هدف از تحقیق حاضر بررسی تاثیر رنگها بر روی یادگیری کودکان مقطع اول دبستان شهرستان ابهر است که فرضیه های عنوان شده عبارتند از تاثیر رنگها بر یادگیری در دختران و پسران دارای تفاوت است و همین طور رنگ زمینه در یادگیری تاثیر دارد که جامعه آماری عنوان شده عبارت از دانش آموزان مقطع اول دبستان است که با آمار به دست امده 540 نفر است که 50 نفر به عنوان نمونه انتخاب شده و آزمون گردنیاف رنگی بر روی آنها اجرا گردیده است که نتایج بدست آمده از طریق آمار استنباطی و واریانس دو عاملی جهت فرضیه اول مورد سنجش قرار داده شده و همین طور جهت سنجش فرضیه دوم و تاثیر رنگ متن و زمینه بر روی یادگیری از روش آمار توصیفی و به دست آوردن فراوانی و درصد آن که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین تاثیر رنگها بر روی یادگیری دختران وپسران تفاوت وجود ندارد و در حدود 42 درصد از دانش آموزان معتقدند که رنگ زمینه می تواند در یادگیری تاثیر گذار باشد.
مقدمه
همان طور که اکثر روان شناسان یادآوری کرده اند اولین سالهای زندگی در رشد روانی- عاطفی کودک نقش بسیار مهم دارد.اریک اریکسون معتقد است که کار اصلی شخص در جریان خردسالی غیر از موارد دیگر یادگیری اعتماد است و به نظر او در دوره ی خردسالی کودک یاد می گیرد که دنیا محل خوب و رضایت بخش است یا منبع ناراحتیها و ناکامیها و هیجانهای منفی است که از دیدگاه اریکسون اولین موفقیت روانی – عاطفی کودک این است که بدون اضطراب و خشم شدید بپذیرد که مادرش جلو چشمش دورتر رود و پذیرش این بر اثر پیش بینی مسایل بیرونی صورت می گیرد .
تعداد زیادی از روان شناسان مخصوصا آنهایی که تحت تاثیر سنت فرویدی قرار گرفته اند معتقدند که اولین روابط کودک برای روابط بعدی او با دیگران الگو قرار می گیرد.
روان شناسان اهمیت رشد عاطفی سالم را یادآوری کرده اند که تمام این مسایل نشات گرفته از یادگیری در کودکی است که مسایل عاطفی شناختی و حتی تاثیر رنگ ها در اوان کودکی می تواند دیدگاه کودک را تغییر دهد .
توانایی و تاثیر رنگ نیز بر روی یادگیری عمل نمادها را همراهی می کنند که این توانایی ها مخصوصا در بازی کودک تجلی میکنند و مثلا شکل تقلید تاخیری و بازی نمادین با رنگ مورد علاقه کودک می تواند تاثیر پذیری بیشتری داشته باشد که رنگ به نوعی بر روحیه و شخصیت کودک می تواند تاثیر گذار باشد به طوری که رنگ های تند مثل قرمز و آبی در یادگیری بیشتر خود را نشان می دهند .
بیان مسئله:
در طول مرحله ی حسی- حرکتی یعنی از بدو تولد تا دو سالگی کودک مخصوصا مشغول کشف روابط بین حواس اعمال و پیامدهای انهاست که ویژگی اصلی این مرحله کشف پایداری شیء است که تاثیر رنگ اشیاء در این کشف پایداری اشیاء می تواند نقش بسزایی داشته باشد .
پایداری شیء و تثبیت رنگ ها در ذهن کودکان توانایی درک موجودیت یک شئ به رغم غیر قابل رویت بودن آن که در مرحله ی حسی و حرکتی کودک با تحول تند و درک پایداری شیء و تاثیر رنگ در بر ذهنیت خود را می تواند کم کم باور کند و همین طور می توان گفت که روان شناسی رنگ بر روی یادگیری و تاثیر آن بر ذهنیت کودک می تواند نقش مهمی داشته باشد که به این صورت رنگ های اصلی به مانند قرمز و سبز و آبی می تواند در سریع یاد گرفتن نقش داشته باشد به این شکل که کودک همیشه به دنبال دنیای رنگی برای خود می گشته است و این تاثیر هم می تواند در سریع یاد گرفتن نقش داشته باشد که حال این رنگ ها به شاد بودن یا سیاه بودن می تواند تقسیم شود که هر کدام یک نقشی می توانند داشته باشند .
