دانلود تحقیق هوش هیجانی

Word 152 KB 28169 41
مشخص نشده مشخص نشده روش تحقیق
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • نخستین بار دانشمندی به نام سالوی در سال 1990 اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت، درک احساسات، هم دردی با دیگران و نیز اداره مطلوب خلق و ضوبه کار برد.

    هوش هیجانی EQ موضوعی است که در آن به توانایی تشخیص و توصیف هیجانات همچنین مدیریت بر هیجانات می پردازند.

    این هوش در زندگی افراد نقش مهمی را ایفا کرده و همچنین بر سلامتی روانی و جسمانی تأثیر می گذارد.

    توانایی برخورداری از این هوش می تواند این مسئله را برای ما روشن کند که چرا گاهی افراد با سطح پائین تحصیلات می توانند موفق تر از افراد با تحصیلات عالی باشند.

    بنابراین با کسب این هوش از طریق محیط خانواده می توان به موفقیت دست یابی پیدا کرد.

     

     

    اولین بار در سال 1990 دانشمندی به نام «سالوی» اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات فرد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کاربرد و این هوش عاملی است که در هنگام شکست در شخص اینجاد انگیزه می نماید.

    تئوری هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره ی پیش بینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیش گیری اولیه از اختلالات روانی هم فراهم می کند.

    روانشناسی به  نام «لگمن» اظهار دارد که هوش شناختی در بهترین شرایط تنها 20 درصد از موفقیت ها را موجب می شود و 80  درصد از موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیت ها در گروه مهارت های هیجانی است.

    هوش هیجانی عدم موفقیت با ضریب هوشی بالا و موفقیت غیرمنتظره افراد دارای هوش متوسط را تعیین می کند.

    افراد باهوش عمومی متوسط هوش هیجانی بالا موفق تر از افراد باهوش عمومی بالا و هوش هیجانی پایین هستند.

     

    سؤالات پژوهش:

    1- هوش هیجانی چیست وجه تأثیری در زندگی روزمره ی افراد دارد؟

    2- آیا هوش هیجانی تأثیری در سلامت روانی و جسمی افراد دارد؟

    3- می توان گفت که تمام افراد با هوش تحصیلی بالا از هوش هیجانی خوبی نیز برخوردارند؟

    4- هوش هیجانی چه مقدار از موفقیت افراد در زندگی را تضمین می کند؟

    5- آیا هوش هیجانی تأثیری در زمینه ی کار و تجارت ایجاد می کند؟

     

    بیان مسئله:

    دروانشناسی معدود زمینه هایی هستند که به اندازه هوش هیجانی علاقه مندی عمومی را برانگیخته باشد.

    لازم به ذکر است که در پنج سال گذشته هوش هیجانی موضوع پرفروش ترین کتاب ها، مجله ها ومقاله های روزنامه بوده است.

    بنابراین ما را به بحث درباره ی خود علاقه مند کرد.

    اکنون ما می خواهیم در این پژوهش به تأثیرات این هوش بر سلامت روانی و جسمی و همچنین کار و تجارت بپردازیم.

    ما خواستار روشن کردن این نکته نیز هستیم که هوش تحصیلی تا چه حد می تواند با هوش هیجانی وموفقیت افراد ارتباط داشته باشد.

     

    اهمیت پژوهش:

    هوش هیجانی پیش بینی کننده ی موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرس ها است.

    پژوهش و رشد هوش هیجانی از اهمیت زیادی برخوردار است.

    موارد زیر را می توان به عنوان اهمیت هوش هیجانی بیان نمود‌:

    1- ایجاد حس مسئولیت پذیری

    2- ایجاد زندگی شاد و با نشاط

    3- برخورد با موقعیت های خطرناک

    4- ایجاد روحیه همکاری و کمک به دیگران

    دانیل لگمن نیز در مورد اهمیت هوش هیجانی چنین می گوید:

    زمانی که نسبت مهارت های تکنیکی، IQ و هوش هیجانی را به عنوان اجزای عملکرد مطلوب ارزیابی کردم، اهمیت هوش هیجانی دو برابر سایر عوامل بود.

    به علاوه ارزیابی من نشان داد که هوش هیجانی نقش بسیار مهمی در بالاترین سطوح کاری دارد یعنی جایی که تفاوت ها در مهارت تکنیکی قابل چشم پوشی است.

     

     

    هدف از پژوهش: هدف ما از تحقیق در مورد هوش هیجانی پی بردن به این نکته است که این هوش تا حدی می تواند در زندگی شخصی فرد نقش ایفا کند همچنین ما خواستار پی بردن به این نکته هستیم که هوش هیجانی چه تأثیری را در عرصه کار و تجارت بر افراد وارد می کند.

    فصل دوم یکی از پدیده هایی که در دهری اخیری مورد استقبال زیادی قرار داشته است پدیده ی هوش هیجانی بوده است که دلیل این امر توانایی فرضی هوش هیجانی بالاتر در حل بهتر مسایل، کاستن از میزان تعارضات بین آنچه که انسان احساس یمکند با آ« چه فکر یم کند- یا همان تقابل قدیمی عقل ودل ومشاهده زندگی شاد و موفقیت آمیز کسانی بود که از تحصیلات عالی بخوردار نبودند ولی به دلیل هوش هیجانی بالا به این خوشبختی دست یافته اند.

    پژوهش های متعددی نشان داده که هوش هیجانی می تواند سبب افزایش میزان سلامتی، رفاه، موفقیت، عشق و شادی گردد.

