شادی و شادمانی رابطه تنگاتنگی با میزان موفقیت در زندگی دارد.
برای تداوم این شادی باید همواره از زندگی خویش رضایت داشته باشیم.
انسان، از لحظه ای که خود را می شناسد تا آن دم که چشم از جهان فرو می بندد، پیوسته در تلاش برای دستیابی به موفقیت وکامیابی است.
بنابراین تعجبی ندارد اگر همه طالب آموختن رمز وموفقیت باشند.
نیل به موفقیت کلید و مفتاحی دارد وکسی که آن را یافت، هرگز از قله شادمانی فرو نخواهد آمد.
انسان با کسب موفقیت به دو پیروزی بزرگ نایل می گردد: هم به لحاظ مادی بی نیاز می شود و هم از نظر روحی و روانی شایستگی خود را به اثبات می رساند.
تحقق این دو هدف ارزشمند، خود مشوق انسان است تا سراسر عمر در تلاش و تکاپو باشد.
به این منظور، صدها کتاب در سراسر جهان منتشر شده که همگی در صدد کشف راز این کیمیای سعادت اند.
در ایران نیز کتابهای متعددی در این زمینه ترجمه شده تا پاسخگوی نیازهای علاقمندان باشد.
با نگاهی اجمالی به این کتابها در می یابید که آنها برغم تفاوت اندک در عنوان، از مضمونی یکسان برخوردارند.
مطالب هریک نیز در قالب کلمات و جملاتی متفاوت اما با مفهومی مشابه مطرح شده است.
الگوهای ارائه شده در این ترجمه ها اگر چه در جای خود بسیار با ارزش اند و باید قدر زحمات مترجمین آنها را دانست، اما از آنجا که برگرفته از جوامع پیشرفته غربی اند، نمی توانند برای کشورما، ایران، صددرصد کارساز باشند.
بدین جهت، در این کتاب راه و روشی متناسب با فرهنگ، خلق و خو و عادات ایرانی پیشنهاد شده تا در جای خود راهگشای بسیاری از مشتاقان موفقیت باشد.
نگارنده با آگاهی از این موضوع که فرضیات و تئوریهای نیازموده و تجربه نشده غربیها نمی تواند معیار خوبی برای ما باشد، سعی کرده از گفته ها، شنیده ها، عملکردها و نیز تجربیات کسانی که در ایران زندگی می کنند و مراحل موفقیت را پیموده اند، بهره گیرد و آنها را بی پیرایه، همراه با تجربیات خویش ارائه دهد تا با برخورداری از نتایج ملموس دست به انتخاب آگاهانه تری بزنید.
الگو قرار دادن گفتار بزرگان به منظور دستیابی به موفقیت، یکی از روشهایی است که در بین اکثر مردم جهان مرسوم ومعمول می باشد.
در این راستا، بخش از مطالب کتاب به روش استفاده از گفتار بزرگان و دانشمندان از ملیتهای مختلف ونیز تجربیات حاصل از این الگو برداری که توسط نگارنده صورت گرفته، اختصاص داده شده است.
ضمناً در بعضی از صفحات کتاب به تجربیات خود اشاره کرده و بناچار به گذشته خود پرداخته ام ناخواننده با مسائل حقیقی و برخاسته از جامعه خود بهتر آشنا شود.
همان طور که می دانید، امروزه سریعترین شیوه آموزشی خواندن زندگینامه است.
لذا در این کتاب سعی شده با کسانی که از صفر آغاز کرده اند و در پی سالها تلاش به عنوان شاهدانی عینی در جاده پیروزی گام برمی دارند، مصاحبه شود تا شما با تجربیات آنها و شیوه برخوردشان با مشکلات آشنا شوید و با آگاهی بیشتر در مسیر هدف خود گام بردارید.
بدیهی است شمار فراوانی از انسانهای موفق در گوشه و کنار این کشور زندگی می کنند که نه فرصت مصاحبه با تک تک آنها فراهم بود و نه امکان دسترسی به همه آنها وجود داشت.