سوال مسئله:
1-آیا رنگ زمینه و متن در یادگیری کودکان تاثیر دارد
2-آیا در تاثیر یادگیری دختران و پسران تفاوت وجود دارد
اهداف تحقیق:
هدف از تحقیق حاضر تاثیر رنگ ها بر یادگیری کودکان است به این صورت که آیا رنگ آمیزی در اشیاء و اشکال در کتاب ها و حتی رنگ آمیزی در منزل و نوع رنگ های استفاده شده می تواند در یادگیری سریع کودک و آشنا شدن آن با وسایل و محیط خانه و اطراف نقش به سزایی داشته باشد و آیا محیط رنگی تاثیرش بیشتر از محیط سیاه سفید خواهد بود .
اهمیت و ضرورت تحقیق:
سازگاری های متعدد کودک موجب می شود که او از مراحل مختلفی بگذرد مراحلی که ساخت تدریجی طرحوارهای تازه را به همراه می آورد .
این ساخت همیشه بر اساس یک نظم قابل پیش بینی صورت می گیرد که به عبارت دیگر هر چیز که تجربه و آموزش می توانند آهنگ عبور کودک از این مراحل را تند یا کند کنند هیچ چیزی نمی تواند نظم بسار آنها را بر هم زند و یادگیری نقش بسزایی در زندگی کودکان داشته و دارند که بستگی به عوامل تازه و جدیدی هستند که این عوامل که مهم جلوه کند تاثیر رنگها در یادگیری کودکان است اینکه آیا در به یاد سپردن بسیاری از مطالب و اشیاء می توان رنگ و تاثیر آن را مهم دانست .
همیدست با پژوهش های انجام شده بتوان مراحل سریع یادگیری را در بین کودکان شناخته و سعی کنیم که یادگیری برای کودکان به طور آسان و سهل انجام گیرد که این تحقیقات در مراکز مهد کودک و خانواده می تواند نقش بسزایی داشته باشد .
فرضیه تحقیق:
1-رنگ زمینه متن در یادگیری کودکان تاثیر دارد .
2-تاثیر رنگ ها بر یادگیری دختران و پسران تفاوت وجود دارد .
اهداف تحقیق: هدف از تحقیق حاضر تاثیر رنگ ها بر یادگیری کودکان است به این صورت که آیا رنگ آمیزی در اشیاء و اشکال در کتاب ها و حتی رنگ آمیزی در منزل و نوع رنگ های استفاده شده می تواند در یادگیری سریع کودک و آشنا شدن آن با وسایل و محیط خانه و اطراف نقش به سزایی داشته باشد و آیا محیط رنگی تاثیرش بیشتر از محیط سیاه سفید خواهد بود .
اهمیت و ضرورت تحقیق: سازگاری های متعدد کودک موجب می شود که او از مراحل مختلفی بگذرد مراحلی که ساخت تدریجی طرحوارهای تازه را به همراه می آورد .
این ساخت همیشه بر اساس یک نظم قابل پیش بینی صورت می گیرد که به عبارت دیگر هر چیز که تجربه و آموزش می توانند آهنگ عبور کودک از این مراحل را تند یا کند کنند هیچ چیزی نمی تواند نظم بسار آنها را بر هم زند و یادگیری نقش بسزایی در زندگی کودکان داشته و دارند که بستگی به عوامل تازه و جدیدی هستند که این عوامل که مهم جلوه کند تاثیر رنگها در یادگیری کودکان است اینکه آیا در به یاد سپردن بسیاری از مطالب و اشیاء می توان رنگ و تاثیر آن را مهم دانست .
همیدست با پژوهش های انجام شده بتوان مراحل سریع یادگیری را در بین کودکان شناخته و سعی کنیم که یادگیری برای کودکان به طور آسان و سهل انجام گیرد که این تحقیقات در مراکز مهد کودک و خانواده می تواند نقش بسزایی داشته باشد .
فرضیه تحقیق: 1-رنگ زمینه متن در یادگیری کودکان تاثیر دارد .
2-تاثیر رنگ ها بر یادگیری دختران و پسران تفاوت وجود دارد .
متغیر های تحقیق: رنگ ها : متغیر مستقل یادگیری : متغیر وابسته تعاریف عملیاتی واژه ها و مفاهیم : یادگیری عبارتبد از توانایی بالقوه و نسبتا پایدار که فرد بر اثر ممارست و تمرین می تواند به آن دست یابد و بالاخره عبارتند از نمره ایست که از آزمودنی از آزمون مربوط به آموزش و یادگیری به دست آمده است .
تاثیر رنگ ها عبارتند از: تاثیری که رنگ ها بر آموزش و یادگیری کودکان می تواند داشته باشد و اینکه رنگ ها در آموزش و به یاد سپردن اشیاء و مطالب می توهند نقش مهمی داشته باشد .