    جان مایری می گوید: هوش هیجانی مجموعه ای از توانایی ها است که به فرد کمک می کند تا احساسات خود و دیگران ار بشناسد ودرک کند، در نهایت به فرد کمک میکند تا احساسات خود را تنظیم و اراده کند.

    به باور گلمن، هوش هیجانی ظرفیت ما را در شناخت احساساتمان و احساسات دیگران تعیین و کمک می کند تا با ایجاد انگیزش، هیجان های خودمان را کنترل و اراده کنیم و در روابط خودمان با دیگران به نظم و حساب در آییم.

    به نظر ماتینز، هوش هیجانی یک رشته از مهارت های غیرشناختی، توانایی ها و ظرفیت هایی است که توانایی فرد را در مقابل مکالبات و فشارهای بیرونی مقاوم می کند.

    به باور ویزینگر هوش هیجانی در واقع هوش کاربرد هیجان ها، اتحام حالات احساسی و روانی مثبت و منفی است و طبق اثر جدید مییر، کاریوووسالوی واژه فراگیر هوش هیجانی به سه توانایی ذهنی اساسی دلالت دارد، اولین و اساسی ترین توانایی تشخیص و درک دقیق هیجانات خودمان و دیگران را شامل می شود به بیسان دیگر افراد با هوش هیجانی می دانند چه وقت خودشان و دیگران دچار هیجانات می شوند وهیجاناتی مثل خشم، ترس، احساس گناه و عشق را می توانند دقیقاً شناسایی کنند واز هم تشخیص دهند البته دانستن اینکه شخص دچار هیجان است تا حدودی آسان به نظر می رسد اما همان گونه که بسیاری از نظریه پردازان هیجان وشاعران ذکر کردند: افراد ممکن است معنای احساساتشان یا نشانه فیزیولوژیکی را اشتباه بگیرند برای مثال یک فرد ممکن است تپش قلب، عرق کردن دست و احساس سرگیجه را نشانه های حمله ی وحشت تفسیر کنند در حالی که دیگری ممکن است این نتیجه گیری را داشته باشد که عاشق شده است در حقیقت این نشانه ها ممکن است حاصل نوشیدن قهوه ی زیاد، یا نشانه ای دال به شروع یک سرماخوردگی باشد.

    عصبانی شدن آسان است- همه می توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در مقابل شخص صحیح.

    به میزان صحیح، در زمان صحیح، به دلیل صحیح وبه طریق صحیح- آسان نیست.

    (ارسطو، اخلاقیات نیکوما خین) هنوز هم دلیل حمله ی یکی از بهترین دانش آموزان دیوید پولوگروتو، دبیر فیزیک با کارد آشپزخانه به او، جای بحث دارد.

    براساس گزارش های گسترده ما جدا از این قرار بود: جیسون هـ.

    دانش آموز سال دوم دبیرستانی در کورال اسپیرینگس فلورایدا، که همه ی نمره هایش «الف» بود، علاقه ی شدیدی به ورود به دانشکده ی پزشکی داشت.

    اما نه هر دانشکده ی پزشکی ای، بلکه رؤیای او ورود به دانشگاه ها روارد بود، اما دبیر فیزیکش در امتحانی به او نمره ی «ب» داده بود، جیسون که تحقق رؤیاهایش را در خطر می دیدید یک کارد قصابی را با خود به مدرسه برد و هنگام رویارویی با پولوگروتو در آزمایشگاه فیزیک، قبل از این در درگیری مغلوب شود ضربه ای به شانه ی لو وارد کرد.

    قاضی جیسون را بی گناه دانست، زیرا هنگام انجام این کار موقتاً به جنون دچار شده بود.

    او حمم خود را بر مبنای نظر هیأتی متشکل از چهار روان شناس و روان پزشک اعلام کرد که سوگند خوردند که او هنگام درگیری دچار روان پریشی بوده است.

    جیسون ادعا می کرد که به خاطر نتیجه ی امتحان قصد خودکشی و نزد معلمش رفه بود تا به او بگوید به خاطر آن نمره، یم خواد خود را نابود کند.

    پولوگروتو نظر دیگری داشت: «من فکر می کنم می خواست مرا با کارد بکشد، زیرا از نمره ی بد خود خشمگین شده بود.» جیسون به مدرسه ای خصوصی منتقل شد و دو سال بعد با بالاترین رتبه در کلاس خود فارغ التحصیل گردید.

    معدل کامل در کلاس معمولی «الف» یعنی میانگین 4 است، اما جیسون بهقدری دروس پیشرفته را پیش گرفته بود که معدل او به 614/4 یعنی خیلی بیش از «الف» مثبت رسید.

    هر چند جیسون با بالاترین رتبه فارغ التحصیل شد، معلم فیزیک سابقش دیوید پولوگروتولگر ضو بود که او هیچ گاه معذرت نخواست و حتی مسئولیت عملش را به عهده نگرفت.

    سؤال اینجاست که چرا فردی تا اینحد هوشمند کاری تا این اندازه غیر عقلانی و احمقانه انجام می دهد؟

    پاسخ این است: هوش تحصیلی ارتباط چندانی با زندگی عاطفی ندارد، با هوش ترین انسان ها ممکن است در مقابل خیلی هوس های لجام گسیخته و تکانش های سرکش از پا درآیند؛ افراد دارای هوش بالا ممکن است به طرز حیرت آوری زندگی خصوصی خود را به بیراهه هدایت کنند.

    یکی از اسرار بر ملاشده ی روان شناسی این است که نمره های درسی، هوش یا نتایج آزمون استعداد تحصیلی (SAT) علی رغم ارزش و ابهت شان در میان عموم، نمی توانند قاطعانه پیش بینی کنند که چه کسی در زندگی موفق خواهد شد.