ده سال کار بی وقفه، مطالعه و بررسی صدها کتاب و نیز گفت و شنود با بیش از دوهزار نفر پیرامون مفهوم موفقیت، به کتاب حاضر شکل بخشیده است.
همه تلاش نگارنده مصروف آن بوده تا منطقی ترین و کارسازترین نظریات و سلیقه ها را برگزیند و به خوانندگان گرامی تقدیم دارد.
اگر قصد دارید موفقیت خود را سرعت بخشید و با استفاده از روشهای ساده و عملی و نیز با تکیه بر خلاقیتهای پنهان خود- بی آنکه از جاده صداقت و حقیقت دور شوید- به آرزوها و اهداف مادی و معنوی خویش جامه عمل پوشانید، مطالعه این کتاب توصیه می شود.
با به کارگیری مطالب و دستورات ارائه شده در این کتاب می توانید:
الف: باور به خویشتن را در خود تقویت کنید.
ب: به امید و ایمانی راسخ که لازمه هر موفقیتی است، دست یابید.
ج: شناخت درست و عمیقتری از اهداف خود داشته باشید.
د: روش الگوبرداری را بیاموزید.
بدین ترتیب در زمانی بسیار کوتاه مدارج ترقی و تکامل را بدون هیچ پشتیبانی می پیمایید و موجب افتخار و سربلندی خود و اطرافیان می شوید.
موفقیت
«بزرگترین آرزوی بشر، کسب موفقیت است.»
لوسیا
تعریف موفقیت
بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کرده اند تعریف جامع وکاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد.
تعریف شما از موفقیت چیست؟
آیا موفقیت گذراندن مدارج تحصیلی و اخذ مدرک علمی است؟
رسیدن به ثروت است؟
به دست آوردن پست و مقام است؟
داشتن همسری دلخواه، محیط خانوادگی آرام و فرزندانی شایسته است؟
آیا برتری!
و بالاتری!!
بر دیگران نشانه موفقیت است؟
و بالاخره آیا موفقیت این است که هنرمندی محبوب، نویسنده ای بزرگ و یا موسیقیدانی مشهور باشیم؟
یکی از دلایل عمده تعدد تعریف موفقیت برداشتهای گوناگون از این مفهوم است.
بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواسته هایشان، خود را موفق و کامیاب می پندارند اما این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد.
بنابراین موفقیت امری نسبی است و هرگز تعریفی واحد به خود نمی پذیرد.
به نظر آلفرد اوستن «آرامش و اطمینان بهترین موفقیت است.» صاحب نظران برداشتهای متفاوتی از موفقیت دارند اما در نظر اکثریت مردم، فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود برسد و در درون رضایت خاطر احساس کند که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی می باشد.
در نهایت مطلب را با این جمله به پایان می رسانیم که هیچ کس واقعاً موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و نیز خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد.
به این اعتبار، تعریف فرهنگ وبستر از موفقیت به مفهوم «نیل رضایتبخش به هدف» تعریفی مناسب است.
«موفقیت همراه با حیثیت طلبی به عصبیت، ناکامی، محرومیت وناخشنودی می انجامد.»
ماکسول مالتز
موفقیت واقعی چیست
می دانیم که همه برای رسیدن به موفقیت به طور خستگی ناپذیر تلاش می کنند اما به آنچه که در آرزویش هستند، دست نمی یابند.
آیا مسیر را اشتباه انتخاب کرده اند؟
هدف و مقصود مشخص و روشنی نداشته اند؟
به تواناییها و امکانات خود بی توجه بوده اند؟
آیا در نیمه راه پی بردند که هدف مورد نظر سعادتی به دنبال نخواهد داشت؟
چرا برخی از مردم پس از رسیدن به آرزوهایشان همچنان ناراضی اند؟
آیا معیارهای نادرستی برگزیده اند؟
چرا پس از رسیدن به بالاترین مقام باز هم احساس ناخرسندی می کنند؟
چرا شادیشان زودگذر و بی دوام است؟
چرا هنوز طعم کامیابی به دست آمده را نچشیده و از آن لذت نبرده، دنبال هدفی جدید هستند؟
آنها از زندگی چه می خواهند که باوجود تلاش سیری ناپذیر هرگز خشنود نیستند؟
می دانیم که همه برای رسیدن به موفقیت به طور خستگی ناپذیر تلاش می کنند اما به آنچه که در آرزویش هستند، دست نمی یابند.
