معنای لغوی محبت
محبت را از نظر لغوی به معنای میل به کار برده اند[1]. البته بعضی دیگر قبودی را بر این تعریف افزوده اند به عنوان مثال راغب اصفهانی محبت را به این صورت تعریف میکند: میل به چیزی که درست یا غلط او را خیر می دانی به دلیل لذت، نفع یا کمالی که در آن می بینی[2].
ملاحظه می کنید که در اینجا نیز محبت به میل معنا شده جز این که دلیل این میل و حالات گوناگون آن نیز بیان شده است.
تعریف فلسفی محبت نیازمند دو مقدمه است که هر کدام جدگانه قابل اثبات هستند:
مقدمه اول:
هر شئ در خلقت خویش هدفی را دنبال می کند. دلیل این امر این است که خداوند متعال حکیم است و هیچ گاه خالق حکیم کار بیهودهای انجام نمیدهد چرا که آفریدن یک موجود که هدف مشخصی را دنبال نمیکند، مصداق بارز کار لغو و بیهوده است.
خلاصه مقدمه اول این است که هر موجودی دارای یک هدف نهایی است که برای آن آفریده شده است و آن موجود به دنبال رسیدن به هدف مزبور می باشد.
مقدمه دوم:
اسباب و مقدمات رسیدن به هدف نهایی و کمال نهایی برای هر موجود فراهم شده است. دلیل مقدمه فوق این است که اگر خداوند متعال موجود هدفمند را بیافریند اما اسباب وسایل و مقدمات رسیدن به هدف مزبور را برای آن، خلق نفرماید به یکی از سه دلیل زیر مربوط می شود که هر سه دلیل باطل هستند:
1- اولین دلیل این است خداوند متعال- نعوذ بالله- نمیدانسته موجود مزبور به چه وسایلی نیازمند است به عبارات دیگر این قول مستلزم نسبت دادن جهل به خداوند است در حالی که دلایل عقلی و نقلی بر خلاف آن گواهی می دهند و بر عکس خداوند متعال را علیم مطلق می دانند.
2- اگر خالق حکیم از اسباب مزبور آگاهی داشته باشد، اما توانایی ایجاد این اسباب را نداشته باشد باز هم می توان تصور کرد که خالق مزبور در عین اینکه یک موجود هدفمند را آفریده از آفریدن اسباب و وسایل مال وی عاجز باشد. به بیان دیگر یکی از لوازم فاسد این قول نسبت دادن عجز به خدوندی است که بر طبق دلایل عقلی و نقلی بر همه امور توانا است.
3- در این میان فرض دیگری وجود دارد و آن این است که خداوند متعال درعین علم و قدرت بر آفریدن اسباب مزبور باز هم از فراهم نمودن آن اسباب،خودداری میفرماید. این فرض نیز مستلزم نسبت دادن صفاتی- همانند بخل، تنگ نظری و... _ به خداوند است، درصورتی که به گواهی عقل و نقل خداوند متعال دارای اسماء و نیکویی است که هر گونه صفت منفی را از ساحت مقدس وی طرد می نماید. نتیجه این که هر شی دارای یک هدف نهایی است که فلسفه خلقت آن را تشکیل می دهد و اسباب رسیدن به هدف مزبور نیز برای وی فراهم شده است. البته منافاتی ندارد یک شئ به دلایل دیگری از رسیدن به هدف نهایی خویش باز بماند. به عنوان مثال یک جنین پیش از تولد بر اثر یک بیماری سقط شود و از ادامه مسیر باز بماند ونیز سخن ما بهای معنی نیست که همه اشیاء الزاما به هدف مزبور نایل می شوند چرا که این امر صرفا یکی از امور و قوانینی فراوانی عالم هستی بر اساس آنها اداره می شود و ممکن است در برخورد با قوانین و سنن برتری در عمل رنگ ببازد اما اجمالا هر نوع از انواع موجودات دارای هدفی است واسباب رسیدن به هدف مزبور برای وی فراهم شده است و اگر مانعی پیش نیاید به آن هدف نایل می شود و همین مقدار برای پیش برد بحث ما کفایت می کند.
محبت
واژه محبت در موارد متعددی در قرآن کریم آمده است اما در یک جای قرآن این واژه با تاکید خاصی استفاده شده که بر شدت که محبت دلالت دارد: «قد شغفها حبا[3]» آیه شریفه عشق روز فزون زلیخا نسبت به یوسف (ع) را با تعبیر فوق بیان می فرماید.
شغاف در کتب لغت به معنای غلاف قلب آمده است[4].
بر این اساس قران کریم حب یوسف را به غلاف قلب تشبیه کرده که زلیخا را در بر گرفته و تمام مشاعر او را غرق تماشای خود نموده است. البته این واژه به معنای هست قلب نیز به کار رفته[5]؛ بر این اساس معنای آیه شریفه این است که حب یوسف تا هسته قلب زلیخا نفوذ کرده و تمام لایههای قلب او را در نوردیده و تا دل قلب او نفوذ کرده است. به نظر می رسد این تعبیر از محبت همان معنایی را به ذهن آدمی متدبر میسازد که عرف مردم از واژه عشق مد نظر دارد.
[1] محمود عادل، مجمع البحرین
[2] مفردات الفاظ قرآن
[3] یوسف/30
[4] لسان العرب/ج9،ص179/المیزان،ج11،ایه فوق/الراغب، مفردات الفاظ
[5] همان منبع/ مجمع البحرین ح5، ص76