    یقیناً در مجموع برای گروه های بزرگ، رابطه ای میان هوشبر و شرایط زندگی وجود دارد.

    افراد بسیاری با هوشبر بسیار پایین در مشاغل پست به کار مشغول می شوند و کسانی که هوشبر بالا دارند مشاغلی بادرآمد خوب به دست می آورند، اما به هیچ وجه نمی توان گفت که همیشه چنین است.

    بر این قاعده که هوشبر پیش بینی کننده ی موفقیت است، استثناهای بسیاری وجود دارد.

    استثناهایی بسیار بیشتر از مواردی که با این قاعده انطباق پیدا می کنند.

    رد بهترین حالت، هوشبر حداکثر حدود بیست درصد در پیش بینی موفقیت در زندگی سهم دارد، در حالی که هشتاد درصد باقی مانده به نیروهای دیگر مربوط می شود.

    مشاهده گری چنین اظهار می کند که: «اکثر اوقات جایگاه نهایی فرد را در جامعه عواملی غیر از هوشبر تعیین می کنند.

    عواملی از طبقه ی اجتماعی گرفته تا شانس» مجموعه ی مهم از این »خصوصایت دیگر» که آن را هوش هیجانی می نامند موضوع بحث ما را تشکیل می دهد.

    یعنی توانایی هایی مانند این که فرد بتواند انگیزه ی خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند؛ تکانش های خود را کنترل کند و کامیابی را به تعویق، حالات روحی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت تفکر او را خدشه دار سازد؛ با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد.

    برخلاف هوشبر که سابقه ی حدود یکصد سال تحقیق بر صدها هزار نفر را به همراه دارد، هوش هیجانی مفهوم جدیدی است.

    هنوز هیچ کس نمی تواند دقیقاً‌ بگوید که تفاوت های میان افراد در طول زندگی تا چه حد از هوش هیجانی ناشی می شود.

    اما داده های موجود نشان می دهند که هوش هیجانی یم تواند به اندازه هوشبر و گاهی اوقات بیش از آن قدرت داشته باشد در حالی که عده ای معتقدند که هوشبر را نمی توان از طریق تجربه یا آموزش چندان تغییر داد.

    قابلیت های عاطفی مهم را می توان به کودکان آموخت و سطح آن را در ارتقا داد، البته اگر ما زحمت این آموزش را به خود بدهیم.

    هوش تحصیلی در مواقع بروز بحران- یا پیش آمدن فرصت های مناسب- که فراز و نشیب های زندگی در پیش روی آدمی قرار می دهد، عملاً هیچ نوع آمادگی ای در افراد پدید نمی آورد.

    با وجود آن که هوشبر بالا تضمین کننده ی رفاه، شخصیت اجتماعی یا شادکامی در زندگی نیست، مدارس و فرهنگ ما صرفاً بر توانایی های تحصیلی تأکید می کنند و هوش هیجانی یعنی مجموعه ای از صفاتی که بی اندازه رد سرنوشت افراد اهمیت دارند- و عده ای نام منش بر آنها می گذارند- را نادیده می انگارند.

    زندگی هیجانی حیطه ای است که مانند ریاضیات یا ادبیات می توان در آنها مهارتی کم یا زیاد داشت و مجموعه توانش های خاص خود را می طلبد.

    میزان شایستگی فرد در آن زمینه برای درک این مطلب که چه افرادی در زندگی پیشرفت می کند و فرد دیگری با همان میزان استعداد، در نیمه راه متوقف می شود، نقشی تعیین کننده دارد.

    استعداد عاطفی یک توانایی عالی است، که مشخص می کند چگونه میتوانیم از سایر مهارت های خود، از جمله عقل خام به بهترین صورت استفاده کنیم.

    شواهد بسیاری ثابت می کنند افرادی که مهارت هیجانی دارند- یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی می شناسند وهدایت می کنند و احساسات دیگران را نیز درک و به طرز اثر بخش با آن برخورد می کنند- در هر حیطه ای از زندگی ممتازند، خواه روابط عاطفی و صمیمانه باشد وخواه در فهم قواعد ناگفته ای که در خط مشی سازمانی، به پیشرفت می انجامند.

    افرادی که مهارت های عاطفی شان به خوبی رشد یافته، در زندگی خویش نیز خرسند و کار آمدند و عاداتی فکری را در اختیار دارند که موجب می گردند آنها افرادی مولد و کارآمد باشد؛ افرادی که نمی توانند به زندگی عاطفی خود تسلط داشته باشند، درگیر کشمکش های درونی ای هستند که از توانایی آنان برای انجام کار متمرکز و تفکر روشن می کاهد.

    مهم ترین خدمتی که آموزش و پرورش می تواند در جهت رشد افراد انجام دهد آن است که او را با توجه به استعدادهایش به سوی مناسب ترین زمینه هدایت کند، یعنی به جایی که او در آن خشود و کار آمد باشد، ما به کلی این هدف را از یاد برده ایم.

    به جای آن، آموزشی به افراد می دهیم که در صورت موفقیت، رد بهترین حالت برای استاد دانشگاه شدن مناسب است، و در این راه افراد را برانی اساس که آیا می توانند به آن استاندارهای محدود موفقیت دست پیدا کنند یا خیر، ارزیابی می کنم.

    ما باید وقت کمتری را صرف رتبه بندی کردن دانش آموزان و وقت بیش تری را به نشان دان و پرورش قابلیت ها و استعدادهای طبیعی شان اختصاص دهیم.