آنها از زندگی چه می خواهند که باوجود تلاش سیری ناپذیر هرگز خشنود نیستند؟
نگارنده بر آن است پاسخگوی بسیاری از پرسشهای یاد شده باشد تا بتواند به خواننده علاقمند در تعیین هدفش یاری رساند و راههای دستیابی به موفقیت واقعی را بر وی هموار سازد.
تصمیم گیری اهمیت تصمیم گیری پس از شناخت کامل از شرایط اساسی یک هدف سالم، نوبت تصمیم گیری می رسد که باید به عنوان گامی مهم در جهت هموار ساختن مسیر زندگی مورد توجه قرار گیرد.
به جرأت می توان اعتراف کرد که لحظه تصمیم گیری از سخت ترین و سرنوشت سازترین لحظات زندگی بشر است.
بسیاری معترف اند که در این لحظات فشارهای زیادی متحمل شده اند.
انتخاب غلط و پافشاری غیرمنطقی برآن تمام عمر ما را از چشیدن طعم خوشبختی محروم می سازد.
ویلیام جیمز درباره تصمیم گیری می گوید: «لحظاتی هست که مجبوریم انتخاب کنیم اما لحظاتی هم هست که انتخاب نکردن خود یک تصمیم است.
البته نه اینکه تصمیم خوبی باشد بلکه از تصمیم گیری غلط بهتر است.
مردی که از انتخاب شانه خالی می کند، در واقع خود را از بار مسئولیت رها می سازد، اما مقصر است.» تصمیم گیری برای آینده و نیز انتخاب راه مناسب به یقین نیاز به اندیشه و تفکر دارد، بخصوص اگر سعادت و آینده ما در گرو آن باشد.
کسانی که مسئولیتهای بزرگ بر دوش دارند، براهمیت تصمیم گیری به عنوان امری حیاتی درکار مدیریت واقف اند.
مدیران، کارمندان و مسئولان خوب کسانی هستند که همیشه به موقع تصمیم گرفته اند.
نیچه می گوید:« هیچ وقت برای تغییر تصمیمتان دیرنیست.» انسان متعالی و قدرتمند کسی است که در تغییر تصمیمات خویش عقل ودرایت به خرج دهد.
هر یک ازما می توانیم با تجزیه و تحلیل و بازنگری هرآنچه که پشت سر گذاشته ایم، راه وهدف جدیدی انتخاب کنیم و یا در مسیر قبلی گام برداریم.
1- شما تصمیم گیرنده باشید: تصمیمی که به میل و خواسته شما نباشد و از جانب دیگران اتخاذ شود، بی فرجام است و چنانچه برحسب اتفاق به سرانجامی برسد، خشنودکننده نیست.
تصمیم گیرنده نهایی خود ما هستیم؛ دیگران فقط می توانند نقش راهنما و مشاور ما را داشته باشند.
2- عجولانه تصمیم نگیرید: تصمیمی که بدون تعمق اتخاذ شود، در میانه راه با بن بست مواجه می گردد و یا به نتایجی می انجامد که هیچ گاه رضایت خاطر ما را فراهم نمی سازد.
با تصمیم گیری عجولانه فقط خود را به دردسر می اندازید.
عمر شما گرانبهاست ونباید با تصمیمات نادرست فرصتها را از دست بدهید.
3- لجوج و یکدنده نباشید: سرانجام اگر به اشتباه خود در تصمیم گیری پی بردید، لجاجت و سرسختی را کنار بگذارید.
سعی کنید قدرت تجدیدنظر در تصمیمات را در خود بپرورانید.
تصمیم گیری یک مرحله است و گمان مبرید که با پشت سرگذاشتن آن، همه چیز پایان یافته است.