«یادگیری و بهداشت روانی(کتاب بهداشت روانی) » بشر گنجایش یادگیری را به ارث می برد ولی تمامی رفتارهای او به غیر از رفتارهای انعکاسی ساده بر اساس یادگیری است .
او مغز خود را به ارث می برد ولی تمام معلومات و چگونگی روابط آنها را فرا می گیرد.او گنجایش تطبیق و سازش را از راه وراثت کسب می کند ولی نوع سازش و طرقی را که به این منظور انتخاب می کند، در اثر تجربه اخذ می نماید.مثلا گنجایش یاد گرفتن زبان ارثی است ولی در اینکه شخص چه نوع زبانی را صحبت می کند بستگی به آموزش و پرورش دارد.به همین منوال قدرت و گنجایش ایجاد عواطف و احساسات در افراد موروثی است ولی اینکه شخص دچار اختلالات عواطف و احساسات می شود ارتباط زیادی به یادگیری دارد .
افراد انسان دائما در حال تطبیق و سازش با محیط خود هستند و هر اقدام به سازش مستلزم تغییر رفتارهای قبلی و آموختن رفتارهای جدیدی است .
هنگامی که در فرد رفتارهای جدیدی به منظور سازش با محیط ایجاد می شود ماهیت این سازش تحت تاثیر نوع سازش های قبلی به ویژه تحت تاثیر پاداش یا تنبیه حاصله از آن در می آید.
بنابر این رفتار به خصوص فرد را نه تنها در زمینه وقایع حاضر باید سنجید بلکه نسبت به رفتارهای گذشته نیز باید اندازه گیری کرد.
هر فردی بر حسب مشخصات روانی خود عمل می کند بدین معنی که هیچ رفتار بشر بی علت نیست و در رفتارهای افراد نوعی ثبات و توالی وجود دارد که مشخص کننده شخصیت و طرز زندگی آنهاست اگرچه شخصیت افراد دائما معقول می گردد ولی در پایه و اساس آن تغییرات کلی داده نمی شود.
« روش های یاد گیری » در حال حاضر علم روان شناسی اطلاعاتی درباره ی چگونگی یادگیری و مقدار و شرایط آن در دست دارد و به وسایل علمی می تواند مقدار تغییری را که یادگیری در رفتار به وجود می آورد اندازه گیری کند ولی دانش ما در باره ی اتفاقاتی که هنگام یادگیری در سلسله ی اعصاب روی می دهد بسیار نا چیز است و با وجود اینکه قریب نیم قرن است که آزمایشگاهایی در مورد رابطه ی یادگیری با سلسله ی اعصاب به عمل می آید هنوز به کشف مطالب قابل اهمیتی نرسیده ایم .
در حال حاضر نه روان شناسان فیزیو لوژیکی قادر به پاسخگویی به بسیاری از پرسشها در این زمینه هستند و نه متخصصان اعصاب ولی امیدست که در آینده این علماء بتوانند پرده از بسیاری مبهمات مربوط به یادگیری و سلسله ی اعصاب بردارند .
گذشته از اینها ما می توانیم بدون اینکه اطلاعات کافی درباره ی تشکیلات سلسله اعصاب در دست باشد تحقیقاتی در زمینه های یادگیری انجام دهیم .
« پاسخ شرطی » در اوایل قرن بیستم فیزیو توژیست روسی به نام پاولوف مشاهده کرد که بزاق دهان سگی که مورد آزمایش است نه تنها در اثرغذا ترشح می کند بلکه انگیزه های غیر مؤثر دیگری نیز مانند آزمایش کننده و یا صدای پای او (البته بعد از اینکه مدتی با غذا دادن به سگ تؤام بوده است)سبب ترشح بزاق دهان سگ می شود .
بر اساس این مشاهدات پاولف آزمایش معروف خود را در شرطی کردن رفتار انجام داد.
پاولف سگی را که به آن آزمایش هایی انجام داده بود به میزی بست سپس زنگی را به صدا در آورد و بعد از اینکه صدای زنگ چند ثانیه ادامه داشت غذا در دهان سگ گذاشت .
این عمل چند مرتبه تکرار شد و به تدریج یک پاسخ شرطی ایجاد گردید به این صورت که بزاق دهان سگ بلافاصله بعد از صدای زنگ ترشح می شد.
این موضوع را می توان چنین تشریح کرد که به انگیزه ای که از لحاظ بیولوژیکی در اصل خنثی و بدون اثر بود.
