ورزش عرصه فعالیتهای الگومند، ساختارهای اجتماعی و روابط میان نهادی (interinstitutional) است که فرصت منحصر به فردی برای مطالعه و فهم پیچیدگیهای حیات اجتماعی فراهم میآورد. ورزش فعالیتی است که درجهای از اشتغال اولیه یا ثانویهای را در بر دارد که دیگر شرایط نهادی قادر به پیشی گرفتن از آن نیستند. ورزش چنان فرصتی برای تحقیق در مورد «اشکال بسیار شفاف ساختار اجتماعی فراهم میآورد که در دیگر نظامها یا موقعیتها نمیتوان یافت.» (59:1990.(Luschen: به عبارت دیگر، بعنوان مثال تحقیق میدانی در ورزش امکان تضاد ساخت یافته و رقابت را در شرایط کنترل شده فراهم میآورد، چیزی که به سختی میتوان در دیگر ابعاد حیات اجتماعی یافت. پویایی گروهی، نیل به هدف از طریق سازمانهای اجتماعی، خرده فرهنگها، فرآیندهای رفتاری، پیوستگی اجتماعی، نابرابری ساخت یافته، جامعهپذیری و شبکههای سازمانی، فقط تعداد معدودی از موضوعات جامعهشناختی هستند که میتوان در محیطهای ورزشی آنها را مطالعه کرد. پیش فرض این نگرش این است که ساختار یا اشکال رفتار و تعامل موجود در محیطهای ورزشی شبیه رفتار و تعامل موجود در سایر زمینههای اجتماعی هستند. به عبارت دیگر، ورزش همانند دیگر نهادها جهان کوچکی از جامعه است.
در عین حال که ورزش، محصول واقعیت اجتماعی است، منحصر به فرد نیز هست. هیچ یک از دیگر نهادها، البته شاید به استثنای دین، دارای آن رمز، احساس غم توأم با شادی، فکر کردن به حادثهای، تثبیت فرهنگی انگاره رمانتیک که ورزش آنها را داراست، نمیباشند. هیچ فعالیت دیگری این چنین تناقضآمیز، امر جدی را با امر غیر جدی، تفریح و نشاط را با شدت و قوت، و امر ایدیولوژیکی را با امر ساختاری، ترکیب نمیکند.
این مقاله دارای دو هدف میباشد: اول، توصیف فهم رایج از ورزش و جامعه از طریق آثار جامعهشناسان ورزش در حوزههای برگزیده و دوم، ارزیابی کفایت تحقیق و تئوریسازی در این حوزهها. مقاله دارای پنج بخش است: بخش اول، دیدگاههای تئوریکی هدایت کننده تحقیقات در جامعهشناسی ورزش را ارایه میکند. دو بخش بعدی به بررسی ورزش و دو فرآیند اجتماعی یعنی جامعهپذیری و تغییرات اجتماعی میپردازد. بخش چهارم به نهاد حکومت (شکل یا فرآیند حکومت(Polity: و رابطه آن با ورزش اختصاص دارد. بخش نهایی نشان میدهد که چگونه ورزش سبب تقویت نابرابری نژادی و جنسی میشود. به استثنای بخش مربوط به حکومت، مباحث مطروحه روی آمریکای شمالی و بخصوص ایالات متحده آمریکا، تأکید دارند.
دیدگاههای تئوریکی
در سطح کلان، تمرکز این مقاله روی سه دیدگاه تئوریکی: کارکردگرایی ساختاری، تئوری تضاد و مطالعات فرهنگی میباشد که این سه دیدگاه در آثار جامعهشناسان ورزش نقش برجستهای دارند. جامعهشناسی ورزش در دهه 1960 و 1970 پا به عرصه نهاد. اولین مشارکتها در این حوزه، تلاشهایی بودند در جهت ترسیم و توجیه این خرده حوزه جدید بعنوان یک حوزه تحقیقی مهم. این مشارکتها تحت تأثیر کارکردگرایی ساختاری قرار داشتند. پارادایم ساختاری، کارکرد تمرکزی بر سازمانهای اجتماعی دارد، این که چگونه این سازمانها کار میکنند و چگونه بقا و دوام مییابند. آنچه به آن تأکید میشود کارکردهای (یعنی عواقب) رفتارهای الگومند برای سازمانهای مورد نظر میباشد (1986(Frey: .
تحت راهبری اصول کارکردگرایی ساختاری، این نوع کارها روی موضوعاتی نظیر جامعهپذیری جوانان از طریق ورزش، ورزش بعنوان وسیلهای برای شبیه سازی، ورزش بعنوان یک نظام اجتماعی، رابطه ورزش با دیگر نهادها و کارکردهای انسجام دهنده ورزش برای مشارکت کنندگان، تماشاگران و سازمانهای اجتماعی تأکید دارند.
این نوع کارها زمانی در تاریخ آمریکا ظاهر شدند که جامعه دستخوش تغییرات سریع شده، باورهای محبوب آمریکایی مورد چالش قرار گرفته و اقتدار زیر سؤال رفته بود. بسیاری از جامعهشناسان ورزش به واکنش علیه کارکردگرایی ساختاری و جانبداری آن نسبت به پذیرش و عقلانی کردن آنچه که هست، پرداختند. آنها بیشتر به پذیرش دیدگاه تضاد تمایل نشان دادند، دیدگاهی که معتقد است ورزش منعکس کننده و تقویت کننده سلطه آرایش اجتماعی بوده و بدین وسیله تفاضلهای طبقاتی و قدرت را تداوم میبخشد.