انتخاب شغل انتخاب شغل و حرفه آینده امری بسیار مهم وسرنوشت ساز می باشد و عدم موفقیت در این بخش از زندگی که فراهم کننده شرایط اقتصادی و رفاهی مناسب است، بر جنبه های دیگر اثر می گذارد و مانع شکوفایی استعدادها و تحقق آرمانهایمان می شود.
بنابراین شایسته است ابتدا به بهترین وجه و با تعمق شغل آینده خود را برگزینیم و سپس به اهداف دیگر بپردازیم.
همان طور که در مبحث تعیین هدف و شناخت آن یادآور شدیم، انتخاب حرفه آینده طبق معیارهای دیگران و نیز پذیرفتن برخی توصیه های نابجای اطرافیان، به بیراهه رفتن است.
همچنین به پیشداوریهای جامعه در مورد ارزش و اعتبار یک حرفه خاص اهمیت ندهید.
علایق ویژه خود را دنبال کنید ومطمئن باشید هرگز از این انتخاب پیشیمان نخواهید شد.
عواملی که تصمیم را به موفقیت نزدیک می کنند پشتکار برای موفقیت در کار و دستیابی به خواسته های قلبی باید همه نیروی خود را صرف اهدافمان کنیم و همواره به دستاوردهای نهایی حاصل از تلاشمان بیندیشیم.
در این صورت نه تنها وسایل امرار معاش خویش را فراهم می کنیم بلکه با متمرکز ساختن تمام وجود بر هدف موردنظر، کار روزانه را نیز با شادی و رضایت و به دور از هرگونه خستگی انجام می دهیم.
اما اگر درتعقیب اهداف خود جدی نباشیم، عدم اشتیاق به ادامه کار در جانمان رخنه می کند و در نیمه راه ترقی و پیشرفت متوقف می شویم و در نتیجه قدرت اجرای هرگونه تصمیم را برای همیشه از دست می دهیم.
پیروزی و کامیابی در اهداف زمانی تحقق می یابد که شما انگیزه رسیدن به آن اهداف را در خود تقویت کنید.
اگر چنین کردید، یقین داشته باشید که تلاش و کوشش نیز در این مسیر با شما همراه خواهد بود.
راه موفقیت پر از مشکلات است که باید با به کارگیری همه توان خویش در جهت رفع آنها برآیید و بدانید که هیچ کاری بی رنج و مشقت به سرانجام نرسیده و نخواهد رسید.
متأسفانه بسیاری از افراد در مراحل اولیه کار احساس رضایت و خرسندی می کنند ولی پس از رویارویی با مشکلات دست از آن کار می شویند و فکری جدید در سر می پرورانند، در حالی که اگر صبر و شکیبایی به خرج دهند، شاید بیش از چند قدمی باموفقیت فاصله نداشته باشند.
از وقت چگونه باید استفاده کرد تنظیم وقت برای انجام کار اضافی وقت اضافی را باید از لابلای سایر اوقات شبانه روز بیرون کشید.
چطور؟
بسیار ساده است.
بهترین راه دستیابی به وقت اضافی جابجایی اوقاتی است که صرف امور بی اهمیت و غیرضروری می کنیم.
فرض براین است که اوقات روزانه شما به شکل زیر سپری شود: 1- ایاب وذهاب 5/1 ساعت 2- بهداشت و صرف غذا 5/1 ساعت 3- کار 8 ساعت 4- خواب 7 ساعت 5- بیکاری و استراحت 6 ساعت ممکن است شما اعتراض کنید که 7 ساعت خواب برای بدن کافی نیست.
باید بگویم که انسان در شبانه روز به بیش از 7 ساعت خواب نیاز ندارد و زیاد خوابیدن فقط یک عادت است.
در مورد ساعات رفت وآمد نیز باید به این نکته اشاره کرد که چون محل کار تقریباً اکثر مردم چندانی با محل سکونتشان ندارد، می توانند بخشی از این اوقات را صرف کاری دیگر کنند.
اگر هم محل کارشان دور باشد، از اتومبیل بجای گوش کردن موسیقی رادیو، زمان رفت وآمد را با استفاده از نوارهای آموزشی پرکنند و در حالت دوم بجای نگاه کردنهای بی هدف به اطراف وغرق دیگران شدن، به مطالعه کتاب یا جزوه مورد علاقه خودبپردازند.
معمولاً ما 6 ساعت بیکاری را صرف تماشای تلویزیون، خواندن روزنامه، رفتن به مهمانی و غیره می کنیم.
حال اگر 6 ساعت را به 4 ساعت تقلیل دهیم، روزی 2 ساعت وقت اضافی در اختیار خواهیم داشت و اگر در وقت غذا، نظافت و رفت و آمد جمعاً 1 ساعت صرفه جویی کنیم، روزی 3 ساعت وقت برای انجام کارهای مورد علاقه خود به دست می آوریم.
ناگفته نماند که منظور منع شما از تفریحات لازم و مفید و یا احیاناً تشویق به سهل انگاری در رسیدگی به خانواده و مراقبت از فرزندان نیست.
موضوعی که باید بدان توجه داشته باشید این است که با نظم و ترتیب بخشیدن به اوقات بیکاری، علاوه برآنکه به تمام کارهایتان رسیدگی می کنید، ساعاتی هم برای کار جدید به دست می آورید.
حال که به حقیقت امر واقف شدید، خود تصمیم گیرنده نهایی باشید.
یک بار دیگر روزی 3 ساعت را با خود تکرار کنید و از خود بپرسید با این وقت اضافی چه کارهایی می توانید انجام دهید.
چگونه وقت اضافی به دست آوردم اگر به خاطر داشته باشید، در صفحات پیشین نحوه تصمیم خود برای ادامه تحصیل را شرح دادم اما از این موضوع که در چه شرایطی بودم، برای پیگیری اهدافم چگونه ناگزیر از تغییر برنامه هایم شدم و بالاخره به چه ترتیب وقت اضافی کسب کردم، سخنی به میان نیاوردم.
در آن سالها من مدیر یک مدرسه ملی بودم و ساعت کارم از 8 صبح شروع و به 3 بعداظهر ختم می شد، اما به یاد ندارم بقیه اوقات خود را چگونه می گذراندم.
تصمیم برای تحصیل و در ضمن پیدا کردن کار نیمه وقت ذهنم را به خود مشغول کرد.
ابتدا در روزنامه ها یک آگهی درخواست کار با این مضمون دادم: جوانی فعال و خوش برخورد با اتومبیل شخصی جویای کار است.
پس از مذاکره با چند نفر سرانجام با یکی از آنها به توافق رسیدم، زیرا این امکان برایم وجود داشت که ساعت کار مورد نظر را با اوقات بیکاریم هماهنگ کنم.
کار جدیدم رانندگی برای یک مدرسه کوچک ملی بود، بدین ترتیب که تعدادی از شاگردان را در دو نوبت به مدرسه می بردم و بعدازظهر آنها را به خانه هایشان باز می گرداندم.
کار ساده ای بود.
صبحها پس از تحویل بچه ها بلافاصله به مدرسه ای که مدیر مسئول آن بودم، می رفتم وبعدازظهر مجدداً برای رساندن آنها به خانه هایشان به محل کار جدید برمی گشتم.
بنابراین همزمان با اشتغال در سمت مدیریت یک مدرسه، رانندگی مدرسه دیگر را نیز به عهده داشتم و پس از پایان کار روزانه در ساعت5، در کلاسهای ششم متفرقه شرکت می کردم.
این وضعیت یک سال ادامه یافت و من در عین حال که دیپلم گرفتم، صاحب درآمد جدیدی نیز شدم، اما سال بعد آن مدرسه اتومبیل اختصاصی خرید و من کارم را از دست دادم.
خاطرات خوش آن سالها و بخصوص رابطه صمیمی ام را با بچه هایی که مسئولیت ایاب و ذهابشان با من بود، هرگز فراموش نخواهم کرد.
آنها در ایام عید به من هدیه می دادند و با این کارشان خوشحال می کردند و از آنجا که من هرگز درباره سمت مدیریت خود چیزی به آنها نگفته بودم، رابطه بسیار خوبی بین ما برقرار بود.
