنوان دوره بچگی مجدد و فراموشی یاد میکند.
و افلاطون در نوشتههای خود اظهار میدارد که افراد پیر مسئول جنایات و کارهای خلاف خویش نیستند (پورتر، 1383).
قرنها بیماری آلزایمر به عنوان بیماری روحی و روانی مورد نظر بوده، تا اینکه در سال 1906 یعنی یک قرن پیش دکتر آلویس آلزایمر، پزشک آلمانی، ناگهان چندین گام بزرگ پیش رفت و وجود ضایعات مغزی خاصی را در بیماران سالخورده که دچار ضعف قوای ذهنی بودند، گزارش کرد.
دکتر آلزایمر، بیماری سالمندی داشت که از مشکل شدید در حافظه رنج میبرد.
در نمونهبرداریهایی که پس از مرگ وی از مغز او به عمل آمد، رسوبات متراکمی در خارج و اطراف سلولهای عصبی مشاهده شدند (پلاکتهای نروتیک) در داخل سلولها هم، دستههایی از ساختارهای نوارمانند دیده شدند که بعدها آنها را دستههای نوروفیبریلاری نامیدند.
مطالعات نشان میدهند که حدودا 18 تا 20 درصد افراد بالای 65 سال از اختلال شدید شناختی رنج میبرند که متاسفانه یک سوم آنان به فراموشی مبتلا هستند و در اینجاست که فرد به آلزایمر مبتلا و قسمتهای مختلف مغز او دچار مشکل شده است (همتی مقدم، 1383).
تعریف بیماری آلزایمر: آلزایمر یک بیماری پیشرونده (Progressive) و تحلیل برنده (Degenerative) است که به مغز آسیب میرساند و حافظه، ذهن و رفتار فرد را دچار اختلال میکند.
این اختلالها که میتواند با ضعف بدنی همراه باشد به مرور بیمار را کاملا ناتوان کرده، منجر به مرگ او میشود (هی، جنیفر، 1995)، اگر چه دمانس (حالتی که اکثر مردم آنرا تحت عنوان پیری میشناسند) بارزترین ویژگی بیماری آلزایمر میباشد ولی علائم دیگری نیز در بیمار به وجود میآید.
بیماری آلزایمر عملا سلولهای مغز او را مورد هجوم قرار میدهد و با پیشرفت آن سلولهای مغزی بیشتر ضایع شده، در نتیجه توانایی و عملکرد بیشتری را از دست میدهد و در آخرین مراحل بیماری آلزایمر فرد کاملا توانایی کنترل حرکات خود را از دست میدهد و برقراری ارتباط با دیگران دشوارتر میگردد و بیمار محتاج به نگهداری دائم میشود.
در این حالت وضعیت بیمار مستعد بیماریهای مختلف است.
(ذاتالریه، بیماری قلبی تا کاهش آب بدن و بدی تغذیه) ولی باید گفت پیشرفت بیماری در افراد بسیار متفاوت است و به طور متوسط شخص میتواند بین 3 تا 20 سال عمر کند که با توجه به اقدامات اطرافیان، اکثر این مدت میتواند بدون علائم جنبی یا با علائم محدود طی شود.
(انجمن خیریه حمایت از بیماران آلزایمر، 1384).
علائم بیماری آلزایمر: در گذشته اعتقاد بر این بود که ضعف حافظه و از بین رفتن آن، یک جزء طبیعی از روند پیرشدن است.
واقعیت این است که تغییر در وضعیت حافظه با افزایش سن تا حدی طبیعی قلمداد میشود ولی علائم آلزایمر بیش از یک ضعف خفیف حافظه است.
(Alzheimer’s Disease, 1996, Identify) مبتلایان به این بیماری، مشکلاتی در ایجاد ارتباط با دیگران، یادگیری، تفکر و تحلیل عقلانی دارند، تا حدی که برای مختل کردن کار، فعالیتهای اجتماعی و زندگی خانوادگی کفایت میکند (همان منبع).