    هوش هیجانی ضعیف و بیماری روانی:‌ ما امروزه براین باوریم که اگر شما از لحاظ هیجانی باهوش باشید با چالش های زندگی بهتر کنار یم آیید و هیجانات خود را بهتر کنترل می کنید، وحاصل اینها سلامت روانی خوب است.

    در آن سوی، باید نگران باشیم که هوش هیجانی پایین عامل خطرپذیری برای بیماری روانی است.

    به سبب این که هوش هیجانی مفهوم نسبتاً جدیدی است.

    پژوهش تجربی زیادی که رابطه ی آن را با سبک های کنار آ»دن و سلامت روانی بررسی کند، وجود ندارد.

    از زمانی که پتیر سالووی و جان مییر در آغاز سال های 1990 تعریف هوش را تدوین کردند، تاکنون چندین مدل متناقض از هوش هیجانی مطرح شده است.

    اما در رشته های روان پزشکی و پزشکی روان تنی، متخصصان و پژوهشگران، تقریباً 30 سال است که از یک سازه ی کاملاً مرتبط استفاده کرده اند.

    ناتوانی تشخیث و توصیف هیجانات (مشکل شناسایی وانتقال هیجانات) که مفهوم هوش هیجانی بخشی از آن برگرفته شده است، که ناتوانی تشخیص و توصیف هیجانات،دقیقاً تعریف شده، بهخوبی اعتباریابی شده است و داده های زیادی از مطالعات نشان داده اند که آن چگونه بر زندگی هر روزی ما تاثیر می گذارد.

    براساس مطالعات صورت گرفته، باور رایج این است که افراد مبتلا به ناتوانی تشخیص و توصیف هیجانات نمی توانند با دیگران به خوبی ارتباط برقرار کنند یا این که با چالش ها خوب کنار بیایند و مستعد بسیاری از بیماری های شایع روانی هستند که پریشانی ها در تنظیم هیجانات از جمله ی آنهاست.

    بنابر این تعریفی برای ناتوانی تشخیص و توصیف هیجانات تدارک دیدند که چهار جنبه ی مهم را در برمی گیرد.

    مشکل شناسایی احساسات و تشخیص بین احساسات و احساس بدنی انگیختگی هیجانی، دشواری توصیف احساسات به دیگران زندگی تخیلی ضعیف، و سبک شناختی که لغوی است و به جزئیات ریز رخدادهای بیرونی تمرکز دارد.

    در حقیقت کسانی که ناتوانی شدید تشخیث وتوصیف هیجانات دارند بعضی وقت ها نمی توانند اصلا لذت را زیاد احساس کنند (ناتوانی در کسب لذت).

    این افراد به خاطر این که احساسات خود را نمی فهمند، نمیتوانند هیجانات دیگران را نیز بخوانند آنان اغلب ناهمدل دیده می شوند و با کسانی که پریشان هستند نمی توانند برخورد داشته باشند.

    ریچارد 44 ساله، مدیر بانک به این خاطر به مشاوره با روانپزشک پرداخته است که همسر و فرزندانش گله دارند که او نسبت به احساسات آنان حساسیت نشان نمی دهد و احساسات خودش را نیز ابراز نمی کند.

    ریچارد با وجود این که وقتی احساسات کلی مثل خشم و افسردگی دارد آگاه است، می گوید اغلب متوجه هیجانات خود نیست و معمولاً از هیجانات سایر افراد نیز آگاهی ندارد مگر زمانی که تغییرات عمده در خلق خود نشان دهند.

    وقتی روان پزشک از ریچارد درباره ی مرگ مادرش که چند سال پیش اتفاق افتاده بود پرسید، او گفت مقداری احساس اندوه داشته است، ولی نیم توانسته است این احساس را توضیح دهد.

    او بر این باور بود که همسر و فرزندانش را دوست دارد ولی این هیجان را خیلی قوی احساس نمی کرد.

    او گفت، امور جنسی به لحاظ جسمی لذت بخش است، اما او نیم توانست احساسات لطیف یا صمیمی خود را به همسرش یا دوست دختر قبلی اش توصیف کند.

    به علاوه، او علاقه مندی های معدود داشت، هیچ دوست صمیمی نداشت، و می گفت که هرگز احساس خیلی شاد بودن نداشته9 است.

    به هر حال، از فعالیت های هر روزی خود در بانک، گزارش مفصل و تا حدودی کسل کننده ارائه داد.

    هووارد گارونر، در کتاب مشهورش با عنوان چارچوب های ذهن: نظریه ی هوش های چندگانه پیشنهاد می کند که تعدادی هوش، از جمله دو شکل هوش شخصی، که او آنها را هوش درون فردی و هوش بین فردی می نامند، وجود دارند.

    هوش درون فردی، یا توانایی دستیابی به زندگی احساسی خود فرد، به طور مفهومی با دو جنبه از سازه ی ناتوانی تشخیث و توصیف هیجانات (دشواری شناسایی احساسات و توصیف آنها برای دیگران) و همچنین با خود آگاهی هیجانی، چیزی که سالووی و مییر آن را به عنوان یکی از ظرفیت های اصلی هوش هیجانی تعریف می کنند، همپوشی دارد.

    ظرفیت اساسی دیگر در تعریف آنان توانایی خواندن احساسات و هیجانات دیگران است که معمولاً‌همدلی خوانده می شود و جزء چیزی است که گارونر آن را هوش بین فردی توصیف می کند.

    اگر چه تعریف ناتوانی تشخیث و توصیف هیجانات دشواری نظارت بر احساسات و هیجانات افراد دیگر را در بر نمی گیرد، متخصصان بالینی گزارش می کنند افرادی که از ناتوانی شدید تشخیث و توصیف هیجانات برخورداند با دیگران خوب همدردی نمی کنند.