با از دست دادن کار جدید به این صرافت افتادم از سمت مدیریت مدرسه که مقامی صرفاً تشریفاتی بود و در ضمن آینده ای هم نداشت، استعفا دهم.
سپس به عنوان آموزگار در یک مدرسه مشغول کار شدم و از ساعت 1 تا 5/4 بعدازظهر آموزگار بودم و ساعت 5 تا 9 شب نیز وقتم در کلاسهای تقویتی کنکور می گذشت.
بنابراین از 8 صبح تا 9 شب مدام درحال فعالیت بودم.
بولدوزر همه ما کمابیش از کارایی بولدوزر مطلع ایم و می دانیم که این ماشین قدرتمند قادر به از بین بردن هر مانعی بر سر راه خود است؛ چه کوهها، صخره ها و ساختمانها که با نیروی این ماشین درهم نشکسته و ویران نشده اند.
انسان ظریف جثه متمدن نیز قادر است همچون بولدوزر کارایی داشته باشد، به شرط آنکه در فائق آمدن برهر مشکلی به نیروی درونی خویش تکیه کند.
اصولاً انسانی که آفریننده و سازنده بولدوزر است، باید از مخلوقش قویتر باشد.
من نیز چنین احساسی درخود یافتم و اطمینان حاصل کردم که قادر به حل مشکلات زندگیم خواهم بود و این «باور به خود» حس اعتماد به نفس را در من تقویت کرد، به طوری که انجام هرکاری با موفقیت همراه بود و من می توانستم برای بهبود اوضاع خویش بسادگی دست به تصمیمات جدید بزنم و برنامه های قبلی ام را در جهت موفقیت بیشتر تغییر دهم.
تابستانها که مدارس تعطیل بود وهمچنین در تعطیلاتی که به مناسبتهای مختلف در طی سال پیش می آمد، وقت بیشتری را به فروشندگی اختصاص می دادم که تقریباً مستلزم ساعت کار مشخص و ثابتی نبود.
زمان امتحانات که مجبور بودم صرفاً به مطالعه دروس بپردازم، موقتاً از کار فروشندگی دست می کشیدم و پس از اتمام امتحانات دوباره مشغول می شدم.
تمام فکر و ذکرم متوجه هدف اصلی ام بود و برای رسیدن به موفقیت درنظر داشتم از تمام نیرویم استفاده کنم.
بنابراین با کسی معاشرت می کردم که می توانست به من در مسیر اهدافم یاری رساند.
با این توضیحات شاید تصور کنید که من فقط دنبال هدف خویش بودم و خود را از هرگونه تفریحات مفید محروم می کردم.
خیر، این طور نبود.
علیرغم مشغله زیاد و پرکاری تعطیلات را با خانواده ام به خارج از شهر می رفتم، طی هفته یکی دوبار به ورزش والیبال می پرداختم، صبحها گاهی کوهنوردی می کردم واز هوای پاکیزه کوهستان لذت می بردم، در مهمانیها شرکت می کردم و حتی مواقعی به تماشای مسابقه فوتبال می رفتم.
اما زمانی که امتحانات در پیش بود، خود را از دیدن برنامه ها و فیلمهای تلویزیونی مورد علاقه ام محروم می ساختم.
شبهایی را به خاطر دارم که در پشت بام خانه درسهایم را مرور می کردم.
وقتی برنامه تلویزیونی خوبی پخش می شد، همسرم مرا صدا می زد و من چند دقیقه ای به تماشا می نشستم و دوباره آنجا را ترک می کردم.
مگر نه اینکه برای رسیدن به هدف بزرگ باید از خوشیهای کوچک و گذرا صرف نظر کرد؟
خب، من هم این شیوه را انتخاب کرده بودم.
روزی چند ساعت باید کار کرد؟
با توجه به مطالبی که گفته شد، پی بردیم که کار کردن امری مفید و برای جسم و روح لازم و ضروری است.
کسانی که طی روز کاری انجام نمی دهند، احساس بیهودگی و بطالت می کنند و این احساس رفته رفته بر روح و جسم آنها تأثیراتی نامطلوب می گذارد.
ممکن است سئوال شود روزانه چند ساعت باید فعالیت کرد.
آیا همان 8 ساعت کار کافی است وبیش از آن، مثلاً 10 تا 12 ساعت به سلامتی انسان ضرر می رساند؟
خیر، چنین نیست.
10 تا 12 ساعت کار، بخصوص اگر با مرخصی آخرهفته همراه باشد، هیچ لطمه ای به انسان وارد نمی کند.
بله، زیاد کار کردن، در صورتی که انسان به کارش علاقمند باشد، برای سلامتی هیچ ضرری نخواهد داشت.
کشورهایی موفق و پیشرفته اند که مردمانشان بیش از 8 ساعت کار می کنند.
متوسط کار در این کشورها بین 5 تا ساعت است، در حالی که در کشورهای رو به توسعه حدوداً 1 تا 3 ساعت کار مفید انجام می شود.
مقایسه اجمالی ژاپن با ساعت کار مفید و یکی از کشورهای جهان سوم که متوسط کار روزانه آن فقط یک ساعت است، نشان می دهد که چرا اولی از نظر تکنولوژی توسعه یافته و دومی همچنان ابتدایی ترین شیوه ها را به کار می گیرد.
مردم کره امروز فرصت سرخاراندن ندارند.
آنها در برنامه روزانه خویش حتی 20 دقیقه هم وقت خالی پیدا نمی کنند، در صورتی که بعضی از مردم کشور ما براحتی چندین ساعت را صرف گپ زدن با دوستان خود می کنند.
کیم وو- چونگ، صاحب دهها کمپانی بزرگ در کره در کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست می گوید:« ما به جای 9 صبح تا 5 بعدازظهر، از 5 صبح تا 9 شب کار می کنیم.» به این دلیل است که کره جنوبی علیرغم جنگ ودرگیری چند سال گذشته، امروزه محصولات خود را به بیشتر کشورهای جهان صادر می کند.
مردم این کشور بسیار کاری و فعال اند و قصد دارند تمدن و تکنولوژی را از غرب به شرق انتقال دهند.
از نردبان چگونه باید استفاده کرد؟
توماس هاکسلی می گوید:« پله نردبان را برای آن نساخته اند که انسان پا بر رویش بگذارد و همان جا بماند.» برای استفاده از نردبان باید شرایط زیر را رعایت کرد: الف: روی هر پله نباید بیش از حد معمول مکث کرد.
ب: پس از پیمودن پله اول، نوبت پله دوم می رسد.
ج: از نردبانی که پایه اش شکسته است نباید استفاده کرد.
د: باید ابتدا جای پا را محکم کرد و سپس قدم بعدی را برداشت.
ه: پس از استفاده از نردبان نباید سرنگونش کرد، زیرا ممکن است راه برگشتی نباشد.
درک موارد فوق بسیار آسان است و قصد ندارم شرح مفصلی از آنها ارائه دهم.
هدفم بیشتر نشان دادن این واقعیت است که با حسن استفاده از زمان ومکان و برخورد صحیح با موقعیتها و فرصتهای پیش آمده می توان روند زندگی خود را بارور ساخت و هدف مورد نظر را براحتی به چنگ آورد.
طرح زمان بندی شده اگر قصد مسافرت به نقطه ای نه چندان دور را داشته باشیم، اولین موضوعی که به ذهنمان می رسد این است که با چه کسی و چه زمانی برویم و ازچه وسیله ای استفاده کنیم.
وقتی ما برای مسافرتی کوتاه ناچار از برنامه ریزی هستیم، پس چرا نباید با برنامه ای صحیح و از پیش تعیین شده به انجام کارهای مهم مبادرت ورزیم؟
قبل از آغاز هرکار باید مراحل اجرای آن را مشخص کنیم.
البته عملی تر آن است که برنامه تنظیم شده را یادداشت کرده و در محلی قرار دهیم که در دسترس ما باشد.
اینکه شما چه هدفی را دنبال می کنید، اهمیت ندارد؛ منظور آن است که برای رسیدن به هر هدفی ابتدا باید طرحی کاملاً دقیق برمبنای زمان ریخت و سپس دست به اقدام زد.