به علت همجواری با انگیزه ی موثری خاصیت بر انگیختن پاسخ را به خود گرفت .
در اینکه رفتار شرطی در انسان نیز صورت می گیرد شکی نیست و در رفتار روزانه نیز قابل مشاهده است .مثلا می دانیم که فکر کردن درباره ی غذای مطلوبی سبب آب افتادن دهان می شود .
اطفال یاد می گیرند که نسبت به بطری شیر عکس العمل نشان دهند زیرا در فکر خود شکل آن را با شیر توام می کنند.
بسیاری از عکس العمل های عاطفی را می توان بر اساس شرطی کردن رفتار تشریح کرد به ویژه اگر آنها را در زمان طفولیت یا کودکی آموخته باشند .
واتسوم مؤسس مکتب رفتار گرایی توانست بر اساس شرطی کردن رفتار کودکی را از موش بترساند در ابتدای آزمایش هنگامی که موش را به کودک نشان دادند نه تنها ترسی از حیوان نداشت بلکه با کمال آرامش با او بازی کرد .
سپس میله ی آهنی پشت سر کودک نصب شد و هنگامی که او می خواست به موش نزدیک شود و با او بازی کند ضربه ای محکم به میله ی آهنی زده می شد که تولید صدای نا هنجاری می کرد.
این موضوع هفت مرتبه تکرار شد.
در دفعه ی هشتم میله نواخته نشد ولی در این موقع کودک از موش می ترسید و با گریه از نزدیک شدن به او حذر می کرد .
ترسی که او از صدای میله ی آهنی داشت در اثر مجاورت به موش انتقال یافت .بنابر این کودک از موش ترسید .
به عبارت دیگر کودک حالا به انگیزه ای که در اول غیر موثر بود عکس العمل نشان می داد .
« طرق از بین بردن رفتار شرطی » رفتار شرطی را میتوان به طرق مختلفی از بین برد.
یکی از روش های معمول این است که موقعیتی فراهم کرد تا شیء مورد ترس به یک تجربه ی لذت بخش مربوط شود .
روش دیگر از بین بردن عکس العمل شرطی بدین نحو است که انگیزه ی مصنوعی چندین مرتبه تکرار شود بدون اینکه برای عکس العملی که در مقابل آن ایجاد می گردد پاداشی منظور گردد .
پاولوف کشفکرد که اگر حیوان آموزش دیده ای را که یاد گرفته است به صدای زنگ با ترشح بزاق دهان عکس العمل نشان دهد در موقعیتی قرار دهیم که در آن بعد از صدای زنگ غذا داده نشود به تدریج صدای زنگ اهمیت خود را از دست می دهد و دیگر سبب ترشح بزاق نمی گردد .
«تجارب هیجانی» همانطور که قبلا گفته شد شرطی کردن رفتار شامل جانشین کردن انگیزه ی مصنوعی به جای انگیزه ی طبیعی است .
در یاد گرفتن اضطرب که اساس تمام اختلالات روانی است فردی تجربه ی هیجان آوری داشته (که انگیزه ی غیر شرطی است) عکس العمل نسبت به علامت خطر مربوط به آن تجربه را (که انگیزه ی شرطی است )به همان نحوی که در تجارب گذشته نشان می داده از خود بروز می دهد .
یک تجربه ی هیجانی عبارتست از یک شوک عاطفی که سبب از بین رفتن تعادل موقتی یا دایمی رفتار عادی شخص می شود .
این تجربه بدان سبب باعث شوک می شود که فرد دارای استعداد کافی برای مقابله با آن نیست و بدین جهت هسته ی مرکزی شخصیت او مورد خطر قرار می گیرد و در نتیجه سبب بروز اضطراب شدید در او می شود .
تجارب هیجان انگیز در کودکان بیشتر به وجود می آید به این دلیل که کودک به ویژه نوزاد درباره ی محیط خود اطلاع بسیار کمی دارد.
بنابر این قادر به مقابله با ناهمواریهای آن نیست زیرا آنچه از تجارب گذشته یاد گرفته می شود تاثیر بسیار زیادی در نحوه ی روبرو شدن با مشکلات حال حاضر را دارد .
شخصی که در اثر یک تجربه ی هیجان آور به اضطراب دچار می شود و تعادل روانی خود را از دست می دهد ممکن است درباره ی دلیل اصلی ناراحتی خود دچار گیجی و ابهام می شود.
در این نوع موارد انگیزهی مصنوعی جای انگیزه ی طبیعی را می گیرد تولید ناراحتی و حتی وحشت می کند .