    این امر، به احتمال بخش به این خاطر است که شناسایی هیجانات در نمودهای چهره ای دیگران، همان طور که در چندین مطالعه دیده شد، برایشان دشوار است.

    یک شاخص مهم هوش هیجانی این است که شما چقدر خوب به فشار روانی واکنش نشان می دهید.

    باور همگانی بر این است که اگر شما از لحاظ هیجانی باهوش هستید به نحو مؤثر میتوانید از پاسخ های هیجانی برخوردار باشید و آنها را متوازن سازید و به این ترتیب خودتان را از آثار مخرب فشار روانی حفظ کنید.

    در آن سوی، تصور بر این است افرادی که از لحاظ هوش هیجانی ضعیف اند مکرر از پا در می آیند و به نحو ناسالم عمل می کنند یا از لحاظ روانی و جسمی مریض می شوند.

    بار- آن مدیریت فشار روانی (توانایی اداره ی مؤثر هیجاناتمان) را به عنوان یکی از مقیاس های تشکیل دهنده ی پرسشنامه ی هیجانی بهر منظور می کند.

    این مقیاس دو خرده مقیاس دارد: (1) تحمل فشار روانی، که توانایی شما را در مقاومت در برابر رخدادهای وخیم و هیجانات شدید با کنار آمدن فعال و مثبت با فشار روانی می سنجد؛ و (2) کنترل تکانش، که توانایی شما را در مقاومت در برابر تکانش یا به تأخیر انداختن آن برای اقدام و کنترل هیجاناتتان می سنجد.

    داده های مربوطه به مطالعه ی ما در اجتماع اونتاریو نشان می دهد کسانی که از ناتوانی شدید تشخیص و توصیف هیجانات برخوردارند از لحاظ کنترل هیجانات خود و تکانش ها برای اقدام، و کنار آمدن مثبت با وضعیت های فشار روانی زا، مشکل دارند.

    برای پی بردن به این که افراد با موقعیت های فشار روانی زا چگونه کنار می آیند، مطالعات زیادی صورت گرفته است.

    سه سبک کنار آ»دن کلی که معمولاً‌ در ادبیات روان شناسی به چشم می خورند عبارت اند از: کنار آمدن مسئله دار یا تکلیف مدار، کنار آمدن هیجان مدار، و کنار آمدن اجتنابی.

    اگر شما تکلیف مدار باشید برای کنار آمدن به این فکر می افتید که مثلاً‌مسایل مشابه را در گذشته چگونه حل کرده اید، پیش از اقدام مسئله را تجزیه تحلیل میکنید و راه حل های مختلف مسئله را در نظر می گیرید.

    اگر از راهبردهای هیجان مدار استفاده کنید، در این صورت به احتمال با خودتان می گویید که وضعیت واقعاً اتفاق نمی افتد و ذهنتان را با دردها و مصائب مشغول می کنید و عصبانی می شوید.

    اگر سبک کنار آمدن شما اجتنابی باشد، سعی می کنید با تماشای تلویزیون، خریدن چیزی برای خودتان، رفتن بیرون برای نوشیدن چای یا قهوه و یا صرف غذا، یا معاشرت با دیگران، موضوع را از ذهنتان دور کنید.

    افرادی که ناتوانی بالای تشخیص و توصیف هیجانات را دارند، معمولاً نمی تواند از راهبردهای کنار آمدن سازگارانه، از جمله صحبت با اعضای خانواده یا دوستان نزدیک، و طلب حمایت از آنان، استفاده کنند، زیرا آنها نزدیکی هیجانی و در میان گذاشتن احساسات خود با دیگران را دشوار می بینند.

    هوش هیجانی کاربردی: تنظیم هیجانات برای سالم بودن اینک ما قصد داریم به جای صحبت در مورد خود هوش هیجانی، یک کار بست خاصی را که در مورد هوش هیجانی آموخته ایم، مورد بحث قرار دهیم و آن تأکید بر سر حالی جسمانی که همان سلامت است خواهد بود.

    ما استدلال خواهیم کرد که تنظیم مناسب هیجانات پیش بینی خوبی برای سلامت است.

    دید نسبت به هوش هیجانی همان دیدگاه مییر سالوی و همکارانش است.

    این نظریه هوش هیجانی را به عنوان مجموعه ای از توانایی های به هم مرتبط سازمان یافته در راستای چهاربعد: الف) شناسایی و ابراز هیجانات، ب) استفاده از هیجانات، پ) فهمیدن هیجانات و تسام اداره یا تنظیم هیجانات، تعریف می کند اگر چه همه این چهار مجموعه مهارت در سالم ماندن مهم اند، اما هم اکنون ما به بعد آخر، یعنی اداره احساسات فرد تأکید داریم.

    در جاده ی بین ایالتی رانندگی می کنید.

    ماشینی با سرعت 70 مایل در ساعت جلو شما می پیچد، سپس راننده می زند روی ترمز: شما هم همین کار را می کنید، احساس می کنید عصبانی شده اید: «‌این مردک کجا گواهی نامه ی رانندگی گرفته؟»‌ چالش های هیجانی شبیه به این هر روز پیش می آید: باید خشم خودم را ابراز کنم.

    شاید شیشه را پایین می کشید، فریاد می زند، یا ژست زننده ای به خود می گیرید؟

    یا باید هیجانات خودم را کنترل کنم»، آنها را فرو نشانم، تا به نظر برسد که از بین رفته اند؟

    چالش برای ابراز کردن در برابر خروشاندن، بعد اساسی خود مدیریتی هیجانی است.

