به چه علت رابطه دختر و پسر اشکال دارد؟
باتوجه به سوال درباره دلایل حرمت روابط دختر و پسر نامحرم نکاتی ذکر میشود:
1. اسلام زن ومرد نامحرم را از صحبت کردن با هم و برخوردهایی که لازمه رسیدگی به کارهای روزمرّه است منع ننموده است البته در صورتی که بدون هیچ شائبهای بوده و به مسائل دیگر آلوده نباشد.
2. حریم نگه داشتن میان زن و مرد نامحرم در متون روایی و در سیره معصومین علیهم السّلام ذکر شده است، سنّت جاری مسلمین از زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله همین بوده و زنانی از شرکت در مجالس و مجامع منع نمیشدهاند ولی همواره اصل «حریم» رعایت میشده و در مساجد و مجامع حتی در کوچه و معبر زن و مرد مختلط نبوده و درب ورودی زنان در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله جدا بوده است.
3. اسلام میخواهد جامعه عاری از هرگونه نگاه و رفتار هوسآلود و سرشار از کار و فعّالیت باشد و زن و مرد فارغ از دغدغههای شهوانی به تحصیل و سایر کارهای زندگی برسند لذا زن و مرد از اختلاط بیحدّ و مرز از زیر پاگذاشتن حریمهای عفاف و شرم و حیا باز داشته تا سلامت فرد و جامعه تأمین گردد
4. اگر حساسیتی نسبت به صحبت نمودن و برخوردهای مستمّرِ دختر و پسر وجود داشته باشد، به روحیّات و سن و شرایط ویژه آن دو بستگی دارد، دختر و پسر پس از بلوغ سرشار از غرایز و عواطف بوده و تأثیرپذیری بسیاری دارند، در این سن حکومت و سلطه غرایز جنسی فراگیر میشود و بر اعمال و رفتار و اندیشهی جوان سایه میافکند. احساس نیازی که در جوانان نسبت به جنس مخالف وجود دارد باعث میشود که آنان هر لحظه به دنبال پاسخی برای ارضای آن و جبران کمبود روحی روانی خود باشند. در بسیاری از برخوردها، دختر و پسر هر چند به بهانههای گوناگون با هم آشنا میشوند امّا اندک اندک براساس تسلّط طبیعی غرایز نگاه و سخن و رفتارشان رنگ و بویی دیگر گرفته و چه بسا بعد از مدتی به یکباره متوجه میشوند عواطف و احساسات و عفت و طهارت آنان بازیچه هوس شده است. اسلام به نیاز طبیعی زن و مرد توجه کرده و ازدواج را بهترین پاسخ برای نیازهای جسمی و روانی قرار داده است. و خواهان آن است که هرگونه ارتباط تحت ضابطه و در کادر رسمی آن باشد در سایه ازدواج از هرج و مرج جنسی و بیبند و باری که امروزه جوامع غربی شاهد آن است جلوگیری شده و به نیاز طبیعی نیز پاسخ داده شود. اشباع غرایز و سرکوب نکردن آن یک مطلب است و آزادی و رفع مقررات و موازین اخلاقی مطلب دیگری است.
اسلام اصرار فراوانی دارد که مسائل جنسی منحصر در خانه و محیط خصوصی باشد و افراد با خروج از خانه دغدغهای جز فعالیت و تلاش از کار و تحصیل نداشته باشند و محیط اجتماع عاری از هر نوع کامیابی جنسی باشد، فلسفه تحریم نظر بازی
5 تمتعات جنسی غیر قانونی و حرمت خودآرایی
6 برای بیگانه از اینجا نشأت میگیرد. 5. در داستان حضرت یوسف علیه السّلام در قرآن به خوبی در مییابیم انسان در زمینه مسائل جنسی در خطر است و اگر رعایت جوانب احتیاط را نکرده و به خدا پناه نبرد طعمه شیطان میگردد. در قرآن میخوانیم «آن زن قصد یوسف نمود و یوسف نیز اگر برهان پروردگار را نمیدید قصد وی نمود»
7 آیه میگوید ایمان حضرت یوسف سبب نجات او شد و در غیر این صورت به طور طبیعی او نیز در این راه به خطا میرفت پس برخورد میان زن مرد از لغزشگاه او میباشد و در داستان حضرت موسی و دختران شیب میخوانیم هنگامی که دختر از طرف پدرش شعیب موسی را دعوت نمود حضرت موسی علیه السّلام گفت: «من جلو میروم و تو پشت سر من راه بیا من از قومی هستم که پشت زنان نگاه نمیکنیم».
8 در حدیثی آمده حضرت علی علیه السّلام کراهت داشت تا به زنان جوان آغاز به سلام کند، و پیرامون حکمت آن فرمود: «ترس از آن دارم که تحت تأثیر صدای او واقع شوم و ضرر آن از ثوابی که از سلام میبرم بیشتر شود».