آلزایمر نوع دمانس یا زوال عقلی محسوب میشود و علائم آن مشترک با سایر بیماریهایی است که با دمانس همراهند که عمدهترین این علائم عبارتند از: 1- از بین رفتن حافظه که معمولاً به صورت فراموش کردن مطالبی است که اخیراً آموخته شدهاند مانند فراموش کردن نامها و شماره تلفنها ولی مبتلایان به آلزایمر، این موارد و یا چیزهای سادهتری را به طور مکرر فراموش میکنند و آنها را دیگر هیچگاه به یاد نمیآورند.
(کابلی، 1384) 2- ناتوانی در انجام امور روزمره کارهایی که برای افراد عادی، ساده و روزمره هستند نظیر لباس پوشیدن و یا تهیه غذای ساده برای مبتلایان به بیماری آلزایمر مشکل و گاهی غیرممکن خواهد بود.
(همان منبع) 3- ناتوانی در تکلم: مبتلایان به آلزایمر، اغلب ساده را فراموش میکنند و یا آنها را با لغات پیچیده که گاهی خودشان ساختهاند، جایگزین مینمایند، به این ترتیب درک صحبت یا نوشتههای آنها مشکل میشود.
4- عدم آگاهی از زمان و مکان، فراموش کردن اینکه در چه تاریخ یا کدام روز هفته هستیم یک مسئله شایع است.
ولی مبتلایان به آلزایمر ممکن است در خیابان خودشان گم شوند بدون اینکه بدانند چطور به آنجا آمدهاند.
5- سایر مشکلات مرتبط با آلزایمر عبارتند از: اختلال در قضاوت و تفکر انتزاعی، تغییرات خلق و شخصیت و از دست دادن قوه ابتکار (احمدی روزبهانی، 1381).
عوامل ایجادکننده بیماری آلزایمر: هنوز در مورد علت ایجاد بیماری آلزایمر اطلاع زیادی وجود ندارد.
وقایعی که در مغز در جریان این بیماری اتفاق میافتد، تاثیراتی که گذشت زمان و افزایش سن بر مغز دارد و ژنهای دخیل در پیدایش آلزایمر توجه زیادی را به خود جلب کرده است (احمدی روزبهانی 1381).
ممکن است برخی از این عوامل با فرد متولد شده باشد و بعضیها در محیط اطراف بودهاند و یکسری از رخدادها اتفاق افتاده باشند که در ایجاد این بیماری دخیل شدهاند.
به نقل از مجله علمی جنرال فیزیک، تحقیقات اخیر محققان دانشگاه کالیفرنیای جنوبی نشان میدهد بیماری آلزایمر یک بیماری ژنتیکی است، محققان دانشگاه کالیفرنیای جنوبی با انجام آزمایش بر روی 1200 مورد دوقلو اعلام کردند که 71 درصد از موارد ابتلا به بیماری، آلزایمر به دلایل ژنتیکی صورت میگیرد.
تحقیقات این محققان نشان داد، بیماری آلزایمر به دو روش بروز میکند، اول به دلایل ژنتیکی و بعد عوامل محیطی، تحقیقات بعدی نشان داد که عوامل ژنتیکی از اهمیت بیشتری نسبت به عوامل محیطی برخوردار هستند، به گفته محققان بروز بیماری آلزایمر تا 71 درصد به دلایل ژنتیکی و 21 درصد به دلایل محیطی انجام میشود.
(آلزایمر، 1996).
مهمترین فاکتورهای خطر در ایجاد این بیماری عبارتند از: 1- سن: مهمترین و بزرگترین فاکتور خطر، افزایش سن است.
حدود 10 درصد از افراد بالای 65 سال مبتلا به آلزایمر هستند.
(احمدی روزبهانی، 1381).
اگر چه سن فاکتور خطر است ولی اکثریت افراد 90 ساله هنوز به این بیماری مبتلا نشدهاند.
2- استعداد خانوادگی: یک فاکتور خطرزای دیگر وجود بیماری در سایر اعضای خانواده است.