مثلا کودکی که توسط سگی مجروح شده ممکن است بعد ها نه تنها از سگ بترسد بلکه از گربه و حیوانات دیگر نیز ترس داشته باشد .در این مورد چون کودک گنجایش یادگیری زیادی ندارد نمی تواند سگ و حیوانات مشابه آن را به درستی از هم تشخیص دهد .
مثال دیگر در مورد شرطی شدن رفتار بر اثر اتفاق هیجان آور به شرح زیر است : پدر و مادری چهار فرزند خود را در خانه ی ییلاقی تنها گذاشتند و به منظور خرید لوازم زندگی به سوی شهر رفتند .هنگام بازگشت ملاحظه کردند که منزل آنها در آتش می سوزد و به محض اینکه وارد حیاط خانه شدند سقف اطاقها فرو ریخت و هر چهار کودک آنها از بین رفتند .
این واقعه شوک شدیدی به اولیاء وارد آورد منتهی منجر به دیوانگی آنها نشد ولی بعد از این واقعه مادر کودکان قدرت نزدیک شدن به بخاری یا اجاق آشپز خانه و یا هر دستگاه یا شیئی را که شبیه آتش بود نداشت زیرا در آن صورت دچار همان اضطرابی می شد در موقع مشاهده ی سوختن منزل به او دست داده بود .
« ادامه ی رفتار شرطی» رفتار شرطی را می توان به وسیله ی تقویت محکم و قوی نمود و یا با عدم تقویت آن را ضعیف کرد .
به نظر کلارک هال کم شدن احتیاج اساس تقویت رفتار است .همانطور که قبلا ذکر شد سگ پاولف هنگامی که زنگ چندین مرتبه نواخته شد ولی غذا به او نرسید از نشان دادن عکس العمل خودداری کرد در نتیجه رفتار شرطی موقعی ادامه خواهد داشت که فرد هدفی داشته باشد یا در نظر داشتن احتیاج اولیه ی انسان برای ایمی جای تعجب نیست که فرد در مقابل انگیزه ای که تداعی کنندهی خطر است عقب نشینی کند یا پا به فرار بگذارد .
اگر در اثر یادگیری شخص ببیند که آنچه از آن هراس داشت دیگر خطر ناک نیست رفتار وحشت زده ی خود را عوض می کند .
اغلب افراد بزرگسال ترسهای دوران کودکی خود را در نتیجه ی یاد گرفتن اطلاعات جدید از دست می دهند بدین معنی که آنان قادرند رفتارهای جدیدتری را جایگزین رفتارهای قدیمی خود کنند زیرا فهمیده اند رفتار های قبلی احتیاجات آنها را ارضاء نمی کند .
از سوی دیگر بعضی از افراد به رفتارهای شرطی غیر عادی خود ادامه می دهند زیرا تنها طرقی است که آنان در ارضای احتیاج خود می شناسند .
شرطی کردن رفتار یکی از مراحل بسیار مهم یادگیری است ولی نمی توان تمام انواع آموختن را بر اساس آن تشریح کرد .افراد بشر تنها مانند ماشین به عوامل خارجی عکس العمل نشان نمی دهند بلکه آنها بر اساس آنچه قبلا یاد گرفته اند با محیط خود روبرو می شوند به عبارت دیگر افراد انسان تنها بازیچه ی عوامل شرطی یادگیری نیستند بلکه خود بر این عوامل تا حدی کنترل دارند و در حقیقت مسائل زندگی را حل می کنند .
( حل مسائل ) در دوران طفولیت قسمت عمده ی یادگیری بر اساس یادگیری شرطی است و چنانکه قبلا ذکر شد پایه و بنیان مقداری از مشخصات روانی هر فرد تا اندازه ای در این دوره شکل می گیرد و در واقع بعضی از مشخصات به قدری محکم پایه گذاری می شود که تا آخر عمر به همان صورت اولیه باقی می ماند .
ولی هر چه کودک بیشتر رشد می کند آمادگی زیادتری برای مقابله به مشکلات زندگی پیدا خواهد کرد .
پیدایش این آمادگی ارزش به خصوصی برای سازگاری او با محیط خواهد داشت زیرا بدین وسیله قادر می شود تا بهتر با خود و دیگران ارتباط بر قرار کند .
هنگاما که کودک رشد می کند از اهمیت رفتار شرطی در مورد او کاسته می شود و رفتار هایی که منجر به حل مسائل می گردد اهمیت زیادتری پیدا می کند .
روش اصلی که در حل مسائل به کار می رود به روش آزمایش و خطا مشهور است.