9 و در حدیث دیگری پیرامون شوخی و مزهپرانی زن و مرد نامحرم آمده است: «ابوبصیر میگوید: به زنی در روخوانی قرآن میدادم کمی با او شوخی کردم؛ وقتی خدمت امام باقر علیه السّلام رسیدم به من فرمود: چه چیزی به زن گفتی. رنگم پرید و خجالت کشیدم. بعد فرمود: دیگر به طرف آن زن مرو و درس مده».
10 همچنین احادیثی درباره عذاب کسانی آمده که با زنان نامحرم شوخی و خوش طبعی میکنند.
11 با توجه به آیات و احادیث فوق به خوبی حکم اختلاط و همدوشیها و روابط بیحدّ و مرزی که متأسفانه دارد در سطح جامعه رواج پیدا میکند و حتی به اسم روشنفکری به آن دامن زده میشود مشخص میشود که برخلاف نص صریح معارف اسلامی و آموزههای دینی است.
منظور از «خلوت گزینی» آن است که زن و مرد نامحرم در جایی باشند که کس دیگری جز آن دو آنجا نباشد و کس دیگری هم نتواند در آن مکان وارد شود
آیا این نوع ارتباط (خلوت کردن) در جایی از قرآن مورد بحث قرار گرفته است؟ در کدام سوره، کدام آیه و آیا حد و مرز آن و جزئیات آن نیز آمده است؟
باز به قرآن باز گردیم: این بار(و در این دیدار قرآنی) با دختر پاکدامنی روبرو هستیم که در اولین بهارهای نوجوانی گام گذاشته است و در جامعهای که غالب دختران و پسرانش رویکردی به زمزمههای عاشقانه و عارفانه ندارند، او خود را تشنه سوز و گداز و راز ونیاز میبیند. به دنبال راهی میگردد تا با محبوب خویش نجوا کند. احساس میکند باید تنها باشد. جایی برود که هیچکس او را نبیند؛ حتی نزدیکانش. از زبان قرآن بشنویم: «واذکُر فِی الکِتابِ مریمَ إذ انتبذت مِن أَهلها مکاناً شرقیاً. فاتخذت مِن دونِهِم حجاباً؛ در این کتاب(قرآن) از مریم یاد کن، آن دم که از خاندان خود کناره گرفت و در ناحیه شرقی(تابشگاه خورشید) استقرار یافت و در مقابل(خود) و آنان پردهای آویخت
مریم سیزده ساله به راز و نیاز نشست مدتی به ابدیت چشم دوخت و با محبوب خویش نجوا کرد، امّا ناگهان حضور کسی ترنم خوش او را بر هم زد. صدای پایی شنید؛ نرم و سبکبال. به روبرو نگاه کرد. نگاهش به جوانی افتاد، جوانی زیبا. «…فَأَرسَلنا إلیها روحَنا فتمثّل لها بشراً سویاً؛ ما جبرییل را نزد او فرستادیم، (جبرییل) چون آدمی معتدل(راست قامت) بر او ظاهر شد». مریم، دچار دهشت شد. جوان که بود؟ از کجا آمده و چرا به سراپرده او پا گذاشته بود؟ او که همه درها را بسته و پرده را آویخته بود؟! قالت: إنّی أعوذ بالرحمن منکَ إن کنت تقیاً؛ (مریم) گفت: من از تو اگر پرهیزگار باشی به خدای رحمان پناه میبرم(سوره مریم، آیات16 تا18). کنایه از اینکه اگر تو مرد مؤمن و پرهیزگاری باشی نباید به خلوتسرای من پا بگذاری. به جمله «إن کنتَ تقیاً» دقت کنیم؛ دقّت در این عبارت این نکته ظریف را میآموزد که تقوا و پرهیزکاری، بستر و زمینهای است که در آن، هیچگاه میوه خلوتگزینی نمیروید و اگر رویید از چنین میوه و ثمرهای باید به خدای رحمان پناه برد. «قالت إنّی اعوذ بالرحمن؛ گفت: پناه میبرم به خدای رحمان». شاید رمز تعبیر به «رحمان» (از میان هزاران صفتی که خدا دارد) آن
باشد که خلوتگزینی زن و مرد نامحرم در یک مکان که کس دیگری نتواند در آن مکان راه یابد دارای آفات و شروری است که در صورت ابتلا شدن، باید تنها با توسل به رحمانیت خدا آنها را جبران کرد.
همین نکته در سوره یوسف با زبانی دیگر و از زبان یوسف بازگو شده است. هنگامی که یوسف از دامهای متعددی که زلیخا بر سر راه عفاف و تقوای او گسترده بود، رهایی یافت باز هم خود را تبرئه شده نمیدانست و شیطان نفس را همواره در کمین میدید. مگر آنکه خدایش به او رحم کند. «وَ ما أُبرّئ نَفسی إنَّ النّفس لَأَمّاره بالسّوء إلّا ما رَحِمَ رَبّی؛ (یوسف گفت:) من خود را تبرئه نمیکنم که نفس انسانی پیوسته به بدیها فرمان میدهد، مگر آن که پروردگارم رحم کند».(سوره یوسف، آیه52) در اینجا نیز یوسف برای رها شدن از دام خلوتی که زلیخا برایش گسترده است از رحمانیت خدا مدد میگیرد.