بعضی افراد به خاطر ژنهایی که به ارث بردهاند با ریسک بالاتری متولد میشوند.
فاکتورهای ژنتیکی مرتبط با آلزایمر به میزان زیادی مورد پژوهش قرار گرفتهاند، تا به حال 4 ژن مرتبط با این بیماری کشف شدهاند که 3 تای آنها که بر روی کروموزومهای 14 و1 و 21 قرار گرفتهاند با بیماری آلزایمر زودرس ارتباط دارند و ژن چهارم که بر روی کروموزوم 19 است، احتمال وقوع دیرس بیماری را زیاد میکند، شروع زودرس زیر سن 65 سالگی و حتی در سنین 35 سالگی هم دیده شده، شروع دیرس 80 سالگی به بعد بوده است (همان منبع).
3- آسیب مغزی: آنهایی که آسیب مغزی شدید همراه با افت سطح هوشیاری داشتهاند در ریسک بالاتری برای ابتلا به دمانس قرار دارند.
این مطلب در مورد بوکسورها و ورزشکارانی که در اثر خوردن مشت دچار گیجی میشوند صادق است (همان منبع).
4- سندرم داون (منگولیسم): به خاطر اختلالات کروموزومی، افراد مبتلا به سندرم داون احتمال بیشتری برای ابتلا به آلزایمر دارند، به طوری که بیشتر افراد مبتلا به سندرم داون که به سن 50 و 60 سالگی رسیدهاند به این بیماری دچار گشتهاند (بشارت، رمضانپور، 1380).
البته دلایل احتمال دیگری نیز در این رابطه عنوان شده که البته محققان هنوز به نتایج قطعی و یکسانی دست نیافتهاند مانند کاهش هورمون جنسی زنانه (استروژن)، سموم موجود در محیط زیست، آلومینیوم، دخانیات، کمبود ویتامینها و پروتوئینها، عدم تحرک و ورزش، مرگ عزیزان، تعداد افراد خانواده در کودکی، افسردگی که در بسیاری از بیماران مبتلا به آلزایمر افسردگی دیده شده اما اینکه افسردگی باعث آلزایمر شده یا آلزایمر باعث افسردگی شده است هنوز کاملا مشخص نیست.
هندرسون (2000) در تحقیقی به این نتیجه رسید که سطح تحصیلات در شیوع این بیماری موثر است.
به بیان دیگر افزایش سطح تحصیلات میتواند به عنوان یک فرایند محافظتکننده در برابر آلزایمر و دمانس باشد (صادقی، کاظمی، 1383).
رابطه تعداد افراد خانواده و آلزایمر: تحقیقات جدیدی مشخص کردند که تعداد افراد خانواده و محیط زندگی میتواند با بیماری آلزایمر ارتباط داشته باشد.
طبق بررسی اخیر، محیط زندگی دوران کودکی میتواند مرحلهای برای عدم تنظیم رشد مغز و یا وخامت آن باشد.
ویکتوریا موسری محقق دانشگاه واشنگتن اظهار داشت: کودکانی که در خانوادههای پرجمعیت و یا در خانوادههای کمدرآمد رشد میکنند، احتمال بیشتری به ابتلا به این بیماری دارند.
محققان اعلام کردند: کیفیت پایین محیط زندگی در دوران کودکی ممکن است از رشد کامل مغز جلوگیری کند، آنها با بررسی 800 نفر از افراد بالای 60 سال متوجه شدند که با تولد هر نوزاد در خانواده، احتمال خطر آلزایمر 8% افزایش مییابد و این که احتمال خطر برای افرادی که بیش از 5 خواهر و برادرند نسبت به خانوادههای کم جمعیتتر 39 درصد بیشتر است.
همچنین ساکنان مناطقی از شهر که وضعیت اقتصادی بهتری دارند نسبت به ساکنان مناطق فقیرنشین کمتر دچار این بیماری میشوند (صدقگویان، 1378) مراحل بیماری آلزایمر: الف- مرحله اول یا خفیف: در این مرحله علامت عمده مشخصکننده، از دست دادن حافظه نزدیک مخصوصا رویدادهای نزدیک و اشکال در آموختن اطلاعات جدید (فراموش کردن اسامی افراد و قرار ملاقات و پیامها تلفنی).