    ما قصد داریم در این بخش از فصل استدلال کنیم که ابراز هیجانی و فرونشانی آن دولبه ی شمشیرند: هر دو راهبرد می تواند برای سلامت آدم مشکل ساز باشد.

    ابزار هیجانی و پیامدهای سلامت: به پرسش های زیر چگونه پاسخ می دهید، صحیح یا غلط؟

    برخی از اعضای خانواده ی من عادت هایی دارند که مرا خیلی آزار می دهند.

    «صحیح یا غلط» من تمایل به این دارم در مقابل افرادی که تقریباً بیش از آن چه انتظارم دارم سعی در خودمانی شدن دارند، حالت دفاعی داشته باشیم.

    «صحیح» یا غلط؟

    وقتی موفقیت کسی را می شنوم که خوب می شناسم، احساس شکست به من دست می دهد.» افرادی که به پرسش هایی مانند اینها پاسخ «صحیح» میدهند، مستعد خصومت و برون ریزی خشم هستند و به نظر می رسد تمایل به پاسخ به موقعیت های اجتماعی با خصومت، با بیماری قلبی عروقی مرتبط است.

    چیز جالب در این خط پژوهش این است که هر نوع خصومت یا خشم از بد بودن برای سلامت قلب فرد خبر نمی دهد، بلکه برعکس، نوع خاص آن یعنی خصومت بد طینت چنین نشانه ای دارد.

    خصومت بر طینت نمونه ی خاصی از شکست خود مدیریتی هیجانی است.

    آن با بدگمانی، آزردگی، نمدهای نمایان خشم، ضریت، و عدم اعتماد مشخص می شود.

    این افراد را به راحتی میتوان در یک تجمع یا شلوغی پیدا کرد.

    بیشتر مواقع هم آنها مرد هستند.

    این افراد تمایل دارند از لحاظ کلامی پرخاشگر و از لحاظ رفتاری خصمانه باشند.

    جای تعجب ندارد که این افراد در ایجاد دوستی و حفظ روابط مشکل دارند.

    همه ی این خصومت بر طینت عوارضی بر قلاب می گذارد.

    اول اینکه، واکنش پذیری بیش از حد قلبی عروقی را باعث می شود.

    دستگاه قلب و عروق به فشار روانی زاهای خفیف واکنش شدید نشان می دهد و این مطملب در شرایطی که افراد دیگر حضور دارند به ویژه صادق است.

    شریان های خونی که ماهیچه های قلب را تغذیه می کنند تنگ می شوند، در حالی که خود قلب تندتر می زند.

    این امر یک فشار واقعی بر دستگاه قلب وارد می آورد.

    اغلب، این انگیختگی هیجانی که افراد متنماصم بر طینت تجربه می کنند، با لیپیدهایی که در جریان خون ریخت ه می شوند (شاید برای فراهم ساختن «سوخت» برای نبردی که بدن انتظارش را دارد) همراه است.

    این افزایش در کلسترول و تریگلسید خون خطر برای تولید پلاکت ها را موجب می شود که می توانند شریلان ها را برای تغذیه ماهیچه قلب سر کنند و حمله ی قلبی را به وجود آورند.

    بدتر این که، وقتی افراد خشم و خصومت زیاد را تجربه می کنند ممکن است با سیگار کشیدن، الکل نوشیدن، یا خوردن غذاهای چرب با آن مقابله کنند که خود این امر می تواند به صدمه ی بلند مدت بر سلامت منجر شود.

    فرو نشاندن هیجانی و پیامدهای سلامت: بنابراین، آیا پاسخ اساساً «فروخوردن»- یعنی فرونشاندن احساسات خصمانه، حفظ آرامش درونی، وبه حداقل رساندن ابراز هیجانات منفی است؟

    این راهبرد هم خیلی سالم به نظر نمی رسد.

    به یک دلیل، و آن این که به نظر می رسد خشم فرونشانده درست به اندازه ی خشم ابراز شده، فشار خون شخص را بالا می برد.

    همچنین امکان دارد- هر چند که شواهد رد این زمینه ضعیف است- فرونشاندن هیجانات منفی، ابتلا به پیشرفت سرطان را افزایش دهد.

    در حقیقت، روند بیماری در بین بیماران سرطانی که آشکارا خشمگین و دعوایی هستند می تواند عملا بهتر از کسانی باشد که خشمشان را فرو می خورند.

    از طرف دیگر، انکار و واپس رانی ممکن است با پیشرفت سرطان مرتبط باشد.

    خوشبختانه ما می توانیم بیاموزیم که مقدار صحیحی از خشم خود ابراز کنیم.

    دیوید اشپیگل و همکارانش در دانشگاه استنفورد، زنان مبتلا به متاستناز سرطان سینه را در گروه حمایتی که ملاقات هفتگی داشتند قرار دارند، و توانستند به آنان کمک کنند تا حدودی یاد بگیرند که احساساتشان را نسبت به داشتن سرطان بروز دهند، برای آنچه به سرشان آمده معنایی بیابند، و یک سامانه ی حمایت اجتماعی را تدارک ببینند.

    گروه گواه فقط مراقبت پزشکی استاندارد را دریافت کرد.

    زنانی که در گروه حمایتی شرکت داشتند به طور متوسط 37 هفته از شروع مطالعه زنده مانند: در حالی که گروه گواه، به طور متوسط، درست 19 ماه بعد مردند.

    یک مطالعه گسترده در این زمینه در جریان است تا بتواند این یافته های قابل توجه را تکرار کند.

