شیعه در طول حیات خود با اهتمام شدید به علم اصول فقه، آن را مقدمه فقه و ابزاری مهم در استنباط صحیح احکام شرعی ضروری می دانست، تا جایی که آن را، منطق علم فقه نامیده¬اند.[1] بدین معنا که فقیه در استنباط احکام شرعی از منابع ، نیازمند اصول و قواعدی است که علم اصول فقه عهده¬دار آن است و بدون آن استنباط احکام شرعی کامل و تمام نیست. به طور کلی می¬توان برای علم اصول چهار دوره را در نظر گرفت؛ دوره پیدایش، دوره رشد و نمو، دوره رکود و دوره کمال و نو آوری.
1. دوره پیدایش
در نظر شیعه مسائل این علم، ریشه در عصر ائمه (ع) دارد و آنان به خصوص امام باقر و امام صادق (ع) اصول و شیوه¬های بهره¬وری از قرآن و سنت را تعلیم داده¬اند. بدین صورت که ائمه با املای قواعد و کلیات علم اصول به شاگردان خود زمینه را برای پیدایش چنین علمی فراهم آورده¬اند. بنابراین می¬توان آنها را واضع و موسس علم اصول دانست.[2]
2. دوره رشد و نمو
این دوره از اوائل قرن سوم شروع شده تا اواخر قرن دهم ادامه یافت. خصوصیت این دوره این است که بر خلاف دوره پیدایش، در کتابهای اصولی به جای بحث از یک یا چند مساله اصولی، تمام مسائل علم اصول مورد بحث و بررسی قرار می¬گرفت.[3] نخستین کسی که در این زمینه دست به تالیف تقریبا جامع و مستقلی زد، محمد بن نعمان ملقب به شیخ مفید(م413ق) است که الرساله الاصولیه یا التذکره باصول الفقه[4] را نگاشته است. پس از شیخ مفید، سید مرتضی(م436ق) الذریعه الی اصول الشریعه و سپس شیخ طوسی(م460ق) عده الاصول را نوشته¬اند. از علمای دیگر که در این زمینه دست به تالیف زدند می¬توان به:
الف) ابن زهره حلی(م558ق) کتاب غنیه النزوع الی علمی الاصول و الفروع
ب) محقق حلی(م676ق) کتاب المعارج فی اصول الفقه
ج) علامه حلی(م726ق) کتابهای تهذیب الوصول الی علم الاصول، نهایه الاصول الی علم الاصول، مبادی الوصول الی علم الاصول، و ....
3. دوره رکود
علم اصول بعد از صاحب معالم با ظهور اخباری¬ها مورد حمله شدید قرار گرفت. اخباری گری بوسیله میرزا محمد امین استرآبادی(م1033ق) بنیان نهاده شد. وی با تالیف کتاب الفوائد المدنیه اساس فقه اخباری را پی ریزی کرد و در آنجا خود را اخباری نامید و به مخالفت با علم اصول پرداخت و عده زیادی از علمای شیعه را با خود همراه کرد. وی مدعی بود که مسلک نو و جدیدی را ابداع نکرده، بلکه اخباری گری را روش اصحاب ائمه(ع) و قدماء می¬دانست و لذا خود را محیی طریقه از بین رفته سلف صالح شیعه می¬دانست.[5]
4. دوره کمال و نوآوری
آغازگر این دوره وحید بهبهانی(م1206ق) است. وی با تلاش فراوان و مبارزه فراگیر با اخباری گری توانست حرکت نو و تکاملی در فقه و اصول آغاز کند. وی با تالیف حدود 103 رساله کوچک و بزرگ رشد علم اصول را در یک مسیر جدیدی قرار داد.[6] بعد از ایشان نیز همین مسیر ادامه یافت و کتابهای ارزشمندی درعلم اصول نوشته شد. از مهمترین کتب اصولی که در این دوره، یعنی از عصر وحید بهبهانی تا امروز تدوین شده است عبارتند از:
الف) الفوائد الحائریه ، وحید بهبهانی
ب) قوانین الاصول، میرزای قمی(م1231ق)
ج) عوائد الایام، مولی احمد نراقی(م1245ق)
د) هدایه المسترشدین، محمدتقی بن عبدالرحیم(م1248ق)
ذ) الفصول فی الاصول، شیخ محمدحسین بن عبدالرحیم(م1260ق)
ر) فرائد الاصول، شیخ مرتضی انصاری(م1281ق)
ز) کفایه الاصول، آخوند محمد کاظم خراسانی(م1329ق)
س)فوائد الاصول، تقریرات درس میرزا حسین نائینی(م1355ق)
ش) درر الفوائد، عبد الکریم حائری(1274-1355ق)
ش) المقالات فی علم الاصول، ضیاء الدین عراقی(م1361ق)
ص) نهایه الدرایه فی التعلیقه علی الکفایه ، محمد حسین اصفهانی(1296-1361ق)
ض) مناهج الوصول الی علم الاصول و الرسائل، سید روح الله موسوی خمینی(1320-1409ق)
و) مصباح الاصول، تقریر درس سید ابوالقاسم خوئی(1371-1411ق)
تولد علم اصول
پیدایش علوم هیچگاه ناگهانى نیست، بلکه حالت تدریجى دارد؛ یعنى ابتدا به صورت یک سرى اندیشه هاى پراکنده و جسته و گریخته است، بعد کم کم به شکل مجموعه هایى در مى آید و سپس شکل منطقى به خود مى گیرد، تا اینکه در نهایت در قالب یک علم بروز مى کند.
این یک سیر طبیعى است.
به همین جهت همواره با گذشت زمان و پیشرفت یک علم، علوم جدیدى از آن متولد مى شود.
مثلاً با گسترش بحث علم رجال، علم جدیدى در معرض ظهور و پیدایش است که شاید در آینده به صورت یک علم مستقل و مفصل مطرح شود.
در گذشته، علماى علم رجال تک تک راویان حدیث را از جهت وثاقت مورد بحث قرار مى دادند.
لذا در کتب رجالى گذشته بحثى به نام کلیات رجال نمى بینیم، ولى کم کم متوجه وجود قواعد کلى و مشترکى شدند که در بحث از جزئیات احوال راویان و اثبات وثاقت به کار مى رود.