این افراد صورتحسابهایشان را نمیپردازند، چنانچه شغل باشد اشکالاتی در بازدهی شغلی خواهند داشت.
شرکت در اجتماعات و میهمانیها برای آنها دشوار میشود و به تدریج از اجتماع دوری میگزینند، علاقه خود را به سرگرمیهایی که قبلا از آن لذت میبردهاند از دست میدهد، محاسبه اعداد و حتی پیدا کردن لغات صحیح برایشان دشوار میشود.
(امیری، 1384).
ب- مرحله دوم یا متوسط: با پیشرفت بیماری اشکالات روز به روز محسوستر میشوند.
امکان دارد افراد مبتلا در مرحله متوسط دچار اختلال در حافظه دور و تا حدی در توانایی شناختی نیز دچار مشکل شوند.
قضاوتشان تحلیل میرود، ظاهرشان عوض میشود و ممکن است لباسهای نامناسبی که با هم جور نیستند بپوشند و اصولا به نظافت و آراستگی خود بیتوجه شوند.
ارتباط عادی با محیط و مکان را به طور محسوس از دست میدهند و گاهگاهی هم گم میشوند.
اشکالات صحبت کردن بیشتر میشود، در این مرحله امکان دارد دستورات را نفهمند و اخلاق و رفتارشان تغییر کند، ناآرام، کمخواب، گیج و وحشتزده و افسرده گردند (همان منبع).
ج- مرحله سوم یا پیشرفته: در مرحله پیشرفته بیماران مبتلا به آلزایمر دیگر بستگان و خویشاوندان را نمیشناسند، حافظه نزدیک و دورشان بسیار کم میشود، بیشتر و بیشتر متکی به دیگران شده و به نگهداری دائم احتیاج پیدا میکنند.
دچار انواع توهمات و خیالهای واهی و حالات روانی میشوند، صحبتکردنشان نامفهوم شده و در کل در درک و بیان مطلب مشکل دارند، انجام کارهای ساده و معمولی را احتمالا فراموش میکنند تا حدی که در نهایت حرکت دادن عضلات را نیز فراموش مینمایند و احتمالا سرانجام خاموش و بیحرکت میشوند (صالحی، 1385).
نظریهها: نظریههای جامعهشناختی: در کنار نگرش زیست شناختی به فرایند پیری و بررسی شخصیت سالمندان بر حسب تغییرات درونی آنها، میتوان با توجه کردن به نحوه تعامل با جهان خارج از رویکردی جامعه شناختی به فرایند پیری پرداخت.
از بعد جامعه شناختی رشد و گسترش پدیده سالخوردگی مسائل و موضوعاتی را برانگیخته است که مهمترین آنها دگرگونی پایگاه اجتماعی (Social Status) و بازنشستگی اجباری سالخوردگان است.
در حالی که قسمت اصلی جریان جامعه شناختی تا اواخر دهه 1960 از قلمرو عام پیری اجتماعی غافل و نسبت به آن بیاعتنا بوده و کماکان فاقد یک تحلیل و استنتاج نظری منظم در باب مسئله سالخوردگی بوده است (آبرکرامبی و همکاران، 1370).
دگرگونی پایگاه اجتماعی در یکی از دیدگاههای جامعه شناختی تحت عنوان کنشگرایی (functionalism) بازتاب خاصی داشته است.
کنش گرایان، مسایل اجتماعی را از زاویه خویش بینانه مورد توجه قرار میدهند و عنوان میکنند که این تغییر و تحولات در وضعیت سالخوردگان در نهایت به نفع همگان از جمله سالخوردگان میباشد.
1- نظریه رهایی از قید: در اواسط دهه 1950 گروهی از محققان دانشگاه شیکاگو مطالعهای در شهر کانزاس انجام دادند.