    اگر ابراز خصومت به طینت با بیماری قلبی مرتبط است، و فرونشاندن هیجانات نیز ممکن است با پیشرفت سرطان همراه باشد، پس شخص با چنین احساساتی چه باید بکند؟

    همان گونه که یونانی ها می گویند، شاید «حد اعتدالی» وجود داشته باشد.

    شاید نیاز باشد که ما احساسات منفی مان را ابراز کنیم ولی نه به شیوه ی افراط یا تفریط.

    احتمال می رود وقتی جمی پنیکر در دانشگاه تگزاس پیشنهاد کرد که خوش باوری به ضربه ها ممکن است تأثیرات سودمندی بر سلامت جسمی و روانی ما داشته بادش، منظنورش همین بوده است.

    پنبیکر اثرات برون ریزی هیجانی را به نحوه ی گسترده مطالعه کرده و یافته است که اقدام ساده یی برون ریزی تجربه های هیجانی در نوشتن، حتی به صورت گمنام، سلامت جسمی و روانی بعدی فرد را بهبود می بخشد.

    برای مثال، از دانشجویان خواسته شد راجع به تجربه ی هیجانی ضربه ای مطلبی بنویسند.

    این دانشجویان در مقایسه با دانشجویانی که از آنها خواسته شده بود در مورد موضوع پیش پا افتاده ای مطلب بنویسند، مراجعات کمتری به مرکز بهداشت داشتند و نمره های بالاتری گرفتند.

    فواید برون ریزی هیجانی، افزایش کارکرد دستگاه ایمنی را نیز به طور وسیع رد بر می گیرد و خود گزارشی از نشانه های جسمی، یأس و افسردگی را کاهش می دهد.

    این یافته هیا چشمگیر در چندین مطالعه ی انجام شده توسط پژوهشگران متعدد و در بین جامعه های متمایزی مانند دانشجویان دانشگاه، زندانیان با حداکثر افیست.

    و اخیراً افراد حرفه ای بیکار، به طور قاطع تأیید شده اند.

    آموختن تنظیم هیجانات خود برای سلامت بهتر: وقتی ما نسبت به توانایی هایمان برای تنظیم هیجانات خوش باوریم، به احتمال ابراز آنها فقط بر سلامت جسمانی مان تأثیر مثبت می گذارد.

    ما در یک مطالعه این فرضیه را بررسی کردیم که سازگاری موفق با تجربه ی فاشر روانی را تا حدودی به باورهاییی بستگی دارد که فرد از ظرفیت تنظیم احساساتشبرخوردار است.

    گلدمن، کرامر و سالووی یک مطالعه ی پربار را اجرا کردند دایر بر اینکه آیا باورهای فرد به خلق های خود، به ویژه باور اینکه فرد می تواند خلق های منفی اش را ترمیم کند، با کشوه های فرد از سلامت جسمانی اش رابطه دارد یا نه.

    استدلال پشت سر این مطالعه این بود، افرادی که نمی توانند احساسات منفی خود را ترمیم کنند، ممکن است برای این کار به کمک دیگران نظر داشته باشند.

    در نتیجه وقتی احساس می کنند در فشار روانی قرار دارند، به خاطر این که نمی دانند این احساسات را چگونه تنظیم کنند، به احتمال بیشتر به سراغ مراقب پزشکی می روند.

    چنین افرادی اساسا از سامانه ی مراقب پزشکی به عنوان راهبرد تنظیم خلق استفاده می کنند.

    البته، این احتمال نیز وجود دارد که این افراد وقتی تحت فشار روانی هستند واقعا از لحاظ جسمانی بیمار می شوند.

    لومن و همکارانش، دانشجوی داوطلب را در سه زمان متناوب در نیمسال تحصیلی: در شروع سال، هنگام امتحانات میان ترم، و هنگام امتحانات نهایی بررسی کردند.

    آنها در این زمان ها، مقیاس صفت فراخلق (TMMS)‌را اجرا کردند که از شاخص باورهای فرد برای قادر بودن به تنظیم احساسات خود برخوردار است، و فشار روانی، نشانه های جسمانی، مراجعه به مرکز بهداشت را نیز اندازه می گیرد.

    وقتی این پژوهشگران نمونه بار به سه گروه: (افراد با درجه ی بالای مهارت در ترمیم خلق های منفی، افراد با مهارت های متوسط در این زمینه، و افراد با مهارت های ضعیف) تقسیم کردند، به نتایج برانگیزنده ای دست یافتند.

    وقتی فشار روانی کم بود، این سه گروه تفاوت اندگی داشتند.

    اما با افزایش فشار روانی، افرادی که می گفتند به آسانی نمی توانند احساساتشان را تنظیم کنند، احتمال بیشتری می رفت که به مرکز بهداشت مراجعه کنند، وافلرادی که در ترمیم خلق های منفی شان خوب بودند، عملا کمتر به مرکز بهداشت مراجعه کردند.