بر اساس این روش فرد دست به عملی می زند اگر به نتیجه برسد آنرا ادامه می دهد و اگر مرتکب اشتباهی شد از ادامه آن خودداری کرده سعی می کند راه دیگری را اتخاذ نماید .
به عبارت دیگر اگر رفتاری سبب کسب پاداش شود این رفتار محکم تر می شود و امکان ادامه ی آن زیادتر است و بالعکس اگر رفتاری پاداش آور نباشد متروک می شود .این را قانون تاثیر می نامند .
دانستن اصل و اصول این قانون برای فهم رفتارهای عادی و غیر عادی افراد بشر ضروری است .
« یادگیری بر اساس آزمایش و خطا » در یادگیری به وسیله ی آزمایش و خطا آموزنده ظاهرا بدون اینکه نقشه و هدفی داشته باشد و یا اینکه از رابطه ی میان عملی که می کند و نتیجه ی آن مطلع باشد دست به آزمایش روش های مختلفی می زند .
بنابر این رفتار هایی که منجر به موفقیت شود تکرار می شود و آنهایی که با شکست روبرو گردد ادامه پیدا نمی کند و بزودی از بین خواهد رفت و ودورت حداقل شرایط یادگیری به وسیله ی آزمایش و خطا را به قرار زیر می پندارد: 1-داشتن هدف 2-نداشتن راه معینی به سوی هدف 3-جستجو 4-دیدن یا شناختن طرقی که ممکن است به هدف برسند 5-آزمایش این طرق 6-عقب نشینی هنگامی که عملی با موفقیت توام نباشد 7-بالاخره پیدا کردن راه صحیح ورسیدن به هدف.
اولین آزمایش در مورد یادگیری بر اساس آزمایش و خطا در اوایل قرن بیستم به وسیله ی ثورندایک انجام شد .
تورندایک آزمایشهایش را بیشتر با موش انجام می داد و همین آزمایش ها سبب تشویق دیگران شد تا در این زمینه تحقیقات دامنه داری بنمایند.
در این آزمایش از این نوع معمولا آزمودنی با مسئله ای روبرو میشود که در آن باید به هدفی برسد .
این هدف ممکن است رسیدن به غذا یا فرار از موقعیت دردناکی باشد .
مثلا گربه ی گرسنه ای را در جعبه ای که دارای گیره ی به خصوصی است قرار می دهند مسئله ای که گربه بهید حل کند این است که با درستکاری صحیح گیرهی در جعبه را باز کند و به غذا برسد .
در اول آزمایش گربه مقدار زیادی رفتارهای بدون مقصود مانند دویدن به اطراف جعبه و پنجه کشیدن به در و گاز گرفتن و امثال آن را انجام می دهد اما بتدریج حیوان به پاسخ درست خواهد رسید و گیره ی در را باز می کند و به خارج می گریزد .
در دفعات بعد مدت زمانی که برای باز کردن در لازم است کوتاهتر می شود و سپس از مدتی راه صحیح در مغز حیوان ثابت می ماند و او قادر خواهد بود که هر دفعه در را به سرعت باز کند .
مطلب مهمی را که در مورد رفتار به وسیله ی آزمایش و خطا باید در نظر گرفت از یک سو قوت و قدرت محرک و از سوی دیگر مقدار پاداش و تنبیه است زیرا هیچیک از این عوامل نمی توان از یادگیری جدا دانست .
مثلا در آزمایش مربوط به گربه این حیوان مسلما به واسطه ی محرک گرسنگی دست به فعالیت می زند و بعد از اینکه غذا به او داده شود به این دلیل که پاداش دریافت کرده است رفتارش تقویت می گردد .
روان شناسان گشتالت بصیرت را به معنای فهم ناگهانی معانی بدون ارتباط با گذشته می دانن .
این فهم ناگهانی سبب ایجاد رفتار منطقی و مناسب با موقع می شود .
این نظریه تا اندازه ای اغراق آمیز است زیرا به نظر می رسد که بصیرت در نتیجه ی تجارب گذشته بوده است و بویژه از یادگیری به وسیله ی آزمایش و خطا که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است سر چشمه می گیرد .
« کارل راجرز بصیرت را چنین تعریف می کند» بصیرت عبارتست از مشاهده ی رابطه ی علت و معلول و پیدا کردن راه جدیدی برای فهم معانی و پدیده های زندگی .
این تعریف نه تنها شامل تجارب گذشته می شود بلکه مسائل و مطالب قبلی و تجارب گذشته را نیز بر اساس کشفیات ناگهانی و دیدن روابط جدید می داند .
سرعت حصول بصیرت بستگی دارد به دشواری مسئله ی مورد نظر بدین معنی که هرچه مسئله بغرنج تر باشد مدت بیشتری برای پیدا کردن بصیرت لازم است البته درجه ی دشواری مسئله نیز مستقیما مربوط است به مقدار هوش و استعداد فرد .
در پیسکو تراپی اهمیت زیادی به بصیرت داده می شود در حدی که خیلی از روان شناسان معتقدند که مهم ترین وظیفه ی روان شناس در روان درمانی کمک به بیمار است تا وی بتواند در مورد مشکلات به بصیرت برسد .
فردی که ناسازگار و یا دچار اختلالات روانی است به مشکلات خود با بصیرت نمی نگرد و در حل آنها نمی کوشد بلکه دائما در تلاش است تا احتیاجات نوروتیک خود را به نحوی ارضاء کند .
کهالر که از موسسین مکتب روان شناسی گشتالت است رفتار میمونی را که در موقعیت محروم کننده ای واقع شده است تشریح می کند .
البته میمون مذکور نوروتیک نبود ولی چون قادر به رسیدن به هدف خود نبود رفتارهای غیر عادی از خود بروز می داد .
آزمایش کهالر با میمون مذکور بدین قرار بود که در خارج از قفس حیوان در مسافتی که میمون بدان دسترسی نداشت یک عدد موز به روی زمین گذارده شده بود .
چند روز قبل نیز حیوان در همین موقعیت قرار گرفته بود منتهی در آن موقع قطعه چوبی به آن داده شده بود که موز را با آن بدست آورد .
در آزمایش کنونی نیز چوبی در دسترس او می گذارند با این تفاوت که این چوب شاخه کوچک به میله های قفس خورده و نمی گذارد که او به غذا برسد ناگهان شاخه را به درون قفس می کشد و قسمتی را که به میله ها گیر می کرد به سختی گاز می گیرد .
در اینجا میمون مانع را در رفتار خود یعنی خارج نکردن چوب از نرده ها به طور صحیح نمی بیند بلکه شاخه را مقصر می داند .
بنا بر این هنگامی که در سر راه ما مانعی قرار می گیرد ما خشمناک و مصمم می شویم تا مانع را از بین ببریم و در موقع خشم ما تنها تنها متوجه مانعی است که در دسترس قرار دارد .
همچنانکه کهلر متذکر شد بر اثر عکس العملی که ما نسبت به محرومیت نشان می دهیم گاهی از هدف خود نیز دور می افتیم .
این عکس العمل ممکن است خشم یا تنفر دلسردی ترس و امثال آن باشد .
شاخه درخت در مورد آزمایش با میمون در واقع عامل ناچیزی است ولی برای حیوان که نمی توان با آن بسازد مشکل بزرگی شده بود و اگر میمون قادر بود به موقعیت خود بصیرت پیدا کند شاخه ی کوچک درخت در نظر مانع بسیار ناچیزی جلوه می کرد .
به عبارت دیگر اگر او قادر بود شاخه را به طریقی نگه دارد که به میله های قفس نخورد این عامل کوچک باعث ناراحتی کلی او نمی شد از بحث بالا چنین استنتاج می شود که بصیرت نوع پیچیده ای از رفتار به وسیله آزمایش و خطاست ولی مانند رفتار ساده ی آزمایش و خطا یستگی نزدیکی با پاداش و تنبیه دارد .
اگر رفتاری که از بصیرت حاصل می گردد پاداش دهنده است امکان استحکام و برقراری آن زیاد خواهد بود و بالعکس اگر رفتار مذکور منجر به تنبیه شود موجود از ادامه ی آن خودداری خواهد کرد.
« قانون تاثیر و تقویت رفتار » بر اساس قانون تاثیر چنانکه تورندایک نیز آن را تعریف کرده است هنگامی که رفتار بخصوصی نتیجه ی لذت بخشی داشته باشد آن رفتار استحکام و ثبات می یابد و هر گاه رفتاری با نتیجه ی آزار دهنده ای تؤام باشد آن رفتار ضعیف می گردد .
هر فردی در طول زندگی خود سعی دارد رفتارهای پاداش آور را انتخاب کند و از انتخاب رفتارهایی که به تنبیه منجر می شود بپرهیزد .
قانون تاثیر به آن نحو که تورندایک آن را ابتدا عرضه داشت اهمیت مساوی به پاداش و تنبیه می دهد ولی آزمایش های بعدی نشان داد که تاثیر این دو به هیچ وجه مساوی نیست بلکه پاداش خیلی قوی تر از تنبیه است .البته در اینجا منظور این نیست که تنبیه تاثیری در رفتار انسان ندارد بلکه تاثیر آن بسیار غیر مستقیم تر از اثر پاداش است .
تورندایک نیز نظریه ی اولیه ی خود را درباره ی تاثیر و اهمیت تنبیه تغییر داد و سالها بعد متذکر شد که آن مقدار تاثیری که پاداش در استحکام بخشیدن به رفتار دارد به هیچ وجه تنبیه در ضعیف کردن آن دارا نیست .
در حالیکه پاداش در جهت دادن به رفتار مؤثرتر از تنبیه است ولی در ارزیابی این دو عامل مدت زمان مطلب مهم و اساسی است .
اثر تنبیه فوری اغلب خیلی بیشتر از پاداش است که به تاخیر می افتد همچنین اثر پاداش فوری خیلی بیشتر از تنبیه فوری و به مراتب زیادتر از تنبیهی است که به تاخیر افتاده باشد .
عامل زمان به ویژه در تربیت کودکان و در درمان افراد نورتیک بسیار مؤثر است .
کودک حاضر نیست لذت آنی را از دست دهد صرفا به این دلیل که ممکن است در آینده تنبیه شود و بر همین اساس نیز او نمی پذیرد که در حال حاضر محرومیت بکشد به امید اینکه در آینده پاداش دریافت دارد .
افراد مبتلا به حالات عصبی نیز ترجیح می دهند تا از رفتار لذت بخش و پاداش دهنده ای که در حال حاضر از اضطراب آنها می کاهد استفاده کنند حتی اگر این گونه رفتار در آینده نتیجه ی سوئی در بر داشته باشد .
مثلا شخص معتاد به مواد مخدر یا هروئین فرد دائم الخمر به الکل و بیمار هیستریک به درد و رنجهای خود پناه می برد زیرا برای آنها تنها راه گریز فوری از مصائب است .
در نتیجه لذت بخش نیز هست .
باید گفت که هرچه رابطه ی پاداش و تنبیه از لحاظ زمان نزدیک تر با رفتار باشد تاثیر آن در رفتار مذکور بیشتر خواهد بود .
شدت و قوت پاداش و تنبیه نیز در ماهیت رفتار تاثیر می کند .
اگر رفتاری با پاداش یا تنبیه شدید همراه شود امکان ادامه یا عدم آن رفتار بیشتر است و گاهی اگر تجربه ی شخص با پاداش یا تنبیه فوق العاده شدید توام باشد ممکن است این تجربه در تمام طول زندگی پا بر جا و محکم بماند .
به مسئله ی تقویت رفتار در نظریات بسیاری از روان شناسان یاد گیری و به ویژه در نظریات و تحقیقات هال در سالهای گذشته و اخیرا در پژوهش های اسکینر در ارتباط با یادگیری عامل اهمیت خاصی داده شده است .
تعمیم یا انتقال یادگیری: یکی از مشخصات مهم یاد گیری انتقال مطالب یاد گرفته شده به موقعیتهای جدید است .
به نظر ثورندایک این نوع انتقال مطالب بستگی به عوامل مشابه دارد .
ولی اغلب روان شناسان معتقدند که انتقال بیشتر از راه تعمیم صورت می گیرد تا از این طریق عوامل مشابه.
نظریه ی تعمیم اهمیت خاصی برای تفکر با هدف قائل است اما در واقع تفاوت زیادی بین در نظریه ی فوق وجود ندارد .
آنچه که در این مورد از لحاظ بهداشت روانی اهمیت دارد این حقیقت است که رفتاری که در یک موقعیت بخصوص تولید شده تمایل به تکرار مجدد دارد مشروط به اینکه موقعیت جدیدی مشابه آن موقعیت قبلی ایجاد شود .
گاهی تنها یک علامت با نشانه ی کوچک لازم است تا رفتاری که از قدیم تولید شده است دوباره ایجاد شود .
مثلا دو نفر در اتاقی نشسته و مشغول مکالمه هستند ناگهان هواپیمایی به سرعت از بالای منزل آنها می گذرد به محض اینکه صدای هواپیما به گوش می رسد یکی از این مردها به سرعت خود را به روی کف اتاق می اندازد و علائم ترس و وحشت در سیمای او نمایان می شود این رفتار او به این دلیل است که شخص مذکور در جنگ جهانی دوم در یک بمباران هوایی دچار ترس و دلهره و وحشت زیادی شده بوده است و حال که چهل سال از آن ماجرا می گذرد هر نوع صدای بلندی در او ایجاد رعب و وحشت می کند .