در این مطالعه اطلاعات هم از طریق عرضی و هم از طریق مطالعه طولی، با استفاده از یک نمونه 700 نفری از زنان و مردان که در وضعیت سلامتی مناسبی بوده و حدودا 40 تا 90 سال داشتند، جمعآوری شد.
هدف مطالعه تحقیق درباره تغییراتی بود که در کل شخصیت افراد در گذر سن به وجود میآمد.
یکی از چند کار اصلی که از اطلاعات این مطالعه بهره گرفت کتاب کامینگ و هنری بود.
این کتاب تحت عنوان پیرشدن، فرآیند رهایی از قید در سال 1961 منتشر شد.
در این کتاب مولفان با استفاده از دادههای اولیه مطالعات عرضی که از شهر کانزاس گرفته بودند نظریه جدالی رهایی از قید را شکل دادند.
دادههایی که آنها برای حمایت از این نظریه استفاده کرده بودند از مطالعات عرضی گرفته شده بود که سطح فعالیت را بین افراد 54 تا 69 ساله با سطح فعالیت افراد 70 تا 94 ساله مقایسه میکرد.
اطلاعات گروهها به روشنی نشان میداد که افراد جوانتر نسبت به افراد مسن در نقشهای خود فعالتر بودند (استون، 1996).
بنابر نظریه رهایی از قید، پیرشدن با رهایی از قید متقابل فرد و جامعه همراه است.
فرد رفته رفته از مداخله در زندگی اجتماعی باز میایستد و اجتماع نیز کمتر از پیش انواع مختلف امتیازات را به او عرضه میدارد (میشارا و رایدل، 1371) به افراد همچنانکه مسنتر میشوند به طور فزاینده از تعاملات اجتماعی، بدنی و هیجانی با دنیا کنارهگیری کرده و رها میشوند.
و هنگامیکه این فرایند به طور گسترده داوطلبانه باشد، دو جنبه پیدا میکند.
نه تنها افراد مسن به تدریج نقشهای اجتماعی فعال را رها کرده و دامنه وابستگیهای عاطفی خود را محدود میسازند بلکه جامعه نیز درگیری خود را با افراد مسن کم میکند.
این عمل از چند طریق اتفاق میافتد، آشکارترین شیوه آن تشویق و حتی قانونمند کردن بازنشستگی از کار و گاهی اوقات از تعهدات است، نکته اساسی نظریه رهایی از قید این است که کنارهگیری نه تنها طبیعی بلکه مطلوب است.
بحث عمده این است که با کاهش قدرت بدنی و ذهنی، فرد مسن پی میبرد که ادامه کار و فعالیت و همینطور مداخلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به طور فزایندهای برای او دشوار میشود.
در نتیجه آنها چشمانتظار کنارهگیری بوده و تمایل دارند چنانچه اجازه یابند تجربه رضایتمندانهتر و خشنودتری داشته باشند (لفرانکویس، 1996).
بدینترتیب شخص سالمند در حالیکه برای مرگ آماده میشود، درجه رخوت و غیرفعال بودنش افزایش مییابد با توجه به این نظریه، رویکرد مرگ، مردم را به ترک کردن بعضی از نقشهای اجتماعی خود (نظیر کارمند، کارگر، همسر، آدم پرشور و شوق و حتی دانشمند)، وادار میکند.
در همین زمان جامعه از طریق جداکردن سالمند به لحاظ اقامتی (خانههای سالمندان و اجتماعات بازنشستگی)، تربیتی (برنامههای طراحی شده برای سالمندان)، تفریحی (مراکز اجتماعی سالمندان) از آنان کنارهگیری میکند.
در این نظریه، این نگرش وجود دارد که جامعه باید به سالمندان کمک کند تا از نقشهای اجتماعی خویش کنارهگیری کنند (مهدوی، 1378)، رویدادهایی همچون بیوگی و بازنشستگی نمادهای اجازه جامعه برای رهایی هستند.
پیری ایدهآل هنگامی روی میدهد که فرد مسن و جامعه در یک زمان از یکدیگر رها شوند؛ اما هنگامی که یکی از این دو پیش از آنکه دیگری مهیا باشد از هم جدا شوند اختلال ایجاد میشود (استون، 1996).
انتقادات ارائه شده به نظریه رهایی از قید: نظریه رهایی از قید توسط تعدادی از نظریهپردازان برجسته و محققان مورد انتقاد قرار گرفته است.
به عنوان مثال نظریه رهایی از قید پیشبینی میکند که خلق پایین ویژگی افراد سالمندی است که فعالیت بالایی دارند (میشارا و رایدل، 1378).
این نظریه همچنین پیشبینی میکند که کنارهگیری اجتماعی برای سالمندان غیر قابل اجتناب بوده و آنها از آن استقبال میکنند.
یک مجموعه از مطالعات تحقیقی اولیه این عقاید را تایید نکردهاند.
(برای مثال ریچارد، لیوسون و پترسون ، 1962) در یک بررسی مادوکس (1956 به نقل از پالمور، 1979) نشان داده هنگامی که سن ثابت نگه داشته شود، آزمودنیها پراکندگی معنیداری را در شاخصهای رهایی از قید نشان میدهند.
همچنین هنگامیکه افراد تا بزرگسالی به فعال بودن در زندگی خود ادامه دادند آنها ضرورتا تجربهای از کاهش رضایتمندی از زندگی نداشتند.
انتقادات بیشتر بر عقیده کنارهگیری متقابل از فعالیتها، و ایفای نقش متمرکز است.
تحقیقات نشان میدهند که این افراد به ندرت متقابل است.
و در عوض با نیروهایی که بیرون از کنترل افراد مسن هستند شکل میگیرد (پالمور، 1979).
در واقع هنگامی که کنترل بر شرایط زندگی از دست رفت، اخلاقیات و رضایت از زندگی به طور قابل ملاحظهای کاهش مییابد (گورین و بریم، 1984؛ بوس و ماوکس،1985) نیروهایی که از بیرون تحمیل میشوند همچون بازنشستگی، از دست دادن همسر، شروع به ضعف حرکتی، از دست دادن فعالیتها و نقشها به ندرت مورد علاقه سالمندان است.
بیشتر تحقیقاتی که به نظریه رهایی از قید پرداختهاند به این نتیجه رسیدهاند که رهایی از قید توصیف صحیحی از اتفاقاتی است که در پیری رخ میدهد اما رهایی از قید اغلب توصیف کامل دوره پیری نیست بلکه معمولا مربوط به سالهای پایانی زندگی است (فری 1992؛ به نقل از لفرانکویس، 1996) و آن اغلب نسبت به تفسیر دقیق که این نظریه بر آن دلالت دارد دوره کمتری را شامل میشود.
یعنی هر چند بیشتر افراد تا سن 75 تا 80 سالگی از کار و از خیلی درگیریهای دیگر کنارهگیری میکنند، تعداد اندکی به طور کامل از وابستگیهای عاطفی مهم کنارهگیری میکنند.
خیلی از افراد رضایتمندی از نقشهای اجتماعی را به عنوان زن یا شوهر ادامه داده برخی در فعالیتهای مولد (همچون مراقبت از نوهها، با پرورش گیاهان و ...) فعال خواهند بود.
همچنین باید خاطرنشان ساخت جوامعی که بین میانسالی و بزرگسالی تمایزی قایل نمیشوند، رهایی از قید را در دوره سالمندی تشویق نمیکنند (لفرانکویس، 1996).
این انتقاد برای کامینگ و هنری که نظریه آنها درباره غیرفعال بودن، نسبی بود شاید کمی تند باشد.
شواهد بعدی نشان داد که فراغت بیشتر محدود به افرادی میشود که همیشه منزوی بودهاند (مادوکس، 1370).
به عبارت دیگر، این پدیده ممکن است امتداد طبیعی نوع شخصیت خاص و ویژه و نه یک ویژگی جهانی از دوره سالمندی باشد.