  • چکيده........................................................................................................................ 4

    فصل اول ................................................................................................................. 5

    مقدمه ....................................................................................................................... 6

    سؤالات پژوهش........................................................................................................ 7

    بيان مسئله ............................................................................................................... 8

    اهميت پژوهش.......................................................................................................... 8

    هدف از پژوهش...................................................................................................... 10

    فصل دوم: .............................................................................................................. 11

    هوش هيجاني........................................................................................................... 15

    هوش هيجاني ضعيف و بيماري رواني .................................................................. 18

    هوش هيجاني کاربردي .......................................................................................... 23

    ابراز هيجاني و پيامدهاي سلامت............................................................................ 24

    فرونشاندن هيجاني و پيامدهاي سلامت.................................................................. 26

    آموختن تنظيم هيجانات خود براي سلامت بهتر ..................................................... 28

    تأثير مثبت بر حرفه و تجارب.................................................................................. 31

    تأثير منفي بر کار و تجارت..................................................................................... 33

    فصل سوم............................................................................................................... 35

    تجزيه تحليل............................................................................................................. 36

    فصل چهارم ........................................................................................................... 38

    نتيجه گيري.............................................................................................................. 39

    پيشنهاد.................................................................................................................... 40

    منبع.......................................................................................................................... 41

هوش هيجاني چيست؟ به چند نفر از موفق‌ترين افراد در زندگي تان فکر کنيد و به خصيصه‌‌هاي مشترکي که آنها با يکديگر دارند. بي‌شک ، دايره دوستان اين افراد بزرگ و متنوع است. ارتباطات شخصي‌شان قوي و زندگي خانوادگي شان مملو از افتخار و کاميابي است. آنها

هوش هیجانی چیست؟ به چند نفر از موفق‌ترین افراد در زندگی تان فکر کنید و به خصیصه‌‌های مشترکی که آنها با یکدیگر دارند. بی‌شک ، دایره دوستان این افراد بزرگ و متنوع است. ارتباطات شخصی‌شان قوی و زندگی خانوادگی شان مملو از افتخار و کامیابی است. آنها نسبت به دیگران ، حتی نسبت به کسانی که تازه ملاقات می‌کنند، علاقه نشان می‌دهند. آنها رضایت بیشتری از شغل خود دارند، احترام همسالانشان را ...

نقش هوش هیجانی EQ در فراگیری زبان دوم مراحل تفصیلی اجرای طرح تحقیق علمی به طور کلی برای انجام دادن تحقیق علمی می توان 12 مرحله تفصیلی را مورد نظر قرار داد. فهرست مراحل اجرای یک طرح تحقیق علمی : 1-انتخاب موضوع تحقیق موضوعی که برای تحقیق انتخاب نموده ام عبارت است از ٌ نقش هوش هیجانی در فرا گیری زبان دوم ٌ با توجه به ویژگی های یک موضوع تحقیق برای من این موضوع دارای ویژگی های ممتازی ...

تعريف هوش بطور کلي تعاريف متعددي را که توسط روان شناسان براي هوش ارائه شده است، مي‌توان به سه گروه تربيتي (تحصيلي) ، تحليلي و کاربردي تفسيم کرد. تعريف تربيتي هوش به اعتقاد روانشناسان تربيتي ، هوش کيفيتي است که مسبب موفقيت تحصيلي مي‌شود و از اين ر

هوش هيجاني به طور فزاينده اي تبديل به يک عامل اندازه گيري رهبران اثر بخش بالقوه شده است . با داشتن استعداد وهوش بالا امکان دارد يک تحليل گر مالي عالي و يا يک محقق منطقي شد اما با توسعه هوش هيجاني مي توان کانديدايي براي CEO و يا يک وکيل برجسته شد. هد

هوش تعریف هوش بطور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است، می‌توان به سه گروه تربیتی (تحصیلی) ، تحلیلی و کاربردی تفسیم کرد. تعریف تربیتی هوش به اعتقاد روانشناسان تربیتی ، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می‌شود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی به شمار می‌رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می‌کنند که کودکان باهوش نمره‌های بهتری در دروس خود ...

هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار چکیده این مقاله به موضوع هوش هیجانی و کاربرد آن در مدیریت سازمان‌ها می‌پردازد. هوش هیجانی تعریف شده و با هوش تحصیلی مقایسه می‌شود. شرایط بروز هوش هیجانی و استعدادهای فردی برای ایجاد هوش هیجانی تشریح می‌شوند. سپس کاربرد هوش هیجانی در مدیریت بازار بررسی می‌شود. هم‌چنین به موضوع هوش بین فردی، امید و خوش‌بینی و نقش آنها در مدیریت بازار پرداخته ...

هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار چکیده این مقاله به موضوع هوش هیجانی و کاربرد آن در مدیریت سازمان‌ها می‌پردازد. هوش هیجانی تعریف شده و با هوش تحصیلی مقایسه می‌شود. شرایط بروز هوش هیجانی و استعدادهای فردی برای ایجاد هوش هیجانی تشریح می‌شوند. سپس کاربرد هوش هیجانی در مدیریت بازار بررسی می‌شود. هم‌چنین به موضوع هوش بین فردی، امید و خوش‌بینی و نقش آنها در مدیریت بازار پرداخته ...

1- مقدمه مدیریت و یا عامل انسانی مهمترین دلیل تحولاتی است که امروز بشر در همه زمینه‌ها و به هر شکلی درجوامع گوناگون شاهد آن است. در واقع عامل انسانی است که تفاوت‌های فاحش امروز زندگی بشر با شرایط گذشته‌اش را رقم زده است. اگر این عامل از زندگی روزمره حذف شود در واقع توسعه و پیشرفت از زندگی انسان حذف می‌شود. برای تغییر و حرکت بسوی شرایط بهتر علاوه بر عواملی چون سرمایه، مواد اولیه ...

مقدمه : هوش هیجانی به طور فزاینده ای تبدیل به یک عامل اندازه گیری رهبران اثر بخش بالقوه شده است . با داشتن استعداد وهوش بالا امکان دارد یک تحلیل گر مالی عالی و یا یک محقق منطقی شد اما با توسعه هوش هیجانی می توان کاندیدایی برای CEO و یا یک وکیل برجسته شد. هدف از نگارش این مقاله بررسی وآشنایی با مفهوم هوش هیجانی و نقش آن در رهبری می باشد . امید است با مطالعه این مقاله به نقش هوش ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول